کپی شد
مناظره آیت الله سیدان و آیت الله جوادی آملی (جلسه اول)
استاد سیدان:
بنده در خلال مراجعاتى كه به كلمات فلاسفه اخیر اسلامى داشتم، به مواردى برخورد مىكردم كه نتیجه بحثهاى فلسفى با آنچه از مدارک شرعى استفاده مىشود، مخالفت مىنمود و طبعاً این احتمال پیش مىآمد كه یا در فهم كلمات قوم، قصورى باشد و یا در فهم مفاد روایات. ولى با تأمل و تدبر و حضور نزد اهل فن و خبیران به هر دو جنبه، تخالف دو مسلک روشن مىشد؛ تا این كه برخورد كردم به بعضى از اعترافات از ناحیه جمعى از علمای فلسفه كه آنها در بعضى از موارد تصریح به این اختلاف نمودهاند.
از جمله مرحوم میزرا احمد آشتیانى در لوامع الحقایق و شيخ محمدتقى آملى در درر الفوائد و سید احمد موسوی خوانسارى در العقائد الحقة بزرگان اعتراف كردهاند به این كه معادى را كه مرحوم صدرالمتألّهین و من تبعه (پیروان او)، به عنوان معاد جسمانى اثبات كردهاند، همان معاد روحانى (و لو به صورت دقیقتر) است و با معادى كه در مدارک دینى بیان شده، وفق نمىكند.
توجّه به این جهت؛ یعنى مخالفت نتیجه راه فلسفى با مستفاد از ادله شرعى، موجب ناامنى راه فلسفى است. موضوع دیگرى كه در ابحاث فلسفى به چشم مىخورد، اختلاف فراوانى است كه در بسیارى از مسائل بین خود فلاسفه وجود دارد.
این دو جهت (بالخصوص جهت اول) موجب عدم اطمینان به طرق فلسفى است، البتّه روش عقلانى و حجیت عقل (به معناى واقعى كلمه) غیرقابل انكار است. حقانیت وحى و ارزش هر چیز به عقل مشخص مىشود، ولى در مطالبى كه از دسترس عقل خارج است؛ یعنى خود عقل مىفهمد كه نمىتواند نظر قاطع و روشنى بدهد و یا به دلیل پیچیدگی بسیار زیاد مسئله، مقدمات ناصحیح به جاى مقدمات صحیح به كار گرفته مىشود، در این گونه موارد روش عقلى و تكیه كردن صرف به مقدمات تعقّلى صحیح به نظر نمىرسد.
اگر چه ممكن است گاهى از همین مقدمات قطع حاصل شود و با انسان قاطع نتوان تكلم كرد، مگر خدشه در مقدمات قطع كه این حالت از او گرفته شود، ولى عقل پس از توجّه اجمالى به مطالبى كه گفته شد، این راه را راهى ناامن مىبیند و از ورود در آن جلوگیرى مىكند. لهذا یک فیلسوف اسلامى كه قبلاً وحى را پذیرفته، بجا است كه روش شناخت را در این گونه موارد، تفكر در وحى قرار دهد؛ یعنى رأساً به آیات و روایات مراجعه كند، البتّه با وضوح دلالت و تمامیت سند بدون ارتكاب تأویل و توجیه، مگر در موردى كه یک قرینه قطعیه یا شرعیهاى در كار باشد؛ لذا مىبینیم نوعاً فلاسفه اسلامى این چنین مشى نكردهاند. آنها مسائل را اولاً از دیدگاههاى فكرى و تعقلى بررسى كرده، مطلبى را براساس مقدماتى غیر واضح و مورد اختلاف مىپذیرند و بعداً به حكم انتساب به مكتب وحى، ناچار به مدارک شرعى نظرى مىاندازند و بسیارى از اوقات دچار تناقض مىشوند؛ چون مىبینند نتیجه افكار و ابحاث، با آنچه از مدارک شرعى استفاده مىشود، وفق نمىدهد. لاعلاج راه تأویل و توجیه را باز مىكنند و بیشتر دنبال متشابهاتى مىروند كه رأى مختار خود را با آن تأیید نمایند.
از باب نمونه همانطور كه اشاره كردیم، مسئله معاد را مطرح مىكنند؛ زیرا عقل تنها مىتواند در این مسئله فرضیههاى مختلفى طرح كند و چه بسا براى بعضى از آنها مؤیداتى استحسانى داشته باشد، ولى حكم قطعى به این كه كیفیّت معاد چگونه است، از حیطه عقل خارج است.
خوشبختانه جمعى از دانشمندان متأخر كه در هر دو جنبه (فلسفه و حدیث) خبیر و صاحبنظر هستند، اعتراف كردهاند به این كه معاد صدرائى با معاد جسمانى مستفاد از ادله شرعیه وفق نمىدهد. درست است كه قائلین به معاد مذكور براى مختار خود، به آیات و روایاتى استشهاد نمودهاند، ولى با بررسى، واضح مىشود این ادله یا از قبیل متشابهاتى است که داراى وجوه و احتمالات مختلف است و یا ظهور در خلاف مدعاى آنها دارد. از قبیل آیات كریمه:
»یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ«، روزی که زمین (به امر خدا) به غیر این زمین مبدل شود. [1]
«وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُونَ»، و شما را در جهانى كه نمىدانيد آفرينش تازهاى بخشيم.[2]
و یا آیه:
«وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ»، و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها هستند زنده مىكند.[3]
با توجیه عجیبى كه صدرالمتألهین كرده است مىفرماید:
«أنّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُور» قبور الاجساد و قبور الارواح اعنى الابدان.[4](توضیح مطلب فوق با توجّه به پاورقى موجود در همین صفحه كاملاً مشخص مىشود. در پاورقى آمدهاست: اعنى الابدان تفسیر لكلیهما فان الابدان الطبیعیة قبور و غلف للاجساد البرزخیة و الصور الاخرویة و كذا للارواح.)و عجیبتر از این، بیانى است كه قیصرى شارح فصوص درباره آیه شریفه:
»وَ نَسُوقُ المُجْرِمِینَ اِلى جَهَنَّمَ وِرْداً[5]، دارد.
مىگوید:
و جاء من قوله تعالى: «وَنَسُوقُ الْمُجْرِمینَ إلى جَهَنَّمَ وِرْداً… إلى أن قال او اراد بالمجرمین الكاسبین للخیرات و السالكین طریق النجات المرتاضین بالاعمال الشاقة والمشتاقین لظهور حكم الحاقة فانّهم یكسبون بها التجلیّات المفنیة لذواتهم«.[6]
استاد جوادى:
راه عقلى را نباید با روندگان راه مخلوط كرد. راه عقلى معصوم است، گرچه افراد به خطا مىروند. اما روایات در یک سطح نیستند، ائمه (علیهم السلام) به حسب اختلاف درجات افراد در فهمT مختلف فرمودهاند. از باب نمونه صدوق در كتاب توحید در باب قدرت روایتى نقل مىكند: عبداللَّه دیصانى از هشام بن الحكم پرسید: آیا پروردگار تو مىتواند دنیا را در تخممرغى بگنجاند بدون این كه دنیا كوچک و تخممرغ بزرگ شود؟ هشام مهلت خواست.
فقال ابوعبداللَّه (علیه السلام): «یا هشام كم حواسك؟ قال: خمس. فقال: أیها اصغر؟ فقال: الناظر، فقال: و كم قدر الناظر؟ قال: مثل العدسة او اقل منها. فقال: یا هشام فأنظر امامك و فوقك و اخبرنى بما ترى؟ فقال: ارى سماءً و أرضاً و دوراً و قصوراً و تراباً و جبالاً و أنهاراً. فقال له ابوعبداللَّه (علیه السلام): ان الّذی قَدَرَ أنْ یدخل الّذی تراه العدسة او أقلَّ منها قادر أن یدخل الدنیا كلها البیضة لایصغّر الدنیا و لا یكبّر البیضه».[7]
همچنین به همین مضمون روایتى از حضرت رضا (علیه السلام) نقل شده كه حضرت در جواب شخصى كه پرسید: »هل یقدر ربّك ان یجعل السماوات و الارض و ما بینهما فی بیضة»؟ فرمود: »نعم فی اصغر من البیضة قد جعلها فی عینك و هى اقل من البیضة لأنّك اذا فتحتها عاینت السماء و الارض و ما بینهما و لو شاء لاعماك عنها«.[8]
در همین باب، صدوق روایت دیگرى از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است: «قال (علیه السلام): قیل لامیرالمؤمنین (علیه السلام) هل یقدر ربك ان یدخل الدنیا فی بیضة من غیر ان یصغّر الدنیا او یكبّر البیضة؟ قال: ان اللَّه تبارك و تعالى لاینسب الى العجز والّذی سألتنى لایكون«.[9]
در روایت دیگرى امام صادق از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل كرده اند: حضرت در جواب فرمودند:
«ویلك ان اللَّه لایوصف بالعجز و من اقدر ممّن یلطّف الارض و یعظّم البیضة»[10]در این دو روایت از سؤال واحد، دو نحو جواب دادهاند.
نمونهاى دیگر از اختلاف جواب در مسائل اعتقادى دو روایت است كه باز هم صدوق در توحید نقل كرده است.
روایت اول: سعد بن سعد از حضرت رضا (علیه السلام) از توحید پرسید: «فقال: هو الّذی انتم علیه».[11]
روایت دوم: از هشام بن سالم است. «قال: دخلت على ابى عبداللَّه (علیه السلام) فقال لى: اتنعت اللَّه؟ فقلت: نعم. قال: هاتِ. فقلت: هو السمیع البصیر. قال: هذا صفة یشترك فیها المخلوقون. قلت: فكیف تنعته؟ فقال: هو نور لاظلمة فیه و حیاة لاموت فیه و علم لاجهل فیه و حق لاباطل فیه».
آنگاه هشام مىگوید: «فخرجت من عنده و أنا أعلم الناس بالتوحید».[12]
معلوم است كه در روایت دوم سطح سخن عالیتر از روایت اول است. فارابى برهان «صرف الشىء لایتكرر و لایتثنى» را از این جملات استفاده كرده است.
موضوع دیگر كه باید توجّه داشت این است كه در باب اصول عقاید كه مطلوب در آن جزم و اعتقاد قلبى است، نمىتوان به اخبار آحاد استدلال كرد. هر چند از نظر سند و دلالت معتبر و قابل استدلال در مسائل فقهى باشد. چون مبناى حجیّت خبر واحد ثقه یا وسائطى كه در سلسله آن تا معصوم قرار دارد بر عدهاى از اصول از قبیل: «اصالة عدم الخطاء فی الزیادة و اصالة عدم الخطاء فی النقیصة»، استوار است كه در هر واسطه باید این اصول تطبیق شود تا حجیت محقق گردد و معلوم است كه با اصل نمىتوان جزم به واقع پیدا كرد و به آن معتقد شد.
خلاصه چون سند روایات آحاد ظنّى است، نمىشود مستند قطع و اعتقاد قرار گیرد و همچنین است از نظر دلالت، اگر صریح در مفادش نباشد و صرفاً ظاهر باشد، ظهور موجب قطع به مراد نخواهد بود.
اما مسئله اختلاف فلاسفه اسلامى و این كه این اختلاف موجب ناامنى طریق عقلانى است، به واسطه اختلاف فقهاء قابل نقض است، با این كه مبناى فقهاء ابتداء رجوع به روایات است. اگر مجرد اختلاف را موجب ناامنى طریق بدانیم، بنابراین راه حدیث هم راه ناامنى خواهد بود. به واسطه اختلاف فقهاء از جمله اختلاف دو شیخ بزرگوار شیعه؛ صدوق و مفید و انتقادات تندى كه شیخ مفید در شرح اعتقادات در كلمات صدوق دارد و اختلاف فقهاء متقدم و متأخر در مسئله نزوحات بئر.
استاد سیدان:
اختلاف روایات در باب اصول اعتقادات و منجمله دو روایتى كه گفته شد، نوعاً از قبیل تناقض و تضاد نیست. بلكه از قبیل زیاده و نقصان است. در یک مورد به حسب اختلافِ حالِ سامع؛ مثلاً مطلبى اضافه مىگویند نه مطلبى متناقض با آنچه در جاى دیگر گفته شده است. بنابراین باید بین مفاد روایات جمع كرد و این گونه اختلاف رفع مىشود.
اما این كه اخبار آحاد در مسائل اعتقادى حجت نیست؛ اولاً در بسیارى از موارد اخبار متواتر یا به واسطه احتفاف به قرائن در حكم متواتر است. و ثانیاً اگر چه خبر واحد موجب قطع نمىشود، ولى در بسیارى از موارد موجب طمأنینه است. در این گونه موارد با فرض این كه راه دیگرى براى اعتقاد نیست، اعتقاد بر طبق خبر واحد، اعتقادى اطمینانى خواهد بود، نه جزمى؛ یعنى باید گفت: از شریعت به طریق اطمینان در فلان مسئله اعتقادى رسیده است كه كذا و كذا است. همچنین از نظر دلالت، ظهور كلمات، در بسیارى از اوقات موجب طمأنینه به مراد متكلم مىشود. اگر مقصود از صراحتى كه گفته شد، این است كه كلامى اصلاً قابل توجیه و تأویل نباشد و لو مثل تأویلات قیصرى. بنابراین ما اصلاً روایت و آیه صریحى نداریم؛ چون هر آیهاى را در نظر بگیریم، قابل حمل و تأویل است.
در هر حال، این مطالب نمىتواند جلوگیر از رجوع به مدارک شرعى باشد. باید به أدله شرعیّه مراجعه كرد. اگر دلیل شرعى بعد از تأمّل و تدبّر موجب یقین شد، چه بهتر، اما اگر موجب اطمینان، یا ظنّ و یا كمتر شد، باید در مرحله اعتقاد به همان حد اطمینان، یا ظن توقف كرد.
مقصود ما این نبود كه در همه مسائل اعتقادى، ما أدلّه صددرصد قطعى داریم، ولى این مطلب موجب آن نمىشود كه از مدارک شرعى چشمپوشى شود و یا در درجه دوم قرار گیرد و پایه اعتقادات بر روش تعقلى بنا شود با فرض این كه مسئله از حیطه حكم عقل قطعى خارج است.
اما مسئله اختلاف فقهاء را نمىتوان به اختلاف فلاسفه قیاس نمود:
أولاً: فقهاء در مسائل فقهى كه مورد اختلاف و اشكال است، هرگز ادعاى جزم و كشف واقع نكردهاند. آنها فقط عمل به رأى خود را براى خود و مقلّدین، موجب عذر مىدانند.
ثانیاً: فقهاء در راه وصول به احكام شرعیه از راهش وارد شدهاند كه همان تعبّد به مدارک شرعى است و لهذا اگر به خطا هم بروند، معذور هستند و ملاحظه اختلاف آنان با یكدیگر باعث نمىشود كه راه غیر موصول باشد؛ چون بالاخره راه دیگرى ندارند و معذور هستند (پس از مسلّمیت این كه عمل و فتواى به احتیاط در مسائل باعث عسر و حرج مىشود).
ولى آیا فلاسفه اسلامى در راه وصول به حقایق، از راه واقعى خود رفتهاند؟ آنها مسائل را ابتدائاً از دریچه تعقل بررسى مىكنند و چون مصونیت این طریق فی حد نفسه ثابت نشده است، براى یک انسان كه از خارج ناظر این جریان است، توجّه به اختلاف فلاسفه در نتایج افكار، موجب مىشود كه این راه را ناامن ببیند و از آن وارد نشود.
واقع امر این است كه آنها در ابتدا (با فرض این كه مسئله از مستقلات عقلیه نیست)، وارد مىشوند و بالاخره به یک نتیجه فكرى مىرسند و چه بسا به آن نتیجه جازم شده، لاعلاج دست از بسیارى از مدارک شرعى برمىدارند.معلوم است در حالى كه شخصى قطع به مطلبى پیدا كرده، نمىتوان او را از ترتیب آثار قطع، باز داشت، ولى مىتوان او را به این نكته تذكر داد كه نتیجه افكارش با ادله شرعى منافات دارد. طبعاً اگر او معتقد به وحى و مدارک شرعى باشد، در حالت قطعش تزلزلى ایجاد مىشود و اجمالاً مىفهمد كه بعضى یا تمام مقدمات عقلى كه براساس آن قطع به مطلب پیدا كرده، ناتمام است.
و آنها كه از خارج ناظر این جریان هستند، مىفهمند این طریق كه انسان را به مخالفت با ادله شرعیه مىكشاند، راه صحیح نخواهد بود و نباید مبناى اعتقادى قرار گیرد.
ظاهراً شیخ بزرگوار انصارى در بحث قطع کتاب رسائل، به همین مطلب اشاره دارد، كه مىفرماید: «و اوجب من ذلك ترك الخوض فی المطالب العقلیّة النظریة لادراك ما یتعلق باصولالدّین فانه تعریض للهلاك الدائم و العذاب الخالد«.[13]
کلید واژه: مناظره آیت الله سیدان با آیت الله جوادی آملی، مناظره آیت الله جوادی آملی با آیت الله سیدان
[1] . ابراهیم، 48.
[2] . واقعه، 61.
[3] . حج، 7.
[4] . ملا صدرا، صدر الدین، الاسفار الربعه، ج 9، ص 159.
[5] . مریم، 86.
[6] . قیصری، داود، شرح فصوص الحكم، فص هودى، ص 246.
[7] . صدوق،محمد بن علی، توحید، باب القدرة، ح 1، ص 122.
[8] . همان، ح 11، ص 130.
[9] . همان، ح 9، ص 130.
[10] . همان، ح 10، ص 130.
[11] . همان، باب التوحید و نفى التشبیه، ح 6، ص 46.
[12] .همان، باب صفات الذات و صفات الأفعال، ح 14، ص 146.
[13] . انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، (رسائل) بحث قطع، ج 1، ص 26؛ برگرفته از سایت مؤسسه دار الصادق.