Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مقاله سلیمان بن صرد خزاعی

چکیده مقاله سلیمان بن صرد خزاعی

سلیمان فرزند جون بن ابی جون خزاعی است، گفته می‌شود در جاهلیت نام او یسار بوده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را به سلیمان تغییر داده‌است. کنیه‌ی او ابو مطرف است.

با توجه به این‌که وی در سال 65 قمری و در سن 93 سالگی چشم از جهان فرو بست؛ براین‌اساس می‌توان گفت که سال تولد او 28 سال پیش از هجرت بوده‌است.

سلیمان از سران مردم عراق در سدۀ نخست هجرى است. وى مردی فاضل، نیکوکار و دین‌دار بود. وى از صحابۀ پیامبر‌اکرم (صلی الله علیه و آله) و اصحاب امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) به شمار می‌رود و در زمان امام سجاد (علیه السلام) می‌زیست و گاه او را از بزرگان و زهاد تابعین دانسته‌اند.

او از نخستین کسانى بود که از مدینه خارج و به شهر تازه‌ تأسیس کوفه وارد شد و در محلۀ خُزاعیان مسکن گزید. وى از بزرگان و شیوخ قبیله‌اش بود و نزد آنان منزلت و احترام بسیار داشت.

او را می‌توان از جمله راویان مشترک نامید که فریقین از او حدیث نقل کرده‌اند  در بعضی از کتاب‌های حدیثی، وی را از جمله “حملة الحدیث” نامیده‌اند.

وی از مخالفان سرسخت خلیفه سوم بود و جز در جنگ جمل در تمام جنگ‌های امام علی (علیه السلام) شرکت داشت، اما با این‌که از یاوران امام مجتبی (علیه السلام) بود، اما در جریان صلح آن‌حضرت با معاویه، به آن‌حضرت اعتراض نمود. بعد از امام حسن (علیه السلام) به همراه بسیاری از کوفیان برای امام حسین (علیه السلام) دعوت نامه نوشتند، اما به دلایلی نتوانست در کربلا حضور یابد اما پس از مدتی گروه توابین را تشکیل داد که به همراه تعداد زیادی از یارانش به شهادت رسیدند.

زندگی نامه سلیمان بن صرد خزاعی

سلیمان بن صُرَد خُزاعى از سران مردم عراق در سدۀ نخست هجرى است. [1] وى به قبیلۀ خُزاعه منتسب بود.[2] از وى در شمار صحابۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اصحاب امام على و امام حسن (علیهما السلام) یاد شده‌است[3] و گاه او را از بزرگان و زهاد تابعین دانسته‌اند.[4]

سلیمان‌ بن صرد، مردی فاضل، نیکوکار و دین‌دار بود.[5] وى از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، امام على (علیه السلام) و عده‌اى از صحابه، حدیث روایت کرده است، از جمله حدیثى در باره جنگ احزاب که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است.[6] کسانى هم‌چون ابو اسحاق سَبیعى، عَدی‌ بن ثابت و ابو عبدالاکرم نیز از او روایت کرده‌اند.[7]

بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و گسترش اسلام به خارج از شبه‌جزیره، سلیمان بن صرد، جزو نخستین کسانى بود که از مدینه خارج و به شهر تازه‌ تأسیس کوفه وارد شد و در محلۀ خُزاعیان مسکن گزید.[8] از فعالیت‌هاى سیاسى وى تا قبل از خلافت امام على (علیه‌السلام) ذکرى نشده‌است، اما وى از کسانى بود که به همراه دیگر فضلاى شیعه با آن حضرت بیعت کرد.[9]

ولادت سلیمان بن صرد خزاعی

تاریخ دقیق تولد سلیمان روشن نیست، ولی با توجه به این که وی در سال 65 قمری و در سن 93 سالگی چشم از جهان فرو بست؛[10] بنابراین می‌توان گفت که سال تولد او 28 سال پیش از هجرت بوده‌است.

نسب و خاندان سلیمان بن صرد خزاعی

سلیمان به قبیلۀ خُزاعه منتسب بود،[11] به همین دلیل به وی خزاعی گفته می‌شود.

بنی‌خزاعه از قبایل معروف عرب و اصل آنان از سرزمین یمن است[12] که بعدها به سوی حجاز کوچ کردند و در شهر مکه ساکن شدند[13]. حضور آنان در شهر مکه بسیار اثرگذار بوده و این قبیله یمنی الأصل، پانزده خانواده داشت.[14]

حضور افراد صاحب نام در بین آنان، نشانگر مهم بودن این قبیله در تاریخ اسلام است که می‌توان به مکلّم الذئب[15] عمرو بن حمق خزاعی و سلیمان بن صرد معروف به ابامطرف اشاره کرد. هم‌چنین قبیله خزاعه از هم پیمانان رسول اسلام (صلی الله علیه و آله) بود[16] و در فتح مکه نیز حضور داشت.[17]

بعد از رحلت پیامبر‌اکرم (صلی الله علیه و آله) و گسترش اسلام به خارج از شبه‌جزیره، سلیمان، با خارج شدن از مدینه و وارد شدن به شهر تازه‌‌تأسیس کوفه در محلۀ خُزاعیان مسکن گزید.[18] وی از بزرگان و شیوخ قبیله‌اش بود و نزد آنان منزلت و احترام بسیار داشت.[19]

اسامی و کنیه سلیمان بن صرد خزاعی

اسمش سلیمان فرزند جون بن ابی جون خزاعی است، گفته می‌شود در جاهلیت نام او یسار بوده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را به سلیمان تغییر داده‌است.[20] کنیه‌ی او ابو مطرف است.[21]

شخصیت سلیمان بن صرد خزاعی

سلیمان از صحابۀ پیامبر‌اکرم (صلی الله علیه و آله) و اصحاب امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) به شمار می‌رود[22] و گاه او را از بزرگان و زهاد تابعین دانسته‌اند.[23] هم‌چنین او را می‌توان از جمله راویان مشترک نامید که فریقین از او حدیث نقل کرده‌اند[24] در بعضی از کتاب‌های حدیثی، وی را از جمله “حملة الحدیث” نامیده‌اند.[25]

سلیمان بن صرد خزاعی در زمان سه امام

سلیمان در زمان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، امام علی، امام حسن، امام حسین و امام سجاد (علیهم السلام) می‌زیست.

سلیمان از بزرگان لشکر امام علی (علیه السلام) است و از جمله افرادی است که جزء “شرطة الخمیس”[26] خوانده شده‌است.[27] او هم‌چنین از یاران امام مجتبی (علیه السلام) بود و در جریان دعوت از امام حسین (علیه السلام) از پیشگامانشان بود.

سلیمان بن صرد خزاعی و امام علی (علیه السلام)

سلیمان از جمله شخصیت‌هایی است که در تاریخ اسلام اثر شگرفی از خود برجای گذاشته است. حضور وی در رکاب امام علی (علیه السلام) و رجزی که در جنگ صفین می‌خواند، به خوبی عقیده او را مشخص می‌کند و این‌که بسیاری از مورخان و محدثان درباره بودن و یا نبودن وی در جنگ جمل سخن گفته‌اند، بیانگر شخصیت بارز وی است.[28] او از مخالفان سرسخت خلیفه سوم بود و کسی است که از زبان مردم کوفه به فسادهای حاکم شهر اعتراض کرده است.[29] او در زمان حکومت امام علی (علیه السلام) نیز وظیفه خود را به خوبی به‌جا آورد.[30]

سلیمان پس از بیعت مردم با امیرالمؤمنین (علیه السلام) ظاهراً او در جریان طغیان پیمان‌شکنان دچار تردید شد و از یاری آن حضرت در جنگ جمل خودداری کرد؛ زیرا پس از ورود امیرمؤمنان (علیه السلام) به کوفه وقتی به خدمت حضرت رسید، مورد توبیخ امیرالمؤمنین(علیه السلام) واقع شد و این ظاهرا اولین خطای وی بود.

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به او فرمود: «تو گرفتار تردید شدی و نیرنگ زده (به جنگ نیامدی)، در حالی که مورد اعتمادترین مردم بودی و می‌پنداشتم در کمک به من سریع‌ترین آن‌ها باشی. چرا از یاری اهل بیت پیغمبرت (علیهم السلام) دست برداشتی؟ و چه چیز تو را نسبت به یاری آن‌ها بی‌میل ساخت»[31]؟ سلیمان ضمن عذرخواهی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آن حضرت خواست تا گذشته‌ها را فراموش کند و به یاری و همکاری او از این به بعد امید داشته باشد. حضرت امیر (علیه السلام) به او پاسخی نداد؛ لذا نزد امام حسن(علیه السلام) رفت و از برخورد امیرالمؤمنین(علیه السلام) گلایه کرد. امام حسن(علیه السلام) به او فرمود: «کسی توبیخ می‌شود که به محبت و خیرخواهی وی امید باشد». سلیمان با اظهار وفاداری و اطمینان دادن به یاری خود، از حضرت خواست که به او بدگمان نشوند.[32]

وی در جنگ صفین، فرمانده پیادگان جناح راست سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود[33] و طی آن، به جنگ حوشب ذوظلیم از بزرگان لشکر معاویه و پرچم‌دار آنها رفت که با پیشروی خود گروهی از سپاه عراق را کشته و زخمی کرده بود. سلیمان با شجاعت با وی نبرد کرد و حوشب را کشت.[34] در آن حال امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: «تو از جمله افرادی هستی که در انتظار شهادت هستند و پیمان خود را تغییر نداده‌اند».[35]

پس از پایان نبرد صفّین و پذیرش حکمیت از سوی عراقیان، سلیمان نزد امام رفت و ضمن ابراز ناخشنودی از خاتمه کار جنگ با عهدنامه حکمیت، از ناکامی‌اش در ترغیب سپاهیان به ادامه جنگ سخن گفت.[36] از پاره‌ای روایات برمی‌آید که سلیمان از طرف امام، چندی در ناحیه جبل مسئول جمع‌آوری مالیات بوده است.[37]

سلیمان بن صرد خزاعی و امام حسن (علیه السلام)

پس از شهادت امام علی (علیه‌السلام)، سلیمان هم‌چون دیگر بزرگان شیعی با امام حسن (علیه‌السلام) بیعت کرد،[38] اما پس از صلح امام حسن (علیه السلام)، سلیمان به همراه افرادی حضور امام(علیه السلام) رسید و با اعتراض به قبول صلح، آن حضرت را «مذلّ المؤمنین» خطاب کرد.[39] و امام را به شدت سرزنش کرد. سلیمان آمادگی خود و عراقیان را برای شکستن پیمان و از سرگیری جنگ با شامیان اعلام نمود، اما امام حسن با آرامش سعی کرد وی را با خود همراه سازد.[40] امام حسن(علیه السلام) در جواب وی می‌گوید: شما شیعه و دوستدار ما می‌باشید… خدا گواه است آن‌چه من انجام دادم در جهت حفظ خون‌هاست. پس راضی به قضای خدا باشید.[41]

پس از آن، سلیمان نزد امام حسین (علیه السلام) رفت و در این باره با وی گفتگو کرد، ولی امام حسین نیز بر پای‌بندی به پیمان برادرش تأکید کرد[42] و از سلیمان خواست مادام که معاویه زنده است، بر این پیمان وفادار بماند.[43]

سلیمان بن صرد خزاعی و امام حسین (علیه السلام)

بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام)، شیعیان کوفه در منزل سلیمان گرد آمدند و ضمن تسلیت دادن یکدیگر، پیروی خود را از امام حسین (علیه السلام)، طی نامه‌ای خطاب به آن‌حضرت نوشتند.[44]

در پی مرگ معاویه، سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر نامه مشترکی مبنی بر دعوت از امام حسین(علیه السلام) به کوفه، نوشتند و توسط عبدالله بن سبع همدانی و عبدالله بن وال تیمی خدمت امام فرستادند[45] اگرچه وی و چند شخصیت بزرگ شیعی دیگر حرکت ارزشمند دعوت از امام حسین (علیه السلام) را در کوفه بنیان نهادند تا زمینه تشکیل حکومت اهل بیت(علیهم السلام) فراهم شود، اما متأسفانه به هنگام حضور مسلم بن عقیل در کوفه و قیام او نقشی ایفا نکردند، و زمانی هم که خبر به کوفه رسید که امام حسین (علیه السلام) در راه است، و یا وقتی که خبر فرود آمدن آن وجود مقدس در کربلا را شنیدند، به سوی امام خویش که خود دعوتش کرده بودند، نشتافتند و آن حضرت را یاری نکردند. ظاهراً اینان اعلام حکومت نظامی در کوفه توسط ابن زیاد را توجیهی برای رفع تکلیف خود قلمداد کردند.[46]

تاریخ سیاسی سلیمان بن صرد خزاعی

هنگامی‌که معاویه حکومت را به دست گرفت؛ برای آن‌که بتواند پایه‌های حکومت خویش و بنی امیه را محکم کند، می‌بایست دشمنانش را از سر راه بردارد و محل اجتماع مخالفان او بی‌ شک و تردید شهر شیعه‌پرور کوفه بود؛ لذا افرادی چون رشید هجری، حجر بن عدی، عمرو بن حمق خزاعی باید شهید شوند و زیاد بن ابیه نیز بهترین عامل برای این جنایات هولناک است. معاویه در مدت کوتاهی هزاران تن از شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) را که ساکن شهرهای کوفه و بصره بودند، کشت و یا زندان و تبعید کرد.[47] ایجاد جو رعب و وحشت در شهر کوفه، امکان هرگونه تحرکی را از شیعیان سلب می‌کرد. بعد از مرگ معاویه و از بین رفتن قدرت شیطانی او، شیعیان کوفه به رهبری پنج تن از یاران باوفای امام علی (علیه السلام) اولین نامه‌ها را به امام حسین (علیه السلام) نوشتند تا شاید بتوانند با ایجاد نهضتی فراگیر از علویان، حکومت اهل بیت (علیهم السلام) را احیا کنند که با آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، شرایط عوض شد و افرادی چون مسلم بن عقیل، هانی بن عروه، رشید هجری، میثم تمار و عده‌ای دیگر شهید[48] و بزرگوارانی چون سلیمان بن صرد محبوس شدند و بدین ترتیب راهبران نهضت علوی کوفه نتوانستند امام زمان خویش را یاری کنند و نهضت علویون کوفه دچار شکست سختی شد و امام (علیه السلام) در کربلا شهید شد.[49]

طرفداران پاک‌باخته علوی که قیام‌شان، با شهادت پیشوای‌شان به شکست انجامیده بود، اندوهبار بودند، اما به هیچ وجه ناامید نشدند؛ لذا عده‌ای از شیعیان امام علی (علیه السلام) برای احیاء حکومت دینی به سراغ پنج تن از بزرگان شیعه کوفه رفتند[50] که از اسارت ابن زیاد آزاد شده بودند. این گروه که نام خود را “توابین” نهادند، می‌گفتند شهادت امام حسین (علیه السلام) و زنده ماندن آنها گناهی است نابخشودنی که تنها با شهادت آنها یا به دست آوردن حکومت طرفدار اهل بیت (علیهم السلام) قابل جبران است. اینان از سال ۶۱ هجری (سال شهادت امام حسین (ع)) به جمع‌آوری نیرو و سلاح پرداختند.[51]

سلیمان بن صرد خزاعی پیش از حادثۀ عاشورا

پس از مرگ معاویه، بزرگان شیعى از جمله سلیمان، با فراخواندن مردم به حمایت از امام حسین (علیه‌السلام)، با نامه‌هاى متوالى امام را از حجاز به کوفه دعوت نمودند[52] و سلیمان براى اطمینان از پایبندى کوفیان به حمایت از امام حسین، از آنان پیمان مؤکد گرفت،[53] اما در واقعۀ کربلا، سلیمان خود از کسانى بود که از یارى امام حسین سر باز زد.[54]

دوران پس از شهادت امام حسن (علیه‌السلام) برای سلیمان بن صرد، دوران سرنوشت‌ساز و با اهمیتی بود.

پس از شهادت امام حسن (علیه السلام)، شیعیان کوفه در خانۀ سلیمان، که در آن زمان شیخ‌الشیعه به‌شمار می‌رفت، جمع شدند.[55] و برای بیعت با امام حسین(علیه السلام) به وی دو نامه نوشتند.[56] سلیمان در این دیدار گفت: معاویه به هلاکت رسیده و حسین به سوی مکه رهسپار گردیده است؛ شما شیعیان او و پیرو پدر او هستید؛ پس او را یاری رسانید و با دشمنانش بجنگید.[57]

دلایل عدم حضور سلیمان در کربلا 

برخی از مورخان کتب تاریخی با توجه به مقام شامخ سلیمان در بین شیعیان، بعید می‌دانند افرادی مانند وی ندای مظلومیت و استغاثه سیدالشهداء و نماینده‌ی او را شنیده باشند و از روی ترس یا تردید، امام خود را که مصرانه از او دعوت کرده بودند، تنها گذاشته باشند و به همین دلیل عدم حضور سلیمان در کربلا را ناشی از این می‌دانند که وی عذری موجه داشته است.

برخی از نویسندگان دلایلی را آورده‌اند که ثابت کنند آن‌چه مانع حضور سلیمان در کربلا شد ترس و تردید نبود؛ از جمله‌ی این دلایل موارد زیر است:

اول: زمانی که امام حسین (علیه‌السّلام) در کربلا متوقف شد، ابن زیاد ضمن سخنانی خطاب به مردم کوفه از آن‌ها خواست برای مقابله با امام حسین (علیه‌السّلام) راهی کربلا شوند. او با تهدید چنین گفت: «از این پس هر فردی را بیابیم که از حضور در سپاه، سر باز زده باشد نسبت به او بِریء الذمه خواهم بود».[58]

معنای صریح این سخن، این بود که هر کس به او نپیوندد کشته خواهد شد؛ بنابراین مردم کوفه همه مجبور بودند یا به کربلا بروند و یا در سپاه ابن زیاد باشند وگرنه کشته می‌شدند.برای شیعیانی که نمی‌خواستند در لشکر ابن زیاد باشند فقط یک راه بود این‌ که مخفیانه به امام بپیوندند.حال با توجه به این‌که سلیمان و دوستانش در کربلا حاضر نبودند و همچنین در صف دشمنان نیز قرار نداشتند، این احتمال که آن‌ها در زندان به سر می‌بردند، را تشدید می‌کند. با حضور عبیدالله بن زیاد در کوفه اوضاع کاملاً به ضرر شیعیان دگرگون شد. عبیدالله تصمیم جدی خود را برای از بین بردن مسلم و اطرافیان او به کار بست و تعداد زیادی از شیعیان را در زندان‌ها حبس کرد.[59]

ذهبی در سیر اعلام النبلاء پس از تجلیل بسیار از سلیمان، درباره‌ی او می‌نویسد: سلیمان موفق نشد و نتوانست حسین را یاری کند، چرا که در زندان بود![60]

اما برخی این دیدگاه را نپذیرفتند و گفتند دیگر از بزرگان شیعه مانند حبیب بن مظاهر در زندان نبوده‌اند، در حالی که آنان نیز از شیعیان سرشناس و دعوت کنندگان امام حسین (علیه‌السّلام) بودند و اگر قرار بود سران شیعه دست‌گیر و زندانی شوند، حبیب بن مظاهر نیز باید دست‌گیر می‌شد.

اما این سخن قابل پذیرش نیست؛ زیرا عدم دستگیری حبیب شاید دلایلی داشته و برای سلیمان وجود نداشته بود مثلاً شاید حبیب مخفی شده بود و به وی دست‌رسی پیدا نکردند.

دوم: برخی دلیل عدم حضور سلیمان در کربلا را وجود مانع ذکر کرده‌اند، عبیدالله بن زیاد تدابیری‌ اندیشید تا مردم نتوانند خود را به امام برسانند.او کوفه را به شدت تحت کنترل قرار داده‌بود.[61]

وی سران قبایل را مسؤول هرگونه اغتشاش دانست و تهدید کرد که اگر بزرگ قبیله‌ای خبری را از عبیدالله مخفی بدارد به دار آویخته می‌شود. هم‌چنین وی در اطلاعیه‌ای به مردم هشدار داد که اگر در مورد کسی احتمال داده شده که قصد پشتیبانی و حمایت از حسین (علیه‌السّلام) را دارد، بدون محاکمه به دار آویخته، خانه‌اش سوزانده و اموالش مصادره می‌شود، وی در ادامه‌ی این اقدامات با تشکیل حلقه‌های امنیتی، شدیداً از ورود و خروج افراد به قلمرو کوفه جلوگیری کرد. به حصین بن نمیر دستور داده بود تا منطقه‌ی بین قادسیه و قطقطانه را مراقبت کند و اجازه ندهد کسی از آن‌جا به سمت حجاز برود، و به این بهانه به امام بپیوندد.[62]

او به والی خود در بصره نیز نوشت تا دیده‌بانانی را بگمارد و تمام راه‌ها را کنترل کنند و اگر کسی عبور کرد او را دست‌گیر کنند.[63]

هم‌چنین دستور داد تا راه‌های بین واقصه به طرف جاده‌ی شام تا جاده‌ی بصره را کنترل کنند و اجازه ندهند کسی ورود و خروجی داشته باشد.[64]

حتی یک بار حبیب بن مظاهر، قوم بنی‌ ‌اسد را که در همان نزدیکی بودند، دعوت به همکاری با امام حسین (علیه‌السّلام) کرد، اما سپاه عبیدالله بین هفتاد نفر از آنان که به سمت کربلا حرکت کرده بودند، و سپاه امام جدایی‌ انداخت و اجازه نداد به امام بپیوندند.[65]

با این حساب، چگونه برای شیعیان ممکن بود تا خود را به امام برسانند و امام را یاری کنند.[66]

سوم: دلیل بعدی شاید این باشد که سلیمان و افرادی مانند وی هرگز گمان نمی‌کردند که دولت وقت بنی امیه آن‌قدر جسور و گستاخ باشد که دست خود را به خون پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) آلوده سازد. هنگامی که امام حسین (علیه السلام) به کربلا رسید تا روز عاشورا، هشت روز مانده بود. در این مدت بسیاری از مردم گمان جنگ و درگیری و قتل و کشتار را به ذهن خویش راه نمی‌دادند و سپاه عبیدالله را بیشتر یک تهدید نظامی به شمار می‌آوردند تا یک فاجعه‌ی نظامی. حتی بعضی از فرماندهان سپاه عبیدالله مانند حرّ بن یزید روز عاشورا از دستور قتل امام تعجب کردند و حرّ پس از آن‌که برنامه‌ی حمله‌ی نظامی و کشتار اهل بیت (علیهم السّلام) را جدی دید به امام ملحق شد.[67]

با این همه با توجه به شدت عمل عبیدالله در سرکوب شیعیان و شهادت نماینده و سفیر امام در کوفه، احتمال بروز هرگونه خطر جدی برای امام وجود داشت و بر اساس همین احتمال، از شیعیان انتظار می‌رفت که خود را به امام برسانند و هنگام بروز خطر احتمالی، امام را یاری دهند نه آن که دست روی دست بگذارند و امور را به روزگار بسپارند و شاید یکی از دلایل توبه و احساس شدید گناه در شیعیان همین سکوت بی‌جان آنان بوده است. در برخی منابع آمده است که تعدادی از اهل کوفه در روز عاشورا بر تپه‌ای ایستاده و دعا می‌کردند: «اللهم انزل علیه نصرک؛ خدایا نصرت خود را بر حسین نازل فرما» و خود شاهد غربت و تنهایی امامشان بودند.[68]

چهارم: احتمال جدی دیگری که درباره‌ی علت عدم حضور سران توابین، از جمله سلیمان در کربلا وجود دارد، و این احتمال را می‌توان مهمترین و جدی‌ترین احتمال دانست، این است که این افراد در یاری رساندن به امام زمان خود کوتاهی و تقصیر کرده‌اند، در حقیقت، آنان مرعوب شده و به عمد، دست از یاری و نصرت امام کشیدند؛ در حالی که می‌توانستند، امام را یاری دهند و حتی با این عمل خود کفه‌ی جنگ کربلا را به سود شیعیان و امام حسین (علیه‌السّلام) سنگین‌تر سازند و چه بسا که اگر از اقدام به موقع خود ابا نمی‌کردند، تاریخ و سرنوشت مسلمانان به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد از این رو دچار اشتباه و گناه بزرگ تاریخی شدند. این احتمال که سلیمان و افرادی مانند وی از بزرگان شیعه به عمد و از روی تردید و بی‌بصیرتی دست از یاری امام خود کشیده‌اند را شواهدی مانند اعتراف صریح خود آنان به گناهشان[69] و محتوا و ادبیات خطبه‌ها و سخنان آتشین آنان در جریان قیامشان[70]  تقویت می‌نماید و هم‌چنین سابقه‌ی‌ تاریخی شخص سلیمان بن صرد در عدم همراهی امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل[71] و گفتن سخنان توهین‌آمیز به امام حسن (علیه‌السّلام) در هنگام واقعه صلح با معاویه،[72] همگی نشان از ضعف وی در ولایتمداری و نداشتن بصیرت و بینش لازم یک شیعه‌ی مخلص است و این احتمال را که وی در واقعه کربلا نیز دچار همان تردیدها و شکیات زمان جنگ جمل شده و یا بی بصیرتی زمان صلح امام حسن با معاویه، باز در او هویدا شده بوده را تشدید می‌کند.[73]

قیام سلیمان بن صرد خزاعی

قبل از حرکت عبیدالله بن زیاد به سوی شام، وی والی بصره و عمرو بن حریث؛ جانشین وی در کوفه بود. وی در ابتدا قصد داشت از مردم برای خود بیعت بگیرد اما مردم کوفه و بصره زیربار بیعت او نرفتند[74]؛ پس او به طرف شام حرکت کرد. در این هنگام مردم کوفه برای انتخاب حاکم دچار تردید شدند. آنها ابتدا می‌خواستند عمر بن سعد، قاتل امام حسین (علیه السلام) را به عنوان حاکم انتخاب کنند که زنان قبیله همدان به مسجد جامع کوفه آمدند و با گریه و زاری نگذاشتند او به حکومت انتخاب شود[75]. عبدالله بن یزید انصاری به دستور ابن زبیر وارد کوفه شد و توانست توجه بسیاری را به خود جلب کند.[76]

از طرف دیگر، با حضور مختار ثقفی در کوفه، طرفداران عمر بن سعد او را زندانی کردند، زیرا مختار معتقد بود ابتدا باید قاتلان امام حسین (علیه السلام) حاضر در کوفه، به سزای اعمال شان برسند، ولی سلیمان معتقد بود کشتن قاتلان امام حسین (علیه السلام) جنگ داخلی بی‌حاصلی را ایجاد می‌کند و بدین ترتیب عده‌ای از شیعیان به طرف‌داری از مختار، از نهضت سلیمان جدا شدند. با توجه به مسایل پیش آمده، مانند نامزد شدن ابن سعد برای امارت کوفه و حبس مختار که نشان از قدرت مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) در کوفه داشت، لذا شیعیان کوفه که از سال ۶۱ هجری در فکر ایجاد یک حکومت اسلامی بودند، فعالیت‌های خود را مخفیانه انجام می‌دادند؛ زیرا طرفداران خاندان بنی‌مروان، عبد الله بن زبیر و قاتلان امام حسین (علیه السلام) در کوفه به عنوان دشمنان آنان مطرح بودند و هرگونه بی دقتی در کار، باعث شکست این نهضت و در نهایت، نابودی شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) می‌شد[77].

آری، در آن آشوب و طغیان انحرافات، تنها شیعیان کوفه بودند که می‌توانستند اعتقاد اصیل شیعه را حفظ کرده و پاسدار آن باشند.[78]

با توجه به همه مسائل، در شب اول ربیع الاول سال ۶۵ هجری قیام توابین آغاز شد.[79] آنها ابتدا به کربلا رفته و با مولای خود تجدید بیعت کردند؛ سپس به منطقۀ عین الورده در نزدیکی قرقیسیا رفتند و سلیمان بن صرد سخنانی را بیان کرد و به یاران خود سفارش کرد که مانند علی (علیه السلام) با دشمنان بجنگند. از مسایلی که می‌بایست در قیام غیرت‌مندانه سلیمان بن صرد مد نظر داشت، شعار آنان است که قیام خود را با فریادهای “یا لثارات الحسین (علیه السلام)” معرفی کردند.[80] وی هم‌چنین به شیعیان بصره و مدائن نیز نامه نوشت که البته آنان دیر به صحنه جنگ رسیدند.[81]

در ابتدا، جنگ به فرماندهی سلیمان آغاز شد، بعد از او، مسیب بن نجبه فزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل، خالد بن سعد و بعد عبدالله بن وال فرماندهی را به عهده داشتند. پس از شهادت آنها فرماندهی با رفاعة بن شداد ادامه یافت[82] که او صلاح دانست باقی مانده نیروها به کوفه بازگردند و آنها بعدها به نهضت مختار پیوستند، ولی خود با گفتن جمله “فزت ورب الکعبه” به شهادت رسید.[83]

شهادت سلیمان بن صرد خزاعی

گزارش شده که سلیمان بن صرد حضرت خدیجه، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) را در خواب دید حضرت خدیجه به او فرمود: ای سلیمان خداوند کوشش تو و برادرانت را سپاس گوید، پس شما در روز قیامت با ما خواهید بود. و به او گفتند: بشارت باد تو را که فردا هنگام زوال ظهر، نزد ما خواهی بود، سپس ظرف آبی را به او داد و آن‌حضرت گفت: این آب را به بدنت بریز. سلیمان از خواب پرید و دید ظرف آبی کنار او گذاشته شده‌است. او تمام آب ظرف را به بدنش ریخت و ظرف را کنار خود گذاشت. جراحات او بهبودی یافت و مشغول پوشیدن لباس‌هایش بود که قدح آب ناپدید شد. این‌جا فریاد سلیمان به تکبیر بلند شد. یاران او از خواب پریدند و علت تکبیر او را جویا شدند. او قصه خوابش را تعریف کرد و صبح همه با هم به لشکر ابن زیاد حمله کردند تا این که به شهادت رسیدند[84]. رحمت خدا بر آنان باد!

آری چهار هزار نفر، متجاوز از پنجاه هزار نفر را به هلاکت رساندند و سرانجام، خود به شهادت رسیدند.

سلیمان به وسیله تیر حصین بن نمیر (علیه اللعنة) به شهادت رسید و در هنگام شهادت همان سخنی را گفت: که مولایش علی(علیه السلام) فرموده بود: «فُزْتَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»، «به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم». همراه او مسّیب بن نجبه به شهادت رسید. سپس دشمنان سر این دو را قطع کرده، برای مروان بن حکم هدیه فرستادند. سن سلیمان در هنگام شهادتش ۹۳ سال بود. بعد از این که سلیمان به شهادت رسید، عبدالملک بن مروان بالای منبر رفته، گفت: به درستی که خداوند از رؤسای عراق کسی را که اصل فتنه و در رأس گمراهی بود، هلاک کرد و او سلیمان بن صُرد می‌باشد.[85]

آری، دشمنان دین و قرآن، از شهادت مردان خدا خوشحال شده و برای فریب مردم، آن را به خدا نسبت می‌دهند.[86]

کتابنامه مقاله سلیمان بن صرد خزاعی

  1. ابن اثیر، ابی الحسن علی بن ابی الکرم؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابة؛ اسماعیلیان، تهران، بی‌تا.
  2. ابن ‌اثیر، ابی الحسن علی بن ابی الکرم؛ اسدالغابة فی معرفة‌الصحابة؛ چاپ: عاشور، محمدابراهیم و فاید، محمداحمد و محمد عبدالوهاب؛ بی‌نا، قاهره، ۱۳۹۳/۱۹۷۳.
  3. ابن حنبل، احمد؛ مسند احمد؛ دار صادر، بیروت، بی‌تا.
  4. ابن سعد، محمد؛ الطبقات الکبری؛ دار صادر، بیروت، بی‌تا.
  5. ابن شهرآشوب، محمد بن علی؛ مناقب آلِ أبی طالب؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  6. ابن عبد ربه، احمد بن محمد؛ العقد الفرید؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  7. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ تحقیق: معوض، علی محمد و عبد الموجود، عادل احمد؛ دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415 ق.
  8. ابن‌ عبدالبر، یوسف بن عبدالله؛ الاستیعاب فی معرفة‌الاصحاب؛ چاپ: بجاوی، علی‌محمد؛بیروت، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
  9. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر؛ البدایة و النهایه؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  10. ابن‌اعثم کوفی، احمد؛ کتاب الفتوح؛ دارالاضواء، بیروت، ۱۴۱۱ق.
  11. ازدی، ابومخنف؛ مقتل الحسین (علیه‌السّلام) و مصرع اهل بیته و اصحابه؛ مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۹۸۴ م.
  12. اصفهانى، ابونعیم؛ معرفةالصحابة؛ چاپ: محمدحسن اسماعیل و مسعد عبدالحمید سعدنى؛ بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
  13. اصفهانی، ابوالفرج؛ الاغانی؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  14. امین عاملی، سید محسن؛ اصدق الاخبار؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  15. بحرانی، عبدالله؛ العوالم، الامام الحسین (ع)؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  16. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر؛ انساب الاشراف؛ تحقیق: محمودی، محمد باقر؛ دار التعارف للمطبوعات، چاپ اول، بیروت، ۱۳۹۷ ق.
  17. بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب‌الاشراف؛ چاپ: محمود فردوس عظم؛ دمشق ۱۹۹۷ـ۲۰۰۰.
  18. حسینی جلالی، سید محسن؛ فهرس التراث؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  19. حسینی میلانی، سید علی؛ نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  20. حلی، ابن نما؛ ذوب النضار؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  21. خوئی، سید ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  22. دانشنامه جهان اسلام.
  23. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم.
  24. دینوری، ابن قتیبة؛ امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)؛ ترجمه: طباطبایی، سید ناصر؛ ققنوس، تهران، ۱۳۸۰ش.
  25. دینوری، ابن‌ قتیبه؛ الامامة و السیاسة؛ چاپ: زینی، طه محمد؛ قاهره، ۱۳۷۸/۱۹۶۷.
  26. دینوری، ابوحنیفه؛ اخبارالطوال؛ ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود؛ نشر نی، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۱ ش.
  27. ذاکری، علی اکبر؛ سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  28. ذهبی، شمس الدین؛ سیر اعلام النبلاء؛ مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۹۹۳ م.
  29. رازى، ابن‌ابی‌حاتم؛ الجرح و التعدیل؛ حیدرآباد، دکن ۱۳۷۲/۱۹۵۲.
  30. رازی، مسکویه ابو علی؛ تجارب الامم؛ تحقیق: امامی، ابو القاسم؛ سروش، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۹ش‌.
  31. رجبی دوانی، محمد حسین؛ کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  32. روحانی، سید حمید؛ مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی»؛ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم.
  33. سایت امامت پدیا.
  34. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر؛ الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور؛ دارالمعرفه، بیروت، 1365 ق.
  35. نمازی شاهرودی، علی؛ مستدرکات علم رجال؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  36. طبرانی، سلیمان بن احمد؛ المعجم الکبیر؛ تحقیق: سلفی، حمدی عبدالمجید؛ مکتبة ابن تیمیه، قاهره، بی‌تا.
  37. طبرسى، فضل‌بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ چاپ: رسولى محلاتى، هاشم و یزدى طباطبایى، فضل‌اللّه؛ بی‌نا، بیروت، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  38. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  39. طبرى؛ تاریخ المنتخب؛ بی‌نا، بیروت، بی‌تا.
  40. طبری؛ المنتخب من ذیل‌المذیَّل؛ چاپ: محمدابوالفضل ابراهیم، همراه با تاریخ طبری؛ بی‌نا، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
  41. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری؛ ترجمه: پاینده، ابوالقاسم؛ اساطیر، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۵ش.
  42. طوسى، محمد بن حسن؛ رجال الطوسى؛ چاپ: قیومى اصفهانى جواد؛ بی‌نا، قم، ۱۴۱۵.
  43. طوسی، محمد بن حسن؛ اختیار‌معرفة‌الرجال؛ چاپ: مصطفوی، حسن؛ بی‌نا، مشهد، ۱۳۴۸ش.
  44. عسقلانی، ابن حجر احمد بن علی بن حجر؛ الاصابه فی تمییر الصحابه؛ عادل احمد عبدالموجود؛ دار الکتب العلمیه، بیروت، 1415 ق.
  45. عسقلانی، ابن حجر احمد بن علی بن حجر؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری؛ دار المعرفه للطباعه و النشر، چاپ دوم، بیروت، بی‌تا.
  46. عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابة فی تمییز‌الصحابة؛ چاپ: بجاوی، علی‌محمد؛ بی‌نا، بیروت، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
  47. قمی، عباس؛ سفینة البحار؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  48. کشى، محمد بن عمر؛ رجال کشی؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  49. مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  50. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۳ ق.
  51. مفید، محمد بن محمد؛ الجمل او النصرة لسید العترة فى حرب البصرة؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  52. منقری، نصر بن مزاحم؛ پیکار صفین؛ ترجمه: اتابکی، پرویز؛ انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۰ ش.
  53. مِنْقَری، نصر بن مزاحم؛ وقعة صفّین؛ چاپ: عبدالسلام محمد هارون؛ بی‌نا، بیروت، ۱۴۱۴/۱۹۹۰.
  54. تقوى، هدیه؛ مدخل «سلیمان بن صرد»؛ دانشنامه اسلامی.
  55. ویکی شیعه.
  56. ویکی فقه.
  57. ویکی فقه.
  58. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.

 

کلید واژه: زندگی نامه سلیمان بن صرد خزاعی، دلایل عدم حضور سلیمان در کربلا، شهادت سلیمان بن صرد خزاعی

 

[1]. رک: طوسى، محمد بن حسن، رجال الطوسى، ص ۴۰، ۶۶، ۹۴؛ طبرى، تاریخ، المنتخب، ص ۵۲۳.

[2]. ابن‌عبدالبرّ، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ج ۲، ص ۶۴۹ـ۶۵۰؛ ابن‌اثیر، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج ۲، ص ۴۴۹۳؛ عسقلانى، ابن‌حجر، الاصابة فى تمییز الصحابة، ج ۳، ص ۱۷۲.

[3]. رک: رجال الطوسى، ص۴۰، ۶۶، ۹۴؛ تاریخ، المنتخب، ص ۵۲۳.

[4]. رک: کشى، محمد بن عمر، رجال کشی، ص ۶۹.

[5]. الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ج ۲، ص ۶۵۰.

[6]. ر ک: طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۵۴۱؛ براى روایات دیگر او از پیامبر اکرم رجوع کنید به: اصفهانى، ابونعیم، معرفةالصحابة، ج ۲، ص ۴۶۱ـ۴۶۲؛ ابن‌اثیر، علی بن ابوالکرم، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج ۲، ص ۴۵۰.

[7]. رازى، ابن‌ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل،ج ۲، قسم ۱، ص ۱۲۳؛ الاصابة فى تمییز الصحابة،ج ۳، ص ۱۷۲.

[8]. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۵؛ اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج ۲، ص ۴۴۹.

[9]. مفید، محمد بن محمد، الجمل او النصرة لسید العترة فى حرب البصرة، ص ۱۰۸؛ تقوى، هدیه، مدخل «سلیمان بن صرد»، دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ۵۹۵۱.

[10]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص 292؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبد الموجود، ج 2، ص 210-211؛ ابن اثیر، ابی الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفة الصحابة، ج 2، ص 297-298؛  ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابه فی تمییر الصحابه، عادل احمد عبدالموجود، ج 3، ص 144.

[11]. ابن‌ عبدالبر، احمد بن محمد، الاستیعاب فی معرفة‌الاصحاب، ج ۲، ص ۶۴۹ ـ ۶۵۰، چاپ: علی‌محمد بجاوی؛ ابن ‌اثیر، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد، اسدالغابة فی معرفة‌الصحابة، ج ۲، ص ۳۵۱، چاپ: محمدابراهیم و محمداحمد عاشور و محمد عبدالوهاب فاید؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز‌الصحابة، چاپ: بجاوی، علی‌محمد، ج ۳، ص ۱۷۲.

[12]. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج ۳، ص ۳۳۱.

[13]. همان.

[14]. باید توجه داشت که قیبله خزاعه قبل از قریش، کلیددار کعبه بوده است، العقد الفرید، ج ۳، ص ۳۳۲.

[15]. مکلّم الذئب، کسی است که با گرگ هم صحبت شده است. این حیوان به بزرگ این قبیله ظهور نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) را بشارت داده است، اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج ۲۰، ص ۳۰۶؛ دعبل خزاعی، عبدالله بن بدیل بن ورقاء بن عبد المعزی بن ربیعه، از یاران علی (علیه السلام)، از این قبیله بودند.

[16]. الاستیعاب، ج ۳، ص ۴۲۸.

[17]. همان، ج۴، ص ۱۶۸۸؛ سایت امامت پدیا.

[18]. ابن‌ سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری ج ۶، ص ۲۵؛ اسدالغابة فی معرفة‌الصحابة، ج ۲، ص ۳۵۱.

[19]. همان؛ همان.

[20]. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 4، ص 262؛ عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 1، ص 316؛ طبرانی، سلیمان بن احمد بن ایوب، المعجم الکبیر، تحقیق: سلفی، حمدی عبدالمجید، ج 2، ص 113؛ سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج 4، ص 322.

[21]. مسند احمد، ج 4، ص 262؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 1، ص 316؛ المعجم الکبیر، ج 2، ص 113؛ الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج 4، ص 322.

[22]. طوسی، محمد بن حسن، رجال‌الطوسی، ص ۴۰ و 66 و 94، چاپ: قیومی اصفهانی، جواد؛ طبری، المنتخب من ذیل‌المذیَّل، ص ۷۳، چاپ: محمدابوالفضل ابراهیم، همراه با تاریخ طبری.

[23]. طوسی، محمد بن حسن، اختیار‌معرفة‌الرجال، ص ۶۹، چاپ: مصطفوی، حسن؛ ویکی فقه.

[24]. منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه: اتابکی، پرویز، ص۲۸۱؛ دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۲۱۲.

[25]. پیکار صفین، ص ۵۴۸؛ الاخبار الطوال، ص ۲۲۸.

[26]. گروهی از یاران همیشه مسلح امام علی (ع) بودند که با آمادگی کامل در همه جا به امیرالمؤمنین (ع) در امور حکومتی یاری می‌رساندند. این گروه علاوه بر حضور در جنگ، وظایف مهمی در زمان صلح هم‌چون اجرای حدود الهی، حفظ امنیت شهر کوفه، حفاظت از جان امام علی (ع) و جمع‌آوری نیرو برای دفاع را بر عهده داشتند، ویکی شیعه.

[27]. منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه: اتابکی، پرویز، ص ۵۴۸؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص ۲۲۸.

[28]. دینوری، ابوحنیفه، أخبار الطوال، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ص۲۴۱. این سخن منسوب به امیرمؤمنان(ع) خطاب به سلیمان بن صرد در منابع شیعی نیامده است.

[29]. الامامة و السیاسة، ص۱۶۵.

[30]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۵؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب، ج ۴، ص ۸۹؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۲۷. دینوری نام آنها را عبیدالله بن سبیع همدانی و عبدالله بن وال تیمی ضبط کرده است.

[31]. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۳۶۳.

[32]. منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص ۱۹.

[33]. همان، ص ۲۸۱؛ الأخبار الطوال، ص ۲۱۲.

[34]. همان، ص ۵۴۸؛ همان، ص ۲۲۸.

[35]. همان؛ همان، ص ۲۲۸.

[36]. نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص ۵۱۹.

[37]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج ۲، ص ۱۲۱.

[38]. دینوری، ابن‌ قتیبه، الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۱۴۱ و ۱۴۲؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌ الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۰ـ۳۹۱ و 457.

[39]. دینوری، ابوحنیفه، أخبار الطوال، ص۲۴۱. این سخن منسوب به امیرمؤمنان(ع) خطاب به سلیمان بن صرد در منابع شیعی نیامده است؛ الامامة و السیاسة، ص۱۶۵.

[40]. الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۱۴۱۱۴۲؛ انساب‌الاشراف، ج ۲، ص۳۹۰ـ۳۹۱ و ص ۴۵۷.

[41]. الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۸۵.

[42].  همان، ص۱۸۶.

[43]. همان، ص ۱۴۱ و ۱۴۲؛ بلاذری، ج ۲، ص۳۹۰ـ۳۹۱ و ص ۴۵۷؛ ویکی فقه.

[44]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۵.

[45]. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابي طالب، ج ۴، ص ۸۹؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص ۲۲۷. دینوری نام آنها را عبیدالله بن سبیع همدانی و عبدالله بن وال تیمی ضبط کرده است.

[46]. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۳۶۳؛ سایت امامت پدیا.

[47]. حسینی میلانی، سید علی، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج ۱۵، ص ۳۰.

[48]. حسینی جلالی، سید محسن، فهرس التراث، ج ۱، ص ۶۶. میثم تمار نیز ابتدا با مختار در زندان بود که به مختار گفت: تو زنده خواهی ماند. میثم به دست عبید الله بن زیاد کشته شد. وی نیز از جمله کسانی است که در نهضت خونبار حسینی فعالیت می‌کرده است. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۰.

[49]. سلیمان از یاری امام حسین (ع)عاجز شد، ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۴۸۲. ان هؤلاء التوابین اکثرهم لم یکن مخلی السرب لینصره بل کان محجور علیه من قبل ابن زیاد و اتباعه و کان لایمکنه الوصول الیه الا بشدة اعیان الشیعه، امین، سید محسن، ج ۱، ص ۵۸۶، عجز سلیمان عن نصرة الحسین… و ابراهیم الاشتر و صعصعة و امثالهم لم یکن لهم سبیل الی نصرة الحسین لانهم کانوا معلولین فی الحبس…، نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال، ج ۴، ص ۱۳۷.

[50]. این پنج تن عبارتند از: سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبة فزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدی، رفاعة بن شداد بجلی و عبدالله بن وال تمیمی، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۵.

[51]. بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۵؛ روحانی، سید حمید، مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج ۵، ص ۳۳۷-۳۳۸؛ سایت امامت پدیا.

[52]. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۵؛ نیز ر ک: طبرى، محمد بن جریر، تاریخ، ج ۵، ص ۳۵۲ـ۳۵۳.

[53]. ابن‌اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، ج ۵، ص ۲۷.

[54]. الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۵؛ عسقلانى، ابن‌حجر، الاصابة فى تمییز الصحابة، ج ۳، ص ۱۷۲؛ هدیه تقوى، مدخل «سلیمان بن صرد» در دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ۵۹۵۱.

[55]. یعقوبی، احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی ج ۲، ص ۲۲۸؛ کتاب الفتوح، ج ۶، ص ۲۰۳ـ۲۰۴ و ۲۰۸.

[56]. کتاب الفتوح ، ج ۵، ص ۲۷ – ۳۰.

[57]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۲.

[58]. دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ص ۲۵۴-۲۵۵.

[59]. درباره ی افرادی، نظیر میثم تمار و عبدالله بن حارث و مختار اتفاق نظر وجود دارد، گر چه میثم پیش از حادثه ی عاشورا به شهادت رسید.

[60]. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۹۵.

[61]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ج ۴، ص ۲۶۳.

[62]. اخبارالطوال، ص۲۴۳.

[63]. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۳.

[64]. همان، ص ۲۹۵.

[65]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمد باقر، ج ۳، ص ۱۸۰؛ ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۵۹.

[66]. دینوری، ابن قتیبة، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه: طباطبایی، سید ناصر، ج ۲، ص ۷.

[67]. مسکویه رازی، ابو علی، تجارب الامم، تحقیق: امامی، ابو القاسم‌، ج ۲، ص ۷۰.

[68]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ج ۴، ص ۲۹۵.

[69]. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام) و مصرع اهل بیته و اصحابه، ص ۲۴۸؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۲۶.

[70]. مقتل الحسین (علیه‌السّلام) و مصرع اهل بیته و اصحابه، ص ۲۴۸-۲۴۹.

[71]. منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه: اتابکی، پرویز، ص ۷۲۰-۷۱۹؛ دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ص ۲۴۱.

[72]. امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ج ۲، ص ۱۸۹-۱۸۸؛  انساب الاشراف، ج ۳، ص ۴۸.

[73]. ویکی فقه.

[74]. امین عاملی، سید محسن اصدق الاخبار، سید امین، ص ۹-۸.

[75]. همان.

[76]. همان، ص۱۰.

[77]. حلی، این نما، ذوب النضار، ص ۸۰-۷۹.

[78]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۵؛ حسینی میلانی، سید علی، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج ۱۵، ص ۳۰.

[79]. اصدق الاخبارص ۱۱.

[80]. همان، ص ۱۹- ۱۱.

[81]. رئیس شیعیان بصره، مثنی بن مخرمه و رئیس شیعیان مدائن، سعد بن حذیفه بوده است. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج ۳، ص ۳۶۶؛ اصدق الاخبار، ص ۲۹.

[82]. ذوب النضار، ص ۸۶؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۶۰؛ بحرانی، عبدالله، العوالم، الامام الحسین (ع)، ص ۶۷۹.

[83]. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج ۸، ص ۲۵۴؛ روحانی، سید حمید، مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج ۵، ص ۳۴۰-۳۴۱؛ سایت امامت پدیا.

[84]. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج ۲، ص ۶۳.

[85]. قمی، عباس، سفینة البحار، ج ۱، ص ۶۵۱؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۲۹۳.

[86]. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج ۱، ص 387-388؛ امامت پدیا.