کپی شد
مهاجرت شیخ صدوق به ری
يکى از حوادث مهم دوران زندگى شيخ صدوق روى کار آمدن سلسله ايرانى نژاد و شيعى مذهب آل بويه بود که ميان سال هاى ۳۲۲ ـ ۴۴۸ هجری قمری بر بخش بزرگى از ایران و عراق و جزيره، تا مرزهاى شمالى شام فرمان راندند. هجرت شيخ صدوق از قم به ری و اقامت در آنجا نيز به خواست يکى از حاکمان اين سلسله؛ به نام رکن الدوله ديلمى بوده است.
شیخ صدوق در تاریخ نامعلومی قم را ترک کرده و به ری که در آن زمان پایتخت آل بویه بود رفته و در این شهر اقامت گزیده است. تنها اطلاعی که درباره تاریخ سفر وی به ری در دست می باشد، این است که او در ماه رجب سال ۳۳۹ قمری بخشی از روایات علی بن ابراهیم قمی و دیگران را از شریف حمزة بن محمد علوی در قم شنیده و در رجب ۳۴۷ قمری در ری بوده است. با ملاحظه این مطلب که ابن ولید، پس از پدر نزدیک ترین استاد صدوق به او بوده و در سال ۳۴۳ قمری / ۹۵۴ میلادی وفات یافته، می توان حدس زد که این اتفاق، عُلقه شیخ صدوق را با قم سست کرده و مقدمه هجرت او را به ری فراهم کرده باشد. به هر حال او در ری از مشایخ آن شهر؛ مانند احمد بن محمد بن صقر صائغ و محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی حدیث شنیده است.
علامه شوشتری ماجراى هجرت شيخ صدوق از قم به رى را اين گونه نگاشته است: «رکن الدوله (لقب حسن، فرزند ابو شجاع ديلمى) به منظور ترويج مذهب حق (شیعه)، التماس قدوم شيخ به دار الخلافه نموده؛ (از شیخ خواهش نمود به دارالخلافه برود)، خدمت شيخ اجازت فرموده؛ (شیخ قبول نمود). سلطان در مجلس اول سؤالى چند که در تحقيق مذهب حق به خاطر داشت، بر شيخ عرض نمود و جواب صواب (صحیح) استفاده فرموده، شيخ را تعظیم و تکریم تمام نمود و جوايز و اقطاع[1] مقرر فرمود». به نظر مى رسد علت اصلى اين دعوت و عزیمت، خَلَئى بوده که از هجرت شیخ کلینی از رى به بغداد و سپس رحلت او پيش آمده بوده است. در حقيقت وجود شيخ صدوق در رى مى توانست منشأ برکات فراوان باشد؛ لذا آن بزرگوار نيز با توجه به اهميت موضوع، دعوت رکن الدوله را پذيرفت و زادگاه خويش را رها کرد و عازم رى شد.
بحث هاى بسيارى که صدوق در مدت اقامت خود در رى در موضوعات مختلف اسلامى به ويژه در دو موضوع مهم امامت و غیبت حضرت ولی عصر (علیه السلام) با رهبران مذاهب مختلف انجام داد، شاهد خوبى بر اين مدعا است. حاصل آن گفتوگوها (که برخى نيز در حضور رکن الدوله بود)،[2] کتاب هاى ارزشمندى است که از آن فقیه نامى باقى مانده است.[3]
[1]. بخشیدن ملک یا قطعه زمینی از طرف سلطان به کسی که از درآمد آن زندگانی گذراند؛ فرهنگ فارسی معین واژه قِطع.
[2]. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 87.