Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

منشأ پیدایش حکم اخلاقی

درباره منشأ پیدایش حکم اخلاقی و این که احکام اخلاقی از کجا سرچشمه می گیرد؛ آیا حاکم در مسائل اخلاقی طبیعت است یا عقل، یا جامعه یا خدا و یا عامل دیگر؟، دیدگاه های مختلفی ارائه شده است.

طبیعی است که ما هر مبنایی در نظام اخلاقی خود اخذ کنیم برای به دست آوردن دستورات و الزامات اخلاقی منابع خاصی برابر با نظام اخلاقی خود خواهیم داشت؛ به عبارتی بین نظام اخلاقی و منابع اخلاقی رابطه منطقی و تناسبی عقلانی برقرار است؛ نمی توان در یک سیستم اخلاقی خاص هر الزامی اخلاقی را از جایی بیرون کشید و یا بر آن تحمیل کرد.[1]

برای این که نقش هر یک از منابع یاد شده به درستی تبیین شود ابتدا در باره جايگاه عقل و نقل (قرآن و سنت) به صورت کلی سپس در مورد هر کدام از منابع یاد شده یعنی عقل، قرآن، سنت و شهود جداگانه به بحث خواهیم پرداخت:

جايگاه عقل و نقل در اخلاق:

در باره جايگاه عقل و نقل (قرآن و سنت)، در پيشينه انديشه اسلامى شاهد سه رويكرد مى باشيم نقل محورى، عقل مدارى و بالاخره راهى ميانه آن دو.

1. برابر با ديدگاه نخست هرگونه داورى درباره خوبى و بدى به دست خداوند مى باشد، از اين رو خوب چيزى است كه شارع بدان امر و بد نيز چيزى است كه او از آن نهى مى كند، زيرا چنين كارى از توان عقل بيرون مى باشد[2]

در اين نگرش كه در ميان اهل سنت گروه هاى اهل حديث، حشويه و حنابله و در ميان شيعه جريان اخبارى گرى را در بر مى گيرد، عقل تنها خادم دين و ابزارى است جهت فهم مفاهيم و مقاصد آن.[3]

2. به باور ديدگاه دوم عقل به تنهايى و بى نياز از شرع به تشخيص خوب و بد توانمند مى باشد. اين نگرش كه به جريان «خردگرايى افراطى» شهرت یافته، همواره با جريان خردستيز نخست در چالش بوده و متأسفانه به دليل ناكامى در رويارويى با آن ( به دلیل دخالت مستقيم حاكمان وقت)، پيامدهاى بدى را در عرصه انديشه اسلامى بر جاى گذاشت.[4]

4. در كنار دو رويكرد نارساى ياد شده، درباره شناخت خوب و بد و مرزبندى آن در حوزه اخلاق، نگرش ميانه سومى وجود دارد كه جريان پايه دار عقلى شيعى يعنى نمونه درست و ميانه روى از عقل گرايى اسلامى را تشكيل مى دهد.

در بررسى اين ديدگاه، هر چند كوتاه يادآورى نكاتى بايسته مى باشد:

الف) راه هاى شناخت انسان ( در افراد معمولی و بدون در نظر گرفتن وحی و شهود)، منحصر در حس و عقل است.

ب) ادراك حسى به وسيله حواس ظاهرى و در اثر پيوند با جهان مادى خارجى به دست مى آيد. برد اين ادراك بسيار محدود مى باشد، از اين رو نمى توان انتظار داشت كه به وسيله آن بتوانيم مسير صحيح زندگى را در همه ابعادش بشناسيم[5] علاوه این که حس هم در خیلی جاها خطا می کند و قادر به تشخیص نیست.

ج) ادراك عقلى نيز تنها وسيله اى براى درك سلسله مفاهيم كلى و بديهيات اوليه است. اينها نيز براى شناخت و تعيين مسير زندگى كارآيى ندارد. بيشترين توان چنين شناخت هايى آن است كه بتواند يك سلسله مسايل فلسفى محض مانند وجود خداى متعال را اثبات كند.[6]

د) با وجود نارسايى هاى ياد شده در فرآيند راه هاى شناخت پيشين و ناتوانى آنها در تعيين برنامه دقيق زندگى به گونه اى كه موجب سعادت و كمال اخروى و ابدى بشود از يك سو، و حكيم بودن خداوند كه معنا ندارد انسان را براى دست يابى به سعادت ابدى از راه اعمال اختيارى آفريده ولى شناخت هاى لازم را در اختيار او قرار ندهد از ديگر سو، اين نتيجه به دست مى آيد كه حكمت الهى اقتضا مى كند كه شناخت لازم را در اختيار همه انسان ها قرار داده و راهى را معين كند كه به پايه آن، انسان بتواند هدف و چگونگى رسيدن به آن را بشناسد و اين راه، چيزى جز راه وحى و نبوت نيست.[7]

قرآن كريم نيز بدين حقيقت اشاره كرده آن جا كه مى فرمايد: «رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل». « ما پيامبرانى مژده و بيم دهنده فرستاديم تا از آن پس مردم را بر خداوند حجتى نباشد».[8]

ه) از نگاهى ديگر، رويكرد نارسايى عقل در ترسيم خطوط زندگى را بدين سان مى توان يادآور شد كه خاستگاه خوب و بد و تشخيص آنها نه صرفا عواطف و احساسات آدمى است، و نه قرارداد محض، و نه امر الهى است؛ بلكه مفاهيمى حقيقى و خارجى اند. البته نه به صورت مفاهيم ماهوى كه داراى ما به ازاى عينى و مستقل باشند، بلكه از قبيل مفاهيم فلسفى مى باشند كه منشأ انتزاع خارجى دارند؛ يعنى درست همانند اين ديدگاه درباره زيبايى حسى كه حقيقت زيبايى را همان تناسب ميان دو چيز مى داند، آن هم تناسب ميان دو حقيقت عينى و خارجى و نه وابسته به ذوق و سليقه افراد، در حوزه اخلاق و تشخيص خوب و بد نيز چنين است؛ يعنى در سنجش ميان دو حقيقت عينى و خارجى كه يك طرف، فعل اختيارى انسان است و طرف ديگر كمال واقعى و عينى او است، مى گوييم هر كارى كه به كمال مطلوب انسان منتهى شده و در خدمت رسيدن به آن قرار گيرد، خوب و هر كارى كه انسان را از آن دور سازد، بد است. از اين رو خوبى يا بدى فعل  اختيارى انسان پس از تأمل عقلانى با سنجش و مقايسه ميان آن رفتار و كمال مطلوب به دست آمده و تابع ميل و سليقه و قرارداد ما نيست.

تا اين جا، هر چند معيار تشخيص خوب و بد، عقل شناخته شد، اما از آن جا که ما در تشخیص کمال با مشکل روبه رو هستیم و از طرفی رابطه افعال با نتایج آن ها در بسیاری از موارد بر ما نامعلوم است،  چون هر کسی ممکن است کمال نهائی را چیزی بپندارد مثلاً ارسطو کمال انسان را در اعتدال قوای سه گانه؛ غضبیه، شهویه و عاقله می داند و… .

خلاصه تضمينى وجود ندارد كه عقل انسان كمال مطلوب را درست شناخته يا پيوند ميان افعال اختيارى آدمى با آن را درست درك كند؛ يعنى به درستى بداند كه فلان كار خاص چه تأثيرى در رسيدن به كمال مطلوبش دارد؟ آيا او را به آن نزديك مى كند يا از آن دورتر مى سازد. اين است كه براى دور ماندن از خطاهاى احتمالى دوگانه مزبور، يعنى تشخيص هدف مطلوب و نيز راه منتهى به آن، باید به دامان شرع و پيام الهى پناه آورد[9] خلاصه آن چه عقل از رابطه بین افعال و کمال نهائی به دست می آورد یک مفاهیم کلی است که برای تعیین مصداق ها و دستور های اخلاقی چندان کارائی ندارد؛ مثلاً با کمک عقل می فهمیم عدل خوب است یا پرستش حسن است اما عدل در هر موردی چه اقتضاء دارد و چگونه رفتاری در هر موردی عادلانه است عقل راه روشنی پیش پای ما نمی گذارد. یا عقل می گوید خداوند و صاحب نعمت را باید پرستش و ستایش کرد اما چطور و چگونه؟ اینها را دیگر عقل به تنهائی قادر به قضاوت نیست.

پس از این بیان کلی اینک به بیان هر یک از منابع یاد شده می پردازیم :

عقل

براساس آن چه بیان شد هر چند عقل براى دست يابى به نتايج درست در مورد تكاليف اخلاقى، به يارى وحى نيازمند است، ولی این به معنای بی فایده بودن عقل نیست چون عقل دارای کار کرد های مفید و متعددی است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

عقل و معنا داری گزاره های اخلاقی هستند

در اینکه مفهوم گزاره ها همیشه در طول تاریخ ثابت و لایتغیرند؛ یعنی حقایق اگر حقایقند برای همیشه حقیقتند و اگر نیستند برای همیشه دروغ هستند؛ و یا این که معنای آن ها عوض می شود؛ یعنی  یک قضیه در طول زمان خودش تغییر می کند؛ نظر اندیشمندان مسلمان این است که گزاره های اخلاقی همواره یک مفهوم ثابت داشته و دارند؛ این یک بحث عقلی است و به طور طبیعی مرجع در شناخت این مهم که آیا مفاهیم اخلاقی مطلقند یا نسبی و یا به عبارتی ثابتند یا متغیر، عقل می باشد.

عقل پیشوانه استنتاج تمام گزاره ها است

ما از جهت معنا داری گزاره های اخلاقی و هم چنین بعد از به دست آوردن یک حکم اخلاقی از کتاب و سنت، در ضرورت و وجوب عمل به آن باز به عقل نیازمندیم؛ مثلا می گوییم؛ شرع گفته احترام به پدر و مادر واجب است و کسی که به آن ها احترام نگذارند گرفتار عذاب دنیوی و اخروی خواهد شد این یک قیاس عقلی است هر چند مقدمه آن از شرع به دست آمده است. هم چنین عقل اصل التزام به اخلاق را برای ما مبرهن می سازد که اگر اخلاق نباشد جامعه و روابط اجتماعی به سردی می گراید و نمی توان زیست مسالمت آمیز و ایده آلی داشت.

بنابراین منبعیت عقل در اخلاق به این است که عقل در مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تعریف می کند.

علاوه این که ايمان شخص مؤمن بايد بر پايه شناخت عقلى واقعى و استدلال استوار باشد.[10]

قرآن

قرآن به عنوان منبع اصلی شناخت دین مطرح است در قرآن کریم این مطلب چند بار تذکر داده شده که باری تعالی خطاب به مردم می فرماید: «رسول من، به شما چیزی را آموخت و مطالبی را برای شما بیان کرد که شما نمی توانستید به آن ها پی ببرید و به آن ها علم پیدا کنید؛ یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون»[11] خداوند تبارک و تعالی در این آیه نفرموده: «علمکم ما لم تعلموا؛ چیزی را به شما آموخت که شما نمی دانستید؛ بلکه فرموده چیزی را به شما آموخت که شما راهی برای شناخت آن نداشتید یعنی مطالبی آورد که این مطلب از دسترس ادراکات متعارف شما خارج است؛ حس بشر؛ وهم بشر، خیال بشر و عقل بشری راهی به آن ها نداشت گاهی این تعبیر در قرآن بعد از این که خداوند حکمی را بیان کرده آورده شده است؛ یعنی ابتدا حکمی را آورده و بعد این عبارت و یا آیه ای به این مضمون که شما نمی توانستید این احکام و دستورات را با عقل خودتان درک کنید.[12] و این نشان آن است که عقل بشری قادر نیست و نبوده که تمام نیازهای انسان را جواب گو باشد و اگر کتاب های آسمانی نبود بشر با عقل خود به هیچ وجه نمی توانست به بسیاری از واقعیات دست پیدا کند.

این کتاب هم چون طبیعت تکوینی بسیاری از رموز را در خود نهفته دارد، ولی با این تفاوت که این جهان تشریعی است و بر خلاف جهان تکوینی زبانی هم برای بازگوئی اسرار خود دارد و سال ها است که با زبان گویای خود بشر را به بهترین راهها دعوت کرده و می کند.

بنابراین عقل ما را به قسمتی از حقایق هدایت و راهبری می کند از جمله چیزهایی که عقل ما به آن حکم می کند این است که من نسبت به درک بسیاری از چیزها ناتوانم چون مقدمات درک آن در اختیار من نیست به همین خاطر همین عقل، دست ما را در دست کتاب خالق خود می گذارد و می گوید از این جا به بعد را، گر طالبید به رهبری این کتاب پیش بروید.

خلاصه هرچند عقل در مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تعریف می کند، اما برای تعیین مصداق های اخلاقی و نکات ریز و ظریف اخلاق، نیازمند قرآن و سنت هستیم.

سنت:

با وجود این که سنت نیز یکی از منابع شناخت دین و از جمله اخلاق است ولی باید توجه داشت که سنت در حقیقت تفسیر و شرح قرآن است؛ چه این سنت اقوال و سخنان معصومان باشد و چه افعال و رفتار آن بزرگواران؛ سنت در هر حال بیانگر مفاد آیات قرآن و توضیح و شرح آیات است چون قرآن بر جامعیت خود شهادت داده است که آن چه بشر تا روز قیامت به آن نیاز داشته من بیان کرده ام[13] ؛ البته باید برای بهره بردای از این منبع عظیم تشریعی و برای استخراج قوانین آن روش شناخت آن را داشته باشیم.

قوانین چگونگی استفاده و بهره برداری از قرآن را باید در سنت جستجو کرد.

بدون تردید قرآن بدون سنت برای سعادت بشر کافی نخواهد بود؛ چون اولا قرآن سرشار از قوانین کلی است و چگونگی استفاده و بهره برداری از قرآن را باید در سنت جستجو کرد. و ثانیا: تنها قانون خوب نمی تواند تأمین کننده سعادت باشد بلکه اجراء دقیق و ماهرانه را هم می طلبد، به نظر می رسد معرفی پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع)، در قرآن به عنوان اسوه اشاره ای دقیق به این مطلب باشد که قانون عالی نیازمند مجری فهیم و دقیق است؛ قانون تا متلبس به عمل نشده کسی از شیرینی و ارزش آن اطلاع ندارد، ولی وقتی مجریان آن با درک درست از قانون و موقعیت قانون، آن را به نحو احسن در جامعه پیاده کردند و همه به چشم خود شاهد ثمرات مبارک آن بودند آن وقت همه به بزرگی و ظرافت آن پی خواهند برد.

شهود

راه اشراق و شهود راه سومی است که در وراء دستگاه حس و تعقل قرار دارد؛ تو گویی ظاهر بینان به کمک حس، متفکران به مدد استدلال و روشن بینان به یاری الهام و اشراق از جهان بالا به کشف حقایق می پردازند. [14]

شهود یک واقعیت شناسی نوری است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست، به عبارتی جنبه های تجربی به وسیله حواس و جنبه های عقلانی به واسطه اندیشه منطقی و ریاضی و جنبه های ماورای حس و استدلال با الهام و اشراق شناخته می شود.

در میان دانشمندان غربی «الکسیس کارل» از جمله افرادی است که برای شهود ارزش خاصی قائل شده است او می نویسد: به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست، و نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا از خصایص دیگری چون اشراق برخوردارند. با اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است می یابند و روابط مجهول بین قضایا که ظاهراً با هم ارتباط ندارند را می بینند و گره از مجهولات را به فراست در می یابند، به این ترتیب گاهی شناسایی دنیای خارج و از جمله اصول اخلاقی از راه های دیگری به جز عقل، وحی و … برای ما میسر است.

امروزه علم «متافیزیک» عهده دار مطالعه چنین زوایایی از وجود و روح آدمی است و به خصوص جنبه ای از وجود انسانی که هنوز خوب شناخته نشده است مطالعه می کند یعنی علت روشن بینی فوق العاده برخی ها را برای ما مدلل می سازد [15] .

این حقیقت که گاهی یک رشته حقایق و امور پنهان از حس به ضمیر انسانی القاء و الهام می شود و چنان فضای ذهن انسان روشن می گردد که انسان یقین پیدا می کند که آن چه را دریافته است صحیح و قطعی است یعنی واقعیت شیء کشف شده را می بیند، واقع چنان بر او مشهود است که برای انسان هیچ جای تردید باقی نمی ماند.

البته از آنجا که آن چه برای انسان کشف می شود تنها گوشه ای از واقعیت و چه بسا به خاطر تنگناهای روحی و پندارها و باورهای  اشتباه شاید ماهیت شیء کشف شده را خوب نتوانیم درک کنیم به عبارتی ماهیت شیء الهام شده در روح و ذهن ما اثر معکوس داشته باشد، به همین جهت باید توجه نمود که در علم شهودی و یافته های درونی نیز، امکان خطا و کذب وجود دارد، از این رو، پی بردن به صدق و کذب مکاشفات و دریافت هائی که صدقشان ضروری نباشد، نیازمند معیار و بررسی خاص خود می باشد.[16]

شهود آن چنان که در مکاتب غربی مانند مکتب «توماس رید»[17] یا کسانی مثل «آکویناس و آگوستین»[18] مطرح است در مکتب اخلاقی ما طرح نشده است. ما شهود را در علم عرفان مورد بحث و بررسی قرار می دهیم و آن را یکی از مسائل آن علم می دانیم.

به هر حال می توانیم از طریق تهذیب نفس و شهود به معنایی که در عرفان اسلامی آمده است، مفاهیم اخلاقی را کشف و شهود کنیم؛ مثلاً انسانی با چشم دل، خود را و همه موجودات عالم را نیازمند و فقر محض می یابد.

خدای متعال در مورد انسان های که با اخلاص و با تکیه بر دین او در پی شناخت بیشتر اویند می فرماید: آنان که در خصوص ما مجاهدت نمایند، البته آن ها را به راه های خود هدایت می کنیم و البته خداوند با نیکوکاران است. [19]

و پیغمبر اکرم (ص) می فرماید: «هر کس به آن چه که می داند عمل کند خداوند علم آن چه را که نمی داند به او روزی می دهد»[20]

برای این که این مسئله خوب تبیین شود به اجمال اشاره ای کلی به عرفان اسلامی می افکنیم، عرفان اسلامی به دو بخش عملی و نظری تقسیم می شود؛ عرفان نظری در مورد تفسر هستی یعنی خدا، جهان و انسان می پردازد و زمینه ها و مسائل نظری و علمی این موارد را مورد بحث قرار می دهد. عرفان از این جهت مانند فلسفه است. بخش دیگر آن، عرفان عملی است و مانند اخلاق است و می خواهد انسان را تغییر دهد و به جلو ببرد؛ بخش عملی عرفان توضیح می دهد برای این که انسان به قله رفیع انسانیت یعنی توحید برسد، باید بداند از کجا آغاز و چه منازلی را به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ می دهد و چه وارداتی به او وارد می شود و البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلاً این راه را طی کرده و از رسم و راه منزل ها آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان کاملی بدرقه را او نباشد خطر گمراهی در کمین اوست.

ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی[21]

نتیجه این که؛ اخلاق در سه حوزه: 1- معنا بخشی، 2- استخراج و استنباط احکام گزاره های اخلاقی، 3- درک واقعیت اعمال و کمک در ضمانت اجرایی، به منابع یاد شده نیازمند است. گرچه ممکن است این نیازمندی به هر یک از  منابع متفاوت باشد یعنی؛ در هر سه حوزه به یک منبعی احتیاج داشته باشد، اما نیازمندی آن به منبع دیگر فقط در یک یا دو حوزه خاص، باشد.


[1] هادوی تهرانی، باورها و پرسش ها، ص 95، قم، خانه خرد.

[2] زابينه اشميتكه، انديشه هاى كلامى علامه حلى، ترجمه احمد نمايى، ص 116، بنياد پژوهش هاى اسلامى رضوى، 1378.

[3] عباس مرتضوى، علم و عقل از ديدگاه مكتب تفكيك، ص 189، مركز جهانى علوم اسلامى، 1381.

[4] همان.

[5] محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن، ج 4 و 5) راه و راهنماشناسى (، ص 10، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382.

[6] همان، ص 11.

[7] همان، ص 15.

[8] نساء، 165.

[9] مصباح يزدى، محمد تقى، فلسفه اخلاق، ص 80- 82، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1381.

[10] مارتين مكدرموت، انديشه هاى كلامى شيخ مفيد، ص 71، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مك گيل شعبه دانشگاه تهران، 1363.

[11] بقره، 151.

[12] هادوی تهرانی، باورها و پرسش ها، ص 48، قم، خانه خرد، چاپ سوم 1382.

[13] “و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی “؛ نحل، 89.

[14] انسان موجود ناشناخته ص 135 – 137 به نقل جعفر سبحانی آگاهی سوم ص 50.

[15] همان.

[16] جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص 137، قم، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم، 1372.

[17] شهریاری ، حمید ، فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مک اینتاید، ص 215، تهران، سمت چاپ اول 1385.

[18] همان ص  155 و 156.

[19] عنکبوت، 69.

[20] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 164؛ علامه مجلسی، بحارالانوار ج 2، ص 30، و ج 65، ص 312.

[21] برای آگاهی بیشتر، نک: مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، ج 2 ص 85 – ص 87، تهران، چاپ سیزدهم، 73.