کپی شد
مکتب تفکیک و انقلاب اسلامی ایران[1]
با عنایت به اینکه برخی از افراد منتسب به انجمن حجتیه که منتسب به آیت الله حلبی[2] که یکی از برجستگان مکتب تفکیک است، با امام حمینی و نهضت ایشان میانه خوبی نداشتند، بعضی گمان بردند که اساساً تفکیکیها با امام و نهضت ایشان میانه خوبی نداشتند، اما گفتنی است که تفکیکیها قبل از همه با امام خمینی بیعت کردند. مرحوم حلبی تا سال 1327 شمسی، فردی غیرسیاسی بود. وی با تبلیغ فقیه کاشانی[3] مرد شماره یک نهضت نفت شد، ولی از سال 1332، بهدلیل مصدِّقی بودنش مطرود بود. ایشان زمانی اقدام به تأسیس انجمن (حجتیه) کرد که هیچکس از روحانیون عملا در سیاست دخالت نمیکرد، ولی آقای حلبی بهدلیل عدم دخالتش در سیاست، از بزرگان اجازه گرفت و به شکل دیگری دخالت جدی در سیاست حکومت میکرد.
سؤال: یکی از سؤالاتی که در ذهن برخی مخاطبان شما وجود دارد این است که شاید در نگاه اول بهنظر برسد که بین تفکیکی بودن و انقلابی بودن تضاد وجود دارد. شما بهعنوان فردی که مکتب تفکیک را پذیرفته و در عینحال انقلابی هستید، چه نظری دارید؟ چگونه ایندو با هم جمع میشوند؟
جواب: مگر شما تفکیک را به چه معنایی میگیرید، که چنین سؤال ناآشنایی را میفرمایید؟
منظور، تفکیک دیدگاههای فلسفی و عرفانی از اسلام است، درست است. ولی قبولنداشتن دیدگاههای فلسفی و عرفانی متنوع، ارتباطی به انقلابی بودن و انقلابی نبودن ندارد؛ زیرا اگر اینطور باشد، امام حسین (علیهالسلام) نیز انقلابی نبوده است. چون حضرتش نیز تفلسف بشری را حجت نمیدانستهاست. خیر! این یک ادعای بیهوده است، انسان حق دارد تفلسف بورزد، اما باید بین تفلسف خود با تفقه دینی تفکیک قائل شد، یعنی بگوید من اینگونه میاندیشم، نه اینکه آنچه اندیشیدهام فلسفه اسلامی است! مجموعه مخالفان تفکیک خود را متدین میدانند، ولی بیپروا میگویند فلسفه ملاصدرا فلسفه اسلام است و بازتاب چنین پنداری این است که فلسفه ابنسینا و بسیاری که اصالت وجودی نیستند، اسلامی نیست. خوب حالا یا باید بگوییم که دیگر فیلسوفان مسلمان اسلامی نمیاندیشند و یا اینکه آنان مسلمان نیستند؛ زیرا اسلام تناقض نمیپذیرد؛ از اینرو ما برای حل این مشکل میگوییم تفکر و تفلسف آزاد است، ولی پندارهای خود را به اسلام نسبت ندهید و متأسفانه کسانیکه آن حرفها را میزنند، همین مطلب ساده را نفهمیدند. ما میگوییم وقتی که هرکس اندیشه خود را اسلامی میپندارد و آن را به اسلام میچسباند، اسلام تبدیل به کشکول درویشی میشود که هرکسی هرچه گدایی کند، در آن کشکول بریزد. فلسفه اسلامی همان است که از جان قرآن و روایات میجوشد و پرداختن به آنها تفقه است، نه تفلسف. در فلسفه ما مطالب را از ذهن خود بهوجود میآوریم، ولی در تفقه سعی میکنیم آنچه را که کتاب و سنت میگوید، بفهمیم. فقیه در لغت به کسی میگویند که تیر را به نشانه میزند. کسی است که وقتی حکم را صادر میکند، دقیقا بر پایه کتاب و سنت صادر میکند و تفلسف خود را در استنباط تأثیر نمیدهد.
پس بهنظر شما ما چیزی بهنام فلسفه اسلامی نداریم؟
چرا فلسفه اسلامی همانها است که از قرآن و روایات استنباط میشود، چون آنچه را کتاب و سنت میگوید، برپایه فلسفه پروردگاری بوده که آفریدگار بشر است. در یک کلام، اگر منظور شما فلسفه اسلامی بهمعنای مصطلح آن است، خیر ما چنین چیزی را اسلامی نمیپذیریم. شیره اندیشه ما همانهایی است که پیامبر اکرم فرمودند و همانهایی است که امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه شرح میکنند. تفلسف اسلامی معادل با تفقه اسلامی است. سخن تفکیکی این است که به اعتبار اینکه فردی مسلمان است، نمیتواند بگوید هر چه من میاندیشم اسلامی است. همه این افراد مسلمانند، ولی این فلسفهها، تفلسف مسلمانان است، نه فلسفه اسلامی. آنان که میگویند تفکیکی انقلابی نیست، معنی حرفشان این است که یازده امامی که در مسیر اسلام شهید شدند، انقلابی نبودهاند. اینگونه سخنان، مغالطه و بیمبناست.
بهنظر شما اصولیون از جمله امام خمینی (قدسسره) در فقه خود فلسفه را دخالت میدادند یا خیر؟
این سؤال خوبی است. سرآغاز باید بدانید همه فقهای اخیر شیعه اصولی هستند و اصولی بودن ربطی به فلسفی بودن ندارد؛ اما اگر میخواهید بگویید امام در تفقه خود فلسفه را هم دخالت میداد، پاسخ این سؤالتان بسیاری از مشکلات را حل میکند، ما شش سال شاگرد مرحوم شیخ مجتبی قزوینی بودیم. ایشان بیانالفرقان را در شش جلد نگاشتند. توحید، نبوت، امامت، معاد، غیبت و شفاعت و همه را از دیدگاه کتاب و سنت ]بررسی کردند[. در همه موارد به نقد کسانی میپردازد که مطالب خودساخته را اسلامی مینامند. ایشان در تمام کتابهایش حجیت فلسفه بشری را رد میکند؛ این داستان شنیدنی است: استاد بعد از وفات مرحوم آقای بروجردی به ما گفتند که برای آقا سیدمحمود شاهرودی و آقا سیدعبدالله تبلیغ کنید و ما چنان میکردیم.
شبهنگام یکی از رفقای دوران نهضت نفت، بهنام عبادی که طلبه بود، مرا در کانون نشر حقایق اسلامی آقای شریعتی دید و گفت شما که این همه قدرت دارید، چرا برای آقا روحالله تبلیغ نمیکنید؟ گفتم ایشان که داعیه رهبری ندارند و یک مدرس منزوی هستند. گفت خوب، ما باید تبلیغ کنیم. من این امر را با استاد شیخمجتبی در میان گذاشتم، ایشان فرمودند خیر، شما کاری کنید که مرجعیت از ایران بیرون برود. من همچون مرید ایشان بودم، همان کار را میکردم. تا اینکه یک شب مرحوم فردوسیپور که شاگرد ایشان و در خانهاش ساکن بود، پی من آمد. گفتم چه شده؟ گفت استاد فرمودهاند هرچه زودتر فلانی را به اینجا بیاور. نزد ایشان که رفتم، فرمودند «به کسی که از قول من نگفتی آقا روحالله مرجع نیست؟» گفتم خیر. خدا را شکر کردند و فرمودند: شما خودتان همین الساعه به آقا روحالله رجوع کنید. ایشان مرجع تمام شیعیان هستند.
با این حال متأسفانه برخی از بیخبران میگویند تفکیک با انقلاب تعارض دارد. همان سال ۱۳۴۲ به سرپرستی شیخ استاد ما تفکیکیها جهت بیعت با امام با سه ماشین به قم رفتیم. وقتی برگشتیم، دوباره همان درسها را شروع کردند. گفتم شما از طرفی ما را مقلد آقا روحالله میکنید و از طرفی دیگر میخواهید همان درسها را بدهید؟ ایشان آنقدر خندیدند که نزدیک بود عبایشان بیفتد. گفت مگر شما عقایدتان را از کسی تقلید میکنید؟ مگر اصول دین هم تقلیدی است؟ این جواب سؤال اول شماست.
اما این را بدانید که آقاروحالله ابدا در استنباطات خود به فلسفه اعتنایی ندارند. در صورتی که آیتالله خویی که در تفکیکی بودنشان حرفی نیست، گاهی اوقات آنقدر برپایه اصول استنباط میکند که میپنداری معتزلی مذهب است، ولی امام به اندازهای در فتاوی خویش به کتاب و سنت تکیه میکنند که اصولیون هم بر ایشان تاختهاند. آری حضرتشان در استنباطات خویش کوچکترین نظری به فلسفه بشری ندارند. اصول عقاید هرکس هم بستگی بهخودش دارد. پس تا به حال سه نتیجه گرفتیم. یک: قائلین به تفکیک میگویند، هرچه میخواهید بیندیشید، ولی پندارهای خود را به دین نسبت ندهید، بگویید نظریه من این است. دو: این درست که امام فیلسوفگونه میاندیشند، اما تفلسف بشری را به هیچ وجه در کشف حقایق آیات و روایات دخالت نمیدهند. سه: تفکیکیها با وجود اختلاف نظر فلسفی با امام، اولین کسانی بودند که با امام بیعت کردند و تا آخر هم بهترین یاران امام ماندند. مرحوم میرزا جوادآقا (رحمتالله علیه) در سن ۹۰ سالگی به جبهه میرفت و رابطه معنویش با امام تا اینجا بود که یک روز امام فرموده بودند هر کس به دیدارم آمد، بگویید من تا ساعت چهار وقت ملاقات ندارم؛ خلوت کرده بودند، ولی ساعتی بعد برمیگردند و میگویند که اگر میرزا جواد آقا آمد، بگذارید بیاید داخل! و نیم ساعت بعد میرزا جواد آقا آمد، ببینید ارتباطات معنوی و پشت پرده این دو بزرگ با عقاید فلسفی متفاوت تا کجاست. و همین میرزا جواد آقا کسی است که دو جلد کتاب را بهگونهای در رد فلسفه اصالت وجودیها و عرفایشان نوشته است که اگر بخوانید، تعجب میکنید. آری فقیهی که استنباطاتش بر پایه کتاب و سنت باشد، سعه صدر دارد. گرچه در مبانی فلسفی دارای عقاید متفاوتی باشد، ولی اگر کسی مبانی فلسفی خود را در شرعیتشناسیش دخالت دهد، ما او را قبول نداریم.
یعنی شما فلسفه را ابزاری برای مقابله با غرب میدانید؟
من میگویم آنگاه که جان اسلام را درک کنید، از آنجاییکه تفقه اسلامی قویترین و گویاترین تفلسف است، میتوانید هرچیز غیراسلامی را رد کنید.[4]
[1]. برگرفته از گفتوگو با حیدر رحیم پور ازغدی.
[2]. مؤسس انجمن حجتیه.
[3]. سید ابوالقاسم کاشانی، فقیه و سیاستمدار ایرانی. او در عراق بر علیه انگلیس مبارزه میکرد و در سال ۱۲۹۹ شمسی به تهران آمد. کاشانی از فعالان سیاسی دهه ۲۰ بوده و به همراه محمد مصدق نفت ایران را ملی کردند. رسمیت یافتن تعطیلی روز شهادت امام صادق(علیه السلام) در ایران با درخواست وی و دستور دکتر مصدق انجام شد.
[4]. منبع: هفتهنامه پنجره