Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مناظرات حضرت عیسی (علیه السّلام)

مناظره، گفتمانی برای ایجاد فهم مشترک و درک متقابل توأم با اثربخشی دوجانبه است. آن‌چه در آموزه ‌های دینی اهمیت دارد، بیان حقیقت دین و دفاع از آن است. این امر به حسب شرایط زمان و نیازها تفاوت می کند. پیامبران (علیهم السّلام) نیز در مقام بیان حقیقت دین و شریعتی که مأمور ابلاغ و یا تبلیغ آن بوده‌اند، از سلاح مناظره با مخالفان استفاده می کردند. حضرت عیسی (علیه السلام) نیز از این قاعده، پیروی و برای اثبات حقانیت خود و آن‌چه خدایش به آن فرمان داده بود، به مناظره با مخالفان و معاندان می پرداخت.

مناظره با علمای بنی اسرائیل

در تاریخ نقل شده که حضرت عیسی (علیه السلام) به حلقه درس دانشمندان بیت المقدس وارد می شد و به سخنان آنها گوش فرا می داد و در آنها دقت و تأمل و تفکر می نمود. آن حضرت  می دید که مردم به راحتی به هر سخنی اعتقاد پیدا کرده، آن را تصدیق می نمایند، ولی نمی توانست خود را این گونه با مستمعان هماهنگ سازد، بلکه  به ارائه افکار و آراء خود می پرداخت. وی با بیان حق به مجادله و بحث با کاهنان پرداخته، تا حدی که بعضی از آنان از برخورد او عصبانی شده و سؤالات او را نادیده می گرفتند، اما به تدریج کار به جایی رسید که هرگاه عیسی (علیه السلام) لب به سخن می گشود، همگی سراپا گوش داده و عرصه بر آنانی که بر عقیده باطل خود استوار بودند، تنگ می شد و آنها را در سرزنش خود فرو می برد؛ زیرا تا آن زمان، سابقه نداشت کسی در برابر عقاید باطلشان به مباحثه با آنان بپردازد و یا سخنان شنونده‌ای بر گفتارشان مقدم بیفتد.

اما عیسی (علیه السلام) به اعتراض آنها اعتنایی نمی کرد و خشم و کینه آنان، آن حضرت را از روش خود باز نمی داشت، بلکه سؤالات خود را چون دانه‌های باران بر سر آنان فرود می آورد و با استدلال‌های قاطع خود، عرصه گفتار و بیان را بر آنان تنگ می ساخت.

یک روز بحث و مناظره آن حضرت با دانشمندان بنی اسرائیل، چنان ایشان را مشغول ساخت، که  خوردن و آشامیدن را فراموش کرد. مادر عیسی (علیه السلام) که به انتظار بازگشت او نشسته بود، ناامید شد؛ لذا برخاست و به هر جایی که گمان می برد، سر زد و از هر انجمنی که احتمال حضور او را می داد پرسید، ولی چون از جست وجو نتیجه‌ای نگرفت، آزرده و خسته به سوی شهر خود بازگشت.

در همین حال  مریم (سلام الله علیها)، فکر کرد ممکن است عیسی (علیه السلام) به همراه نزدیکان و یا با بعضی از همشهریان خویش به دهکده بازگشته باشد. پس در پی او به دهکده رفت و به جست وجوی او پرداخت، ولی چون خبر و اثری از او نیافت، ناچار دوباره به سوی بیت المقدس بازگشت و در آنجا به تفحّص فرزند خود پرداخت. اما باز هم اثری از او نیافت؛لذا بار دیگر با دقت بیشتر در شهر به جست وجوی فرزند خود پرداخت و این بار به هر مکان و منزلی که حدس می زد، سر زد.

در همین حال ناگهان عیسی (علیه السلام) را دید که در جمع علما و بزرگان و در دریای بحث و استدلال و مناظره غوطه ور است و قوم را مغلوب بیان حق و استدلال محکم خود کرده است. مریم (سلام الله علیها) از آن‌چه می دید متعجب شد و با ناراحتی و نگرانی عیسی را نزد خود خواند و پرسید؛ چرا از من روی گردان شده‌ای؟! سپس او را مورد خطاب قرار داد و به خاطر غیبتش به او عتاب نمود و گفت: من در جست وجوی تو سختی‌ها کشیدم و برای یافتن تو چه رنج‌ها که تحمل نکردم. عیسی در پاسخ گفت: بحث علمی با علما و مناظره با دانشمندان، مرا آنچنان در خود فرو برد که دیگر نتوانستم به موقع به دیدار شما نایل گردم. سپس با عرض پوزش به همراه مادر خود به شهر ناصره بازگشت.[1]

مناظره با ابلیس

امام صادق (علیه السلام) یکی از مناظرات حضرت عیسی (علیه السلام) با ابلیس را این گونه بیان می فرماید:

«عيسى در كوهى از شام به نام «اريحا» برآمد و در همین حال ابليس به شكل پادشاه فلسطين نزدش آمد و گفت: اى روح اللَّه مرده‌ها را زنده كردى، كور مادر زاد و پيس را درمان كردى، پس خود را از كوه پرت كن. آن حضرت فرمود: آن كارها به فرمان خداى عزّ و جلّ بود و در اين (که تو می گویی) فرمانى ندارم».[2] در جای دیگری نیز آمده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: ابليس نزد عيسى (عليه السّلام) آمد و گفت: «تو نيستى كه پندارى مرده زنده كنى؟ فرمود: چرا. به او گفت: پس خود را از بالاى ديوار به زير انداز. عيسى (علیه السلام) فرمود: واى بر تو! بنده پروردگارش را آزمايش نكند. ابليس گفت: اى عيسى، آیا پروردگارت می تواند زمين را درون تخم مرغى جا دهد به همان اندازه كه هست؟ فرمود: راستش، خدای تعالى را نتوان درمانده خواند و اين‌كه تو گویى، شدنى نيست».[3]

[1]. برگرفته از سایت اطلاع رسانی حوزه نت، به نقل از کتاب «تاریخ انبیاء (از آدم خلیفة اللّه (علیه السلام) تا خاتم رسول اللّه (صلی الله علیه و آله)»، ص 320 – 322.

[2]. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله‏، قصص الأنبياء (عليهم السلام)، محقق / مصحح: عرفانيان يزدى، غلامرضا، ص 269،

[3]. همان.