کپی شد
مکاتب فلسفه اسلامی
در فلسفه اسلامی، سه مشرب (مکتب) معروف وجود دارد: 1. مکتب مشائی: همان فلسفهای که از ارسطوییان رسیده است و دو تن از بزرگان فلسفه اسلامی ـ فارابی و ابنسینا ـ آن را تبیین کرده اند و مطالبی بر آن افزوده اند. قوام این فلسفه، به آن است که فقط به استدلالات عقلی اعتماد میکند.
پس از ابنسینا، گرایشی میان فلاسفه اسلامی پدید آمد که نمونهای هم در فلسفههای یونان باستان و افلاطونیان داشته و آن این بوده است که برای رسیدن به حقایق فلسفی، علاوه بر استدلال عقلی، احتیاج به تصفیه روح و تزکیه و تهذیب اخلاق و ریاضت نفسانی است تا انسان بتواند از راه شهود و مکاشفات و … مطالبی را درک کند، بلکه اعتماد به اینها، بیش از استدلالات عقلی است. کسی که بیش از دیگران این مشرب را مطرح و از آن دفاع کرد، شیخ شهابالدین سهروردی معروف به «شیخ اشراق» بود. پس از او هم، کسانی این روش را دنبال کردند. به این ترتیب، دو نحله فلسفی بین فلاسفه مسلمان رواج یافت؛ یکی نحله مشّایی، که از ارسطوییان رسیده بود و مبیّن و مفسّر و مکمّلش فارابی و ابن سینا بودند، و یکی هم نحلهای مشابه نحله افلاطونیان که بیش از استدلال عقلی به مشاهدات و مکاشفات اعتماد میکرد و به نام «فلسفه اشراقی» معروف شد.
در چند مسئله اصلی و مهم بین مشّائیان و اشراقیان یک اختلاف نظر اصولی پدید آمد که مقوّم این دو مکتب شمرده میشد. این اختلاف موجب گشت که فلاسفه اسلامی تقریباً در دو جناح قرار بگیرند. این مسئله تا زمان صدرالمتألهین برجا ماند. ایشان درصدد برآمد تا این دو نحله را به هم نزدیک کند و نتایجی را که از استدلالات عقلی گرفته میشود، با مکاشفات و … تطبیق کند و آنها را به هم نزدیک و بلکه متّحد کند. علاوه بر این، سعی کرد بین گرایشهای رایج عرفانی آن زمان ـ که در مواردی با نتایج بحثهای فلسفی اختلاف داشتند ـ و نظریّههای فلسفی آشتی برقرار کند. همچنین سعی کرد نظریّههای فلسفی را، که از روش عقلی و یا شهودی بهره میبردند، بر مضامین آیات و روایات تطبیق کند و بگوید بین عقل و نقل، اختلافی نیست؛ چنان که بین عقل و شهود تعارضی نیست.
ویژگی خاص فلسفه صدرالمتألهین جمع بین روشهای فلسفی و عرفانی و نقلی است. مجموعه این روش را «حکمت متعالیه» میگویند. شاید تعبیر دقیقتر این باشد که نظریّههای فلسفی را که صدرالمتألهین به آنها قائل است و آنها را هم با استدلال عقلی و هم با مکاشفات تأیید میکند، «حکمت متعالیه» بنامند. قوام این نظریه «اصالت وجود» و «تشکیک وجود» است.[1]
[1]. مصباح، محمد تقی، 1383ش، میزگرد فلسفه شناسی(4) مکاتب فلسفه اسلامی، معرفت فلسفی، شماره 4، ص12 – 13.