کپی شد
موانع سعادت در قرآن
از نظر قرآن رسیدن به سعادت و خوشبختی پایدار و ابدی، تنها با انجام افعال و اعمال اختیاری امکان پذیر است و بدون آنها دستیابی و تحصیل سعادت، امری ناشدنی است؛ بنابر این تحصیل سعادت تنها به معنای انجام اعمال اختیاری است که به عنوان عامل پدیدآورنده سعادت می باشد و انسان تنها از این طریق می تواند به آن برسد؛ زیرا سعادت که مطلوب ذاتی انسان است، خود در زمره افعال اختیاری انسان قرار نمی گیرد، بلکه با تحقق عواملی، سعادت تحقق می یابد. پس باید افعال اختیاری یا “عواملی” که در قرآن به عنوان عامل، زمینه ساز و وسیله رسیدن به سعادت معرفی شده است، تبیین گردد و موانع بازدارنده دانسته شود.
بعضی از افعال و اعمال اختیاری که توسط انسان ها صورت می گیرد، مانع دستیابی آنها به سعادت و رستگاری و عاملی جهت رسیدن آنها به شقاوت و بدبختی است.
قرآن کریم به این نوع افعال که مانع سعادت و عامل بدبختی فرد و جامعه است، راهنمایی کرده است که به مواردی از آنها، تحت عنوان موانع سعادت اشاره می شود.
1. اعراض از ذکر خدا: «و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت».[1]
از این آیه استفاده می شود که روی گردانی از یاد خدا زندگی سخت و پرمشقتی را به دنبال داشته و مانع از رسیدن انسان به سعادت و خوشبختی است.
در تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه چنین آمده است: گاه می شود درهای زندگی به روی انسان به کلی بسته می شود و دست به هر کاری می زند با درهای بسته روبه رو می شود، اما گاهی به عکس، به هرجا رو می آورد خود را در برابر درهای گشوده می بیند، مقدمات هر کار فراهم است و بن بست و گرهی در برابر او نیست. از این حال تعبیر به وسعت زندگی و از اولی به ضیق یا تنگی معیشت تعبیر می شود. منظور از «معیشت ضنک» که در آیه فوق آمده، نیز همین است. گاهی تنگی معیشت به خاطر این نیست که درآمد کمی دارد، ای بسا پول و درآمدش بسیار است، ولی بخل و حرص و آز، زندگی را بر او تنگ می کند، نه تنها میل ندارد در خانه اش باز باشد و دیگران از زندگی او استفاده کنند، بلکه گوئی نمی خواهد آن را به روی خویش بگشاید. راستی چرا انسان گرفتار این تنگناها می شود، قرآن می گوید: عامل اصلیش اعراض از یاد حق است. این در حالی است که یاد خدا مایه آرامش جان، تقوا و شهامت و فراموش کردن او مایه اضطراب و ترس و نگرانی است. هنگامی که انسان مسؤولیت هایش را به دنبال فراموش کردن یاد خدا به فراموشی بسپارد، غرق در شهوات و حرص و طمع می گردد، پیدا است که نصیب او معیشت ضنک خواهد بود، نه قناعتی که جان او را پر کند، نه توجه به معنویت که به او غنای روحی دهد، و نه اخلاقی که او را در برابر طغیان شهوات باز دارد.[2]
2. عصیان و تمرد از احکام الهی: «آن کس که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می کند که جاودانه در آن خواهد ماند، و برای او مجازات خوارکننده ای (در نظر گرفته شده) است».[3] هر که در مقام عصیان و تمرد برآید و از حدود اسلام بیرون رود، سیرت آن خلود در شقاوت و شعله های آتشین است. از آیه شریفه فوق استفاده می شود که یکی از موانع سعادت انسان و از عوامل شقاوت و بدبختی او این است که از دایره حدود و احکام الهی خارج شود و سر از عصیان و تمرد دربیاورد. بنابراین انسان باید مراقب باشد که از حدود الهی خارج نشود که در غیر این صورت، در گروه شقاوتمندان و تیره بختان قرار گرفته و از آتش ابدی دوزخ در امان نخواهد ماند.
3. بدعت در دین: «نگویید: این حلال است و آن حرام…، به یقین کسانی که به خدا دروغ می بندند، رستگار نخواهند شد».[4] از این آیه شریفه استفاده می شود که بدعت در دین و نسبت دادن احکام به خدا بدون دلیل، موجب محرومیت از رستگاری و سعادت ابدی است؛ زیرا ریشه بدعت گذاری در دین، گفته های بی اساس و دروغین است و این کار نزد خدا حرام و باعث محرومیت فرد از رستگاری و سعادت دنیا و آخرت خواهد بود.[5] شاهد بر این که بدعت گزاران رستگار نخواهند شد، آیه بعدی است که می فرماید: «بهره کمی است (که در دنیا نصیبشان می شود) و عذاب دردناکی در انتظار آنان است».[6][7]
پس طبق آیات شریفه و توضیحات استاد شهید مطهری،بدعت و نوآوری در دین حرام و سبب شقاوت و بدبختی، و موجب عذاب الهی خواهد بود.
4. معصیت و گناه: «آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است».[8] از آیه شریفه استفاده می شود که معصیت و گناه، سبب محرومیت از رستگاری و سعادت، و عامل رسیدن به شقاوت و بدبختی است. در تفسیر نمونه در ذیل این آیه کریمه چنین آمده است: خاب از ماده «خیبه»، به معنای نا امید شدن، نرسیدن به مطلوب، محروم شدن و زیان کار گشتن است. دساها از ماده «دس» در اصل به معنای داخل کردن چیزی توأم با کرامت است. دسیسه به کارهای مخفیانه زیان بار گفته می شود. در تناسب این معنا با آیه شریفه مورد بحث، بیانات گوناگونی گفته اند که در جای خود باید مطرح شود. در هر حال کنایه ای است از آلودگی به گناه و معصیت و خوهای شیطانی و درست در نقطه مقابل تزکیه قرار دارد.[9]
5. ظلم و بیدادگری: «مسلما ظالمان، رستگار نخواهند شد».[10] این آیه تصریح دارد که ظالمان، بیدادگران و ستمگران از فلاح، رستگاری و سعادت بی بهره اند و نصیبی از آن نخواهند برد و در گروه شقاوتمندان و تیره بختان قرار خواهند گرفت.[11] ظلم به معنای ستم (آزار) آمده است. اصل آن به معنای ناقص کردن و کم کردن حق و یا گذاشتن چیزی در غیر جایگاه خویش است. بنابراین آزار رساندن به دیگران و حق دیگران را پایمال کردن از مصادیق آشکار ظلم است.
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان می گوید: ظلم یکی از شنیع ترین گناهان است، بلکه با کمی دقت و تحلیل عقلی باید گفت: زشتی و شناعت گناهان دیگر هم به مقدار ظلمی است که در آنها است. معنای ظلم عبارت است از خروج از عدالت و حد وسط.[12]
تفسیر نمونه نیز در ذیل آیات 13 و 14 سوره یس می نویسد: در آیات فوق علت نابودی اقوام گذشته ظلم و ستم ذکر شده است، این به خاطر آن است که واژه ظلم آنچنان مفهوم جامعی دارد که هرگونه گناه و فسادی را دربر می گیرد.[13]
بنابر این با توجه به مطالب فوق، می توان گفت: هر نوع ستم و ظلم از سوی ستمگران، برای آنان اثر وضعی به جای خواهد گذاشت، اثر وضعی ظلم در دنیا این است که بالاخره انسان ستمگر، قوم ستمگر، در دنیا به نابودی و بدبختی خواهد رسید و در آخرت هرگز روی سعادت و رستگاری را نخواهد دید. بلکه او در دوزخ ابدی گرفتار خواهد شد.
6. غفلت: «یقینا، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دل ها (عقل ها) یی دارند که با آن (اندیشه نمی کنند، و) نمی فهمند، و چشمانی که با آن نمی بینند، و گوش هایی که با آن نمی شنوند؛ آن ها مانند چهارپایانند، بلکه گمراه تر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند).[14] قرآن کریم در آیه فوق یکی از عوامل مهم بدبختی بسیاری از انسان ها را فراموشی و غفلت می داند؛ زیرا غافلان، چشمه آب حیات، کناردستشان است، ولی از تشنگی فریاد می کشند، درهای سعادت به رویشان باز است، اما حتی به آن نگاه نمی کنند، آنها با دست خود وسایل بدبختی خویش را فراهم می سازند و نعمت های گرانبهای عقل و چشم و گوش را به هدر می دهند.
تفسیر نمونه به وجه تشابه غافلان با چهارپایان پرداخته و می نویسد: بارها در قرآن مجید غافلان بی خبر به چهارپایان و حیوانات بی شعور دیگر تشبیه شده اند ولی نکته تشبیه آنها به انعام (چهارپایان)، شاید این باشد که آنها تنها به خواب و خور و شهوت جنسی می پردازند، درست همانند ملت هایی که تحت شعارهای فریبنده انسانی، آخرین هدف عدالت اجتماعی و قوانین بشری را رسیدن به آب و نان و یک زندگی مرفه مادی می پندارند… . به تعبیر دیگر، (آنان) گروهی مرفهند همچون گوسفندان پرواری، و گروهی نامرفه، گوسفندانی که در بیابان ها در به در دنبال آب و علف می گردند و هر دو گروه هدفشان جز شکم چیزی نیست.[15] به عبارتی توجه بیش از حد به امور ناپایدار زندگی، وسایل زندگی را هدف تلقی کردن، از جمله عواملی هستند که موجبات غفلت انسان را فراهم می آورند. کسی که به امور کم ارزش بسیار بها دهد و به امور بسیار باارزش بهای کم بدهد، ناگزیر از رشد و کمال بازخواهد ماند. هوا و هوس ها، زیور و زینت های دنیوی، فخرفروشی ها و خلاصه اسارت در بند نفس اماره از عوامل غفلت زا و بازدارنده انسان از رشد و کمال و سعادت می باشد.[16]
7. هواپرستی: «آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر این که شایسته هدایت نیست)، گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده ای افکنده است؟ با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکر نمی شوید؟!».[17]
آیه شریفه فوق این نکته مهم را خاطرنشان می سازد که خودپرستی و هواپرستی انسان را به شقاوت و ضلالت و بدبختی می کشاند و او را از جاده سعادت دور می کند.
تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه به نکته های مهمی درباره خودپرستی و هواپرستی اشاره می کند، از جمله می گوید:
1. خطرناک ترین بت ها، بت هوای نفس است؛ (زیرا) بت هوی و هوس اغواکننده و سوق دهنده به سوی انواع گناه و انحراف است، زشتی ها را در نظر انسان زینت می دهد، تا آن جا که انسان به اعمال زشت خود می بالد.
2. مؤثرترین راه نفوذ شیطان، هواپرستی است؛ چرا که تا پایگاهی در درون انسان وجود نداشته باشد شیطان قدرت بر وسوسه گری ندارد و پایگاه شیطان چیزی جز هواپرستی نیست، همان چیز که خود شیطان به خاطر آن سقوط کرد و از صف فرشتگان و مقام قرب الهی طرد شد.
3. هواپرستی مهم ترین وسیله هدایت را که درک صحیح حقایق است از انسان می گیرد و پرده بر چشم عقل آدمی می افکند.
4. هواپرستی انسان را تا مرحله مبارزه با خدا (نعوذ بالله) پیش می برد، همان گونه که پیشوای هوی پرستان؛ یعنی شیطان به چنین سرنوشت شومی گرفتار شد.
5. عواقب هواپرستی آن قدر شوم و دردناک است که گاه یک لحظه هواپرستی یک عمر پشیمانی به بار می آورد و گاه یک لحظه هواپرستی محصول تمام عمر انسان و حسنات اعمال صالح او را برباد می دهد.[18]
بنابراین براساس همین نکته ها است که، هواپرستی یکی از بزرگ ترین موانع سعادت و کامیابی بشریت به شمار می آید و تمام بدبختی ها و فلاکت انسان ها به خاطر این است که آن ها مطیع هوا و هوس هستند.
[1]. طه 124.
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 31، ص 327 و 328.
[3]. نساء 14.
[4]. نحل 116.
[5]. آیات شریفه دیگری به این مانع اشاره دارد، از جمله: انعام 21، یونس 70.
[6]. نحل 117.
[7]. علامه شهید مطهری (ره) درباره بدعت می گوید: امروز به «نوآوری»، «بدعت» می گویند. نوآوری در غیر امر دین عیبی ندارد. شخصی در شعر می خواهد نوآور باشد، شخص دیگری در هنر می خواهد نوآور باشد، فردی دیگر در فلسفه می خواهد نوآور باشد، این مانعی ندارد. ولی در دین، نوآوری معنا ندارد؛ چون آورنده دین ما نیستیم. حتی امام هم آورنده دین نیست. امام وصی پیغمبر (ص) و خزانه علم او؛ یعنی آنچه که پیغمبر گفته و، بیان می کند. خود پیغمبر هم آورنده دین نیست… . پس در دین نوآوری غلط است؛ زیرا بدعت است و حرام؛ بله، نو استنباط کردن درست است که آن نوآوری نیست. اخباری ها، یعنی «آنهایی که فقط به خبر و حدیث تمسک کرده و اجتهاد را قبول ندارند»، خیال می کنند اجتهاد را نوآوری است. می گویند: اجتهادها همه بدعت است. در حالی که اشتباه می کنند. اجتهاد؛ یعنی حسن استنباط. ممکن است مجتهدی مطلبی را از نو استنباط بکند که قبلا خود او یا دیگران جور دیگر استنباط می کرده اند. این مسائله استنباط است نه آورندگی (بدعت)، مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، ص 126و 127.
[8]. شمس 10.
[9]. تفسیر نمونه، ج 27، ص 48 و 49.
[10]. انعام 21.
[11]. آیات دیگری نیز به این مانع اشاره دارد، از جمله: انعام 135؛ قصص 37.
[12]. طباطبایی، علامه سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج 7، ص 76.
[13]. تفسیر نمونه، ج 8، ص 43.
[14]. اعراف 179.
[15]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 22.
[16]. نصری، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن، ص 300.
[17]. جاثیه 23.
[18]. تفسیر نمونه، ج 21، ص 265 و 266.