کپی شد
منزلت قرآن و ائمه
به عنوان مقدمه باید گفت که در روایات مختلفی عترت، همتا، همطراز و شریک قرآن معرفی شده است.
امام صادق (ع) از پیامبر(ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: «إنی قد تركت فیكم الثقلین كتاب الله و أهل بیتی فنحن أهل بیته»[1]؛ من كتاب خدا و اهل بیتم را دو میراث در نزد شما مى نهم، بعد امام (ع) می فرماید: اهل بیت آن حضرت ما هستیم.
در یكی از زیارت های امام حسین (ع) در خطاب به آن امام آمده است: “السلام علیك یا امین الرحمن، السلام علیك یا شریك القرآن، السلام علیك یا عمود الدین …”.[2]
ظاهر این گونه احادیث آن است که این دو یک حقیقت هستند و هیچ كدام بر دیگرى برترى ندارند.
این درحالی است که در برخی متون روایی دیگر از قرآن با عنوان ثقل اكبر و از عترت با عنوان ثقل اصغر یاد شده است؛ مانند این که در روایتی آمده است: «إِنِّی قَدْ تَرَكْتُ فِیكُمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی وَ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیتِی أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ»؛[3] من كتاب خدا و عترتم را دو میراث در نزد شما مى نهم، اگر به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد. یكى از آن دو بزرگ تر از دیگرى است. آن دو، یكى كتاب خدا است كه (مانند) ریسمانى است آویخته از آسمان (از نزد خدا) به سوى زمین (شما)، و دومى خاندان؛ یعنی اهل بیتم هستند. با خبر باشید كه این دو هرگز از یك دیگر جدا نمىشوند، تا در كنار حوض كوثر (میعادگاه بزرگ قیامت)، به نزد من آیند.
امام على (ع) نیز مىفرماید: «به ثقل أكبر، یعنی قرآن عمل كردم و ثقل أصغر را در میان شما گذاردم».[4] آیا این تعبیرات دلیل برترى قرآن بر عترت نیست؟ و آیا این گونه روایت با همتایی قرآن و عترت منافات ندارد؟
در برخورد با این سؤال برخی از بزرگان گفته اند: اگرچه امام «قرآن ناطق» است و بر ظاهر قرآن برتری و تفوق دارد، اما چنین تفوقی، صرفاً نسبت به قرآن ظاهری و در دست مردم است، ولی امام نسبت به قرآن حقیقی و آنچه که کلام الاهی است، خاضع بوده و معلم و مروّج آن است؛ یعنی قرآن از آن جهت که کلام و پیام الاهی است بر اهل بیت (ع) تقدم دارد.
برخی بر آنند: قرآن، ثقل اكبر است چون كلام خدا است و همۀ انبیا و اولیا مبعوث شده اند كه پیام هاى خدا را به مردم برسانند و احكام عملى آن را اجرا كنند؛ قهراً حجت اكبر خواهد بود. اگر در روایتى، ثقلین به دو انگشت تشبیه شده است، مقصود آن است كه بین آن دو جدایى نیست.[5]
برخی نیز گفته اند: قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن انسان را به مقصد نمی رساند. قرآن و عترت، دو تعبیر از یك عنوان هستند، در واقع یك حقیقتند كه به دو شكل تجلى یافتهاند. قرآن و عترت هر دو وحی و سخن الاهی اند كه روز و شب با مردم سخن مىگویند؛ یعنی عترت قرآن متمثل است. به همین جهت همان گونه كه سخن قرآن حجت و معتبر است، سخن عترت نیز حجت و معتبر است.[6] هر دو یك عروة الوثقى، یك صراط مستقیم و هر دو حق محور[7]، هستند.
به عبارت دیگر؛ این تعبیر در صدد بیان برترى قرآن بر عترت نیست؛ زیرا قرآن و عترت هر دو منبع معارف الاهى هستند و هر دو از ویژگى هاى همطراز بهره ورند، بلکه این تعبیر كه قرآن را ثقل اكبر مىنامد در مورد سند و اعتبار روایات مأثور از عترت است. قرآن چون كلام خدا است اعتبارش بالذات است، نیاز به تأیید دیگرى ندارد، اما اعتبار سخن دیگران نیازمند تأیید معتبر بالذات مانند قرآن است؛ یعنی در مقام اثبات، اعتبار سخنان عترت مستند به اعتبار قرآن است؛ زیرا قرآن است كه سخن رسول الله (ص) را اعتبار مىدهد و مىفرماید: «ما آتیكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا»؛[8] آنچه رسول بدان امر مىكند، برگیرید و از آنچه شما را بر حذر مىدارد، دورى كنید.
قرآن با این بیان سخن رسول الله (ص) را اعتبار داد و رسول الله (ص) فرمود: «انى تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتى». از این دو مقدمه این نتیجه حاصل مىشود كه عترت همانند و همتاى قرآن معتبر است. گرچه اعتبار سخن رسول الله (ص) به تأیید قرآن است. به همین جهت قرآن ثقل اكبر و عترت ثقل اصغر عنوان شده است، لیكن این تعبیر با همطرازى قرآن و عترت در فضایل ناسازگارى ندارد.[9]
اما به نظر می آید که برای فهم روایاتی که در این زمینه وجود دارد باید چند نکته مورد توجه قرار گیرد:
1. بدون تردید حقیقت قرآن و اهل بیت در نزد خداوند بوده و از نوعی اتحاد برخوردارند. این حقیقت در وجود پیامبر (ص) به ودیعت گذاشته شده و در دو قالب به ظاهر متفاوت تجلی یافته است که از یکی به قرآن و از دیگری به اهل بیت (ع) تعبیر آورده می شود و به عنوان ماترک پیامبر (ص) اعلام شده اند. در برخی از روایات وارده آمده است که پیامبر (ص) در جریان معرفی ثقلین فرمود:
«أَنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ كَإِصْبَعَی هَاتَینِ وَ جَمَعَ بَینَ سَبَّابَتَیهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَینِ وَ جَمَعَ بَینَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى فَتَفْضُلُ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ» خداوند به من خبر داده كه آن دو از هم جدا نخواهند شد تا در حوض بر من وارد شوند چون این دو انگشت من (هر دو انگشت سبابه را به هم نزدیك نمود). نمی گویم مانند این دو انگشت (اشاره به انگشت سبابه و وسطى كرد) كه یكى از دیگرى برتر باشد .[10]
2. اگر چه ممکن است برخی از روایات به نکتۀ اول اشاره داشته باشد، اما در برخی دیگر که به اکبر بودن قرآن تصریح شده، شواهد و قراینی وجود دارد که در اینجا مقایسه ای بین حقیقت قرآن و حقیقت انسان کامل یعنی حقیقت ولایت[11]، صورت نگرفته است و همچنین روایت نخواسته است مقایسه ای بین وجود عنصری اهل بیت و وجود کتبی (قرآنی که بر روی کاغذ نوشته شده است و از مفاهیم و حقایق قرآنی حکایت می کند) و لفظی (قرآنی که قرائت می شود) قرآن کند؛ زیرا از این دو یکی بر دیگری برتری ندارد، علاوه روایت خواسته ماترک پیامبر را به مردمی که در محضر پیامبر (ص) بودند معرفی کند. به یقین اگر چه حقیقت قرآن و حقیقت ولایت و همچنین وجود لفظی قرآن و وجود عنصری اهل بیت به یک معنا ماترک آن حضرت به حساب می آیند، اما خیلی بعید است که مراد پیامبر(ص) در چنین جمعی بیان این معنای عمیق باشد، بلکه پیامبر (ص) خواستند به این نکات اشاره نمایند:
الف. آموزه های قرآنی که قرآن لفظی حکایت کننده از آن است و اهل بیت مفسران آنند.
ب. از آموزه های اهل بیت، فاصله نگیرید.
روشن است که در این مقایسه نیز سخن قرآن با سخن اهل بیت در یک رتبه هستند و هر دو مانند آنند که از یک متکلّم صادر می شوند،[12] اما از آن جایی که سخنان اهل بیت اعتبارش را از قرآن می گیرد، ثقل اصغر محسوب می شود؛ یعنی در مقام اثبات، این قرآن است که معصومان (ع) را معرفی می کند و به سخنان آنان حجیت می دهد و از سویی دیگر مستندی برای کلمات معصومان (ع) قرار می گیرد. از این جهت می توان از قرآن به ثقل اکبر تعبیر کرد.
3. اگر مقایسه ای بین قرآن کتبی یا لفظی و اهل بیت (ع) صورت گیرد، بر اساس آموزه های دینی به یقین معصومان نسبت به وجود لفظی و کتبی قرآن، برتری دارند و ثقل اکبر محسوب می شوند؛ زیرا آنان باید حقایق نهفته در قرآن کتبی یا لفظی را شرح دهند که اگر آنان نبودند حقایق قرآن به دست مردم نمی رسید. و این است سرّ این برخورد حضرت علی (ع) با قرآن هایی که در جنگ صفین بالای نیزه شد.[13]
[1]. صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائرالدرجات ص : 414، يك جلد، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى قم، 1404 هجرى قمری.
[2] نك: ابن طاووس، اقبال الاعمال، تحقيق جواد القيومي الاصفهاني، ج 3، ص 341، قم، مكتب الإعلام الإسلامي، محرم الحرام 1416.
[3] مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، ج 23 ، ص 106، مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان، 1404 هـ ق؛ در روایت دیگری امام صادق(ع) فرمود: پيامبر(ص) در آخرین خطبۀ خود، فرمان داد كه به قرآن و به آل محمد اقتدا شود و فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ الثَّقَلَ الْأَكْبَرَ وَ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ فَأَمَّا الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ رَبِّي وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي فَاحْفَظُونِي فِيهِمَا فَلَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا»؛ عياشی، ابى نصر محمّد بنمسعود، تفسيرالعياشي، ج1، ص5، ، تحقيق: رسولى محلاتى، سيد هاشم، چاپخانه علميه، تهران، 1380 هـ ق. در این باره نک: طبرسى، الاحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص60، چاپ اول، مرتضى، مشهد، 1403 هـ ق؛ شيخ مفيد، الأمالي، ص135، يك جلد، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد قم، 1413 هـ ق؛ نعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، ص43، يك جلد، مكتبة الصدوق، تهران، 1397 هـ ق؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج74، ص277.
[4]. «أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ…»؛ نهج البلاغة، خطبۀ 87، ص120.
[5]. سبحانی، جعفر، مقصود از ثقل اكبر و اصغر .
[6] «ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى» نجم،4.
[7]. همان گونه كه قرآن حق محور است و باطل در آن راه ندارد: «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» (فصلت،42)، عترت نيز حق محور است باطل در گفتار و رفتار و موضعگيرى عترت راه ندارد: « عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ مَا دَار» مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج28، ص369. «الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ ، لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ همان، ج29، ص17.» همچنین نک: امينى، علامه عبد الحسين، الغدير فى الكتاب و السنه و الادب،،ج 3،ص 177، چاپ اول، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، قم، 1416 هـ ق.
[8] .حشر،7.
[9]. نک: احمدى، حبيب الله، امام على (ع) الگوى زندگى، ص 73، انتشارات فاطيما، قم ، تاريخ نشر: چاپ اول، 1378 ه ش.
[10]. بحارالأنوار ج : 23 ص : 130
[11]. در بارۀ حقیقت انسان کامل و آگاهی از این حقیقت، نک: ترخان، قاسم، مهر ماه، چاپ اول، انتشارات چلچراغ، 1389 ه ش.
[12]. ما معتقدیم که علم و دانش معصومان (ع) به مراد جدى کلام خداوند در قرآن و حقايق دين از ناحيۀ خود خداوند و بدون واسطۀ الفاظ حاصل شده است؛ یعنی علم آنها علم لدنى است و از این جهت سنت معصومان (ع) و آيات قرآن به منزلۀ كلام متكلم واحدی هستند که برای فهم دین میتوان به آنها استناد کرد. برای آگاهی بیشتر، نک: ترخان، قاسم، شخصیت و قیام امام حسین(ع)، ص 150 ، چاپ اول، انتشارات چلچراغ، 1388ه ش.
[13]. حضرت علی (ع) در هنگامی که معاویه دستور داد مصاحف قرآن را بالای نیزه کنند، فرمود: «إِنَّهُمْ لَمْ يُرِيدُوا الْقُرْآنَ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ امْضُوا عَلَى بَصَائِرِكُمْ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا تَفَرَّقَتْ بِكُمُ السُّبُلُ وَ نَدَمْتُمْ حَيْثُ لَا تَنْفَعُكُمُ النَّدَامَه»؛ آنان طالب قرآن نيستند، از خدا بترسيد و چشمتان را باز كنيد و اگر آگاه نشويد؛ پراكنده خواهيد شد و راه را گم مىكنيد و پشيمان مىشويد، ولى پشيمانى برايتان سودى ندارد. ديلمى، شيخ حسن، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص: 225، ناشر: شريف رضى، مكان چاپ: قم، سال چاپ: 1412 ق، نوبت چاپ: اول.