searchicon

کپی شد

مناجات منسوب به امام سجاد (علیه السلام)

موضوع این نوشتار دعایی است منسوب به امام سجّاد (ع) که آن حضرت به خداوند عرضه می دارد: “خدایا من در کلبه کوچک خود چیزی دارم که تو در عرش خودت هم نداری: من چون تویی را دارم و تو مثل خودت را نداری!”.

این جمله به صورت های مختلفی در بین بعضی از افراد شنیده می شود از جمله:

1. “همان متن دعایی که در بالا نقل شده است”.

2. “خدايا من در اين خانۀ درويشی خود چيزی دارم كه تو در عرش آسمانيت آن را نداری من خدايی مثل تو دارم ولی تو خدايي مثل خود نداری”.

3.”خدایا من در کلبه گدائی خود چیزی را دارم که تو در عرش کیریائی خود نداری من چون تویی دارم و تو چون خود نداری”.

اما گوینده این سخن کیست ؟ بعضی این سخن را به امام سجاد (ع) و در جای دیگری به امام جعفر صادق (ع) و بعضی آن را به حضرت موسی (ع)[1] نسبت داده اند، اما هیچ آدرسی برای این نسبت بیان نشده است. به هر حال علی رغم جست و جوهای فراوان دلیلی برای استناد این سخن به یکی از ائمه معصومین (ع) پیدا نکردیم.

اشكالی كه بر ظاهر اين سخن وارد می شود اين است كه دلیل احتیاج مخلوقات به آفریدگار و ربّ و مربی، فقر و نقص آنان است و باید انسان این احتیاج را درک کند و خود را محتاج خداوند بداند. در حالی که خداوند کمال مطلق است و هیچ احتیاجی ندارد تا با کمک غیر خود آن را برطرف کند. و احتیاج او به غیر خود برای او ارزش و کمالی نیست. بنابراین، از این دیدگاه سزاوار نیست که کسی نسبت به خدا فخر فروشی کند که خدایا من چیزی دارم که تو نداری.

برخی معتقدند که چنین سخنی نمی تواند سخن معصوم باشد؛ زیرا گرچه ظاهر زیبایی دارد، ولی به دلیل اشکالی که مطرح شد هم چنین عدم دست یابی به سند این روایت نمی توان آن را پذیرفت.

ولی از طرف دیگر با توجه به مضمون برخی روایات و ادعیه و با کنار هم نهادن آنها به نظر می رسد که مضمون این مناجات قابل استخراج است.

از جمله در روایتی آمده است: حضرت داود در مناجات عرض کرد: خدایا برای هر پادشاهی خزانه ای است، پس خزانه تو کجا است؟ خطاب شد برای من خزائنی است از عرش عظیم تر و از کرسی وسیع تر  … و آن “دل” است.[2]

در تأیید این مطلب در روایت دیگری آمده است: “قلب المؤمن عرش الرحمن”؛[3] قلب مؤمن عرش رحمان است. بنابر این روایت خزانه اصلی اسما و صفات الاهی قلب بندۀ مؤمن و انسان کامل است، نه آسمان ها و عرش.

همچنین در قرآن می خوانیم که خداوند امانتی را به زمین و آسمان ها عرضه کرد، ولی غیر از انسان هیچ موجودی تاب تحمّل آن را نداشت.[4]

پس طبق صریح این عبارات، انسان در قلب خویشتن که خانه عشق و عبودیت است گوهری دارد که در عرش هم نیست و البته این انسان کامل است که این گوهره را قدر شناخته و حق آن را ادا کرده است و از همین رو است که گفته می شود: انسان مظهر اسما و صفات الاهی است.

با این توصیف جا دارد که در مقام مناجات گفته شود: خدایا من در کلبه گدائیم یعنی در خانه دلم که کانون نیاز و فقر است چیزی دارم که در عرش کبریائی تو نیست و البته آن گوهر عبودیت تو است که در قلب من نهاده ای و به این واسطه است که من چون تویی دارم و بدان فخر می کنم، از آن روی که کنه عبودیت من همان ربوبیت تو است.[5]

از طرفی مضمون بخش دوم این کلام: “خدایا من چون تویی دارم …”  شباهت کامل به این دعای مشهور حضرت علی (ع) دارد: “خدایا این فخر مرا بس که خدایی چون تو دارم؛ تو آن گونه ای که من دوست دارم،  پس مرا هم آن گونه گردان که تو دوست داری”.[6]

با این اوصاف تمامی این کلمات به مفهوم واحدی اشاره دارد که در مقام عبودیت و عشق القا شده است، نه در مقام برتری جویی و اعلام بی نیازی نسبت به خدا.

نکتۀ دیگری که لازم است در این جا بدان پرداخته شود؛ این است که بر اساس روایات معصومان در مقام دعا و مناجات چگونه باید با خداوند سخن گفت؟ از سویی در روایات مختلف تأکید شده است که ادعیۀ نقل شده به همان گونه که معصومان فرموده اند خوانده شود و نباید در آن دخل و تصرفی صورت گیرد، ولی در بسیاری از روایات دیگر فرموده اند: بهترین دعا دعایی است که در آن فرد با زبان حال خود و بدون هیچ تکلفی با خداوند حرف بزند و مناجات کند و عاجز ترین فرد هم کسی است که از این کار عاجز باشد.

بنابراین در عین حال که از جنبه استناد برخی کلمات به معصومان باید دقت های لازم به عمل بیاید، ولی در مورد محتوای برخی جملاتی که در مقام انس و مناجات از طرف برخی افراد یا عرفا و حتی مردم عادی گفته شده است نمی توان مناقشه های کلامی را دخیل دانست؛ چرا که اصل در مناجات با خدا غلبه محبت الاهی است، نه تکلف گویی و تقلید و امور تصنعی و به راستی هم عاجز ترین انسان کسی است که از برقرار کردن چنین ارتباطی با خدای خود ناتوان است.


[1] “در یکی از مجالس كربلائی احمد در حالی که از شدت بغض و گریه، دائما” کلامشان قطع می شد، دست ها را بالا برده و فرمودند: خداوندا، حضرت موسی به تو عرض کرد که: یا الاهی، من در کشکولم چیزی دارم، که تو در هفت آسمانت آن را نداری؛ من در کشکولم خدایی مثل تو دارم. پس، بارالها، از آن میوه توحیدیت که روزی دوستان خود کرده ای، در دامن ما هم بریز” به نقل از زندگی نامه کربلائی احمد تهرانی

[2] “نَاجَى دَاوُدُ رَبَّهُ فَقَالَ إِلَهِي لِكُلِّ مَلَكٍ خِزَانَةٌ فَأَيْنَ خِزَانَتُكَ قَالَ جَلَّ جَلَالُهُ لِي خِزَانَةٌ أَعْظَمُ مِنَ الْعَرْشِ وَ أَوْسَعُ مِنَ الْكُرْسِيِّ وَ أَطْيَبُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ أَزْيَنُ مِنَ الْمَلَكُوتِ أَرْضُهَا الْمَعْرِفَةُ وَ سَمَاؤُهَا الْإِيمَانُ وَ شَمْسُهَا الشَّوْقُ وَ قَمَرُهَا الْمَحَبَّةُ وَ نُجُومُهَا الْخَوَاطِرُ وَ سَحَابُهَا الْعَقْلُ وَ مَطَرُهَا الرَّحْمَةُ وَ أَثْمَارُهَا الطَّاعَةُ وَ ثَمَرُهَا الْحِكْمَةُ وَ لَهَا أَرْبَعَةُ أَبْوَابٍ الْعِلْمُ وَ الْحِلْمُ وَ الصَّبْرُ وَ الرِّضَا أَلَا وَ هِيَ الْقَلْبُ “، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 68، ص 59.

[3] بحار الانوار ، ج 55، ص 39.

[4] “إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً” الاحزاب، 72.

[5] “قال الصادق (ع) العبودية جوهر كنهها الربوبية فما فقد من العبودية وجد في الربوبية و ما خفي عن الربوبية أصيب في العبودية”، مصباح الشریعه، ص 7 ، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1400هـ ق.

[6] “إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً إِلَهِي أَنْتَ لِي كَمَا أُحِبُّ فَوَفِّقْنِي لِمَا تُحِبُّ “، بحار الانوار، ج 91،ص 94.