searchicon

کپی شد

مناظره آیت الله سیدان و آیت الله جوادی آملی (جلسه چهارم)

استاد سیدان:

خلاصه‏اى از آنچه تاكنون صحبت شد این است كه، میزان واقعى در بحث معاد عبارت است از وحى (كه از راه مدارک شرعى، آیات و روایات، با قطعیت دلالت و سند اثبات مى‏شود). و آخوند ملّاصدرا فرموده است معاد جسمانى است. و مواردى به عنوان شاهد این مدعى بیان شد، ولى گفته شد كه با توجّه به قسمت صریح كلمات ایشان مشخص مى‏شود كه مراد از جسم آنچه كه فقهاء و محدّثین فهمیده‏اند نیست چه آن كه آنها بدن را بدن عنصرى خاكى مى‏دانند كه روح به آن تعلق مى‏گیرد مثل همین دنیا و حال آن كه آخوند بدن را منشأ نفس و صورتى بدون ماده مى‏داند طبق اصلى كه تأسیس كرده است كه: «شیئیة الشى‏ء بصورته«.

شما فرمودید محدثین هم همین حرف را مى‏زنند به استشهاد به آثار و خواصى كه براى جسم اخروى از قبیل عدم بُعد زمانى و مكانى و… اثبات كرده‏اند.

بنده گفتم از طرح بیانات قوم روشن مى‏شود كه این دو مكتب در مقابل هم واقع هستند. و دلیلى كه براى اثبات وحدت اقامه شد أعم از مدعى است چه آن كه ممكن است همین اجزاء در شرایط عالم دیگر آثار و خواصش عوض شود. كما این كه در همین عالم اجزاء مادى به لحاظ خواص و آثار مختلف مى‏شوند. مانند سنگ و هوا و كلر كه در لطافت و كثافت و بسیارى از آثار با هم اختلاف دارند. فرمودید میوه‏هاى بهشتى در عین حالى كه مورد مصرف بهشتى‏ها قرار مى‏گیرد در جاى خودش باقى مى‏ماند و این با مادیّت عنصرى جور درنمى‏آید.

عرض شد چه اشكالى دارد كه آناً جاى میوه‏ها پر شود. نه اینكه اصلاً كم نشود و در غیر این صورت باید بگوییم م جرّد است و سپس شما بعضى از آیات را از قبیل:

»یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْض»، در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر مبدل مى‏شود.[1]

»وَ نُنْشِأكُمْ فِیما لا تَعْلَمُونْ«،  و شما را در جهانى كه نمى‏دانيد آفرينش تازه‏اى بخشيم.[2]

را مطرح فرمودید.

در اینجا مناسب است بار دیگر در عبارات قوم تأمّل شود تا ملاحظه گردد كه دو مكتب در قبال هم قرار دارند:

  1. مكتب نوع محدثین و فقهاء كه همان مرتكز در اذهان عموم متشرعین می باشد، این است كه أبدان عنصرى كه از اجزاء این عالم است، برمى‏گردد.
  2. مكتب آخوند ملاصدرا.

پس از این مرحله مى‏گوییم براى فهم حقیقت یک مكتب، باید رأساً به خود مکتب آن مراجعه كرد. در این مرحله به قسمتى از آیات اشاره مى‏کنیم كه به خوبى حرف محدثین را مى‏فهماند و نمى‏توان از صراحت آنها به واسطه آیات دیگرى از قبیل: «وَ نُنْشِأكُمْ فِیما لاتَعْلَمُونْ» و «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْض» دست برداشت. چرا كه مستفاد از آیه اول، غیر از این نیست كه عالم بعد، عالم جدیدى مافوق عالم دنیا است. وضع و كیفیتى است كه مردم نمى‏دانند و این مطلب با مادى بودن آن منافات ندارد.

همانند عالم رحم مادر نسبت به دنیاى پس از تولّد است که صحیح است به كودک در رحم مادر خطاب شود كه پس از این، در عالم دیگرى قدم خواهى گذاشت كه نمى‏توانى آن را اكنون درک كنى و حال آن كه هر دو عالم مادى و عنصرى است.

همچنین قول حق تعالى: »یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ«[3] در روایات معنایى شده كه با مادیت منافاتى ندارد و توجّه به این نكته نیز لازم است كه آنچه از افكار بشرى به دور بوده و مورد استبعاد منكران قرار گرفته است، همین معادى است كه محدثان مى‏گویند كه از همین استخوان‌هاى پوسیده باز بدنى زنده شود و گرنه پوست انداختن روح چنانچه مسلک آخوند اقتضاء مى‏كند، كه روح این پوست مادى را رها كند و تعلّقش به بدن عنصرى قطع گردد، مورد استبعاد نبوده است. آنچه هضمش مشكل است همین معناى ظاهر و متفاهم از بدن مادى است.

استاد جوادى:

اگر بخواهیم بحث معاد را منظّم كنیم به این ترتیب مى‏شود:

  1. معاد هم روحانى است و هم جسمانى كه طرفین اتفاق‏نظر دارند.
  2. آیا جسم آن عالم مركب از هیولى و صورت است یا فقط صورت است بدون هیولى.

این بحث دوم را توده مردم و همچنین محدثین ندارند. چون مسئله هیولى و صورت یک مسئله عرفى و یا یک مسئله‏اى كه در احادیث عنوان شده باشد، نیست.

در بحث اول هر دو گروه اتفاق‏نظر دارند به این كه آنچه وحى اثبات مى‏كند براى این جسم اخروى ثابت و آنچه از آن نفى مى‏كند، منفى است و عقل در برابر وحى واقع نمى‏شود كه آنچه را شرع براى این جسم ثابت كرده نفى كند یا آنچه را كه شرع نفى كرده اثبات نماید.

خلاصه تمام صفات و خصوصیاتى كه در كتاب و سنّت بر جسم اخروى بار مى‏شود، یک حكیم اسلامى قبول مى‏كند و بدان معتقد مى‏شود.

اما بحث دوم صرفاً یک بحث عقلى محض است كه محدّث «بما هو محدّث» به آن كارى ندارد و از دایره كار او خارج است و نمى‏تواند آن را اثبات یا نفى كند و فیلسوف كه جهان‏بین است، در هر جا كه چیزى هست حق تفكّر و اظهارنظر دارد.

اصل اثبات هیولائى (ماده) براى جسم با جهات تجربى و فیزیكى روز، قابل اثبات و نفى نیست؛ كما این كه در حدیث هم به آن تعرّضى نشده است.

جسم در این عالم چون تدریجى‏الوجود است تبدیل و استكمال دارد. طبعاً اثبات مى‏شود كه حصولى دارد، اما چون در آن عالم خبرى از زمان نیست و بساط زمان برچیده مى‏شود، حكیم مى‏گوید: من راهى براى اثبات هیولائى ندارم. این كه مى‏گویم زمان نیست به خاطر این است كه زمان، از حركت زمین یا خورشید تشكیل مى‏شود و در آن جا خبرى از زمین نیست، »فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً.«[4]

اگر در مدارک شرعى اسمى از زمان برده‏اند، به زبان ما بیان كرده‏اند. آن جا حركت نیست، پس زمان نیست. نشئه «كُنْ فَیَكُونْ» است. در این جا است كه فیلسوف مى‏گوید به چه دلیل اثبات هیولى مى‏شود.

اما مطلبى كه فرمودید: كه آنچه مورد استبعاد بوده همان برگشت ابدان است، مى‏گوییم: آنچه هضمش براى مردم مشكل بوده همان تجرد و استقلال روح بوده است كه آنها گمان مى‏كردند انسان با بدن از بین مى‏رود:
»أاِذا ضَلَلْنا فِى الْاَرْضِ أَئِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِید«[5] و خداوند در جواب مى‏فرماید: »قُلْ یَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ«؛[6] یعنى مسئله، مسئله توفّى و گرفتن است نه از بین رفتن و گم شدن.

حكیم نمى‏گوید زمین در آن جا نیست، بلكه مى‏گوید زمین تبدیل مى‏شود و از آن زمینِ مبدل، أنهار تفجیر مى‏شود. أعمالى كه در این نشئه عرض است، در آن نشئه، جوهر است. كل آنچه در زمین است، تبدیل مى‏شود. خلاصه این كه محدّث باید اثبات كند كه جسم آن جا مركب از هیولى و صورت است، زمان، حركت و تدریج را اثبات كند، اگر اینها ثابت نشد، همان جسم بدون ماده خواهد بود.

استاد سیدان:

درست است كه محدّث به هیولى و صورت، كارى ندارد و بحث به این صورت مطرح نمى‏شود، ولى مورد كلام هم این نیست كه آیا جسم در عالم آخرت داراى هیولى است یا خیر؟ بلكه وجود هیولى در همین عالم هم مورد بحث است و یک قانون قطعى نیست. مضافاً به این كه طبق گفته بعضى از اهل فن، تعلق صورت به شى‏ء، توقف بر داشتن هیولى ندارد. ممكن است شرایط آن عالم شرایطى باشد كه احتیاج به هیولى نباشد، در عین این كه جسم، جهت مادى داشته باشد كه صورت به آن عارض مى‏شود، ولى در عین حال لازم نیست هیولى داشته باشد. نظیر این كه بعضى گمان مى‏كردند كه نور جزء شرایط قطعى زندگى است، ولى بعداً این نظریه رد شد و فهمیدند كه براى بعضى از حیوانات قعر دریا نور موجب از بین رفتن آنها است.

از این‏گذشته آنچه‏مهم است محتواى‏بحث است با صرف‏نظر از اصطلاح و آن این است كه آیا اجزاء وجودى این عالم در عالم بعد وجود دارد یا نه؟

آیا جوهر و حقیقت این عالم در عالم بعد مى‏آید یا نه؟

افرادى كه مى‏میرند داراى نفسى هستند و جسدى؛ آیا این أجزاء به معنائى كه در این عالم موجود هستند در آن عالم مى‏آیند یا نه؟

از مدارک وحى چه استفاده مى‏شود؟

آنچه به صراحت از فرمایشات آخوند استفاده مى‏شود این است كه از اجزاء مادى و عنصرى این عالم در آن عالم خبرى نیست و به همین بیان، شبهه كم آمدن اجزاء زمین و شبهه آكل و مأكول را جواب مى‏دهند.

استاد جوادى:

مرحوم آخوند نمى‏گوید از اجزاء این عالم در آن جا خبرى نیست، بلكه مى‏گوید حتى خطوط انگشت هم در آن جا مى‏آید. ولى خطوط انگشت در پیدایش، دو جور مى‏شود:

یک جور با علّت قابلى؛ یعنى استعداد براى تبدیل و تدرّج فاعلى و یک جور با علّت فاعلى فقط؛ یعنى به مجرد اراده در این عالم، وجود خطوط انگشت محتاج به این دو علّت است، ولى در آخرت فقط علّت فاعلى مى‏خواهد و آن اراده حق متعال است.

استاد سیدان:

یعنى اجزاء وجودى «زید» كه در «زید» در این عالم بود در آن عالم با اراده موجود مى‏شود؟

استاد جوادى:

بلى. این چنین است.

استاد سیدان:

آیا اجزاء این دست من به غیر از این هیأت، در آن جا موجود است؟

استاد جوادى:

بلى. موجود است.

استاد سیدان:

پس بنابراین جسمِ محشور، از همین كره زمین درست مى‏شود؛ چرا كه اجزاء دست در زمین موجود است و حال آن كه ایشان تصریح دارند به این كه محشور از این زمین برمى‏خیزید و مى‏گویند جسم، در آن جا صرفاً مبدع و منشأ نفس است نه این كه جسم این عالم است و فقط در مرحله وجود احتیاج به تدرّج ندارد.

استاد جوادى:

جسم این عالم است، ولى ارتباطش با زمین قطع مى‏شود. در مسئله شبهه آكل و مأكول مى‏فرماید: مجازات مجرم در این عالم هر طور توجیه مى‏شود، در آن جا نیز چنین است؛ مثلاً در این عالم كسى در سن بیست سالگى سرقت كرده پس از چندین سال كه به سن كهولت رسید در محكمه عدل اسلامى احضار شده و انگشتانش را قطع مى‏كنند و حال آن كه كل جسم و اعضاء او تبدیل شده، چرا كه (شیئة الشى‏ء بصورته)، عین این مطلب در عالم آخرت است. یک مرتبه‏اى از اجزاء وجودى این عالم در آن عالم هست.

استاد سیدان:

اگر قرار شد كه یک مرتبه از اجزاء وجودى در آن عالم باشد، معنا ندارد كه ارتباطش قطع شود. آخوند مى‏فرماید: از اجزاء وجودى زید كه در زمین هضم شده خبرى نیست. بلكه نفس، ایجاد صورتى مى‏كند كه اصلاً در ارتباط با ماده زمینى نیست و حال آن كه محدّثین این حرف را نمى‏گویند.

بار دیگر كلماتى را كه از بزرگان اهل فن در طرح بحث آوردیم، یادآور مى‏شویم كه مراجعه شود
و همچنین كلمات خود صدرالمتألهین را كه قبلاً آوردیم.

استاد جوادى:

ما دو نوع ماده داریم. یكى ماده‏اى كه نمى‏تواند كامل شود، استكمال و تدرّج ندارد، دیگر ماده‏اى كه قابلیت تكامل دارد و لهذا جهنّمى‏ها مى‏گویند: »رَبَّنا أَبْصَرْنا وَسَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً«؛[7] «ما را به آن عالم برگردان كه با عمل صالح كامل شویم».

استاد سیدان:

بالاخره اجزاء وجودى زید در آن عالم هست یا نیست؟

استاد جوادى:

بلى هست، لكن منقطعاً عن الماده.

استاد سیدان:

اجزاء وجودى زید با ماده بودن مساوى است و حال آن كه آخوند مى‏گوید: اجزاء وجودى زید كه جزء بدن مى‏شود، اصلاً در ارتباط با این عالم نیست، بلكه نفس، ایجاد صورت متناسب با صفات مى‏كند.

استاد جوادى:

یكى از عقاید ما این است كه در عالم بعد، ارض شهادت مى‏دهد و مسلّم أرض مبدّل مى‏شود به أرض آخرى؛ «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ»، پس باید ارتباط زید با این دو زمین مبدل شود.

استاد سیدان:

آیا معناى تبدیل أرض این است كه اصلاً زمین إعدام مى‏شود یا همان زمین با تغییر شرایط و اوضاع، به نوعى دیگر و وضعى دیگر درمى‏آید؟

خلاصه اگر مراد آخوند این باشد كه ماده زمینى و لو به صورت دیگرى در كار هست، باز همان اشكال كمبود اجزاء زمین پیش خواهد آمد. بنابراین ایشان ناچار قائل مى‏شوند به این كه از اجزاء زمینى و عنصرى در آن عالم، خبرى نیست؛ چنانچه تصریح كرده‏اند.

مدعاى مرحوم آخوند از ظواهر مدارک شرعى استفاده نمى‏شود، معنایى است كه به ذهن ایشان آمده است. اگر یک فقیه آنچنان كه در فروع و روایات احكام غور مى‏كند، در مدارک معاد از آیات و روایات غور و تحقیق كند، معنایى را كه آخوند استفاده كرده، استفاده نمى‏كند.

بنابراین از ظواهر مدارک، چیزى نداریم كه مطلب ایشان را افاده نماید. [8]

[1]. ابراهیم، 48.

[2]. واقعه، 1.

[3]. ابراهیم، 48.

[4]. الحاقّه، 14.

[5]. سجده، 10.

[6]. همان، 11.

[7]. همان، 12.

[8]. برگرفته از سایت مؤسسه دار الصادق