Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مناظرات امام سجاد ‏(زین العابدین) ‏(علیه السلام)

مناظره گفتمانی برای ایجاد فهم مشترک و درک متقابل توأم با اثربخشی دوجانبه است. آنچه در آموزه ‌های دینی اهمیت دارد، بیان حقیقت اسلام و دفاع از آن است. این امر به حسب شرایط زمان و نیازها تفاوت می کند. امامان معصوم (علیهم السّلام) نیز در قالب‌های مختلف؛ مانند بیان حدیث، تربیت شاگردان و تشکیل حوزه های تعلیماتی، از اسلام دفاع می کردند. باید دانست که بیان حقیقت اسلام منحصر به مناظره با مخالفان نبوده و نیست؛ از این رو بعضی از امامان (علیهم السلام) با مخالفان مناظره نمی کردند. البته دلیل مناظره نکردن ایشان، شاید به علت نبودن موقعیت مناسب برای این امر بوده باشد.

شرایط زمان امامان با شرایط زمان ما تفاوت زیادی دارد. ایشان فرصت بیشتری داشتند که با مخالفان مناظره کنند. بعلاوه اینکه در زمان امامان؛ ماهواره، اینترنت و… وجود نداشت و حجم شبهات و پرسش‌ها به مراتب کم‌تر از عصر ما بود.

امام سجاد (علیه السّلام) از زمره امامانی است که در زمان امامت خود مناظرات متعددی با مخالفان و موافقان داشته است.

اینک به دو مورد از مناظرات آن حضرت اشاره می شود:

  1. هنگامی که در ماجرای کربلا، امام سجّاد (علیه السّلام) را با همراهانش به صورت اسیر، وارد دمشق کردند، پیرمردی از اهالی شام نزدیک آن حضرت و همراهانش آمد و گفت: «حمد و سپاس خدای را که شما را کشت و شهرهای شما را از مردان شما آسوده و امیرمؤمنان (یزید) را بر شما مسلّط نمود». امام (علیه السّلام) با آن پیرمرد که از مسلمانان ناآگاه بود، چنین مناظره کرد: ای پیرمرد آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری. امام فرمود: آیا معنای این آیه‌ را به خوبی فهمیده ای که خداوند می فرماید: «بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی کنم، جز دوست داشتن خویشانم».[1] پیرمرد گفت: آری این آیه را خوانده ام. امام فرمود: خویشاوندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در این آیه، ما هستیم. سپس فرمود: ای پیرمرد! آیا این آیه را خوانده ای که می فرماید: «و حق نزدیکان را بپردازد»؟[2] گفت: آری خوانده ام. امام فرمود: خویشان و نزدیکان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در این آیه‌، ما هستیم. امام باز فرمود: ای پیرمرد! آیا این آیه را خوانده ای: «و بدانید هرگونه غنیمتی به شما رسد، خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای خویشاوندان نزدیک و … است»؟[3] گفت: آری خوانده ام. امام فرمود: خویشان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در این آیه، ما هستیم. امام بار دیگر فرمود: ای پیر مرد! آیا این آیه را خوانده ای: «خداوند فقط می خواهد، هرگونه پلیدی را از شما خاندان دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».[4] پیرمرد گفت: آری خوانده ام. امام فرمود: آن خاندانی که خداوند این آیه (آیة تطهیر) را در خصوص ایشان نازل کرد، ما هستیم.

در این هنگام پیرمرد، ساکت شد و حقیقت را دریافت و آثار پشیمانی از آنچه گفته بود در چهر‌ه اش آشکار شد

و پس از لحظه ای به امام سجّاد (علیه السّلام) گفت: «تو را به خدا آیا شما همان هستید که گفتی»؟

امام فرمود: «سوگند به خدا و به حقّ جدّم رسول‌ خدا (صلّی الله علیه و آله)، ما همان خاندان هستیم». پیرمرد، با شنیدن این جمله، منقلب شد، گریه کرد و دست به آسمان بلند نموده، گفت: «خدایا ما از دشمنان جنّی و انسی آل محمّد (صلّی الله علیه و آله) بیزار هستیم». آن‌گاه در محضر امام سجّاد (علیه السّلام) توبه کرد.[5]

  1. حسن بصری یكی از دانشمندان قرن اول هجری است كه دستگاه حكومت بنی امیه از چهره مذهبی او برای توجیه خیانت خود استفاده فراوان نموده است.[6] او از چهره های مذهبی معروف زمان امامت امام علی بن الحسین (علیهماالسلام) بود. روزی حسن بصری در برابر انبوهی از جمعیت در سرزمین منا مشغول وعظ و سخنرانی بود. امام چهارم از آنجا عبور می كرد، وقتی كه منظره این سخنرانی را دید، برای آشکار ساختن نیات درونی او و آگاه نمودن مردم، كمی ایستاد و به او فرمود: مقداری سكوت كن سپس فرمود: كردار خودت، بین خود و خدا، طوری هست كه اگر فردا مرگ به سراغ تو آید، از عمل خود راضی باشی؟ عرض کرد: نه. امام فرمود: تصمیم داری كردار كنونی خود را ترک كنی و كرداری پیش گیری كه برای مرگ مورد پسند باشد؟ او كمی سرش را پائین انداخت، بعد سر برداشت و گفت با زبان می گویم تصمیم دارم، ولی بدون حقیقت. امام فرمود: آیا امید داری كه پیامبری پس از محمد (صلّی الله علیه و آله)، بیاید و تو با پیروی او سعادتمند شوی؟ عرض کرد: نه. امام فرمود: آیا امید داری كه جهان دیگری وجود داشته باشد، كه در آنجا به مسئولیت های خود عمل كنی؟ عرض کرد: نه. امام فرمود: آیا كسی را دیده ای كه با داشتن كمترین شعور، حال تو را برای خویش بپسندد؟ تو با اعتراف خودت در حالی به سر می بری كه از آن راضی نیستی، تصمیم انتقال از این حال را هم نداری و به پیامبری دیگر و جهانی جز این جهان، برای عمل هم امیدوار نیستی، آن وقت با این وضع اسف انگیز كه خود داری مشغول وعظ و نصیحت دیگرانی؟

منطق نیرومند امام چنان این سخنور زبردست را ساکت نمود، كه دیگر نتوانست چیزی بگوید. همین كه امام از آنها دور شد، حسن بصری پرسید: این كه بود؟ گفتند: او علی بن الحسین (علیهماالسلام) بود. حسن بصری گفت: حقاً او از خاندان علم و دانش است. پس از این مناظره، دیگر ندیدند كه حسن بصری مردم را موعظه كند.[7]

[1]. شوری، 23؛ «قُل لا اَسْئَلُکمْ عَلَیهِ اَجراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربی».

[2]. اسراء، 26؛ وَ آتِ ذَالْقُربی حَقَّهُ.

[3]. انفال، 41، «وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء فَاِنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُربی …».

[4]. احزاب، 33؛ «اِنَّما یرید اللهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرکمْ تَطْهیراً».

[5]. سید ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه: فهرى زنجانى، احمد، ص 166 و 167.

[6]. حسن بصری در زمان حكومت امام علی (علیه السلام) جوانی نورس بود. امام پس از پایان جنگ جمل و فتح بصره، هنگامی كه در میان هیاهوی مردم و موج جمعیت وارد بصره می‌شد، جوانی را دید كه قلم و لوحی در دست دارد و مطالبی را كه امام می فرماید، یادداشت می كند. حضرت با صدای بلند او را صدا زد و فرمود: چه می‌كنی؟ حسن پاسخ داد: آثار شما را یادداشت می كنم، تا پس از شما برای مردم بازگو كنم. امام در اینجا جمله ای فرمود كه جالب و قابل توجه است. آن حضرت فرمود: «مردم آگاه باشید كه هر ملتی یک سامری دارد كه با تزویر خود و با چهره مذهبی خویش، جامعه را از مسیر واقعی خود منحرف می كند و این «حسن بصری» سامری این امت است و تنها تفاوتش با سامری زمان موسی (علیه السلام) این است كه اگر او می گفت: «لا مساس؛ یعنی كسی با من تماس نگیرد»، ولی این می گوید: «لا قتال؛ یعنی مبارزه با حكومت جنایتكار بنی امیه غلط است». سامری مردی بود كه پیروان حضرت موسی (علیه السلام) را به گوساله پرستی دعوت كرد و سبب گمراهی گروهی از آنها شد. نقل شده كه پس از این كار مبتلا به وسواس شد و هر كسی را كه می دید وحشت می كرد، فرار می نمود و فریاد می زد (لامساس؛ با من تماس نگیرید).

[7]. طبرسى، احمد بن على‏، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 313 و 314.