searchicon

کپی شد

موجودى مختار و آزاد با محدوديت‏هاىی فراوان

با مراجعه به متون دينى و دقت در مضمون آيات و روايات، مختار بودن انسان فهمیده می شود. معناى اين سخن آن نيست كه انسان مختار محض است و هيچ عامل و قدرتى نمى‏تواند بر رفتار و اعمال او تأثير و حاكميت داشته باشد، بلكه منظور آن است كه على رغم همه‏ عوامل وشرايط و با حفظ حاكميت قدرت و اراده‏ى الاهى، بشر قادر به انجام افعالى است كه اگر اراده مى‏كرد مى‏توانست آنها را انجام ندهد و به گونه‏اى ديگر رفتار كند. پس انسان مسئول اعمال ارادى خويش است و جبر مطلق بر او حكم ‏فرما نيست.[1]

براى اين ادعا تفسيرهاى متعددى از ناحيه متكلمان و حكماى اسلامى بيان شده كه عميق‏ترين و زيباترين آن تفسيرى است كه صدر المتألهين آن را تقرير كرده است.

نامبرده مى‏گويد: پديده‏هاى هستى با همه‏ تفاوت هايى كه از نظر ذات و صفات و افعال با يكديگر دارند و نيز با همه اختلافاتى كه از نظر قرب و بعد به مبدأ آفرينش دارند در يك چيز شريك اند و آن اين كه يك حقيقت الاهى همه‏ آنها را در برگرفته است، اين حقيقت الاهى (هستى مطلق) در عين بساطت و وحدت، همه ابعاد عالم وجود را شامل است و هيچ ذره‏اى در گستره حيات از سيطره و احاطه اين حقيقت الاهى و نور الانوار بيرون نمى‏باشد.

بنابراين، همان گونه كه در نظام آفرينش، شأن و هستى هر پديده‏اى، شأن و هستى خدا است، فعل هر پديده‏اى فعل خدا نيز مى‏باشد. البته مقصود اين نيست كه مثلاً فعل زيد از او صادر نشده است، بلكه مقصود اين است كه فعل او در عين اين كه حقيقتاً فعل او است، حقيقتاً فعل خدا نيز هست.

در نتيجه همان گونه كه هستى زيد و حواس و ويژگى‏هایش به او نسبت داده مى‏شود، فعل و ايجاد نيز به او نسبت داده مى‏شود و اين هر دو نسبت حقيقى مى‏باشد، پس انديشه جبر نادر است. همان گونه كه هستى زيد در عين اين كه هستى او است و حقيقتاً به او نسبت داده مى شود به خدا نيز نسبت داده مى شود؛ چون فيض وجود از خدا اعطا مى شود، علم و اراده و حركت و سكون و همه آنچه از او صادر مى‏گردد در عين اين  كه حقيقتاً به او نسبت داده مى شود، به خدا نيز نسبت حقيقى دارد، پس انسان حقيقتاً فاعل و پديد آورنده كارهاى خويش است.

بديهى است كه انسان در عين اين كه موجودى مختار و آزاد است براى ساختن اندام هاى روانى خويش و تبديل محيط طبيعى به صورت مطلوب خود و ساختن آيندهى خويش آن چنان كه خود مى خواهد، محدوديت‏هاى فراوانى دارد و آزاديش آزادى نسبى است؛ يعنى آزادى در داخل يك دايره محدود است. محدوديت هاى انسان از چند ناحيه است:

1. وراثت

انسان با طبيعت انسانى به دنيا مى آيد و از آن جايى كه پدر و مادرش انسان بوده‏اند او هم قهراً و جبراً انسان به دنيا مى‏آيد و از طرف ديگر پدر و مادرش يك سلسله صفات موروثى؛ مانند رنگ، پوست، رنگ چشم و ديگر خصوصيت هاى جسمى كه احياناً از چند پشت به ارث مى رسد كه هيچ يك از اينها را خود انتخاب نكرده است، بلكه جبراً وراثت اينها را به او داده است.

2. محيط طبيعى و جغرافيايى

محيط طبيعى و جغرافيايى انسان و منطقه‏اى كه در آن منطقه رشد و نمو مى‏كند خواه ناخواه يك سلسله آثار قهرى بر روى اندام و روحيه‏ى انسان مى‏گذارند. منطقه سر دسير يا گرم سير و هم چنين كوير يا كوهپايه‏اى بر اندام و اخلاق و روحيه ی انسان مؤثر است.

3. محيط اجتماعى

محيط اجتماعى انسان عامل مهمى است در تكوين خصوصيات روحى و اخلاقى انسان، زبان انسان، آداب عرفى و اجتماعى، دين و مذهب، غالباً همان چيزى است كه محيط اجتماعى بر انسان تحميل مى‏كند.[2]

قرآن در عين اين كه براى جامعه، طبيعت و شخصيت و نيت و نيرو و حيات و مرگ و اجل و وجدان و طاعت و عصيان قايل است و جامعه را در رفتارهای انسان موثر می داند، صريحاً فرد را از نظر امكان سرپيچى از فرمان جامعه توانا مى داند.

در سوره نساء آيه 97 درباره ی گروهى كه خود را «مستضعفين» در جامعه مى‏ناميدند مى‏فرمايد: به هيچ وجه عذر آنها پذيرفته نيست؛ زيرا حداقل امكان مهاجرت براى آنها هست. و يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لايضركم من ضل اذا اهتديتم.»[3]

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! مراقب خود باشيد! اگر شما هدايت يافته‏ايد، گمراهى كسانى كه گمراه شده‏اند، به شما زيانى نمى‏رساند.

4- تاريخ و رخدادهای گذشته

زمان گذشته و وقايع و حوادثى كه در گذشته رخ داده است نيز در ساختن انسان تأثير بسزايى دارد. به طور كلى ميان گذشته و آيندهى هر موجودى رابطهى قطعى و مسلم برقرار است، گذشته نطفه و هسته آينده است.

در نهايت اين كه اگر چه انسان نمى‏تواند رابطه‏اش را با وراثت، محيط طبيعى، محيط اجتماعى و تاريخ و زمان به كلى قطع كند، اما مى‏تواند تا حدود زيادى عليه اين محدوديت ها طغيان نموده خود را از قيد حكومت اين عوامل آزاد سازد. انسان به حكم نيروى عقل و علم از يك طرف و نيروى اراده و ايمان از طرف ديگر تغييراتى در اين عوامل ايجاد مى‏كند و آنها را با خواست هاى خويش منطبق مى‏سازد و خود مالك سرنوشت خويش مى‏گردد.[4]

ما منكر نقش عوامل ژنتيكى، زيستى و طبيعى در شكل گيرى شخصيت و رفتار آدمى نيستيم. اما اين كه تمامى عوامل مؤثر در شخصيت و رفتار آدمى را در عامل ژنتيك و ساختار زيستى انسان منحصر كنيم، دور از صواب است. و ناديده گرفتن بعد روحانى و غير مادى انسان است. با توجه به اثبات وجود نفس مجرد، اراده‏ى آزاد انسانی از توانشهاى روح مجرد است و با در نظر گرفتن اراده‏ى آزاد آدمى، هر چند نقش عوامل طبيعى و فعل و انفعالات فیزیکی و شيمیايى پذيرفته مى‏شود، اما بر اين نكته تأكيد مى‏شود كه نقش اين امور در حد سلب اختيار آدمى نيست. آيا ما نمى‏دانيم با وجود عوامل خارجى و تأثير آنها در برانگيخته شدن برخى از غرايز و اميال و حصول فعل و انفعالات فيزيك و شيمیايى، در برابر آن عوامل مقاومت كنيم؟ ما در زندگى روزمره خود و ديگران نمونه‏هاى فراوانى را در اين خصوص تجربه مى‏كنيم.

قانون وراثت نيز مقتضى آن نيست كه فرزندى كه پاره‏اى از خصوصيات را از والدين و اجداد خود به ارث برده است، قدرت هيچ گونه انتخابى ندارد. انسان نيز مى‏تواند اعمال اختيار كند و برخلاف اقتضاى همه ی اين عوامل، رفتار ديگرى را در پيش گيرد.[5]

ذكر منابع براى مطالعه بيشتر:

محمد تقى جعفرى، جبر و اختيار

جعفر سبحانى، سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه

سيد محمد باقر صدر، انسان مسئول و تاريخ ساز

مرتضى مطهرى، انسان و سرنوشت

محمد تقى مصباح، معارف قرآن (خداشناسى، كيهان شناسى، انسان شناسى)


[1] احمد واعظى، انسان از ديدگاه اسلام، ص 12، قم، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، 1375.

[2] مرتضى مطهرى، مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى، ص270 – 271، انتشارات صدرا، قم.

[3] مائده، 105.

[4] مرتضى مطهرى، مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى، صص 330و272.

[5] محمود رجبى، انسان شناسى، ص 151، مؤسسه‏ آموزشى و پژوهشى امام خمينى، چاپ اول، 1379.