Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مقاله جهانگیرخان قشقایی

چکیده مقاله جهانگیرخان قشقایی

جهانگیرخان قشقایی در سال ۱۲۴۳ قمری در روستای‌ دهاقان‌، از توابع‌ شهرضا در اصفهان‌، به‌دنیا آمد.

پدر وی از ایل قشقائی، طایفه دره شوری و مادرش  نیز از خان‌زادگان‌ سمیرم‌ اصفهان‌ و از ساکنان‌ دهاقان‌ بود.

وی تا حدود ۴۰ سالگی‌، به زندگی عشایری، دامداری و کشاورزی مشغول بود، اما شوق بسیار وی به تحصیل  موجب‌ شد تا پدرش‌ معلمی‌ برای‌ او بگیرد.

او به دلیل استعداد و قابلیّت در کسب علم احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آن‌ها با تحصیل او سازگاری ندارد؛ بنابراین تصمیم گرفت از آن‌ها جدا شود و برای تحصیل در اصفهان بماند.

او در مدرسه اصفهان با آخوند کاشی هم‌مباحثه بود. جهانگیرخان که سال‌ها شاگرد علاّمه آقا محمّدرضا قمشه‌ای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران می‌رود.

جهانگیرخان‌ فقه‌ و اصول‌ و ادبیات عرب‌ را نزد شیخ‌ محمدحسن‌ و محمدباقر نجفی‌ و حاج‌ ملاحسین‌ علی‌ تویسرکانی، حکمت‌ و فلسفه‌ را نزد آقا محمدرضا قمشه‌ای‌، طب‌ را نزد ملاعبدالجواد طبیب‌ معروف‌ اصفهان‌، و ریاضی‌ و هیئت‌ و نجوم‌ را از استادان‌ سرشناس‌ آن‌ زمان‌ فراگرفت‌.

آیت‌الله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مکتب متعالی وی شتافتند.

شاگردان‌ فراوانی‌ نزد جهانگیرخان قشقایی درس‌ خواندند که‌ شماری‌ از آنان‌ خود از فقها، علما و فلاسفه‌ بزرگ‌ شدند.

حکیم قشقایی از هنگامی که وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی که رحلت نمود، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل کلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.

آیت‌الله جهانگیرخان در ۸۵ سالگی، در رمضان سال ۱۳۲۸ قمری در اصفهان فوت کرد. ایشان پس از ۴۵ سال تحصیل، تدریس، سیر و سلوک و تربیت شاگردان، از دنیا رفت و مدفن‌ وی‌ در تخت‌ فولاد اصفهان‌ واقع‌ است‌.

زندگی‌نامه جهانگیرخان قشقایی

جهانگیرخان قشقایی در سال ۱۲۴۳ قمری در روستای‌ دهاقان‌، از توابع‌ شهرضا در اصفهان‌، به‌دنیا آمد.[1]

وی از طرف پدر از ایل قشقائی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم و از سوی مادر  نیز از خان‌زادگان‌ سمیرم‌ اصفهان‌ و از ساکنان‌ دهاقان‌ بود.[2]

جهانگیرخان خواندن و نوشتن را در زادگاهش فراگرفت‌. وی تا حدود ۴۰ سالگی‌، به زندگی عشایری و دامداری و کشاورزی مشغول بود.[3]

او شوق بسیاری به تحصیل داشت. و این  موجب‌ شد تا پدرش‌ معلمی‌ برای‌ او گرفت[4]  که در سفر به آموزش وی می‌پرداخت. استعداد و قابلیّت وی در کسب علم تا حدی بود که احساس کرد ماندنش در ایل و حرکت با آن‌ها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد؛ بنابراین تصمیم گرفت از آن‌ها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.[5]

ایشان فقه‌ و اصول، حکمت‌ و فلسفه‌‌ و ادبیات عرب‌ را نزد استادان‌ سرشناس‌ آن‌ زمان‌ فراگرفت‌.[6]

در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و شاگردان بزرگی تربیت نمود.

نسب و خاندان جهانگیرخان قشقایی

جهانگیرخان قشقایی، فرزند محمدخان قشقایی بود. مادرش از خان‌زادگان سمیرم اصفهان بود.[7]

پدرش‌، مردی‌ عالم‌ و صاحب‌ کمال‌ و از خان‌های‌ دره‌ شور، از ایل قشقائی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم  است، مادرش‌ از خان‌زادگان‌ سمیرم‌ اصفهان‌ و از ساکنان‌ دهاقان‌ بود و به‌ همین‌سبب‌ مردم‌ اصفهان‌، جهانگیرخان‌ را دهاقانی‌ نامیده‌اند.[8]

ولادت جهانگیرخان قشقایی

جهانگیرخان قشقایی در سال ۱۲۴۳ قمری در روستای‌ دهاقان‌، از توابع‌ شهرضا در اصفهان‌، به‌دنیا آمد.[9]

خانواده جهانگیران قشقایی

جهانگیرخان متأسفانه تا آخر عمر همسر اختیار نکرده و تشکیل خانواده نداد و تا پایان عمرش به صورت مجرد باقی ماند.

وفات جهانگیرخان قشقایی

آیت‌الله جهانگیرخان در ۸۵ سالگی، در رمضان سال ۱۳۲۸ قمری[10] در اصفهان رحلت نمود. ایشان پس از ۴۵ سال تحصیل، تدریس، سیر و سلوک و تربیت شاگردان، از دنیا رفت و مدفن‌ وی‌ در تخت‌ فولاد اصفهان‌ واقع‌ است‌.[11]

در خصوص وفات این فیلسوف شهیر: خادم ایشان: آقا محمّدجعفر دهاقانی می‌گوید:

جهانگیرخان به بیماری کبد مبتلا بود. هنگامی‌که بیماریش شدید شد، من رفتم دنبال دکتر مخصوص ایشان به نام میرزا مسیح‌خان. گفت: شما چه نسبتی دارید؟ گفتم: خادمش هستم. دکتر گفت: من نمی‌آیم! خان آدم کوچکی نیست. من برای عیادت می‌آیم. آمدم جریان را برای خان گفتم: خان فهمید. گفت: برو بگو برای عیادتم بیاید. آن‌گاه دکتر به خدمتش آمد. خان تبسم کرد و به او گفت: هرچه تو می‌دانی، من هم می‌دانم. من خوب شدنی نیستم. میزرا مسیح‌خان رفت دکتر شافتر مسیحی را آورد. دکتر شافتر نسخه نوشت و دواها را از مریض‌خانه انگلیسی‌ها تهیه کردیم، ولی خان آنها را نخورد. سه چهار ساعت از شب گذشته بود که خان گفت: رختخواب را رو به قبله کنید. سپس یک لیوان آب خواست. پس از نوشیدن، به ذکر حق مشغول شد و چند لحظه بعد رحلت نمود. تمام علما در همان شب حاضر شدند. جماعت انبوهی آمده بودند و صبح فردا تشییع جنازه به عمل آمد، آقا شیخ محمّدتقی نجفی بر او نماز خواند.[12]

درباره او سروده‌اند: بس «جهانگیر» ان که بی تاج و تخت• • • سُوده در هر بقعه‌ای رخ بر زمین[13]

تحصیلات جهانگیرخان قشقایی

جهانگیرخان تا حدود ۴۰ سالگی‌، همانند پدرش‌، به زندگی عشایری، دامداری و کشاورزی مشغول بود. در سواری و تیراندازی مهارتی چشمگیر داشت و به موسیقی علاقه‌مند بود.[14]

وی‌ خواندن‌ و نوشتن‌ را در زادگاهش‌ فراگرفت‌.[15]

او از هنگام تولد، در کنار مادرش می‌زیست و در اوایل کودکی خود از کوچ کردنِ با ایل، ممنوع بود. شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی که از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در کوچ کردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، شوق‌ تحصیل‌ در وی‌ موجب‌ شد تا پدرش‌ معلمی‌ برای‌ او بگیرد[16] تا در سفر به آموزش وی بپردازد. استعداد و قابلیّت وی در کسب علم تا حدی بود که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آن‌ها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد؛ بنابراین تصمیم گرفت از آن‌ها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.[17]

حکیم قشقایی در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سکونت داشت.[18]

او با آخوند کاشی هم‌مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمّدرضا قمشه‌ای بودند. بعد از رحلت حکیم قشقایی، حکیم خراسانی و سپس آیت‌الله صادقی در این حجره تدریس می‌کردند.[19]

جهانگیرخان که سال‌ها شاگرد علاّمه آقا محمّدرضا قمشه‌ای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران می‌رود. او در این باره می‌گوید: همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباس‌های او علمایی نبود، به کرباس فروش‌های سِدِهْ می‌ماند. حاجت خود را به او گفتم. گفت: میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن‌جا قهوه‌خانه‌ای بود که درویشی آن را اداره می‌کرد. روز بعد اسفار ملاّصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن‌را از بر می‌خواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن‌چنان به وجد آورد که از خود بی‌خود شدم، می‌خواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشکند ابریق را».[20]

اساتید جهانگیرخان قشقایی

جهانگیرخان‌ فقه‌ و اصول‌ و ادبیات عرب‌ را نزد شیخ‌ محمدحسن‌ و محمدباقر نجفی‌ و حاج‌ ملاحسین‌ علی‌ تویسرکانی، حکمت‌ و فلسفه‌ را نزد آقا محمدرضا قمشه‌ای‌، طب‌ را نزد ملاعبدالجواد طبیب‌ معروف‌ اصفهان‌، و ریاضی‌ و هیئت‌ و نجوم‌ را از استادان‌ سرشناس‌ آن‌ زمان‌ فراگرفت‌.[21]

۱. معروف‌ترین استاد حکیم قشقایی، فیلسوف نامی و حکیم صمدانی، محمّدرضا صهبا قمشه‌ای (متوفا: ۱۳۰۶ هـ. ق.) از حکما و عرفای اصفهان بوده است. استاد مطهری (رحمةالله‌علیه) درباره او می‌نویسد: وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مانوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود در خشک‌سالی ۱۲۸۸ شمسی تمام ما یملک منقول و غیر منقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حکیم قمشه‌ای در اوج شهرتِ آقا علی حکیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن‌که مشرب اصلیش صدرایی بود، کتب بوعلی را تدریس کرد و بازار میرزای جلوه را که تخصصش در فلسفه بود، شکست به‌طوری که معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حکیم قمشه‌ای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به ابن بابویه، نزدیک مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد.[22]

۲. مولی حسین‌علی تویسرکانی (متوفا: ۱۲۸۶ هـ. ق.):

یکی دیگر از استادان حکیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسرکانی است.[23] که در حوزه علمیّه اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. کشف الاسرار (۱۱ جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رساله‌ای در ردّ اخباریّه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بر بست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تکیه آقاحسین خوانساری مدفون گردید.[24]

۳. حاج شیخ محمّدباقر نجفی مسجدشاهی:

وی از شاگردان سید محمّدباقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در نجف بود.[25]

۴. ملاّحیدر صباغ لنجانی (متوفا: ۱۲۸۸ هـ. ق.):

حکیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فرا گرفت.[26]

۵. میرزا محمّدحسن نجفی (متوفا: ۱۳۱۷ هـ. ق.):

حکیم قشقایی شرعیّات را نزد این مجتهد عالی‌مقام فرا گرفت. میرزا محمّدحسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود.[27]

۶. ملاّاسماعیل اصفهانی درب کوشکی (متوفا: ۱۳۰۴ هـ. ق.)[28]

۷. میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی (متوفا: ۱۳۲۷ هـ. ق.).[29]

تدریس جهانگیرخان قشقایی

آیت‌الله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر اصفهان[30] به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مکتب متعالی وی شتافتند. حکیم قشقایی گاه در شبستان مسجد جارچی[31] تدریس می‌کرد.[32]

وی در روزهای تعطیلی، ریاضیات تدریس می‌فرمود و شاگردان زیادی داشت.[33] و گفته شده در روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت می‌پرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه می‌پرداخت و آن را با حکمت، تحلیل می‌کرد.[34] نزدیک به ۱۳۰ نفر در درس شرح منظومه وی شرکت می‌کردند.[35]

وی سطوح مختلف دروس حوزوی و درس خارج را تدریس می‌کرد. او کتاب‌های اسفار، شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس می‌نمود.[36] وی‌ حکمت‌ را آمیخته‌ به‌ عرفان‌ و ممزوج‌ با فلسفه‌ مشاء و اشراق‌ درس‌ می‌داد. آوازه‌ حوزه‌ درس‌ او بزرگان‌ و مشتاقان‌ علم‌ را برای‌ کسب‌ فیض‌ به‌ اصفهان‌ کشاند.[37]

آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی در درس خارج او شرکت کرده بود.[38]

آیت‌الله بروجردی فرمود: «ما در زمان جوانی، در حوزه علمیّه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار می‌خواندیم، ولی مخفیانه. چند نفر بودیم و خفیةً به درس ایشان می‌رفتیم.[39]

حکیم قشقایی جزو نامدارترین مدرّسان حوزه علمیّه تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود که در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمّر بی‌نظیر ایران، آخوند ملاّمحمّد کاشی و جهانگیرخان قشقایی هستند.»[40]

چو لطف خدا با جهانگیر شد • • • جهانگیر نامش جهان گیر شد.[41]

روش‌ او این‌ بود که‌ فلسفه‌ را برای‌ مشتاقان‌ به‌ این‌ شرط‌ تدریس‌ می‌کرد که‌ در کنار آن‌ فقه‌ و اصول‌ را نیز بیاموزند و در حفظ‌ شعائر دینی‌ بکوشند؛[42] از این‌رو، واعظ‌ جوادی[43] وی‌ را احیاکننده‌ حوزه‌ فلسفی‌ اصفهان‌ دانسته‌ است‌.

وی حدود ۴۰ سال در مدرسه صدر اصفهان به تدریس علوم عقلی پرداخت‌.[44] درس حکمت او چنان رایج و مطلوب طلاب بود که درسِ شرح منظومه ملا هادی سبزواری او، به سبب کثرت شاگردان، در خارج از حجره مدرسه صدر و در شبستان مسجد چارچی تشکیل می‌شد.[45]

شاگردان جهانگیرخان قشقایی

طلاب فراوانی‌ نزد جهانگیرخان قشقایی درس‌ خواندند که‌ شماری‌ از آنان‌ خود از فقها، علما و فلاسفه‌ بزرگ‌ شدند، از جمله‌ حاج‌ آقا رحیم‌ ارباب‌، حاج‌ آقاحسین‌ طباطبایی‌ بروجردی‌،[46] شیخ‌محمد حکیم‌ خراسانی‌،[47] سیدمحمد داعی‌الاسلام‌ لاریجانی‌،[48] محمدحسین‌ فاضل‌ تونی‌،[49] سیدجمال‌الدین‌ گلپایگانی‌،[50] حاج‌ میرزا مهدی‌ دولت‌آبادی‌،[51] سیدحسن‌ مدرس‌،[52] شیخ‌ حسن‌علی‌ اصفهانی‌ نخودکی‌،[53] آقا نجفی‌ قوچانی‌،[54] میرزا حسین‌ نائینی‌،[55] شیخ‌ مرتضی‌ طالقانی‌، شیخ‌ جواد آدینه‌ای‌ که‌ پس‌ از درگذشت‌ استاد تدریس‌ حکمت‌ را در اصفهان‌ به‌عهده‌ داشت‌.[56] هم‌چنین آقا ضیاءالدین عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی،  شیخ حسنعلی اصفهانی، معروف به شیخ نخودکی،  محمّدعلی شاه‌آبادی، استاد عرفان حضرت امام خمینی (قدس‌سره)،  ملاّ محمّدجواد صافی گلپایگانی، پدر آیت‌الله صافی گلپایگانی از این عالم جلیل القدر، ۱۲ کتاب در موضوعات مختلف به زیور طبع آراسته گردیده است،[57]  آقا نجفی قوچانی،  شهید سید حسن مدرّس و  میرزا محمّدحسین نائینی از شاگردان استاد جهانگیرخان به‌شمار می‌آیند[58]

جایگاه علمی و اخلاقی جهانگيرخان قشقايى

بسیاری از اندیشمندان جهانگيرخان قشقايى از نظر مقام علمی و اخلاقی مورد تمجید قرار داده‌ و او را ستودند. مرتضی مطهری قشقايى را استاد مسلّم فلسفه در اصفهان دانسته و افزوده است: او علاوه بر مقام علمى و فلسفى، در متانت و وقار و انضباط اخلاقى و تقوا نمونه بوده است و تا آخر عمر در همان لباس عادی اول خود باقی بوده و فوق‌العاده مورد ارادت شاگردان و آشنایان بوده‌است.».[59] جلال الدین همایی( مورخ ، ادیب ۱۳۵۹-۱۲۷۸ش) در باره او می‌گوید: «مرحوم جهانگیرخان، فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مایه فضل و مفاخرت می‌شمردند.[60]

چگونگی ورود جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیّه

درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حکیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیّه، سخنانی گفته شده است که در خور توجه است.

استاد قدسی به نقل از جلال‌الدین همایی، فرزند طَرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان می‌نگارد: در برخوردی که بین همای شیرازی (پدر بزرگ جلال‌الدین همایی که نام کامل او رضا‌قلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش می‌آید، حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تار ساز را جویا می‌شود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنای سؤال و جواب متوجه می‌شود که [این مرد میان سال] آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است؛ لذا به وی می‌گوید: با این استعداد حیف است، ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ می‌دهد: از خدا می‌خواهم. بدین‌ترتیب حکیم قشقایی با راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می‌گردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای می‌گیرد.[61]

در نقل دیگر گفته شده: حدوداً چهل‌ ساله‌ بود که‌ روزی‌ برای‌ فروش‌ محصولات‌ و خرید مایحتاج‌ سالانه‌ ایل‌ و تعمیر تار به‌ بازار اصفهان‌ رفت‌ و با مشاهده‌ مدرسه‌ صدر، مجذوب‌ شکوه‌ معنوی‌ مدرسه‌ و علمای‌ آن‌ گشت‌. شخصی‌، که‌ احتمالاً همای‌ شیرازی‌ بود، با مشاهده‌ علاقه‌ جهانگیرخان‌ به‌ مدرسه‌ صدر او را به‌ تهذیب‌ نفس‌ و تحصیل‌ علم‌ و معرفت‌ دعوت‌ کرد.[62] جهانگیرخان‌، تحت‌ تأثیر سخنان‌ او، تحصیل‌ علم‌ را بر امور دیگر ترجیح‌ داد و با راهنمایی‌ او حجره‌ای‌ در یکی‌ از مدارس‌ علمیه‌ اصفهان‌ گرفت‌ و تا پایان‌ عمر (جز اندک زمانی که برای درک محضر استادش علامه آقا محمدرضا قمشه‌ای که به تهران رفته بود) در آن‌ شهر ماند. وی‌ با این‌که‌ در میان‌سالی‌ به‌ کسب‌ علم‌ روی‌ آورده‌ بود، با استعداد و شوق‌ و همتی‌ عالی‌ به‌ فراگیری‌ علوم‌ نزد مشایخ‌ آن‌ روز اصفهان‌ پرداخت‌ و چندی‌ نگذشت‌ که‌ از مدرّسان‌ علوم‌ عقلی و نقلی گردید.[63]

صفای باطن و فطرت پاک آن حکیم الهی بود که چنین تحوّل غیر قابل تصوری را خداوند در زندگی وی به‌وجود آورد. حکیم جهانگیرخان بعد از نصحیت «هما» به او می‌گوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»[64] آن عارف فرزانه چنان‌که گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش می‌کند.[65] همت بلند حکیم قشقایی سبب می‌شود که بعد از گذشت ۴۰ سال (که بهارِ جوانیش در ایل قشقایی سپری شده‌بود) بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.[66]

همچنین نقل می‌کنند: در حالی که متأثر از گفته شخصِ راهنما بوده است در بازار [اصفهان] مشاهده می‌کند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حرکت می‌کنند و ادای احترام می‌نمایند. علت را جویا می‌شود؟ می‌گویند: وی یکی از علمای اصفهان است. حکیم جهانگیرخان در اراده‌اش مصمم‌تر می‌شود و با جدّیت پی تحصیل دانش می‌رود.» [67]

مورخ دیگری چنین نوشته است: در یکی از تابستان‌ها که ایل قشقائی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیرخان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان می‌آمدند، او هم به اصفهان آمد و در ضمن تارش هم خراب شده بود و می‌خواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیرخان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجره‌ای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبه‌اش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد.»[68]

همت بلند دار که مردان روزگار• • • از همت بلند به جایی رسیده‌اند[69]

زهد جهانگیرخان قشقایی

حکیم قشقایی از هنگامی‌که وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی که خاکیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل کلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند[70] سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.[71]

شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمدرضا قمشه‌ای این‌گونه لباس می‌پوشید. بعضی از شاگردان حکیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلام حسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند. حکیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت (به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز) کلاه از سر برمی‌گرفت و با شال‌کمر عمامه‌ای درست می‌کرد و بر سر می‌نهاد.[72]

حکیم قشقایی از مال الاجاره زمینی که داشته است روزگار می‌گذرانده.[73] و از سهم امام و شهریه استفاده نمی‌کرده‌است. مال الاجاره زمین کشاورزی متعلق به وی در شهر دهاقان سالی ۴۰ تومان و از زمین روستای آغداش، ۱۵ الی ۲۰ تومان، برای وی می‌فرستاده‌اند.[74]

او تا پایان‌ عمر لباس‌ عشایری‌ پوشید و لباس‌ مرسوم‌ عالمان‌ را بر تن‌ نکرد.[75]

دیدگاه جهانگیرخان در باره مشروطه

جهانگیرخان نسبت به مشروطه نظر مثبتی نداشت و ریشه آن را در استبداد می‌دانست.

آیت‌الله حاج آقا رحیم ارباب فرمود: پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد‌شاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیرخان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی که فرمود: اگرچه توده مردم به مشروطه دل بسته‌اند و جان‌ها باخته‌اند، ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم می‌خواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم. فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.[76]

آثار و تألیفات جهانگیرخان قشقایی

مرحوم جهانگیرخان قشقایی آثاری به جای گذاشتند که عبارتند از:

۱. شرح نهج البلاغه.

جابری انصاری که از شاگردان جهانگیرخان بوده، می‌نویسد: «در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهج البلاغه می‌خواندم و شرحی بر آن کتاب مستطاب می‌نوشت».[77]

در برخی منابع شرحی فارسی از نهج‌البلاغه به او نسبت داده‌اند.[78]

مؤلف کتاب «زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی» آورده است: «در کتب متعددی از شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم قشقایی سخن رفته است، لکن به نظر می‌رسد که منبع و مأخذ اصلی، همان کتاب «تاریخ نجف و حیره»[79] باشد که آقا بزرگ تهرانی در کتاب نقباء البشر[80] و الذریعه[81] و عمررضا کحّاله هم در کتاب معجم المؤلفین[82] و سید مصلح‌الدین مهدوی در کتاب رجال اصفهان[83] و اخیراً آقای رضا استادی در کتابنامه نهج البلاغه[84] از آن نام برده‌اند»،[85] ولی تاکنون شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم به دست نیامده است».[86]

۲. دیوان شعر.[87]

پس از وفات جهانگیرخان، حکیم خراسانی به جمع‌آوری اشعار او همت گمارد.[88] ولی این دیوان اکنون در دست نیست‌.[89] و فقط غزلیاتی از آن به جای مانده است.[90]

در کتاب «طبقات المؤلفین» و کتاب «رجال اصفهان» نامی از «دیوان شعر» منسوب به حکیم قشقایی نیامده‌است، بلکه در کتاب طبقات این عبارت است: (وَلَهُ شعرٌ فارسیٌّ) او دارای شعر فارسی است. داشتن شعر به معنای داشتن دیوان شعر نمی‌باشد.[91]

این شعر منسوب به حکیم قشقایی است:

دوش عشقت بُرد آرام از دل و از چشم خواب • • • یاد رویت بُود کارم تا بر آمد آفتاب

دل گرفت از مدرسه یاران کجا کوی حبیب • • • جان فِسُرْد از وسوسه، ساقی بده جام شراب[92]

 

کتاب‌های موقوفه

میرزا جهانگیرخان قشقایی تا پایان عمر، ازدواج نکرد. طبق وصیّتش، (پس از فوت وی) کتابخانه‌اش به میرزاابوالقاسم دهکردی رسید. دهکردی در مدرسه صدر، تدریس می‌کرد. او طی نامه ذیل، کتاب‌های موقوفه مرحوم جهانگیرخان را به فرزند خود آقا حسین واگذار کرد.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

این مجلد[و] پانزده مجلد دیگر کتب موقوفه جهانگیرخان است و تولیت این[ها] بعد از حقیر با قرة العین اعز آقا حسین حفظ الله تعالی من کل سوء و او مختار است به هر کس تفویض کند به شرط آن‌که در شهر به‌نظر متولی برساند و بدون اذن جدید و قبض نگاه داشتن مجوز [جایز] نیست و موقوف علیهم، علما و طلاب علوم دینیه اثنی عشریه هستند.

الاحقر السید ابوالقاسم الدهکردی ـ شهر ربیع الثانی، سنه ۱۳۳۲ قمری.[93]

دیدگاه بزرگان در مورد جهانگیرخان قشقایی

با توجه به جایگاه علمی و اخلاقی جناب جهانگیرخان، دانشمندان اسلامی توصیفاتی را در مورد ایشان ابراز داشتند که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

  1. شیخ عباس قمی:

در سال ۱۳۱۹ قمری که از حج بیت‌الله الحرام مراجعت کردم به اصفهان رسیدم چنان به خاطرم می‌رسد که به آن مدرسه (صدر) رفتم (آن مرحوم [حکیم قشقایی] را دیدم که با کلاه پوستی در یکی از حجرات نشسته و فضلا بر دور او احاطه کرده‌اند و مشغول تدریس است. وی عالم جلیل و فاضل نبیل (دانا) بزرگی بود در معقول و منقول و در عرفان به کمالِ اتقان.

تعلم حکمت، فقه و ریاضت را پیشه گرفت و به تجرد و تحفظ مراتب خود ساعی شده و در علم و عمل به‌جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند و هشتاد سال عمر نمود. هیچ‌گاه کلاه پوست را به عمامه تبدیل ننمود، مگر در امامت جماعت که شال بر سر می‌پیچید.»[94]

  1. آقابزرگ تهرانی:

شیخ جهانگیرخان قشقایی اصفهانی، عالم کبیر و فقیه بارع از اعاظم حکما و اجلاء فلاسفه بود. جمع بسیاری از علما و حکمای بعد از وی، مُعترف به نبوغ و تفوق او بر دیگران بودند و بر شاگردیش افتخار می‌کردند. وی صاحب جاه و مقام و مورد وثوق جمیع طبقات بود. اقامه جماعت می‌کرده و قشرهای مختلف در نمازش شرکت می‌نموده‌اند و نماز جماعتش از بزرگترین تجمعات در اصفهان بوده‌است.»[95]

آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: «جهانگیرخان چنان کوشید که به اعلی درجات علم دست یافت … و از سائر بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش شتافتند.[96]

  1. حاج آقا رحیم ارباب:

مرحوم خان، در اتقان، مردی بود کم‌نظیر که من مثل او را ندیدم. جامع حکمت، معقول و منقول، بسیار خوش اخلاق، نسبت به طلاب بسیار مهربان و در تربیت آن‌ها کوشا بود. روزهای چهارشنبه درس ایشان به وعظ و اخلاق اختصاص می‌یافت. مردی بود منیع الطبع، از کسی پول قبول نمی‌کرد، حتی به هنگامی‌که نیاز داشت یا حتی مقروض بود. از عرفان بهره‌های کافی و وافی داشت و خود عارفی وارسته بود و مراحلی از سلوک را گذرانده بود. و اشعار مثنوی را خوب می‌فهمید و گاهی در خلال درس می‌خواند.»[97]

کتاب‌نامه مقاله جهانگیرخان قشقایی

  1. احتشامی، خسرو؛ از مضراب تا محراب؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  2. احمدآبادی، محمد؛ هشت بهشت؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  3. احوال زنده دلان (برنامه‌ای از صدای اصفهان؛ سال۱۳۶۹، مصاحبه با آقای دکتر کتابی.
  4. اداره فرهنگ شهرستان شهرضا؛ سالنامه فرهنگ شهرضا؛ بی‌نا، بی‌جا، سال ۱۳۶۶.
  5. استادی، رضا؛ کتابنامه نهج البلاغه؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  6. اشراق، محمّدکریم؛ بزرگان جهرم؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  7. امینی، محمد‌هادی؛ معجم رجال الفکر و الادب فی النجف؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  8. انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران؛ نشریه انجمن فلسفه؛ سال اول، شماره ۲.
  9. انصاری، مرتضی؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  10. ایزدگشسب‌، اسداللّه؛، شمس‌التواریخ‌: شرح‌ احوال‌ فقها و حکما و عرفا و شعرا و ادبا؛ چاپ‌ عبدالباقی‌ ایزدگشسب‌، تهران‌ ۱۳۴۵ ش‌.
  11. آقابزرگ‌ تهرانی‌، محمدمحسن؛ طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر؛ مشهد ۱۴۰۴.
  12. آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌؛ الذریعة؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  13. بامداد، مهدی‌؛ شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری؛ بی‌نا، تهران‌، ۱۳۵۷ش.
  14. بلاغی، عبدالحجت؛ انساب خاندان مرحوم نائینی؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  15. بلاغی، عبدالحجه؛ تاریخ نجف و حیره؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  16. جابری‌ انصاری‌، محمدحسن‌؛ تاریخ‌ اصفهان‌؛ چاپ‌ جمشید مظاهری‌ (سروشیار)؛ اصفهان‌ ۱۳۷۸ ش.
  17. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ مجله نور علم؛ شماره ۷، دورهسوم، شماره ۲۸.
  18. جمالی، مسیح‌الله؛ تاریخ شهرضا؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  19. جمعی از نویسندگان؛ گلشن ابرار؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  20. جواهری اصفهانی، محمد ابراهیم؛ علوم و عقاید؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  21. حائری، علی؛ روزشمار شمسی؛ بی‌نا، بی‌جا، ۱۳۸۶ش.
  22. حسن‌زاده‌ آملی‌، حسن؛، در آسمان‌ معرفت‌: تذکره‌ اوحدی از عالمان‌ ربانی؛ بی‌نا، قم،‌ ۱۳۷۵ ش‌.
  23. حسینی تهرانی، سید محمد؛ مهر تابان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  24. حوزه نت.
  25. خیری، سید محمّد؛ اسلام در چهارده قرن اخیر؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  26. دیوان بیگی، سید احمد؛ حدیقة الشعراء؛ چاپ:‌ نوائی‌، عبدالحسین‌، تهران،‌ ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش.
  27. رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم؛ آثار اصفهان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  28. رکن‌زاده‌ آدمیت‌، محمدحسین؛، دانشمندان‌ و سخن ‌سرایان‌ فارس‌؛ بی‌نا، تهران‌ ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ ش‌.
  29. روضاتی، سید محمدعلی؛ زندگانی آیت‌الله چهار سوقی؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  30. زرکلی‌، خیرالدین‌؛ الاعلام؛، بی‌نا، بیروت‌، ۱۹۸۰م.
  31. سازمان امور عشايری؛ فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب؛ شماره ۴، سال ۱۳۶۷.
  32. سپهرم، امیر مسعود؛ تاریخ مشاهیر ایران و عرب؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  33. سپهری، علی؛ تاریخ اردکان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  34. شریف‌ رازی‌، محمد؛ گنجینه‌ دانشمندان؛ بی‌نا، تهران‌ ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ ش‌.
  35. صافی گلپایگانی، محمدجواد؛ صافی نامه و فیض ایزدی؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  36. صدارت‌، علی؛ شیخ محمد حکیم خراسانی‌؛ مجله ارمغان‌، سال ۲۰، ش ۴ ۵، تیر و مرداد ۱۳۱۸.
  37. صدوقی‌سها، منوچهر؛ تاریخ‌ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین‌؛ بی‌نا، تهران‌ ۱۳۵۹ ش‌.
  38. طرب‌ اصفهانی‌، ابوالقاسم؛ دیوان‌ طرب؛ با مقدمه‌ و حواشی‌: همایی‌، جلال‌الدین؛، بی‌نا، تهران‌ ۱۳۴۲ ش‌.
  39. عبرت نائینی‌، محمدعلی؛ تذکره‌ مدینة الادب؛ چاپ‌ عکسی‌، بی‌نا، تهران،‌ ۱۳۷۶ ش‌.
  40. عقیلی، احمد؛ تخت فولاد؛ م شفیق؛ انتشارات صغیر، بی‌جا، بی‌تا.
  41. قدسی، مجتبی؛ شعوبیه؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  42. قرقانی، مهدی؛ زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی؛ گرسیوز، احمد؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  43. قمی‌، عباس‌؛ الفوائد الرضویه‌: زندگانی‌ علمای‌ مذهب‌ شیعه‌؛ بی‌نا، تهران‌ ۱۳۲۷ ش.
  44. کتابی‌، محمدباقر؛ رجال‌ اصفهان‌ (در علم‌ و عرفان‌ و ادب‌ و هنر)؛ بی‌نا، اصفهان‌ ۱۳۷۵ ش‌ـ
  45. کحّاله، عمررضا؛ معجم المؤلفین؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  46. گلچین معانی، احمد؛ گلزار معانی؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  47. مجلّه یادگار؛ سال سوم، شماره اول.
  48. مختاری، رضا؛ سیمای فرزانگان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  49. مدرس‌ شیرازی، عبدالرحمان؛ تاریخ علمای خراسان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  50. مرسلوند، حسن‌؛ زندگینامه‌ رجال‌ و مشاهیر ایران؛، بی‌نا، تهران‌ ۱۳۷۳ ش‌.
  51. مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  52. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ انتشارات صدرا، تهران و قم، ۱۳۹۰ش.
  53. مقدس، محمد؛ الاوائل؛ نشر نفائس مخطوطات، بی‌جا، بی‌تا.
  54. موسسه کیهان؛ کیهان فرهنگی؛ سال چهارم، سال ۱۳۶۶، شماره ۴۷.
  55. مولانا، غلامرضا؛ تاریخ بروجرد؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  56. مهدوی‌، سید مصلح‌الدین‌؛ تذکرة القبور، یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان؛، بی‌نا، اصفهان‌ ۱۳۴۸ ش‌.
  57. مهدوی، سید مصلح‌الدین؛ تذکره شعرای معاصر اصفهان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  58. مهدوی، سید مصلح‌الدین؛ دانشمندان و بزرگان اصفهان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  59. مهدوی، سید مصلح‌الدین؛ رجال اصفهان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  60. مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران؛ مجلّه جاویدان خرد؛ سال اول، ۱۳۵۴، شماره دوم.
  61. واعظ‌ جوادی‌، اسماعیل‌؛ «جهانگیرخان‌ قشقائی‌»؛ جاویدان‌ خرد، سال‌ ۱، ش‌ ۲ (پاییز ۱۳۵۴.
  62. ویکی شیعه.
  63. ویکی فقه.
  64. هاشمی، محمد؛ تاریخ جرائد ایران؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  65. همایی، ماهدخت بانو؛ دیوان سناء؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  66. هنرفر، لطف‌اللّه‌؛ اصفهان؛، بی‌نا، تهران‌ ۱۳۴۶ ش‌.
  67. هنرفر، لطف‌الله؛ گنجینه آثار تاریخی اصفهان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  68. https://www.cgie.org.ir/fa/news/24999/حکیمی-که-فلسفه-را-از-تهمت-الحاد-رهانید؛

 

[1]. دیوان بیگی، سید احمد، حدیقة الشعراء، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۷‌؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، ج ۱، ص‌ ۳۴۵؛ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، محمدحسین‌، دانشمندان‌ و سخن ‌سرایان‌ فارس‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۱.

[2] . ویکی فقه

[3] . عبرت نائینی‌، محمدعلی، تذکره مدینه الادب‌، ج ۳، ص ۲۴۵؛ طبقات اعلام الشیعه‌، قسم ۱، ص ۳۴۵.

[4]. ‌حدیقة الشعراء، ج‌ ۱، ص ‌ ۳۸۷؛ دانشمندان‌ و سخن ‌سرایان‌ فارس‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۱.

[5]. حدیقة الشعرا، ج ۱، ص  ۳۸۸.

[6].  طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، ج ۱، ص ‌ ۳۴۵؛  مهدوی‌، سید مصلح‌الدین‌، تذکرة القبور یا، دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان، ج۱، ص‌ ۲۴۶‌‌؛ هنرفر، لطف‌اللّه‌، اصفهان‌، ج ۱، ص ‌ ۲۲۹‌؛ واعظ‌ جوادی‌، اسماعیل‌، جهانگیرخان‌ قشقائی‌، ج ۱، ص ‌ ۵۸ ـ۵۹.

[7] . آقابزرگ طهرانی‌، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه‌: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر قسم ۱، ص ۳۴۵؛ ویکی شیعه.

[8] . ویکی فقه

[9]. دیوان بیگی، سید احمد، حدیقة الشعراء، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۷‌؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، ج ۱، ص‌ ۳۴۵؛ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، محمدحسین‌، دانشمندان‌ و سخن ‌سرایان‌ فارس‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۱.

 

[10] . حائری، علی، روزشمار شمسی، ص ۴۳۲.

[11]. آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، ج۱، ص‌ ۳۴۵؛ جابری‌ انصاری‌، محمدحسن‌، تاریخ‌ اصفهان‌، ج‌ ۳، ص‌ ۳۲۶؛ رکن‌زاده آدمیت‌، محمدحسین‌، دانشمندان و سخن ‌سرایان فارس‌، ج ۲، ص ۱۶۱‌.

[12]. مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، مجلّه جاویدان خرد، سال اول، ۱۳۵۴، شماره دوم، ص ۶۰.

[13]. عقیلی، احمد، تخت فولاد، م شفیق، ص  ۱۵.

[14] . عبرت نائینی‌، محمدعلی، تذکره مدینه الادب‌، ج ۳، ص  ۲۴۵؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، طبقات اعلام الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر ، قسم ۱، ص ۳۴۵.

[15] . طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، ج ۱، ص ‌ ۳۴۵.

[16]. دیوان بیگی، سید احمد، ‌حدیقة الشعراء، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۷ ؛ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، محمدحسین‌، دانشمندان‌ و سخن ‌سرایان‌ فارس‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۱.

[17]. حدیقة الشعرا، ج ۱، ص ۳۸۸؛ ویکی فقه.

[18] .  انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران، نشریه انجمن فلسفه، سال اول، شماره ۲، ص ۵۷-۶۳.

[19]. قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۴۵-۵۴؛ حوزه نت.

[20] . مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۶۰۷-۶۰۸؛ ویکی فقه.

[21].  آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، ج ۱، ص‌ ۳۴۵؛  مهدوی‌، سید مصلح‌الدین‌، تذکرة القبور یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان، ج۱، ص‌ ۲۴۶‌‌؛ هنرفر، لطف‌اللّه‌، اصفهان‌، ج۱، ص‌ ۲۲۹‌؛ واعظ‌ جوادی‌، اسماعیل‌، جهانگیرخان‌ قشقائی‌، ج۱، ص‌ ۵۸ ـ۵۹؛ جاویدان‌ خرد، سال‌ ۱، ش‌ ۲، پاییز ۱۳۵۴.

[22]. مجلّه یادگار، سال سوم، شماره اول، ص ۷۷.

[23]. هنرفر، لطف‌الله، اصفهان، ص ۲۲۹.

[24]. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص ۵۷۵-۵۷۸.

[25]. مهدوی، سید مصلح‌الدین، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج۱، ص ۳۱۳.

[26]. جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج ۳، ص ۷۱.

[27]. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج ۱، ص ۵۰۳-۵۰۴.

[28]. همان، ص ۲۶۸.

[29]. همان؛ ویکی فقه.

[30]. مدرسه صدر مشهورترین بنای تاریخی از دوره حکومت محمّدحسین خان صدر اصفهانی است. این بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان کهن کاج صفا و طراوت مخصوصی به این مدرسه داده است، هنرفر، لطف‌الله، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص ۵۷، با‌اندکی تصرف.

[31]. مسجد جارچی در بازار بزرگ اصفهان و نزدیک مدرسه صدر واقع شده است. بانی آن، سلطان جارچی‌باشی، شاه عباس اول است، رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم، آثار اصفهان، ص ۵۲۴.

[32]. گلچین معانی، احمد، گلزار معانی، ص ۶۳۲.

[33]. احوال زنده دلان (برنامه‌ای از صدای اصفهان، سال۱۳۶۹، مصاحبه با آقای دکتر کتابی.

[34]. هنرفر، لطف‌الله، اصفهان، ص ۳۲۰.

[35]. گلچین معانی، احمد، گلزار معانی، ص ۶۳۲.

[36]. قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۵۸.

[37]. آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، ج۱، ص‌ ۳۴۵؛ ایزدگشسب‌، اسداللّه‌، شمس‌التواریخ‌: شرح‌ احوال‌ فقها و حکما و عرفا و شعرا و ادبا، ج۱، ص‌ ۶۰‌؛ طرب‌ اصفهانی‌، ابوالقاسم ‌بن‌ رضاقلی‌، دیوان‌ طرب، با مقدمه‌ و حواشی‌: همایی، جلال‌الدین‌، ج ۱، ص‌ ۷۱‌.

[38]. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مجله نور علم، شماره ۷، دوره سوم، شماره ۲۸، ص ۹۸.

[39]. حسینی تهرانی، سید محمد، مهر تابان، ص ۶۱.

[40]. هاشمی، محمد، تاریخ جرائد ایران، محمّد‌هاشمی، ج ۱، ص ۲۳۸.

[41]. قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، احمد گرسیوز، ص ۱۰.

[42]. طرب‌ اصفهانی‌، ابوالقاسم‌، دیوان‌ طرب، با مقدمه‌ و حواشی: همایی، جلال‌الدین‌، ج ۱، ص‌ ۷۱ و ج ۱، ص‌ ۷۰‌؛ واعظ‌ جوادی‌، اسماعیل‌، جهانگیرخان‌ قشقائی، ج۱، ص‌ ۶۰.

[43]. جهانگیرخان‌ قشقائی‌، ج ۱، ص‌ ۶۰.

[44]. طبقات اعلام الشیعه‌، قسم ۱، ص  ۳۴۵؛ شمس‌التواریخ: شرح احوال فقها و حکما و عرفا و شعرا و ادبا، ص ۶۰‌؛ دیوان طرب، ص ۷۱‌.

[45]. دیوان طرب، ص ۷۰؛ شمس‌التواریخ، ص ۶۰.

[46].  صدوقی‌سها، منوچهر، تاریخ‌ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین‌، ج ۱، ص ‌ ۸۷.

[47]. مهدوی‌، سید مصلح‌الدین‌، تذکره‌القبور یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌، اصفهان، ج ۱، ص ‌ ۴۷۵‌.

[48]. مرسلوند، حسن‌، زندگینامه‌ رجال‌ و مشاهیر ایران‌، ج‌ ۳، ص‌ ۱۷۲‌.

[49]. حسن‌زاده‌ آملی‌، حسن‌، در آسمان‌ معرفت‌: تذکره‌ اوحدی از عالمان‌ ربانی‌، ج ۱، ص‌ ۳۶۰‌.

[50]. در آسمان‌ معرفت‌: تذکره‌ اوحدی از عالمان‌ ربانی‌، ج ۱، ص‌ ۳۶۰.

[51]. تذکره‌القبور، یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌، ج۱، ص‌ ۵۳۱ ـ۵۳۲‌.

[52]. بامداد، مهدی‌، شرح‌ حال‌ رجال‌ ایران‌ در قرن‌ ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۴۴‌.

[53]. شریف‌ رازی‌، محمد، گنجینه‌ دانشمندان‌، ج‌ ۷، ص‌ ۱۱۱.

[54]. تاریخ‌ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین‌، ج۱، ص‌ ۸۵‌.

[55]. آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، ج ۱، ص ‌ ۵۹۳.

[56]. تاریخ‌ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین‌، ج۱، ص‌ ۳۰ و ص‌ ۸۷ و ص‌ ۸۹‌.

[57]. صافی گلپایگانی، محمدجواد، صافی نامه و فیض ایزدی، ص ۱۶.

[58]. انصاری، مرتضی، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۳۵۹.

[59] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۱۴، ص ۵۳۲.

[60]. https://www.cgie.org.ir/fa/news/24999/حکیمی-که-فلسفه-را-از-تهمت-الحاد-رهانید؛ ویکی شیعه.

[61]. قدسی، مجتبی، شعوبیه، ص ۱۱۳.

[62]. عبرت نائینی‌، محمدعلی‌، تذکره‌ مدینة الادب‌، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۵‌؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، ج۱، ص‌ ۳۴۵؛ طرب‌ اصفهانی‌، ابوالقاسم ‌بن‌ رضاقلی‌، دیوان‌ طرب با مقدمه‌ و حواشی‌: همایی‌، جلال‌الدین‌، ج ۱، ص‌ ۷۱.

[63]. بامداد، مهدی‌، شرح‌ حال‌ رجال‌ ایران‌ در قرن‌ ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸۴.

[64]. قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۲۳.

[65]. صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، ص ۸۴.

[66]. هنرفر، لطف‌الله، اصفهان، ص ۲۹۹.

[67]. سازمان امور عشايری، فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره ۴، سال ۱۳۶۷، ص ۱۲۷.

[68]. شرح‌حال رجال ایران، ج۱، ص ۲۸۴.

[69]. ویکی شیعه

[70]. صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما و عرفا و متأخرین صدرالمتالهین، ص ۸۵.

[71]. قمی‌، عباس‌، الفوائد الرضویه‌: زندگانی‌ علمای‌ مذهب‌ شیعه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۸۸‌؛ جابری‌ انصاری‌، محمدحسن‌، تاریخ‌ اصفهان‌، ج‌ ۳، ص‌ ۳۲۶‌؛ مهدوی‌، سید مصلح‌الدین‌، تذکرة القبور یا، دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌، ج۱، ص‌ ۲۴۶؛ صدوقی‌سها، منوچهر، تاریخ‌ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین‌، ج ۱، ص‌ ۸۵‌.

[72]. تاریخ اصفهان و ری، ص ۳۱۵.

[73]. مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، ج ۳، ص ۴۲.

[74]. تاریخ حکماء، ص ۸۵.

[75]. الفوائد الرضویه‌: زندگانی‌ علمای‌ مذهب‌ شیعه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۸۸؛ تاریخ‌ اصفهان‌، ج‌ ۳، ص‌ ۳۲۶؛ تذکره‌القبور یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان، ج ۱، ص‌ ۲۴۶‌؛ تاریخ‌ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین‌، ج ۱، ص‌ ۸۵؛ حوزه نت.

[76] . احتشامی، خسرو، از مضراب تا محراب، ص ۳۴.

[77]. جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج ۱، ص ۵۶.

[78]. ر ک: آقابزرگ‌ تهرانی‌، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه، قسم ۱، ص ‌۳۴۵؛ بامداد، مهدی‌، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج ۱، ص۲۸۴‌.

[79]. بلاغی، عبدالحجه، تاریخ نجف و حیره، ص ۸۲.

[80]. آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، نقباء البشر، ص ۳۴۴.

[81]. آقابزرگ‌ طهرانی‌، محمدمحسن‌، الذریعة، ج ۱۴، ص ۱۲۲.

[82]. کحّاله، عمررضا، معجم المؤلفین، ج ۳، ص ۱۶۳.

[83]. مهدوی، سید مصلح‌الدین، رجال اصفهان، ص ۳۹.

[84]. استادی، رضا، کتابنامه نهج البلاغه، ص ۴۱.

[85]. قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۶۳-۶۴.

[86]. همان، ص ۶۵.

[87]. امینی، محمد‌هادی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، ص ۳۵۲؛ زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۶۵.

[88] . صدارت‌، علی، «شیخ محمد حکیم خراسانی‌، ص ۲۴۰؛ مجله ارمغان‌، سال ۲۰،ش ۴ ۵، تیر و مرداد ۱۳۱۸.

[89]. ر ک: طبقات اعلام الشیعه، قسم ۱، ص ۳۴۵؛ زرکلی‌، خیرالدین‌، الاعلام‌، ج ۲، ص۱۴۱.

[90]. ر ک: طبقات اعلام الشیعه، قسم ۱، ص‌ ۳۴۵؛ شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج ۱، ص ۲۸۴‌.

[91]. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۶۵.

[92]. دیوان بیگی، سید احمد، حدیقة الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۸

[93]. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۳۶.

[94] . قمی، عباس، الفوائد الرضویه، ص ۸۸.

[95]. آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ص ۳۴۵.

[96]. آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه، ج ۱، ص ۳۴۴.

[97]. احوال زنده دلان (برنامه‌ای از صدای اصفهان، سال۱۳۶۹، مصاحبه با آقای دکتر کتابی.