کپی شد
مهدی اصفهانی، قائم کاذب
قرمطیان بحرین در نیمه اول قرن چهارم، تغییر اعتقادی مهمی را تجربه کردند. ابوطاهر در این تغییر اعتقادی، به طور موقت حکومت بحرین را به جوانی اصفهانی سپرد و او را مهدی منتظر خواند.
تاریخ این انتساب و نام مهدی اصفهانی گوناگون نقل شدهاست: مسکویه این حادثه را در سال 332هـ،[1] ثابت بن سنان در سال 326هـ،[2] مسعودی و عریب بن سعدی سال 319هـ،[3] و نویری با اختلافی چهل ساله ـ که قطعاً اشتباه است ـ ظهور مهدی اصفهانی را به آغاز دوران ابوسعید حسن جنابی (281 – 301 ق) (حاکم جنوب شرقی عربستان و بحرین) نسبت میدهد.[4] به احتمال زیاد، تاریخ صحیح، سال 319هـ است؛ چرا که این تاریخ با گذشتن 1500 سال از مرگ زرتشت در پایان سال 1242هـ از دوران اسکندر مصادف میشد و برای این تاریخ، پیشگوییهایی به زرتشت و جاماسب داده میشد، مبنی بر این که این سال شاهد برقراری دوباره حکومت مجوسان خواهد بود.[5] منابع اسلامی نیز ظهور دعوت باطنیان را که قرمطیان شاخه مهمی از آنان بودند، بنابر پیشبینی فردی زرتشتی میدانند که در کتابش ظهور مردی را نوید میدهد که پادشاهی زرتشت را تازه میکند و بر سراسر زمین دست خواهد یافت و زمان موعود با روزگار «مکتفی» و «مقتدر» برابر است.[6]
مهدی اصفهانی که به نام ذکری، زکریا و ابن سنبر خوانده شده در ابتدا از اسیرانی بود که ابوطاهر بین یارانش تقسیم کرده بود. او از همان ابتدا با گردن فرازی و سخنان درشت، قدرت خود را در برابر اربابش نشان داد. اصفهانی از طریق فردی به نام الصفوی، از اسرار ابوطاهر و پیچیدگیهای احوال قرمطیان اطلاع پیدا کرد. الصفوی برای قتل دشمنش شریک؛ شوهر خواهر ابوطاهر، این اسرار را به اصفهانی اطلاع داد.[7] چون ابوطاهر فهمید که او از اسرار قرمطیان مطلع است، با وی خلوت کرد؛ سخنش را شنید؛ مطیع وی گردید؛ به یارانش امر کرد تا از دستور وی پیروی کنند و او را مهدی موعود معرفی کرد. یاران ابوطاهر به او ایمان آوردند و معتقد شدند که او آگاه به غیب است و از آن چه در دلها و خاطرهایشان هست خبر دارد.[8] ابوطاهر که به قدرت وی معترف شده بود، آموزشهای داعیان اسماعیلی را طرد کرد و به پیروان خود گفت: دین راستین که اینک ابلاغ شده، دین پدرمان آدم (علیه السلام) است. پیامبران بعدی: موسی، عیسی و محمد (صلی الله علیه و آله)، همگی شیاد بودهاند.[9] نفوذ اصفهانی با حمایتهای ابوطاهر بسیار افزایش یافت؛ به گونهای که شریک، شوهر خواهر ابوطاهر را به همراه جمعی از یاران بانفوذ ابوطاهر و هفتصد نفر که اغلب آنها از سران سپاه بودند، به قتل رساند و اقدامات زشت و روشهای ناشایستی در سپاه پدید آورد که از زمان تسلط ابوسعید و فرزندانش بر آن ولایات سابقه نداشت.[10] به اعتقاد قرمطیان، قائم منتظر باید در موقع ظهور، شریعت را منسوخ کند. مهدی اصفهانی با دست زدن به این کار، رسوم عجیب و غریب و بیسابقهای به وجود آورد؛ او عبادت و شریعت اسلامی را منسوخ دانست؛ به سب و لعن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و دیگر پیامبران و همچنین امامان (علیهم السلام) در ملأ عام مبادرت نمود و نیز سوزاندن کتابهای دینی و پرستش آتش را شایع کرد.[11]
فرمانروایی مهدی اصفهانی تنها هشتاد روز به طول انجامید. ابوطاهر؛ چون از اقدامات وی بیمناک شده بود و از طرفی، به بسیاری از آن کارها بدگمان گردید، بر آن شد تا او را بیازماید و چون وی را دروغگو یافت، دستور قتلش را صادر نمود و اعلام کرد که او زندیقی بود که قتلش واجب شده بود.[12] مهدی اصفهانی بیش از آن که خلف علی و فاطمه (علیهما السلام) باشد که اسماعیلیان انتظار داشتند تا بیاید و حقیقتهای پنهان شده در نگاشتههای مقدس پیامبران یهود و مسیحیت را آشکار کند، به صورت بازگرداننده کیش ایرانی در آمده بود. ادعا شده بود که مهدی اصفهانی از تبار پادشاهان ایرانی و فردی مجوسی است که مردم را به پرستش آتش فرا میخواند. ماجرای مهدی اصفهانی باعث شد تا اتهامهای پیوسته جدلیان رونق پیدا کند و آنها بگویند که در عقیده باطنی اسماعیلیان شرک، دوگانه پرستی یا ثنویت نهفته است و بنیانگذاران آن گروهی از ملی گرایان متعصب ضد عرب بودهاند که برای نابودی اسلام، دست به توطئه زدهاند. به احتمال زیاد، علت این که ابوطاهر، مهدی دروغین را زود سرنگون ساخت، همین واکنش گسترده و خصمانه بود.[13]
با ظهور مهدی دروغین، نفوذ قرمطیان بر اسماعیلیان شرق کاسته شد. بسیاری از قرمطیان، به ویژه رجال قبایل، بحرین را ترک کردند و در دهههای بعد به سپاهیان قرمطی پیوستند. از شخصیتهای مهمی که دچار تنگنا شد، «ابوحاتم رازی» بود، او ناچار شد تا از پیروان خود پنهان شود و برای التیام این زخم تلاش کرد، ولی به نتیجه نرسید.وی کتاب «الاصلاح» را بعد از ماجرای مهدی اصفهانی در وارسی آن حادثه نوشت. در این میان، قرمطیان عراق به عقیده مهدویت محمد بن اسماعیل باقی مانده بودند. قرمطیان بحرین نیز پس از قتل مهدی اصفهانی به رد و انکار وی برخاسته، به معتقدات قبلی خود بازگشتند و ادعا کردند که به فرمان مهدی غایب عمل میکنند. آنها این اعتقاد را تا پایان حیاتشان حفظ کردند و به شدت در خصوص آن حمیت و تعصب به خرج میدادند. آنان سرانجام بر اثر منازعات داخلی، دچار ضعف و اضمحلال گردیدند و هرگز بین آنان و اسماعیلیان، درباره مهدی، آشتی به وجود نیامد. تنها در دوره المعز و با اصلاحات او تا حدودی قرمطیان به اسماعیلیان نزدیک شدند.[14]، [15]
[1]. مسکویه، ابوعلی، تجارب الأمم، ترجمه: منزوی، علینقی، ج 6، ص 86 و 87.
[2]. ثابت بن سنان، اخبار القرامطه فی الاحساء الشام، العراق، الیمن، تصحیح: زکار، سهیل، ص 55 ـ 60.
[3]. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ص 378؛ قرطبی، عریب بن سعد، صلة تاریخ الطبری، ص 162.
[4]. دخویه، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ترجمه: امیرخانی، محمد باقر، ص 83، به نقل از نهایه الارب نویری.
[5]. بزون، حسن، القرامطه بین الدین و الثوره، ص 272؛ ویلفرد مادلونگ، فرقه های اسلامی، ترجمه: سری، ابوالقاسم، ص 154. بعضی از مورخان و نویسندگان، فرقه باطنیه را اعم از اسماعیلیان و قرمطیان وغیره متهم به خروج از دین و تظاهر به اسلام برای نابود کردن آن و تجدید رسوم مجوس کرده اند. البغدادی شواهد متعددی برای اثبات این نظر داده و آغاز دعوت این قوم را از زمان معتصم دانسته است که بابک و مازیار برای آئین های قدیم قیام کرده بودند. وی می گوید: اصحاب تواریخ گفته اند که واضعان اساس دین باطنیه از اولاد مجوس و مایل به دین اسلاف خود بوده اند و چون جرأت نمی کردند این عقیده را به صراحت اظهار کنند، دعوت خود را در لباس مذهب باطنی انتشار دادند. اساس معتقدات این قوم بنا به تصریح بغدادی بر ثنویت است؛ یعنی می گویند: خداوند نفس را خلق کرد و خدا [اله الاول] و نفس [اله الثانی] مشترکاً امور عالم را به تدبیر کواکب سبعه [هفت امشاسپند] و طبایع الاول [= ایزدان] اداره می کنند. همچنین شروع به تاویل احکام شریعت کردند به وجهی که منجر به احکام مجوس بشود؛ مثلاً برای اتباع خود نکاح با محارم و شرب خمر را جائز شمردند و امیر قرمطی احساء بعد از ابوطاهر جنابی فرمان داد که اگر کسی آتش را خاموش کند دستش راببرند و اگر کسی آن را به دَم خویش بمیراند زبانش را ببرند. ر.ک: بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم، ص 269 – 290.
[6]. الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم، ص 271.
[7]. القرامطه بین الدین و الثوره، ص 274؛ تجارب الامم، ترجمه: منزوی، علینقی، ج 6، ص 87.
[8]. اخبار القرامطه فی الاحساء الشام، العراق، الیمن؛ تصحیح: زکار، سهیل، ص 225؛ صلة تاریخ الطبری، ص 6949.
[9]. مادلونگ، فرقه های اسلامی، ترجمه: سری، ابوالقاسم، ص 155.
[10]. التنبیه و الاشراف، ص 378 ـ 379؛ اخبار القرامطه فی الاحساء الشام، تصحیح: زکار، سهیل، ص 225.
[11]. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه: بدرهای، فریدون، ص 191.
[12]. قرمطیان بحرین و فاطمیان، ترجمه: امیرخانی، محمد باقر، ص 83؛ القرامطه بین الدین و الثوره، ص 274.
[13]. مادلونگ، فرقه های اسلامی، ترجمه: سری، ابوالقاسم، ص 155.
[13]. التنبیه و الاشراف، ص 378 ـ 379، اخبار القرامطه فی الاحساء ص 154 ـ 157.
[14]. همان، ص 157؛ تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه: بدرهای، فریدون، ص 191.
[15]. برگرفته از: روحی میرآبادی، علیرضا (استاد یار دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی)، «مهدویت از دیدگاه اسماعیلیان و قرمطیان»، مجله تاریخ اسلام، هفتم مهر ماه سال 1385، شماره بیست و هفتم.