کپی شد
حضرت عبدالمطّلب
چکیده مقاله عبدالمطّلب
نام اصلی عبدالمطّلب، «عامر»، پدرش هاشم و مادرش سلمی بنت عمر از طایفه بنی نجّار بود. او در شهر مدینه بهدنیا آمد و چون هنگام تولد موهای سپیدی داشت، بهجای اینکه او را با نام اصلیاش (عامر) صدا کنند، وی را شیبه (سپید موی) نامیدند.
البته وی دارای اسامی دیگری؛ مانند شیبةالحمد و فیاض نیز بودهاست. همچنین کنیه ایشان أباالحارث بوده و البته فرزندی هم بهنام حارث داشته است.
نسب و نیاکان جناب عبدالمطّلب عبارتند از: هاشم بن عبدمناف بن قصّی بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لوی بن غالب بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن سعد بن عدنان.
از فرازهای مختلف زندگی عبدالمطّلب میتوان به رخداد اصحاب فیل، نذر ایشان در باره قربانی کردن فرزندش عبدالله و همچنین سرپرستی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره کرد.
وی دارای اخلاق و صفات بسیار نیکویی؛ مانند ضعیفنوازى، سخاوتمندی، عدالتخواهى، وفادار در راه پیمان و مروّج سنّتهای حسنه بود. او دارای ایمان قوی بود و در راه احیای کمالات و نشر معارف توحیدی تا آنجا تلاش کرد که به او ابراهیم دوم لقب دادند.
از جمله کرامتهایی که در باره او نقل شده، میتوان به ماجرای اصحاب فیل اشاره کرد.
وی دارای آثار و اقدامات زیادی بود از جمله: حرمت ازدواج با محرم، حفر چاه زمزم و سقایة الحاج، قراردادن یکصد شتر بهعنوان دیه قتل یک مرد، قطع دست سارق، نهی از قتل دختران، مباهله با دشمنان و مخالفان، تحریم زنا و اجرای حدّ بر آن.
جناب عبدالمطّلب نزد پیامبر و اهل بیت (علیهمالسلام) دارای جایگاه و احترام خاصی است تا جایی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به داشتن چنین پدربزرگی افتخار کرده، در میدان رزم اینگونه رجز میخواندند: «من قطعاً پیامبر هستم و این، دروغ نیست، من پسر عبدالمطّلبم».
براساس مشهور هشت سال از عمر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گذشته بود که عبدالمطّلب چشم از جهان فروبست. او در هنگام مرگ به اختلاف گفتار مورخان هشتاد و دو سال و یا صد و هشت سال و به گفته جمعی یکصد و بیست سال از عمرش گذشته بود.
زندگینامه عبدالمطّلب
«عبدالمطلب» نخستین جد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و سرپرست او پس از مرگ پدر و مادرش بود. نام آن شخصیّت والامقام، «عامر»،[i] پدرش هاشم و مادرش سلمی بنت عمر از طایفه بنی نجّار بود.[ii] وقتی به دنیا آمد، پدرش از دنیا رفته بود. وقتی که او بهدنیا پای نهاد، همه اطرافیان از موهای سپیدی که بر سر داشت، تعجب کردند. به همینسبب بهجای این که او را با نام اصلیاش (عامر) صدا کنند، وی را شیبه (سپید موی) مینامیدند.[iii] عبدالمطّلب در بین مردم به «فیاض» (بخشنده) شهرت داشت. او بخشی از کودکی خود را در قبیله مادرش در شهر مدینه سپری کرد و پس از آن توسط مطّلب، عموی خود و بر اساس سفارش هاشم، بهمکه بازگردانده شد (هاشم در هنگام مرگش به مطّلب گفته بود «پسرت، شیبه را دریاب»). وی بهدلیل آنکه تحت سرپرستی مطّلب قرار داشت و همیشه پشت سر او حرکت میکرد، مردم او را غلام مطلّب دانسته و او را عبدالمطّلب نامیدند. این نام، میان مردم رایج و شیبه، به عبدالمطّلب، مشهور شد؛ اگر چه مطّلب، بارها گفته بود که وی برادرزادۀ من است و غلام من نیست.[iv]
او از بزرگان مکه و قریش است. وی به حُسن تدبیر، مشهور و صاحب کمالات روحی بسیار بود و همه از ایشان اطاعت میکردند. سخاوت او زبانزد و در فصاحت لهجه شهرت داشت. در احوال او آوردهاند که از حکمای قریش شمرده میشد. وی در میان مردم به مستجابالدعوه مشهور بود. عبدالمطّلب پیرو دین ابراهیم (علیهالسلام) بود و هیچگاه بت نپرستید.[v] ایشان موحد بود و خداوند یگانه را میپرستید. در زمان سیادت و ریاست وی بر مکه، واقعه اصحاب فیل و حمله لشکریان ابرهه به مکه اتفاق افتاد.[vi]
ولادت عبدالمطّلب
جناب عبدالمطلب در شهر مدینه بهدنیا آمد و تا 7 سالگی در آنجا نزد مادرش زندگی کرد. هنگامیکه هفت ساله شد، عموی او؛ مطّلب برای بردن او به مدینه رفت، او را از خانواده مادریاش تحویل گرفته و به مکه برد.[vii] پس از تتبع و جستوجوی قابل توجه در منابع تاریخی و روایی، تاریخ خاصی که بیانگر روز، ماه و سال ولادت ایشان باشد، نیافتیم. البته در برخی سایتها که در باره زندگی عبدالمطّلب مطالبی را نگاشته اند، به سال 127 قبل از هجرت برابر با سال 495 میلادی؛ بهعنوان سال ولادت و سال 45 قبل از هجرت برابر با سال ۵۷7 میلادی؛ بهعنوان سال وفات وی اشاره کردهاند.[viii]
نام، صفات، القاب و کنیه عبدالمطّلب
در برخی از منابع برای جناب عبدالمطّلب چند نام، از جمله: عامر، شیبه و عبدالمطّلب گفته شده است.[ix] صفات وی شیبةالحمد و فیاض[x] و کنیه ایشان هم أباالحارث بوده و البته فرزندی هم بهنام حارث داشته است.[xi]
ایشان دارای القابی؛ مانند سيد البطحاء، ساقی الحجيج، ساقی المغيث، غيث الورى في العام الجدب، أبو السادة العشرة، حافر زمزم[xii] و ابراهیم ثانی[xiii] میباشد.
فلسفه اسامی و القاب مشهور عبدالمطّلب
گفته شده نام جناب عبدالمطّلب عامر بود و دلیل آن این بود که وی آبادكننده بود. نام دیگر وی شیبه (پیر) بود و دلیل نامگذاری وی بهاین نام، این بود که وقتی بهدنیا آمد، موهای سرش مانند افراد پیر سفید بود؛ لذا به به او شیبه گفتند. همچنین او را شیبةالحمد نیز نامیدهاند و دلیل آنرا جود و بخشش فراوان وی ذکر کردهاند.[xiv]
از جمله دیگر اسامی و صفات ایشان؛ سید البطحاء؛ یعنی آقا و بزرگ مكه است که به واسطه سیادت و بزرگیاش به این صفت مشهور شده است. همچنین او را ابوالسادة العشرة؛ بهمعنای پدر ده آقا نامیدهاند؛ چراکه دارای ده فرزند پسر بود و نیز وی را حافر زمزم؛ بهمعنای احداثكننده چاه زمزم نامیدهاند؛ به دلیل اینکه چاه زمزم را او حفر کرد.[xv]
اما دلیل اینکه آنجناب به عبدالمطّلب شهرت یافته، این است که؛ روزی مردی در مدینه مشاهده کرد کودکانی در حال بازی و مسابقه تیراندازی هستند. او که به تماشای آنان مشغول بود، متوجه شد که یکی از این کودکان وقتی بههدف میزند، میگوید: من فرزند هاشم هستم، من فرزند سالار بطحاء و بزرگ مکه هستم. آن مرد که نسبت به این سخن حساس شده بود، به او نزدیک شد و پرسید: تو کیستی؟. او گفت: «من شیبه فرزند هاشم بن عبدمناف هستم. آن مرد، بهسرعت خود را بهمکه رساند و مطّلب برادر تنی هاشم که وصی او هم بود را در حجر اسماعیل (علیهالسلام) ملاقات کرد و آنچه را در یثرب دیده بود، تعریف کرد و گفت: «ای ابوحارث! تو نباید فرزند برادرت را در غربت رها کنی. مطّلب گفت: بهخدا قسم بهخانه نمیروم، تا اینکه او را با خود بهخانه ببرم. آن مرد با اشاره به شتر خود گفت: این شتر من در اختیار تو که همین الان راه بیفتی.
مطّلب بهسرعت خود را بهمدینه رساند و در محله بنینجار کودکانی را مشغول بازی دید. او برادر زاده خود شیبه را شناخت. نزدیک او رفت و گفت: من عموی تو هستم. آمدهام تو را با خود بهمکه و نزد خاندان پدریات ببرم. سپس شتر را خواباند و او را سوار کرد و با هم راهی مکه شدند. هنگام ورود بهمکه، مردم نوجوانی ناشناس را دیدند که پشت مطّلب بر شتر نشسته است و چون هویت وی را از او پرسیدند، وی گفت: «این عبد من (بندهمن) است. آنگاه او را بهخانه برد و لباسی مناسب برایش تهیه کرد و هنگام شب او را بهمجلس بنیعبدمناف برد. هرچند او در این مجلس عامر را معرفی کرد و اعلام داشت که فرزند برادرش هاشم است، اما از آن بهبعد مردم مکه دیگر او را با لقب عبدالمطّلب صدا زدند و او تا پایان عمر با همین لقب شناخته میشد.[xvi]
پدر و مادر عبدالمطّلب
نام پدر بزرگوار جناب عبدالمطّلب، هاشم بن عبد مناف[xvii] و نام مادر او سلمى بنت عمرة از طایفه بنی النجار است.[xviii]
نسب و خاندان عبدالمطّلب
با نگاهی به نیاکان حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نوه عبدالمطّلب بن هاشم، میتوان به نسب و نیاکان جناب عبدالمطّلب نیز دست یافت که به ترتیب عبارتند از: هاشم بن عبدمناف بن قصّی بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لوی بن غالب بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن سعد بن عدنان.[xix] آنچه که مسلم است نسب عبدالمطّلب تا سعد بن عدنان، بههمین قرار است، ولی از عدنان بهبالا تا حضرت اسماعیل (علیهالسلام) از نظر شماره و اسامی، مورد اختلاف است. عدنان از فرزندان حضرت اسماعیل (علیهالسلام) و جد بیستم پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) و جد هجدهم عبدالمطّلب است. طبق روایتی که ابنعباس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است، هر موقع نسب آنحضرت بهعدنان رسید، نباید از او تجاوز کرد؛ زیرا خود آنحضرت هنگامی که نام نیاکان خود را بیان مینمود، از عدنان تجاوز نمیکرد و دستور میداد، دیگران هم از شمردن باقی نسب تا بهاسماعیل (علیهالسلام) خودداری کنند و نیز میفرمود: آنچه از عرب در این قسمت معروف است، درست نیست. همچنین فرمود: «نسبت دهندگان دروغ میگویند».[xx]
اما خاندان عبدالمطّلب بنابر آنچه در منابع تاریخی آمده است قریش نام دارد. قبیله قریش، از مشهورترین و مهمترین قبایل عرب در حجاز بوده است. بیشتر نسبشناسان عقیده دارند که قریش لقب «نضر بن کنانه»، جد دوازدهم پیامبر (صلی الله علیه و آله) است؛ از این رو هر طایفهای که نسبش به نضر بن کنانه برسد، قرشی خوانده میشود و از طرفی طایفه جناب عبدالمطّلب هم بنی هاشم است که هاشم پدر عبدالمطّلب از فرزندان قریش میباشد.[xxi]
خانواده عبدالمطّلب
قرآن کریم در باره اهميت خانواده از زبان خلیلش حضرت ابراهیم (علیه السلام) میفرماید: «پروردگارا، از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرار ده و ما را برای پرهیزکاران پيشوا قرار ده».[xxii]
علیرغم اینکه جناب عبدالمطّلب قبل از آمدن دین اسلام و نزول قرآن کریم و در محیطی که بهشدت آلوده به گناه و تباهی بود، زندگی میکرد و گرچه یکی از فرزندان او بهنام ابولهب گمراه شد، اما بهواسطه تبعیت از دین و روش حضرت ابراهیم خلیل (علیهالسلام) خانوادهی نسبتاً خوبی داشته است.
همسران عبدالمطّلب
جناب عبدالمطّلب دارای شش همسر به نامهای «صفیة» دختر جندب از اولاد عامر بن صعصعة، «فاطمة» دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم، «هالة» دختر أهیب بن عبد مناف بن زهرة، «نتیلة» دختر جناب بن كلیب بن النمر بن قاسط، «لبنی» دختر هاجر بن عبد مناف بن ضاطر الخزاعی و «ممنعة» دختر عمرو بن مالک بن نوفل الخزاعی بودهاست.[xxiii]
فرزندان عبدالمطّلب
بر اساس گزارش تاریخی جناب عبدالمطّلب دارای ده فرزند پسر و شش فرزند دختر بوده که اسامی آنها بهشرح ذیل میباشد.
نام پسران او عبارتنداز: «حارث» و «قثم» که نام مادرشان صفيه بودهاست. «زبير»، «أبو طالب (عمران)»، «عبدالله» و «مقوم (عبدالکعبه)» که نام مادرشان فاطمه بودهاست. «حمزه» که نام مادرش هاله بودهاست. «عباس» و «ضرار» که نام مادرشان نتيله بودهاست. «أبولهب (عبدالعزى)»، که مادرش لبني بودهاست. غيداق (جحل) که مادرش ممنعه بودهاست.
نکته قابل توجه در این گزارش تاریخی این است که یعقوبی در ابتدای گزارش خود، تعداد پسران عبدالمطّلب را ده نفر، ولی در مقام بیان نام ایشان، نام یازده نفر را ذکر میکند، البته برخی از تاریخنویسان پسران وی را دوازده نفر نوشتهاند.[xxiv]
اما نام دختران او عبارتنداز: «أم حكيم البيضاء»، «عاتكة»، «برة»، «أروا» و أميمه که همه اینها دختران فاطمه دختر عمرو ابن عائذ بن عمران بن مخزوم بوده است. صفيه که مادرش هاله دختر أهيب بوده است.[xxv]
فرازهای زندگی عبدالمطّلب
با توجه به مکان و زمانی که انسانها در آن زندگی میکنند، همواره با درسها، تجربهها، سختیها، راحتیها، غمها، شادیها، شکستها و پیروزیهای زیادی همراه است. در این جهت، افرادی که از آگاهیهای لازم برخوردار هستند، از موانع احتمالی بیشترین ثمر را برای محک زدن خود میبرند.
جناب عبدالمطّلب از جمله شخصیتهایی است که در طول حیات پربرکت خود، آنهم در سرزمینی که مملوّ از کفر، بتپرستی، آلودگی گناه، تعدّی و تجاوز و دزدی و … است، یکی از پاکترین انسانهای جزیرةالعرب بود. ایشان تلاشهای فراوانی در جهت خدمت به مردم نمود که در جای خود به آن پرداخته میشود.
عبدالمطّلب و ماجرای اصحاب فیل
یکی از رخدادهای دوران ریاست عبدالمطّلب بر مکه، ماجرای اصحاب فیل و حمله ابرهه پادشاه یمن برای تخریب خانه کعبه است. در این جریان، جناب عبدالمطّلب به ابرهه گفت: من صاحب شترانم هستم و خانه کعبه هم صاحبی دارد که محافظت و دفاع از آن بهعهده او است.[xxvi]
نذر عبدالمطّلب در باره قربانی کردن فرزند خود
طبق نقل تاریخ جناب عبدالمطّلب در زمان حفر چاه زمزم یک فرزند پسر بهنام «حارث» بیشتر نداشت و از این بابت احساس ضعف میکرد؛ از اینرو نذر كرد در صورتی که خداوند به او 10 پسر دهد، یکی از آنها را در راه خدا قربانی کند. با گذشت سالها او دارای 10 یا 12 پسر شد. او برای ادای نذر خود بین فرزندانش قرعه انداخت و قرعه بهنام کوچکترین و محبوبترین فرزند او؛ یعنی عبدالله افتاد، بنابراین نقل قرار شد عبدالله قربانی شود. در این زمان عبدالله 20 سال داشت، عبدالمطّلب او را برای قربانی به قربانگاه برد، اما بزرگان قریش او را از این کار نهی کردند؛ زیرا در این صورت، این کار سنت میشد، اما عبدالمطلب معتقد بود باید نذر خود را ادا كند؛ از اینرو آنها به عبدالمطّلب پیشنهاد دادند بین جان عبدالله و 10 شتر قرعه بیندازند، اگر قرعه بهنام 10 شتر بیفتد، آنها را قربانی میکنند و اگر بهنام عبدالله افتاد، باید 10 تا 10تا بر تعداد شترها بیفزایند تا جایی که قرعه بهنام شترها بیفتد.
پس قرعه انداختند و بهنام عبدالله درآمد. قرعه را تا 10 مرتبه تکرار کردند تا در نهایت قرعه بهنام 100 شتر افتاد، اما چون عبدالمطلب قلباً راضی نشد، دو بار دیگر نیز تکرار کردند و هر بار قرعه به نام 100 شتر افتاد، به این ترتیب عبدالله نجات پیدا کرد.[xxvii]
البته داستان نذر عبدالمطّلب و ذبح عبدالله و حدیث «انا ابن الذبیحین»[xxviii] از سوی مورّخان و محدّثان مورد بحث قرار گرفته و آن را با مختصر اختلافی در کتابهای خود آوردهاند.
سرپرستی پیامبر (صلی الله علیه و آله) توسط عبدالمطّلب
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بعد از مرگ مادر بزرگوارش آمنه (سلام الله علیها)، در کنار جدش عبدالمطّلب و تحت سرپرستی و کفالت او قرار گرفت. عبدالمطّلب علاقه فراوانی به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) داشت، این مطلب از دوران کوتاهی که سرپرستی آنحضرت را عهدهدار بود، بهخوبی هویدا است. رسم چنان بود که برای عبدالمطلب در کنار خانه کعبه فرش مخصوصی میگستراندند و پسران وی در اطراف آن مینشستند تا عبدالمطلب بیاید و بهدلیل گرامیداشت و احترام وی کسی روی آن فرش نمینشست. گاه میشد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که در آن وقت پسرکی کوچک بود، می آمد و روی آن فرش مینشست، عموهای ایشان که چنان میدیدند او را میگرفتند تا از آن فرش دور سازند، ولی عبدالمطلب که آن منظره را مشاهده میکرد، بدانها میگفت: «دعوا ابنی فوالله انّ له لشأنا»؛ «فرزندم را رها کنید که بهخدا سوگند او دارای مقامی بزرگ است»، سپس او را در کنار خود روی آن فرش مخصوص مینشانید و دست بر پشت او میکشید و از حرکات و رفتار او خرسند میشد.[xxix]
برخی از مورخان روایت کردهاند که پس از فوت آمنه، عبدالمطلب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را نزد خود برد و بیش از فرزندان خود نسبت بهاو محبت و مهر میورزید و او را بهخود نزدیک میکرد و در وقت تنهائی و خواب، نزد او میرفت و از او مراقبت می کرد. همچنین روایت کردند که مردمی از قبیله «بنی مدلج» بهعبدالمطلب گفتند: از این فرزند محافظت کن که ما جای پائی را شبیهتر از جای پای او با جای پائی که در «مقام ابراهیم» (علیه السلام) است، ندیده ایم و عبدالمطلب با شنیدن این سخن، بهابوطالب گفت: بشنو که اینان چه میگویند و ابوطالب نیز پس از شنیدن این گفتار، از آنحضرت محافظت میکرد.[xxx]
عبدالمطلب به ام ایمن که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نگهداری میکرد و دایگی و پرستاری او را بهعهده داشت، می گفت: از این فرزند من محافظت کن که اهل کتاب او را پیامبر این امت میپندارند. عبدالمطلب چنان بود که غذائی نمی خورد جز آن که می گفت: پسرم را نزد من آرید، و او را نزد وی می بردند.[xxxi]
شیخ صدوق روایت کرده که چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسید، سراغ فرزندش ابوطالب فرستاد و وقتی او در بالین وی حاضر شد، در حالی بود که عبدالمطلب در حال احتضار بود و میگریست و محمد (صلی الله علیه و آله) روی سینه او قرار داشت، پس بهسوی ابوطالب متوجه شده و گفت: «یا اباطالب انظر ان تکون حافظا لهذا الوحید الذی لم یشم رائحة ابیه و لم یذق شفقة امه. انظر یا اباطالب ان یکون من جسدک بمنزلة کبدک … یا اباطالب ان ادرکت ایامه فاعلم انی کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به، فان استطعت ان تتبعه فافعل وانصره بلسانک و یدک و مالک فانه والله سیسودکم…»: ای ابوطالب بنگر تا نگهدار این فرزندی که تک و تنها است و بوی پدر را استشمام نکرده و مهر مادر را نچشیده است، باشی. بنگر تا همانند جگر خود او را عزیز داری … ای ابوطالب اگر روزگار او را درک کردی، بدانکه من نسبت بهوضع او از همه مردم بیناتر و داناترم و اگر توانستی از او پیروی کن و با دست و زبان و مال و دارائی خود، او را یاری نما که بهخدا سوگند وی بر شما سیادت خواهد نمود …».[xxxii]
وفات عبدالمطّلب
بنابر قول مشهور هشت سال از عمر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گذشته بود که عبدالمطّلب در حالى که بهگفته برخی از مورخان بینائى خود را از دست دادهبود،[1] چشم از جهان فروبست و اندوه تازهای بر غمهای آنحضرت افزودهشد.
عبدالمطلب هنگام مرگش، هشتاد و دو سال و یا صد و هشت سال و به گفته جمعی یکصد و بیست سال از عمرش گذشته بود.[xxxiii]
از ام ایمن نقل شده که گفت: رسول خدا بهدنبال جنازه عبدالمطلب میرفت و پیوسته میگریست، تا وقتی که جنازه را در محله «حجون» بردند و در کنار قبر جدش قصی بن کلاب دفن کردند.[xxxiv]
ویژگیهای شخصیتی عبدالمطّلب
جناب عبدالمطلب دارای ویژگیهای شخصیتی متعددی بود؛ از جمله اینکه به حُسن تدبیر، مشهور بود. وی صاحب کمالات روحی بسیار بود؛ بهگونهای که همه از ایشان اطاعت میکردند. سخاوت او زبانزد و در فصاحت لهجه شهرت داشت. در احوالش آوردهاند که از حکمای قریش شمرده میشد. وی در میان مردم به «مستجاب الدعوه» مشهور بود.
در احوال آن بزرگوار آوردهاند که مشروب را حرام میدانست و اهل عبادت بود. یکی از نکاتی که در زندگی حضرت عبدالمطلب دیده میشود، این است که آن جناب، هر سال، هنگام ماه مبارک رمضان، بهاستقبال آن ماه شریف میرفت. همچنین در آن ماه، فقرا را اطعام میکرد. آنجناب در ماه رمضان، از مردم، کناره میگرفت و در عظمت خداوندگار و جلال الهی، تفکر میکرد.
هرگاه قحطی و خشکسالی روی میداد، مردم، گِرد عبدالمطلب جمع میشدند و آنجناب را با خود بهکوهِ «ئیر» میبردند تا برای آنان، طلب باران کند و نعمتها و برکات الهی را خواستار شود. این امر، بهعلت مستجاب الدعوه دانستن او و نیز دور بودن وی از زشتیها و زشتکاران بود. بههمینسبب، مردم معتقد بودند که خداوند، درخواست وی را رد نمیکند.[xxxv]
کسوت و پیشه عبدالمطّلب
عبدالمطّلب پس از مرگ عمویش، مطّلب؛ صاحب مناصب او شد و ریاست قبیله قریش را بهعهده گرفت. عبدالمطلب در اثر بزرگواری و حسن تدبیری که در اداره کارها داشت، خیلی زود در میان مردم قریش، نفوذ کرد و محبوبیت زیادی بهدست آورد و حوادثی؛ مانند «حفرچاه زمزم» و داستان «اصحاب فیل» پیش آمد که سبب شد روز به روز عظمت بیشتر و مقام والاتری پیدا کند. او همچنین سقایت و رفادت (اطعام کردن) حاجیان را بهعهده داشت.[xxxvi]
البته از جمله عبدالمطّلب که در مواجهه با ابرهه (فرمانده سپاه اصحاب فیل) به او فرمود: «إني أنا رب الإبل و إن للبيت ربا سيمنعه»؛ «همانا من صاحب شترها هستم و این خانه؛ (کعبه) هم صاحبی دارد که خطر و حمله را از آن دفع میکند»، میتوان دریافت که یکی از کارهایی که جناب عبدالمطّلب برای گذران و معاش زندگی خود و عیالاتش داشته، شترداری بوده است.[xxxvii]
اخلاق و صفات عبدالمطّلب
انسان هر اندازه روح قوى و نیرومندى داشته باشد، سرانجام تا حدودى رنگ محیط را بهخود مىگیرد و عادات و رسوم محیط، در طرز تفکر او اثر مىگذارد. ولى گاهى انسانهایی پیدا مىشوند که با کمال شهامت در برابر عوامل محیط، ایستادگى کرده، خود را از هرگونه آلودگى مصون مىدارند. حضرت عبدالمطّلب یکى از نمونههاى کامل است که در صفحههاى زندگى او نقاط روشن فراوانى هست. اگر کسى متجاوز از هشتاد سال در میان جمعى زندگى کند که بتپرستى، مىگسارى، رباخوارى، آدمکشى و بدکارى از رسوم پیش پا افتاده آنان باشد، ولى در سراسر عمر خود لب به شراب نزند و مردم را از آدمکشى و مىگسارى و بدکارى بازدارد و از ازدواج با محارم و طواف با بدن برهنه جداً جلوگیرى کند و در راه عمل به نذر و پیمان، تا آخرین نفس پافشارى کند،[xxxviii] قطعاً این مرد از افراد نمونهاى خواهد بود که نظیر وى در اجتماعات بشری کمتر یافت مىشود.
علاوه بر آنچه گفته شد، یکی از خصلتهای آن جناب ضعیفنوازى و عدالتخواهى است که در داستانی عدالتورزی او آمده است.[xxxix]
یکی دیگر از ویژگی های اخلاقی آنجناب، وفاداری است که این را در هنگام کندن چاه زمزم میبینیم. عبدالمطّلب بهدلیل کارشکنیهای قریش، نذر کرده بود، چنانچه خداوند ده پسر بهاو عطا کند، به شکرانهٔ آن، یکی از آنها را برای خدا در پیشگاه کعبه قربانی کند و سالها بعد، قرعه بهنام عبدالله، دهمین پسر او و پدر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) افتاد، ولی با فشار مردم و سران قریش، عبدالمطلب ناچار شد راه حلی برای این مشکل بیابد و سرانجام بهجای عبدالله، صد شتر قربانی کرد.[xl]
از دیگر خصلتهای اخلاقی ایشان، شوکت معنوی او است. وی در جریان حمله ابرهه به مکه با چند تن از فرزندان خود به اردوگاه لشکر ابرهه رفته و با متانت و وقار خود مورد توجه و عنایت ابرهه قرار گرفت. ابرهه چنان از سیمای نورانی، هیبت و شوکت حضرت عبدالمطلب (علیهالسلام) متأثر شد که از تخت فرود آمد و او را در کنار خود نشاند و از ایشان خواست که درخواست خود را مطرح نماید.[xli]
عبدالمطّلب یک عارف مستجاب الدعوه بود، وی در جریان خشکسالی مکه بعد از آنکه دعا کرد، دیری نپایید که باران رحمت خداوند بر قریش و اهل مکه نازل شد و همه جا را سیراب نمود.[xlii]
از جمله ویژگیها و صفات آنحضرت؛ ترویج سنّتهای حسنه است. ایشان در راه احیای کمالات و نشر معارف توحیدی تا آنجا تلاش کرد که به او ابراهیم دوم لقب دادند.[xliii] از مهمترین ویژگیهای ایشان پایداری در مسیر توحید و آموزههای الهی و معارف اسلامی است. آری، شخصی که در وجودش نور نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله) بهودیعت گذاشته شده است، باید پاک و پیراسته از هرگونه آلودگی باشد. از مطالعهٔ زندگی این مرد بزرگ معلوم میشود که او به توحید و معاد باور داشت و پیوسته میگفت: «مرد ستمگر در همین سرای زندگی بهسزایش میرسد و اگر اتفاقاً عمرش سپری شود و سزای عملش را نبیند، در روز بازپسین بهسزای کردارش خواهد رسید».[xliv]
وی در میان اعراب جاهلی که به رسمهای غیر انسانی علاقه داشتند، نجابت و کمالات خود را حفظ کرد و با انواع مفاسد بهمبارزه برخاست. او سنتها و رسمهایی را رایج کرد که بعدها مورد تأیید کلام وحی قرار گرفت؛ پرداختن صد شتر دیه، حرمت نکاح محارم، رفتن به خانهٔ دیگران از درهای اصلی، بریدن دست دزد، نهی از زنده بهگور کردن دختران، مباهله، حد زدن زناکار، قرعه زدن در کارهای مشکل، پذیرایی از میهمان، پرداختن هزینههای حج از اموال پاکیزه، نهی از طواف با بدن برهنه، بزرگداشتن ماههای حرام، تبعید کردن زنان شهره به زنا و … از جمله سنتهای او است.[xlv]
ایمان عبدالمطّلب
درباره ایمان عبدالمطّلب به خدای یکتا باید گفت: آنحضرت و دیگر اجداد و پدران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هیچ وقت، هیچ بتی نپرستیدهاند و همگی؛ از جمله ایشان، خداپرست بوده و بهخدای یکتا ایمان داشتهاند.[xlvi] شیخ صدوق از امام صادق (علیهالسلام) نقل کرده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علی (علیهالسلام) فرمود: «عبدالمطّلب هیچگاه قماربازی نکرد و بت نپرستید و … و میگفت: من بر دین پدرم، ابراهیم (علیهالسلام)، هستم».[xlvii]
عبدالمطّلب و فداکاری در راه پیمان
داستان ذبح حضرت عبدالله را که بسیاری از اهل حدیث، تاریخ و سیرهنویسان با مختصر اختلافی در کتابهای خود آوردهاند و در این مقاله نیز در زیرموضوع 2 – 6 – 2 آمده است، یکی از بهترین نمونههای فداکاری جناب عبدالمطّلب در راه پیمان است.
این داستان از این جهت قابل تقدیر است که بزرگی روح و رسوخ عزم و اراده عبدالمطّلب را مجسم میسازد و درست میرساند که تا چه اندازه این مرد پایبند به عقاید و پیمان خود بوده است؛[xlviii] زیرا او اینکار را برای تقرب هر چه بیشتر بهخدای تعالی انجام داد، نه برای هدفهای دیگری که برخی عمدا یا اشتباها فهمیدهاند؛ از اینرو محدث خبیر شیعه، مرحوم ابن شهر آشوب داستان را بهصورت مفصل مورد بحث قرارداده و با همین دید مینگرد و بدون ذکر سند و بهعنوان یک داستان مسلّم در کتاب «مناقب آل ابیطالب» عنوان میکند.[xlix]
عدالتخواهی عبدالمطّلب
مُطلّب، برای تربیت صحیح برادرزاده خود عبدالمطّلب، بسیار تلاش میکرد و او را با آموزههای توحیدی آشنا مینمود. بر اساس همین آموزهها بود که عبدالمطّلب بعد از آنکه بهریاست قبیله قریش رسید، بههمه محبت میکرد و حق مظلوم را از ظالم و زورگو میگرفت.
بهعنوان مثال؛ مردی در همسایگی عبدالمطّلب زندگی میکرد. روزی در بازار تهامه، بین آن همسایه و حرب ابن امیه، که از بستگان نزدیک عبدالمطّلب بود، برخوردی پیش آمد و کلمات زنندهای میان آندو ردّ و بدل شد. در نهایت، حرب با عصبانیت آن مرد را کشت. عبدالمطّلب بهمحض آگاهی از آن واقعه، روابط خود را با حرب قطع کرد و خونبهای همسایه خود، یعنی صد شتر را از حرب گرفت و به بازماندگان مقتول داد.[l]
سخاوتمندی عبدالمطّلب
عبدالمطّلب، مرد بسیار بخشندهای بود و به دلیل همین ویژگی نیکو، به وی فیاض میگفتند. وی پیش از احیای زمزم، چشمهای بهنام «ذوالهرم» در طائف احداث کرده بود و مردم با آب آن سیراب میشدند. وی حتی با پرندگان و حیوانات وحشی نیز مهربان بود و به پسرش ابوطالب غذا میداد که در کوه ها بریزد، تا پرندگان و حیوانات کوهستان آن را بخورند و سیر شوند. ابوطالب در ضمن شعری درباره این کار چنین میگفت: «هنگامی که دستان جوانمردان و سخاوتمندان از بخشش میلرزد، ما به مردم آنقدر خوراک میدهیم که پرندگان هم از مازاد غذای ما میخورند». آب مکه، شیرین نبود، عبدالمطّلب نخستین کسی بود که در آن جا، آب شیرین و گوارا به مردم نوشاند. وی همیشه با آب و غذا از حاجیان پذیرایی میکرد.[li]
کرامات عبدالمطّلب
یکی از کرامتهای عبدالمطّلب، ماجرای اصحاب فیل است که بنابر روایات تاریخی، وقتی میان عبدالمطّلب و ابرهه که برای تخریب خانه کعبه لشکرکشی کرده بود، ملاقاتی صورت گرفت، عبدالمطّلب تنها آزادی شتران خود را از او درخواست کرد. ابرهه که آیندهنگری او را نمیفهمید، گفت: گمان میکردم برای گفتوگو درباره کعبه آمدهای؟ عبدالمطّلب پاسخ داد: من خداوندگار (صاحب) شترانم هستم و این خانه نیز خداوندگاری دارد که از آن محافظت خواهد کرد. سپس بهمکه بازگشت و بهمردم مکه دستور داد تا به کوهها رفته و اموال خود را نیز همراه خود ببرند. روز بعد، تودۀ عظیمی از پرندگان به لشکر ابرهه حمله کرد که در این حمله تنها معدودی از سربازان زنده مانده و گریختند.[lii]
زیارت عبدالمطّلب
همانگونه که معروف و مشهور است، مرقد شریف جناب عبدالمطّلب در شهر مکّه و در «قبرستان حجون»، قرار دارد و هنگامی که شیعیان به مکّه مشرّف میشوند، حتّیالامکان کنار قبر این بزرگوار رفته و آن را زیارت میکنند.
اما این مطلب که آیا آن بزرگوار زیارتنامه خاصی هم دارد یاخیر، مطلبی است که ما پس از تفحص و جستوجوی فراوان در منابع روایی و تاریخی چیزی نیافتیم.
البته مرحوم نراقی میگوید: زیارت عبدالمطّلب (سلاماللّهعلیه)، بهویژه در روز وفاتش؛ دهم ربیع الاول[liii] و روز هلاکت اصحاب فیل در هفدهم محرم مستحب است.[liv]
زیارتنامه عبدالمطلب
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ ناداهُ هاتِفُ الْغَيْبِ بِأَكْرَمِ نِداء، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الذَّبِيحِ إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَهْلَكَ اللهُ بِدُعائِهِ أَصْحابَ الْفِيلِ، وَجَعَلَ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيل، وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ، تَرْمِيهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّيل، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول.
سلام بر تو اى سيّد سرزمين بطحا، سلام بر تو اى فراخوانده از سوى فراخوان غيبى به بهترين صورت، سلام بر تو اى پسر ابراهيم خليل، سلام بر تو اى وارث اسماعيل ذبيح، سلام بر تو اى آنكه به دعايش اصحاب فيل به نابودى رسيد، و توطئهشان خنثى گرديد، و بر سرآنان پرنده ابابيل را فرستاد، و آنان را با سنگ هاى كوچكى هدف قرار داد و همه را چون كاه خورد شده قرارشان داد.
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ تَضَرَّعَ فِي حاجاتِهِ إِلَى اللهِ، وَتَوَسَّلَ فِي دُعائِهِ بِنُورِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اسْتَجابَ اللهُ دُعاءَهُ، وَنُودِىَ فِي الْكَعْبَةِ، وَبُشِّرَ بِالاِْجابَةِ فِي دُعائِهِ، وَأَسْجَدَ اللهُ الْفِيلَ إِكْراماً وَإِعْظاماً لَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ الْماءَ حَتّى شَرِبَ وَارْتَوى فِي الاَْرْضِ الْقَفْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الذَّبِيحِ وَ أَبَا الذَّبِيحِ.
سلام بر تو اى آنكه متضرّعانه عرض حاجت به درگاه الهى نمود، و در دعايش به نور رسول خدا (صلى الله عليه وآله) توسّل جست، سلام بر تو اى آنكه خداوند دعايش اجابت نمود، و در كعبه مورد نداى غيبى قرار گرفت، و مژده اجابت دعا به او داده شد، و خداوند فيل را به احترام او به زانو درآورد، سلام بر تو اى آنكه به امر خداوند برايش آب از زمين جوشيد تا او در سرزمين بى آب و علف سيراب گرديد، سلام بر تو اى پسر و پدر ذبيح.
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ساقِيَ الْحَجِيجِ وَحافِرَ زَمْزَمَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ نَسْلِهِ سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخَيْرَ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ طافَ حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَجَعَلَهُ سَبْعَةَ أَشْواط ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ رَأى فِي الْمَنامِ سِلْسِلَةَ النُّورِ وَعَلِمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا شَيْبَةَ الْحَمْدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ جَمِيعاً وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ.
سلام بر تو اى ساقى حجاج و حفر كننده زمزم، سلام بر تو اى آنكه خداوند در نسل او سرور پيامبران و بهترين آفريده هاى آسمان و زمين را قرار داد، سلام بر تو اى آنكه بر گرد كعبه طواف هفتگانه گزارد، سلام بر تو اى كسى كه در خواب رشته نورى مشاهده و فهميد كه او اهل بهشت مى باشد، سلام بر تو اى شيبة الحمد، سلام بر تو و بر تمام پدر و اجداد و فرزندانت، و رحمت و بركات الهى بر همه شما باد.[lv]
آثار و اقدامات تاریخی عبدالمطّلب
بندگان پاک و صالح خدا و انسانهای آگاه به زمان، مکان و تأثیرگذار با شناخت جامع خود از زمانه و درک موقعیت، وظیفه خود میدانند در هر زمانی، رسالت خود را برای کمال خویش و مردم ایفا کنند. عبدالمطّلب از زمره شخصیتهایی است که با شناخت و درک موقعیت حساس زمان خویش، اقدامات تاریخی متعددی را صورت داد و خدمات ارزندهای به مردم زمان خود نمود. او با درک موقعیت خاص زمان خویش، دست به اقدامات مثبت و پرباری زد و تلاش و کوشش فراوان نمود.
از جمله اقدامات و اثرات او میتوان به اجرای چند امر که بهعنوان (سنتهای عبدالمطّلب) مشهور شدهاند، میتوان اشاره کرد که عبارتنداز:
- حرمت ازدواج با محرم؛ از جمله حرام بودن زنپدر بر فرزندان.
- صدقه دادن یکپنجم یا خمس گنجی را که یافته بود.
- حفر چاه زمزم و سقایة الحاج.
- قراردادن یکصد شتر بهعنوان دیه قتل یک مرد.
- وفای به نذر.
- وارد نشدن بهخانه از راه پشت بام.
- قطع دست سارق.
- نهی از قتل دختران.
- مباهله با دشمنان و مخالفان.
- تحریم خمر (شراب).
- تحریم زنا و اجرای حدّ بر آن.
- منع طواف بهصورت عریان.
- اکرام میهمان.
- پرداخت مخارج حجّ از اموال پاک و مشروع.
- تعظیم ماههای حرام.
- سرپرستی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله).
البته در جای خود برخی از موارد فوق مورد بحث قرار میگیرد.[lvi]
حفر چاه زمزم توسط عبدالمطّلب
سالها پیش از تولد جناب عبدالمطّلب، بلکه قبل از استیلای قصی بن کلاب بر شهر مکه، قبیلهای به نام «جرهم» بر مکه حکومت میکردند و سالها حکومت خود را بر آن شهر حفظ نمودند. تا اینکه در اثر ظلم و ستمی که افراد ایشان بر حاجیان و مردم آن شهر کردند، اسباب انقراض خود را فراهم ساختند؛ بهگونهای که قبایل در صدد برآمدند به حکومت آنان پایان دهند که سرانجام در جنگی که قبیله خزاعه با جرهمیان کردند، آنها را مغلوب ساخته و از خزاعه شکست خوردند و پس از آن، دیگر نتوانستند در مکه بمانند.
آخرین کسی که از طایفه جرهم در مکه حکومت داشت و در جنگ با خزاعه شکست خورد، شخصی بهنام «عمر بن حارث» بود. او وقتی که دید نمیتواند در برابر خزاعه مقاومت کند و بهزودی شکست خواهد خورد، بهمنظور حفظ اموال کعبه از دستبرد دیگران، درون خانه کعبه رفت و جواهرات و هدایای نفیسی را که برای کعبه آورده بودند، که از آن جمله دو آهوی طلایی، شمشیر، زره و غیره بود، همه را بیرون آورده و درون چاه زمزم ریخت و چاه را با خاک پر کرد.
عبدالمطّلب نیز پیوسته در فکر بود تا بهوسیلهای بتواند جای چاه را پیدا کرده و آن را حفر نماید و این افتخار را نصیب خود گرداند، تا اینکه گفته شده روزی در کنار خانه کعبه خوابیده بود، که در خواب دستور حفر چاه به او داده شد و جای آنرا نیز بهوی نشان دادند و این خواب دو یا سه بار تکرار شد؛ لذا او تصمیم به حفر آن گرفت.
عبدالمطّلب شروع به حفر زمزم کرد تا اینکه بهسنگ روی چاه رسید، تکبیر گفت و همچنان پایین رفت تا به هدایای داخل کعبه که در آنجا دفن بودند، رسید و آنها را از چاه خارج کرد. بعد از آن بهکار خود ادامه داد تا به آب رسید و این کار را به پایان برد.[lvii]
سنتها و عملکرد عبدالمطّلب در جاهلیّت
شیخ صدوق میگوید: از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) به حضرت علی (علیهالسلام) فرمود: عبدالمطّلب پنج سنت را در جاهلیت اجرا کرد که خداوند آن سنتها را در اسلام مقرر فرمود.
- حرام کردن ازدواج با زنپدر: عبدالمطّلب زنپدر را بر فرزندان پدر حرام کرد و خداوند هم فرمود: «وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ …»؛[lviii] «با زنهایی که در نکاح پدرانتان بودهاند، ازدواج نکنید …».
- پرداخت خمس: او گنجی را یافت (ممکن است منظور همان اشیایی باشد که رئیس قبیله جرهم از هدایای کعبه در چاه زمزم ریخت و سپس آنرا پر کرد) و خمس آن را صدقه داد و خداوند عزّ و جلّ هم فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ …»؛[lix] «بدانید که آنچه غنیمت بهدست میآورید، یک پنجم از آن خدا است …».
۳. حفر چاه زمزم: هنگامیکه عبدالمطّلب چاه زمزم را حفر کرد، آن را سقایةالحاج (آشامیدنی حاجیان) نامید و خداوند هم فرمود: «أَ جَعَلْتُمْ سِقایةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ»؛[lx] «آیا سیراب کردن حاجیان و تعمیر و آباد کردن مسجدالحرام را برابر عمل کسی دانستهاید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده است؟ …».
- دیه قتل: عبدالمطّلب دیه قتل یک مرد را یکصد شتر قرار داد که در اسلام هم همان جاری گردید.[lxi]
- مشخص کردن تعداد شوطهای طواف: تعداد شوطهای طواف در میان قریش نامشخص بود که عبدالمطّلب آن را هفت شوط قرار داد و در اسلام نیز همان جاری گشت.[lxii]
یکی دیگر از کارهای ارزشمند عبدالمطّلب سرپرستی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پس از وفات پدرشان و سپری کردن پنج سال از عمر خویش در میان بادیه، بهمکه بازگشت و تحت سرپرستی و کفالت جدش عبدالمطّلب درآمد.[lxiii] عبدالمطّلب به آنحضرت بسیار علاقهمند بود و به او محبت میکرد.
این علاقه بیجهت نبود، بلکه چند مطلب سبب آن همه محبت بود: یکی یتیمی آن بزرگوار بود که عبدالمطّلب بدینوسیله میخواست جبران فقدان پدر را برای نوه خود نماید؛ دوم مکارم اخلاق و تربیت و نبوغ و ادب این فرزند بود که جد بزرگوارش را شیفته خود ساخته بود و از همه اینها مهمتر، اطلاعاتی بود که عبدالمطّلب از تواریخ گذشته و گفتار کاهنان و دانشمندان درباره آینده درخشان و پرشکوه این فرزند بهدست آورده بود و او را در نظر عبدالمطّلب فرزندی بزرگ و پرشکوه جلوه میداد.
لذا عبدالمطّلب در همان زمان کودکی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که هفت یا به قولی شش سال از عمر ایشان گذشته بود، آنحضرت را در مقابل فرزندان خود مورد احترام قرار داده، او را میگرفت، در کنار خویش مینشانید، دست بر شانهاش میکشید و گونهاش را میبوسید.[lxiv]
موافقان و مخالفان عبدالمطّلب
با توجه به اینکه عبدالمطّلب از بزرگان مکه و قریش و جد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و صاحب کمالات روحی بسیار و شخصیتی موحد بود که خداوند یگانه را میپرستید، بهصورت طبیعی دارای موافقان و مخالفانی بوده است.
در رأس همه موافقان ایشان باید به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) اشاره کرد که زحمات فراوانی در نگهداری، سرپرستی و در دفاع از آنحضرت کشید و سفارش بسیاری در احترام و محافظت از ایشان و یاری او کرد. همچنین از جمله موافقان ایشان میتوان به مسلمانان منصفی که حقپذیر بوده و هستند و ایشان را یکی از موحدین بزرگ تاریخ بشر میدانند.
اما در مورد مخالفان او باید گفت: با توجه به اینکه ایشان از بزرگان مکه بوده و تقریبا مردم مکه از وی تبعیت میکردند، به فرد و یا افراد خاصی نمیشود اشاره کرد. اما بعد از ایشان همه کسانی که او را غیر موحد دانسته و میدانند جزو مخالفان وی هستند.
جایگاه عبدالمطّلب نزد معصومان (علیهمالسلام)
شخصیت جناب عبدالمطّلب بهاندازهای در نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) والا، ارزشمند و مورد احترام است که آنحضرت به داشتن چنین پدربزرگی افتخار کرده، در میدان رزم اینگونه رجز میخواندند: «من قطعاً پیامبر هستم و این، دروغ نیست، من پسر عبدالمطّلبم».[lxv]
همچنین از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: «خدا جدّ من عبدالمطّلب را بهتنهایی یک امت واحد و در سیمای پیامبران و هیبت پادشاهان محشور میفرماید».[lxvi]
بر اساس روایات، عبدالمطلب بتپرست نبود، بلکه به سوی کعبه عبادت میکرد:
امام علی (علیه السلام) در مورد آنجناب میفرماید: «به خدا سوگند! نه پدرم و نه جدم عبدالمطّلب و نه هاشم و نه عبدمناف، بت نپرستیدند. از امام پرسیدند: پس چه چیزی را میپرستیدند؟ امام (علیه السلام) فرمود: آنها بهسمت کعبه عبادت میکردند و بر دین ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) بودند».[lxvii]
امام صادق )علیه السلام( فرمود: «جبرئیل (علیهالسلام) بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرود آمد و گفت: یا محمد! خداوند شفاعت تو را درباره پنج نفر پذیرفته است: شکمى که تو را حمل کرد و آن آمنه دختر وهب بن عبد مناف است. صلبى که تو را بار آورده و آن عبدالله بن عبدالمطّلب است. آغوشى که تو را پرورش داده و آن عبدالمطّلب بن هاشم است وعبد مناف (ابو طالب) و کسی که در دوران جاهلیت با تو برادر بود؛ یعنی حلاس بن علقمه …».[lxviii]
میراث عبدالمطّلب
یکی از میراثهای جناب عبدالمطّلب منصب سقایت (آبرسانی) و رفادت[lxix]، است. از جمله میراث آنجناب نیز میتوان به سنتهای ماندگار ایشان (که در بخش آثار و اقدامات وی آمده است)، اشاره کرد که بعدها بهواسطه تأیید اسلام و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم جریان پیدا کرد و هم ماندگار شد؛ سنتهایی مانند:
حرمت ازدواج با محرم؛ پرداخت خمس؛ حفر چاه زمزم؛ قراردادن یکصد شتر بهعنوان دیه قتل یک مرد؛ وفای به نذر؛ قطع دست سارق؛ نهی از قتل دختران؛ مباهله با دشمنان و مخالفان؛ تحریم خمر (شراب)؛ تحریم زنا و اجرای حدّ بر آن؛ منع طواف بهصورت عریان.[lxx]
کتابنامه مقاله عبدالمطّلب
- قرآن کریم.
- ابن اثیر، على بن ابى الكرم؛ الكامل في التاريخ؛ دار صادر – دار بيروت، بیروت، 1385 ق / 1965 ق.
- ابن اثير، على بن ابی الکرم؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة؛ دار الفكر، بيروت، 1409 ق / 1989 م.
- ابن جوزى، عبدالرحمن بن على؛ المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك؛ تحقيق: عطا، محمد عبد القادر و عطا، مصطفى عبدالقادر؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1412 ق / 1992 م.
- عسقلانى، ابن حجر احمد بن على؛ الإصابة فى تمييز الصحابة؛ تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد؛ دارالكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1415 ق / 1995. م.
- ابن شهرآشوب، محمد بن علی؛ مناقب آل ابی طالب؛ محقق / مصحح: آشتیانی، محمدحسین و رسولی، هاشم؛ نشر علامه، چاپ اول، قم، 1379 ق.
- ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله؛ الاستيعاب؛ تحقيق: البجاوى، على محمد؛ دار الجيل، چاپ اول، بیروت، 1412 ق / 1992 م.
- ابن كثير، اسماعيل بن عمر؛ البداية و النهاية؛ دار الفكر، بيروت، 1407 ق / 1986 م.
- ابن هشام، عبد الملك بن هشام؛ السيرة النبوية؛ تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ؛ دار المعرفة، بيروت، بىتا.
- بلاذرى، أحمد بن يحيى؛ كتاب جمل من انساب الأشراف؛ تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض؛ دار الفكر، چاپ اول، بيروت، 1417 ق / 1996 م.
- حلبي شافعي، علی بن ابراهیم؛ السيرة الحلبية؛ تصحیح: خلیلی، عبدالله بن محمد؛ دار الكتب العلمية، بیروت، بیتا.
- زمخشرى، محمود بن عمر؛ الفايق في غريب الحديث؛ محقق / مصحح: شمس الدين، ابراهيم؛ دارالكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1417 ق.
- سایت اسلام پدیا.
- سایت اسلام کوئست.
- سایت ویکی پدیا.
- سایت ویکی حج.
- سایت ویکی فقه.
- سبحاني تبريزي، جعفر؛ فروغ ابديت: تجزيه و تحليل كاملي از زندگي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)؛ بوستان كتاب قم، قم، ۱۳۸۵ ش.
- صالحى شامى، محمد بن يوسف؛ سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد؛ تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1414 ق / 1993 م.
- صدوق، محمد بن علی؛ امالی؛ اعلمی، چاپ پنجم، بیروت، 1400 ق.
- صدوق، محمد بن علی؛ كمال الدين و تمام النعمة؛ اسلامية، چاپ دوم، تهران، 1395ق.
- صدوق، محمد بن على؛ خصال؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ جامعه مدرسين، چاپ اول، قم، 1362 ش.
- صدوق، محمد بن على؛ علل الشرائع؛ كتابفروشى داورى، چاپ اول، قم، 1385 ش / 1966 م.
- صدوق، محمد بن على؛ معاني الأخبار؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، قم، 1403 ق.
- طبرسى، فضل بن حسن؛ إعلام الورى بأعلام الهدى؛ اسلاميه، چاپ سوم، تهران، 1390 ق.
- طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الأمم و الملوك؛ تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل؛ دار التراث، چاپ دوم، بيروت، 1387 ق / 1967 م.
- فخرالدین رازى، محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب؛ دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، بیروت، 1420 ق.
- قمى، على بن ابراهیم؛ تفسیر القمی؛ محقق و مصحح: موسوى جزائرى، طیّب؛ دار الکتاب، چاپ سوم، قم، 1404 ق.
- کاتب واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقات الكبرى؛ تحقیق: عبدالقادر، محمد؛ دار الكتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، 1410 ق / 1990 م.
- کتابخانه مدرسه فقاهت.
- كلينى، محمد بن یعقوب؛ كافي؛ دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ش.
- مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، 1403 ق.
- مجلسى، محمد باقر؛ حیاة القلوب؛ نشر سرور، چاپ ششم، قم، 1384 ش.
- مرکز تحقیقات حج؛ کتاب ادعیه و آداب حرمین شریفین در عمره مفرده با ترجمه فارسی؛ نشر مشعر، تهران، ۱۳۸۷ ش.
- مسعودي، على بن حسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقيق: داغر، اسعد؛ دار الهجرة، چاپ دوم، قم، 1409 ق.
- مفيد، محمد بن محمد؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اوّل، قم، 1413 ق.
- مفيد، محمد بن محمد؛ أوائل المقالات؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، قم، 1413 ق.
- مقريزى، أحمد بن على؛ إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع؛ تحقيق: النميسى، محمد؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1420 ق / 1999 م.
- یوسفى غروى، محمد هادى؛ موسوعة التاریخ الإسلامى؛ نشر مجمع اندیشه اسلامى، چاپ اول، قم، 1417 ق.
- يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب؛ تاريخ اليعقوبى؛ دار صادر، بيروت، بى تا.
- يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب؛ تاريخ يعقوبى؛ ترجمه: آيتى، محمد ابراهيم؛ انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، تهران، 1371 ش.
[1]. ابن اثير، على بن ابی الکرم، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 22.
[i]. صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ص 603.
[ii]. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 7.
[iii]. زمخشرى، محمود بن عمر، الفايق في غريب الحديث، محقق / مصحح: شمس الدين، ابراهيم، ج 3، ص 68؛ صدوق، محمد بن على، معاني الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ص 120 و 121؛ ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب، تحقيق: البجاوى، على محمد، ج 1، ص 27.
[iv]. بلاذرى، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 1، ص 64.
[v]. مفيد، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص 45.
[vi]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 11.
[vii]. ابن اثیر، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 10.
[viii]. سایت ویکی شیعه؛ سایت ویکی پدیا.
[ix]. ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب، تحقيق: البجاوى، على محمد، ج 1، ص 27.
[x]. ابن هشام، عبد الملك بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج 1، ص 172.
[xi]. الاستيعاب، ج 1، ص 27.
[xii]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، 453.
[xiii]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 11.
[xiv]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 2، ص 252.
[xv]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، 453.
[xvi]. بلاذرى، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 1، ص 12.
[xvii]. عسقلانى، ابن حجر احمد بن على، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، ج 5، ص 191.
[xviii]. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 7.
[xix]. ابن اثیر، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 21.
[xx]. بلاذرى، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 1، ص 12.
[xxi]. ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر و عطا، مصطفى عبدالقادر، ج 2 ، ص 229؛ ابن اثير، على بن ابی الکرم، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 199.
[xxii]. فرقان، 74؛ «رَبَنَا هَبْ لَنَا مِنْ اَزْوَاجِنَا وَ ذُرِيَتِنَا قُرَةَ ا أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَقِينَ إِمَامًا».
[xxiii]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، ج 1، ص 251.
[xxiv]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، ج 1، ص 251.
[xxv]. همان.
[xxvi]. ر. ک. سایت اسلام پدیا.
[xxvii]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 239.
[xxviii]. اصل حدیث «انا ابن الذبیحین» که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده، در منابع شیعه و اهل سنت آمده است و منظور از ذبیح اول، حضرت اسماعیل (علیهالسلام) و منظور از ذبیح دوم نیز «عبد الله» پدر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است. منابعی مانند: قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوى جزائرى، طیّب، ج 2، ص 226؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 36، ص 47؛ فخرالدین رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 26، ص 347.
[xxix]. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 171؛ ابن هشام، عبد الملك، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج 1، ص 168.
.[xxx] مقريزى، أحمد بن على، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقيق: النميسى، محمد عبدالحميد، ج 4، ص 97.
.[xxxi] کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج 1، ص 95.
[xxxii]. كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 172.
[xxxiii]. کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقیق: عبدالقادر، محمد، ج 1، ص 94.
[xxxiv]. ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر و عطا، مصطفى عبدالقادر، ج ۲، ص ۲۸۲.
[xxxv]. برگرفته از سایت ویکی فقه.
[xxxvi]. کاتب واقدى، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج 1، ص 74.
[xxxvii]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 2، ص 172.
[xxxviii]. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ترجمه: آيتى، محمد ابراهيم، ، ج 2، ص 10.
[xxxix]. صالحى شامى، محمد بن يوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، ج 1، ص 263.
[xl]. ابن هشام، عبد الملك بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج 1، ص 153.
[xli]. مقريزى، أحمد بن على، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقيق: النميسى، محمد، ج 4، ص 76.
[xlii]. کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج 1، ص 79.
[xliii]. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 363.
[xliv]. حلبي شافعي، علی بن ابراهیم، السيرة الحلبية، تصحیح: خلیلی، عبدالله بن محمد، ج1، ص 9؛ کتابخانه مدرسه فقاهت.
[xlv]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 57 و 312؛ برگرفته از سایت حوزه نت.
[xlvi]. مسعودي، على بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 2، ص 104.
[xlvii]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 313.
[xlviii]. سبحاني تبريزي، جعفر، فروغ ابديت: تجزيه و تحليل كاملي از زندگي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، ج 1، ص 94.
[xlix]. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبي طالب، محقق / مصحح: آشتیانی، محمدحسین و رسولی، هاشم، ج 1، ص 20 و 21.
[l]. صالحى شامى، محمد بن يوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، ج 1، ص 263.
[li]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 250.
[lii]. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 252.
[liii]. نراقى ملا احمد، مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج 13، ص 97.
[liv]. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 97، ص 223.
[lv]. مرکز تحقیقات حج، کتاب ادعیه و آداب حرمین شریفین در عمره مفرده با ترجمه فارسی؛ سایت ویکی حج.
[lvi]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۲، ص ۲۴۴؛ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 10.
[lvii]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 2، ص 244.
[lviii]. نساء، ۲۲.
[lix]. انفال، ۴۱.
[lx]. توبه، 19.
[lxi]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافي، ج 7، ص 281.
[lxii]. صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، ج 2، ص 407.
[lxiii]. بلاذرى، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زکار، سهيل و زرکلی، رياض، ج 1، ص 93.
[lxiv]. کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقیق: عبدالقادر، محمد، ج 1، ص 95.
[lxv]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 143.
[lxvi].يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 14.
[lxvii]. صدوق، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 174.
[lxviii]. همان، ج 1، ص 294.
[lxix]. مالی که قریش در زمان جاهلیت برای حاجیان فراهم میکردند تا بهوسیله آن برای ایشان گندم و مویز خریداری کنند.
[lxx]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۲، ص ۲۴۴؛ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 10.