Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مناظره آیت الله سیدان و آیت الله جوادی آملی (جلسه هشتم)

استاد سیدان:

خلاصه آن‌چه بحث شد این بود که آخوند ملاصدرا معاد را به عنوان معاد جسمانى مطرح کرده است، ولى در موارد دیگر توضیح داده است که مراد از جسمانى بودن معاد چیست و این که جسمى که مى‏‌گویند نه آن جسم عنصرى است که مرکب از اجزاء وجودى این عالم باشد بلکه صورتى است که نفس ابداع مى‏‌کند.

در مرحله بعد در این موضوع بحث شد که آیا نظر محدثان و فقهاء درباره معاد جسمانى همین است که آخوند فرموده‌است یا خیر؟ در این مرحله هم گفته شد که نظر آنها این نیست بلکه آنها جسم را جسم عنصرى مادى مى‏دانند و بالاخره بحث به دو مطلب منتهى شد:

1- در جلسه قبل فرمودید مرحوم آخوند دو نظر دارند؛ دقیق و أدق. دقیق همان حرف محدثین و علماء دیگر است و نظر أدق همان مطلبى است که در بسیارى از نوشته‏‌ها مطرح کرده است.

در این مطلب به نظر مى‏‌رسد که اگر مقصود از این کلام این است که ایشان دو راه دارند براى اثبات یک مدعى یعنى دو دلیل دارند: یکى دقیق و یکى أدق. اشکالى ندارد، ولى مقصود این نیست بلکه در این جا دو دعوى است و بنابراین گفتن این که یکى دقیق و دیگر أدق است یعنى هر دو واقعیّت دارند مفهوم صحیحى ندارد؛ که در مرکز واحد و شرایط واحد یعنى آنچه در قیامت محشور مى‏شود دو واقعیّت متضاد تحقق پیدا کند:

الف) محشور در عالم بعد جسم عنصرى باشد.

ب) محشور در عالم بعد صورت ابداعى باشد.

بنابراین یا باید بگوییم دو نظر متضاد است یا این که نظر دوم مبین نظر اول باشد؛ یعنى مختار واقعى همان نظر دوم است.

2- به قسمتى از ظواهر آیات و روایات براى اثبات معناى أدقى که صدرالمتألهین اختیار کرده‌‏اند استدلال شد که مستفاد از آنها این است که عالم بعد صورتى باشد بدون ماده و در نتیجه ابدان هم به همین معنى محشور باشند.

عرض ما در این بخش از مناظره این است که این آیات و روایات نه تنها دلالتى بر مدعاى آخوند ملا صدرا ندارد، بلکه متناسب با آن هم نیست؛ مثلاً خوردن ثمار (که ظاهر این است حجم دارد، و لو مناسب با آن عالم)، ماده‏اى دارد. اما این که بهشت و دوزخ الآن احاطه بر افراد دارد، پس باید صورت مثالى فرض کرد که بهشت و جهنم بر آن احاطه داشته باشد؛ کما این که مکاشفات و مشاهدات بر این مطلب دلالت دارد. این موضوع هم اگر دقت شود، نمى‏تواند اثبات کند که انسان محشور، در قیامت هم بدن مثالى است.

نهایت مطلب این است که ما معناى احاطه بهشت و جهنم را نتوانیم بفهمیم و مطلبى را مطمئناً بگوییم. بنابراین براى نظر صدرالمتألهین مطلب روشنى از آیات و روایات نداریم که به واسطه آن از مفاد آیات و روایات فراوانى که مطلب محدثین را مى‏رساند، دست برداریم و دلیل عقلى ملزمى هم در بین نیست.

به واسطه یک احتمال که به صورت فرضیّه‏‌اى است که مى‌‏تواند توجیه‌‏کننده بعضى از مدارک باشد، نمى‌‏شود از ظواهر آیات و روایات زیادى دست برداشت و مطلب را به صورت یک امر اعتقادى جزمى بیان کرد.

نظیر این موضوع را در بحث خلود مى‏‌بینیم. آقایان در بحث خلود، مطلبى به نظرشان رسیده که «القسر لایدوم»؛[1] چون حرکت دوزخیان یک حرکت قسرى است باید طبیعت آنها مبدل شود و عذاب بر آنان عذب (گوارا) گردد.
گفته مى‌‏شود مشرکان در ابتداء امر معذبند؛ به خاطر این‌که اله را در معبودشان محصور کردند، ولى به جهت این که باز معبود آنان حق است «فما عبدوا الا اللَّه فرضى اللَّه عنهم و یبدل اللَّه عذابهم عذبا»[2] و به خاطر همین که «القسر لایدوم» از أدلّه خلود دست برمى‏دارند و یا توجیه و تأویل مى‏‌کنند.

استاد جوادى:

در این بیانات سه مطلب مطرح شد:

راجع به مطلب اول آخوند مى‌‏فرماید: در مسئله معاد چهار مقام است: »المقام‏ الاول: ادناها فی التصدیق و اسلمها عن الآفات مرتبة عوام اهل‏ الاسلام و هو ان جمیع امور الآخرة من عذاب القبر و الضغطة و المنکر و النکیر و الحیات و العقارب و غیرها امور واقعة محسوسة من شأنها أن یحسّ بهذه الباصرة لکن لارخصة من اللَّه فی احساس الانسان مادام فی الدنیا…  .بعد مقام دوم را نقل و ابطال مى‌‏کند و سپس مقام سوم را و بعداً مقام چهارم را از بزرگان نقل و اثبات مى‌‏کند.

از سیر کلام، معلوم مى‏‌شود ایشان مقام اول را قبول دارد؛ کما این که مقام چهارم را هم قبول دارد و معناى دو نظر این نیست که یک مطلب را از دو راه اثبات کنیم بلکه یک راه طولانى و ذو الدرجات است.

ایمان و علم داراى درجاتى است کما این که مؤمنان داراى درجاتى هستند: «لَهُمْ دَرَجاتٌ»[3]، «یَرْفَعُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَالَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ«.[4]

در روایتى سعد بن سعد از حضرت رضا (علیه السلام) از توحید سؤال کرد: »فقال‏ (علیه السلام) هو الّذی انتم علیه«[5] و در روایت دیگر از هشام بن سالم است: »قال: دخلت على ابى عبداللَّه (‏علیه السلام) فقال لى: أتنعت اللَّه؟ فقلت: نعم. قال: هات. فقلت: هو السمیع البصیر. قال: هذه صفة یشترک فیها المخلوقون. قلت: فکیف تنعته؟ فقال: هو نور لاظلمة فیه و حیاة لاموت فیه و علم لاجهل فیه و حق لاباطل فیه. قال: فخرجت من عنده و أنا أعلم الناس بالتوحید«.[6]

این دو روایت اشاره به دو درجه از توحید و ایمان به توحید است که دومى در مرتبه عالی‌ترى است. در عین این که اول هم حق است. «سیر الى اللَّه» هم مثل «نزول من اللَّه» درجات دارد، بنابراین یک مطلب نیست. دو راه براى اثبات یک مطلب نیست، بلکه دو درجه از یک واقعیّت بسیط است.

  1. بیان دو نظریه دقیق و أدق آخوند. 2. اثبات مسئله از نظر نصوص. 3. مسئله خلود

 استاد سیدان:

نسبت به این که دو نظر هست، مطلب این نیست که مسیر معاد دو مرحله دارد. در برزخ یک طور و در قیامت طور دیگرى است که معقول باشد، دو نظر ابراز شود؛ هر یک مربوط به یک مرحله.

مسئله این است که در حشرى که در قیامت محقق مى‏شود آیا از اجزاء بدن عنصرى چیزى موجود هست یا نیست؟ در یک موطن و یک موقف، وجود دو نظر حق با فرض تضاد آن دو، معقول نیست.

استاد جوادى:

همین واقعیّت را بعضى تا یک مقدار فهمیده‏اند و این مرحله اول است که آخوند مى‏گوید: «علیه جمهور المسلمین و هو اسلم من الآفات»؛ و آن این است که همین جسم و بدن محشور مى‏شود، به طورى که یک مسلمان وقتى آن اوضاع را مى‏‌بیند، مى‏گوید: من همین را مى‏گفتم. زید است با جمیع اعضاء و جوارح و خصوصیات سرانگشت، ولى یک مرحله دقیق‌ترى هم هست و آن این است که در حقیقت این جسم تأمّل کنیم. آخوند در این مرحله مى‏گوید: جسمى است که به «کنْ فَیَکونْ» خلق مى‏‌شود.

استاد سیدان:

فرض این شد که ما قبلاً بین دو مسلک محدثین و مسلک آخوند مقایسه کردیم و گفتیم مسلک فقهاء و محدثین (که به اعتراف شما مدارک زیادى آن را تأیید مى‏‌کند)؛ این است که محشور در معاد، بدن عنصرى است، ولى آخوند مى‏‌فرماید بدن عنصرى نیست. جمع بین این دو معنا و این که هر دو واقعیّت دارند، نهایت یکى دقیق و دیگرى أدق است، جمع بین ضدین است که استحاله آن از اصول قطعة عقلیه است.

استاد جوادى:

آخوند وقتى که مسلک اول را بیان مى‏‌کند، رد نمى‌‏کند، به خلاف مسلک دوم و سوم، معلوم مى‌‏شود مسلک اول را قبول دارد.

استاد سیدان:

بلى ممکن است ایشان ادعا کنند که جمهور المسلمین که قائل به معاد جسمانى هستند، جسمى را که گفته‏اند تعیین نکرده‏اند که جسم عنصرى باشد؛ لهذا این دو مسلک از قبیل مطلق و مقیدند که بین آنها تنافى نیست، ولى پس از آن که گفته شد: ظواهر آیات و روایات به اعتراف خود شما همان جسم عنصرى را مى‏گویند و محدثین و فقهاء و حتّى بعضى از اهل فن از قبیل مرحوم آشتیانى همین مطلب را قائل هستند و جمهورالمسلمین هم ارتکازاً همین را مى‌‏گویند، معنا ندارد این دو مسلک هر دو حق باشند.

استاد جوادى:

اما راجع به مطلب دوم؛ یعنى ادله‏اى از کتاب و سنّت بر مسلک آخوند، ظاهر ادله فراوانى از کتاب و سنّت این است که جزاء، جز عمل چیزى نیست.

»وَلاتُجْزَوْنَ إلاَّ ما کنْتُمْ تَعْمَلُونْ«، و جز آنچه را عمل مى‏كرديد جزا داده نمى‏‌شويد [7]

و فی دعاء الصحیفة: «و صارت الأعمالُ قَلائِدَ فی الأعناق«اعمال مانند گردنبد در گردن‌ها است[8]

و قال تعالى: «وَ جَعَلْنا الْاَغْلالَ فِى اَعْناقِ الَّذینَ کفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونْ«، و ما غل و زنجيرها در گردن كافران مى‌نهيم آيا جز آنچه عمل مى‏‌كردند به آنها جزا داده مى‌‏شود[9]

از طرفى جزاء الهى در قیامت، منحصر در جهنم و از طرفى دیگر بهشت و جهنم الآن موجود است. کما این که در روایت عیون از حضرت رضا (علیه السلام) وارد شده، که حضرت استشهاد مى‏‌فرماید به آیه: »هذِهِ جَهَنَّم الَّتى یُکذِّبُ بِها الْمُجْرِمُونْ«.[10]

از طرفى هم بهشتیان الآن متنعّم در بهشت و جهنّمیان در جهنم معذب هستند؛ چراکه رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) در معراج آنان را مشاهده کردند، فیلم نبود، واقعیّت بود.

هم‌چنین بعضى دیگر؛ مثل حارثة بن مالک، بهشتیان و جهنّمیان را مى‏دید که در روایت آمده و آیه: «وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرین»[11] همین معنا را مى‏‌فهماند.

و نیز در روایتى که به آن اشاره شد حضرت رضا (علیه السلام) به آیه: «هذِهِ جَهَنَّمَ الَّتی …» استشهاد مى‏‌کنند، که استفاده مى‏‌شود الآن مجرمین در جهنم‏‌اند.

بهشتیان را خداى سبحان توصیف فرموده است به این که: »إنَّ الْمُتَّقِینَ فِى جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِر«[12] و این اشاره به دو بخش از بهشت است: جسمانى و روحانى.

هم‌چنان که جهنم نیز به همین دو بخش توصیف مى‏‌شود؛ آتشى است جسمانى که: »بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ«[13] و آتشى است روحى که: »نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتى تَطَّلِعُ عَلى الْاَفْئِدَة«.[14]

اگر قرار شد که مؤمن، الآن در بهشت و کافر الآن در جهنم باشد، طبعاً باید مربوط به بدن مثالى باشد نه بدن عنصرى.
اما مطلب سوم راجع به خلود بود و این که بعضى به استناد به «القسر یدوم»، منکر خلود شدند،
سیدنا الاستاد در المیزان از آن حرف، جواب داده و مسئله خلود را اثبات کرده و به همان بیانات اکتفاء مى‏‌کنیم.

استاد سیدان:

تمامى این آیات و روایات داراى بیش از یک وجه است و احتمالاتى در آن ها مى‏رود. نمى‏توان یک وجه را گرفت و به واسطه آن دست از ظهور یا صراحت بقیه ادلّه برداشت. احاطه فعلى آتش را نمى‏‌توان دلیل قطعى بر عدم مادیت آن دانست.

اما این که جزاء عین عمل باشد لاغیر، این هم قطعى نیست؛ (بیانات قرآن مجید با این هم مى‏‌سازد که بگوییم جزاء در نتیجه عمل مقرر شده است) کما این که نسبت به بهشت مورد قبول شد و مستفاد از ظهورات قریب به نص، این است که بهشت و دوزخ وجود مستقلى خارجى دارد با صرف نظر از عمل، البتّه عمل هم در کیفیّت آن بى‏تأثیر نیست؛ کما این که مجرمین موجب افروخته شدن و شعله‌‏ور شدن آتش مى‏‌شوند.

اما روایاتى که دلالت دارد بر این که پیامبر (صلى الله علیه و آله) بهشت و جهنم را دیده‏اند، دلالت ندارد بر این که حضرت، تمام افراد بهشتى و جهنمى را دیده‌‏اند تا بتوان حکم قطعى داد به این که همه مجرمین و مؤمنین اکنون در جهنم و بهشت هستند و بعید نیست که اشباح آنها در آتیه به حضرت ارائه داده شده است.

هم‌چنان که ممکن است بهشت و دوزخ را که حارثه دیده است، بهشت و دوزخِ برزخى باشد و به علاوه این سؤال پیش مى‌‏آید که چگونه در یک مکان هم بهشت و هم دوزخ باشد؟

از روایات استفاده مى‏‌شود که بهشت و دوزخ هر کدام در مکان مستقلى هستند و به علاوه مدعى این بود که نفس انسانى در عالم بعد صور مثالى را ابداع مى‏‌کند.

از همه اینها که بگذریم و تمام این مقدمات را بپذیریم، باز هم نمى‏توان اثبات کرد که حشر انسانها در عالم بعد، با ابدان عنصرى نباشد.

خلاصه مطلب این که ما در امور اعتقادى دلیل قاطع مى‏خواهیم که بین انسان و خدا حجّت باشد.

آیا مى‌‏توان به واسطه این گونه مدارک که خالى از اجمال و تشابه نیست، حکم قطعى داد به این که محشور، در قیامت بدن عنصرى نیست؟ و ثواب و عقاب و محشور، از مبدعات نفس انسانى است؟ و از ظواهر مدارک فراوان (به اعتراف شما) دست برداشت و آن را تأویل کرد؟ و هر کدام از این مسائل چون مورد اختلاف‌‏نظر است، نمى‏شود یک برهان علمى و فلسفى باشد.

استاد جوادى:

بحث در برهان عقلى مطرح نشد؛ لهذا کلام فقط در مستفاد از ظواهر ادله شرعیه است. از مجموع ظواهر، آقایان (محدثین) یک طور و آخوند و فیض یک طور استفاده مى‏‌کنند.

اگر آن مقدمات پذیرفته شد، باید گفت آنچه مى‏‌سوزد و عذاب مى‏‌شود، بدن مثالى است، وقتى بدن عنصرى کنار رفت شخص خودش را در عذاب مى‏‌بیند.

استاد سیدان:

فوقش این است که اثبات مى‏شود الآن یک بدن مثالى هست، اما به چه دلیل بدنى که محشور مى‏‌شود و در قیامت معذّب مى‏‌شود همین بدن مثالى باشد و بدن عنصرى نباشد؟ (با توجّه به تحولى که آن جا در اوضاع پیش مى‏‌أآید).

استاد جوادى:

از این که الآن مؤمن در بهشت و کافر در جهنّم است، معلوم مى‏‌شود که بدن عنصرى نقشى ندارد.

استاد سیدان:

از این مطلب نمى‏‌شود نتیجه قطعى گرفت که در حشر بدن عنصرى محشور نیست (صرفاً یک قیاس و تنظیرى است که برهانى بر آن نیست).

خاتمه:

در این جا مناسب است بعضى از آیات و روایاتى که صراحت در معاد جسمانى (جسم عنصرى مادّى) دارد را متذکر شویم.

آیات:

«اَوَلَمْ یَرَ الْإنْسانُ اَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ × وَضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحىِ الْعِظامَ وَهِىَ رَمِیمٌ × قُلْ یُحْیِیها الَّذی أَنْشَأها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ».

بدیهى است که آنچه مورد انکارِ انکارکننده (اُبى بن خلف) است، زنده شدن استخوان انسان مرده است و روشن است که خداوند آنچه را مورد انکار بوده، رد نمود و بیان نموده است که آن کس که این استخوان پوسیده را اوّل‏بار آفریده، همان است که پس از مردن این انسان، همان استخوان را زنده مى‏نماید.

«اَیَحْسَبُ الْإنْسانُ اَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ × بَلى قادِرینَ عَلى أنْ نُسَوِّىَ بَنانَهْ».

در آیه شریفه فوق، پندار باطل منکرین معاد جسمانى، نکوهش شده و به قدرت خود که مى‌‏تواند حتى سرانگشتان انسان را آنچنان که هست پس از مردن انسان باز به وجود آورد، اشاره مى‏‌کند.

«وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ».

آیات متعددى در قرآن کریم به مضمون آیه فوق مى‏باشد که زنده شدن کسانى که در قبر مى‏باشند از آنها به صراحت استفاده مى‏شود و بدیهى است آنچه در قبر است، روح نیست، بلکه همان بدن پوسیده انسان است.

«اَوْ کالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَهِىَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیى هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَاَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَومٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إلى طَعامِک وَشَرابِک لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إلى حِمارِک وَلِنَجْعَلَک آیةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إلى الْعِظامِ کیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ اَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شَى‏ءٍ قَدِیرٌ».[15]

«وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنِى کیْفَ تُحْیِى المَوْتى قالَ اَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَلکنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِى قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الْطَیْر فَصُرهُنَّ إِلَیْک ثُمَّ إجْعَلْ عَلى کلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَک سَعْیَاً وَاَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ».[16]

«وَ قالُوا ءَإذا کنَّا عِظامَاً وَ رُفاتاً ءَاِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً × قُلْ کونُوا حِجارَةً أوْ حَدِیداً × أؤْ خَلْقاً مِمَّا یَکبُرُ فِى صُدُورِکمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا قُلْ الَّذِى فَطَرَکمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إلَیْک رُؤُسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتى هُوَ قُلْ عَسى أَنْ یَکونَ قَریباً».[17]

«وَقالُوا ءَإِذا کنَّا عِظاماً وَرُفاتاً ءَاِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً × اَوَلَمْ یَرَوْا أنَّ اللَّهَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالْأَرْضَ قادِرٌ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ».[18]

«وَ قالَ الَّذِینَ کفَرُوا هَلْ نَدُلُّکمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکمْ إذا مُزّقْتُمْ کلَّ مَمَزَّقٍ اِنَّکمْ لَفى خَلْقٍ جَدِیدٍ × اَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کذِباً اَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِى الْعَذابِ وَالضَّلالِ الْبَعید».[19]

«ءَ اِذا مِتْنا وَ کنَّا تُراباً ذلِک رَجْعٌ بَعِیدٌ قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأرْضُ مِنْهُمْ وَعِنْدَنا کتابٌ حَفِیظٌ».[20]

«وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأمْرِهِ ثُمَّ إذا دَعاکمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إذا اَنْتُمْ تَخْرُجُونَ».[21]

بدیهى است آنچه از زمین بیرون آید، بدنهاى متلاشى و متفرّق شده است و با این تذکر، آیه فوق نیز به خوبى بر معاد جسمانى دلالت مى‏نماید.

آیه‏‌هاى یاد شده نمونه‏‌اى از ده ها آیه است که به طور صریح و روشن معاد جسمانى را اعلام مى‏‌دارد.

روایات:

اکنون بعضى از احادیثى که در کتب معتبره مطلب فوق را اثبات مى‏‌کند، تذکر داده مى‌‏شود:

«إذا أراد اللَّه أن یبعث، أمطر السماء على الأرض اربعین صباحاً فاجتمعت الأوصال و نبتت اللّحوم و قال: أتى جبرئیل رسول‏اللَّه (‏صلى الله علیه وآله) فأخذه فأخرجه إلى البقیع فانتهى به إلى قبر فصوَّت بصاحبه فقال: قم باذن اللَّه فخرج« منه رجل أبیض الرأس و اللحیة یمسح التراب عن وجهه و هو یقول الحمدللَّه و اللَّه‏اکبر فقال جبرئیل: عُدْ بإذن اللَّهُ ثمَّ انتهى به إلى قبر آخر فقال: قم بإذن اللَّه فخرج منه رجل مسوّد الوجه و هو یقول: یا حسرتاه، یا ثبوراه، ثمّ قال له جبرئیل: عد إلى ما کنت بإذن اللَّه، فقال: یا محمّد هکذا یحشرون یوم القیامة و المؤمنون یقولون هذا القول، و هؤلاء یقولون ماترى».[22]

«قال رسول‏اللَّه‏ (صلى الله علیه وآله): یا على أنا اوّل من ینفضّ التراب عن رأسه و أنت معى ثم سائر الخلق …».[23]

«یقول لعلىٍّ: یا على أبشر و بشّر فلیس على شیعتک حسرة عند الموت و لاوحشة فى القبور ولاحزن یوم النشور و لکأنّى بهم یخرجون من جدث القبور ینفضون التراب عن رؤوسهم و لحاهم یقولون: »الْحَمْدُللَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکورٌ × الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لایَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لایَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ؛ فاطر 34».[24]

قال: سئل عن المیّت یبلى جسده؟ قال: نعم حتّى لایبقى له لحم و لا عظم إلاّ طینته الّتى خُلق منها فإنّها لاتبلى، تبقى فى القبر مستدیرةً حتّى یُخلق منها کما خلق أوّل مرّة.[25]

أنّى للروح بالبعث و البدن قد بلى و الأعضاء قد تفرّقت؟

فعضوٌ فى بلدةٍ تأکلها سباعها، و عضو باُخرى تمزّقه هوامّها، و عضو قد صار تراباً بنى به مع الطین حائط! قال: إنّ الَّذِى أنشأه من غیر شى‏ء و صوّره على غیر مثال کان سبق إلیه قادر أن یعیده کما بدأه، قال: أوضح لى ذلک.

قال: إنّ الروح مقیمة فى مکانها: روح المحسنین فى ضیاء و فسحة، و روح المسى‏ء فى ضیق و ظلمة، و البدن یصیر تراباً منه خُلق، و ما تقذف به السباع و الهوامّ من أجوافها فما أکلته و مزّقته کلّ ذلک فى التراب محفوظ عند من لایعزب عنه مثقال ذرّةٍ فى ظلمات الأرض و یعلم عدد الأشیاء و وزنها، و إنّ تراب الروحانیّین بمنزلة الذهب فى التراب فإذا کان حین البعث مطرت الأرض فتربوا الأرض ثمّ تمخض مخض السقاء فیصیر تراب البشر کمصیر الذهب من التراب إذا غسل بالماء، والزبد من اللبن إذا مخض.

فیجتمع تراب کلّ قالب فینقل بإذن اللَّه تعالى إلى حیث الروح فتعود الصور بإذن المصوّر کهیئتها وتلج الروح فیها فإذا قد استوى لاینکر من نفسه شیئاً…».[26]

[1]. قسر در مقابل طبع و مرادف با جبر است و حرکت قسری حرکت بر خلاف میل را گویند و آن حرکتی است که از خارج بر اجسام تحمیل می‌شود. محرک اجسام گاه میل و طبع آنها است و گاه عامل خارجی است که شق دوم را حرکت قسری گویند. بنابراین حرکت قسری از جانب جسمی از خارج است؛ سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج ۴، ص ۱۴۷۹، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، تهران، ۱۳۵۷ ش.

[2]. تعبیر ملا صدرا در حکمت متعالیه این چنین است: الظاهر في تلك الصور فما يعبدون إلا الله فرضي الله منهم من هذا الوجه فينقلب عذابهم عذبا في حقهم و بالنسبة إلى الكافرين أيضا و إن كان العذاب عظيما لكنهم لم يتعذبوا به لرضاهم بما هم فیه، ملا صدرا، صدر الدین،  الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج ‏9، ص 362.

[3] . انفال، 4.

[4] . مجادله، 11.

[5] . صدوق، محمد بن علی، توحید، ص 46.

[6] . همان، ص 146.

[7] . یس، 54.

[8] . امام سجاد، صحیفه سجادیّه، ترجمه و شرح فیض الإسلام، ص 271 (دعاى 42، دعائه عند ختم القرآن، فقره 13).

[9] . سبأ، 33.

[10] . الرحمن، 43.

[11] . عنكبوت، 54.

[12] . قمر، 54 و 55.

[13] . نساء، 56.

[14] . همزه، 6 و 7.

[15] . بقره، 259.

[16] . بقره، 260.

[17] . اسراء، 49 – 51.

[18] . اسراء، 98 و 99.

[19] . سبأ، 7 و 8.

[20] . ق، 3 و 4.

[21] . روم، 25.

[22]. قمي، علی بن ابراهیم، تفسير القمي، محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، ج ‏2، ص 253.

[23]. كوفى، فرات بن ابراهيم، تفسير فرات الكوفي، محقق / مصحح: كاظم، محمد، ص 266‏.

[24].  همان، ص 348 و 349.

[25]. کلینی، كافي (ط – الإسلامية)، ج ‏3، ص 251.

[26]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج ‏2، ص 350؛ برگرفته از سایت مؤسسه دار الصادق.