Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

قیام توّابین

چکیده مقاله قیام توابین

پس از ماجراى كربلا، شيعيان كوفه به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی خود را بيش از ديگران مستحق ملامت مى‌دانستند و از یاری نکردن امام حسین (علیه السلام) احساس گناه و شرمسارى شديدى مى‌كردند. آنان براى جبران اين خطاى بزرگ، در پى قيام و شورش برآمدند، تا بتوانند اين لكّه ننگ را از دامان خود شست‌وشو دهند.

مجموع جمعیت لشگر توابین از پنج هزار نفر تجاوز نمی‌کرد. فرماندهى لشكر توّابين به عهده سليمان بن صرد خزاعی بود و پس از شهادت وى، مسيّب بن نجبه و پس از كشته شدن او، عبدالله بن سعد بن نُفيل و پس از او، رفاعة بن شدّاد فرماندهى لشكر توّابين را بر عهده داشتند.

نهضت توّابین به دو دوره پنهانی و آشکار تقسیم می‌شود.

هنگامی که سپاه توابین به کربلا رسید، از اسب‌ها پیاده شدند و در حال گریه خود را به قبر امام حسین(علیه السلام) رسانده و اجتماع پرشوری را تشکیل دادند.

عدم پذیرش جنگ با قاتلان امام حسین (علیه السلام) در کوفه به دلیل ملاحظات قومی و قبیله ای، برخورد احساساتی و تفکر سطحی و عدم برنامه‌ریزی صحیح برای قیام و مهم‌تر از آن، دفاع مخالفان اهل بیت(علیهم السلام) از شیوه و روش قیام سلیمان و ترجیح او بر مختار (دفاع و تشویق آل زبیر نسبت به خروج سلیمان از کوفه و جنگ با شامیان و همچنین عدم حمایت صریح یا ضمنی امام سجاد (علیه السلام) از این قیام، از مهم‌ترین کاستی‌های این نهضت شیعی است؛ بنابراین نمی‌توان حرکت توابین را حرکتی کاملاً موفق و مورد تأیید ارزیابی کرد.

توجه به اعتراف صریح سران توابین به اشتباه خود در یاری نکردن امام و اظهار پشیمانی از ضعف عملکرد خود در جریان کربلا و دچار شدن به عذاب وجدان شدید در تنها گذاشتن امام که جز با کشته شدنشان از آن رهایی نمی‌یافتند و هم‌چنین سابقه‌ی عهدشکنی آن‌ها با امامان قبل، می‌توان به این نتیجه رسید که سلیمان و یارانش که خواص شیعه کوفه به شمار می‌آمدند، در یاری رساندن به امام کوتاهی کردند و امام خویش را تنها گذاشتند.

برای نخستين بار شعار «يا لَثاراتِ الْحُسَيْنِ» توسط توّابین طنین‌انداز شد.

توّابین در عین الورده فرود آمدند. نخست طلایه‌داران لشکر توّابین به فرماندهی مسیّب بن نجبه بر دشمن تاختند و غنایمی به‌چنگ آوردند.

عبیداللّه بن زیاد به‌سرعت بر این مشکل غلبه کرد و در سه نوبت لشکری بین بیست تا سی هزار تن برای جنگ با توّابین گسیل داشت.

عواملی مانند مرگ‌طلبی صِرف، شمار اندک ایشان در برابر سپاه اموی و تلاش‌های مزورانه زبیریان و اشراف کوفه در ناکامی نهضت توابین مؤثر بود.

امام سجاد (علیه‏السلام) نمى‏توانست موضع صریحى در حمایت از آن‌ها داشته باشد؛ ولو این‌که از لابه‏لاى سخنرانى‏هاى آنها مى‏شود فهمید که توّابین، امام سجاد (علیه‏السلام) را به عنوان رهبر دینى و امام قبول داشتند و مصممّ بودند قبل از پیروزى کامل، از ذکر نام او به عنوان امام و رهبر خویش خوددارى کنند؛ ولى در طول مبارزات، اشارات مبهم و مخصوصى به امامت آن حضرت مى‏نمودند.

 

علت نامگذاری به توابین

بعضی گفته‌اند آن‌ها که اسم خود را توّابین گذاشته و قیام نموده‌اند، این اسم را از این آیه شریفه گرفته‌اند که خداوند بعد از پرستش گوساله به وسیله بنی اسرائیل به آن‌ها فرمود:  فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ.[1]

چون خداوند به قوم موسی دستور داده بود که به سبب پرستش گوساله سامری شمشیر به دست گرفته، یکدیگر را (گناهکاران را) بکشند، تا توبه آنها قبول شود، این گروه نیز که در یاری کردن امام حسین (علیه السلام) کوتاهی کردند و نتوانستند در رکاب حضرت جهاد کنند، معتقد بودند در صورتی توبه آن‌ها پذیرفته خواهد شد که برای هدف و انتقام خون او، با دشمنانش جنگیده، در این راه به شهادت برسند.[2]

 

نخستین قیام پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)

قیام توابین نخستين عكس العمل همگانی بود که در ارتباط با حادثه كربلا، توسّط مردم كوفه شكل گرفت؛ چرا كه از يک سو، در كوفه شيعيان فراوانى زندگى مى‌كردند كه به اميرمؤمنان و امام حسين(عليهما السلام) علاقمند بودند و از سوى ديگر، آنان با نامه‌هاى خود، آن حضرت را به عراق دعوت كردند، و سپس از يارى او سرباز زدند و در واقع اباعبدالله الحسين(عليه السلام) و يارانش را تسليم دشمن كردند و از سوى سوم، جمعى از همين مردم در آن حادثه هولناک مشاركت داشتند.

پس از ماجراى كربلا، شيعيان كوفه خود را بيش از ديگران مستحق ملامت مى دانستند و از عدم نصرت فرزند رسول خدا(صلى الله عليه وآله) احساس گناه و شرمسارى شديدى مى كردند. آنان براى جبران اين خطاى بزرگ، در پى قيام و شورش برآمدند، تا بتوانند اين لكّه ننگ را از دامان خود شست‌وشو دهند.

به همين منظور گروهى از شيعيان به نزد بزرگان شيعه در كوفه كه عبارت بودند از: سليمان بن صرد خزاعى، مسيّب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نُفَيل أزدى، عبدالله بن وال تميمى و رِفاعة بن شدّاد بَجَلى رفتند و همگى در منزل سليمان اجتماع كردند.

نخست، مسيّب بن نجبه شروع به سخن كرد و پس از بيان مقدّمه‌اى گفت: «… ما در ارتباط با امتحانى كه خداوند ما را در مورد خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرد، دروغگو از آب درآمديم و از اين امتحان سرشكسته خارج شديم. نامه‌ها و فرستادگان آن حضرت پيش از آن به ما رسيد و حجّت بر ما تمام كرده، و بارها، چه پنهان و چه آشكارا، از ما يارى خواسته بود؛ ولى ما از جانمان درباره او دريغ ورزيديم. او در نزديكى ما به شهادت رسيد، ولى ما نه با دستانمان و نه با زبان و نه با اموال و عشيره خود او را كمك نكرديم. اكنون ما در پيشگاه خدا و پيامبرمان چه عذرى داريم؟!»

سپس ادامه داد: «لا وَاللهِ لا عُذْرَ دُونَ أَنْ تَقْتُلُوا قاتِلَهُ وَ الْمُوالِينَ عَلَيْهِ، أَوْ تُقْتَلُوا فِي طَلَبِ ذلِكَ، فَعَسى رَبُّنا يَرْضى عَنّا عِنْدَ ذلِكَ»؛ (نه به خدا سوگند! چاره اى نيست جز آن كه قاتلان آن حضرت و همراهان آنان را به كيفر رسانيد و يا در اين راه كشته شويد؛ شايد با اين كار خداوند از ما خشنود شود.

پس از وى رفاعة بن شدّاد و آن‌گاه عبدالله بن سعد رشته سخن را به دست گرفتند و پيشنهاد كردند رهبرى اين گروه را سليمان بن صرد كه صحابى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و مرد مطمئن و شايسته اى است بر عهده گيرد.

پس از آن سليمان شروع به سخن كرد و پس از مقدّماتى گفت: «… ما منتظر ورود خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوديم، به آنان وعده يارى داديم و او را براى آمدن به عراق تشويق كرديم، ولى هنگامى كه آنان به سوى ما آمدند، سستى كرده و ناتوانى به خرج داديم و منتظر (حوادث) نشستيم، تا آن‌جا كه فرزند پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و پاره تن او در ميان ما كشته شد. هر چه فرياد كمک‌خواهى سر داد، به كمكش نشتافتيم؛ فاسقان او را هدف تير و نيزه قرار دادند، آهنگ كشتن او كردند و به وى يورش بردند، ولى ما كارى انجام نداديم».

آن‌گاه افزود: «أَلا إِنْهَضُوا، فَقَدْ سَخَطَ عَلَيْكُمْ رَبُّكُمْ، وَ لا تَرْجِعُوا إِلَى الْحَلائِلِ وَ الاَبْناءِ حَتّى يَرْضَى اللهُ، وَاللهِ ما أَظُنُّهُ راضِياً دُونَ أَنْ تُناجِزُوا مَنْ قَتَلَهُ»؛ برخيزيد و قيام كنيد! چرا كه خداوند بر شما خشمگين شده‌است، به سوى همسران و فرزندانتان باز نگرديد، تا آن‌گاه كه خداوند از شما راضى شود. به خدا سوگند! گمان نمى‌كنم خدا از شما راضى شود مگر آن كه با قاتلان آن حضرت نبرد كنيد و از آنان انتقام بگيريد.

سپس ادامه داد: «از مرگ نترسيد؛ چرا كه هر كس از مرگ بترسد ذليل خواهد شد و همانند قوم بنى‌اسرائيل باشيد (كه به خاطر نافرمانى خداوند) پيامبرشان (موسى(عليه السلام)) به آن‌ها گفت: «إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ»؛ (شما به خويشتن ستم كرديد) و ادامه داد: «فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ»؛ پس توبه كنيد و به سوى خالق خود بازگرديد و تن به كشتن دهيد.[3]

سليمان با سخنانى ديگر، مردم را براى قيام آماده كرد. پس از او خالد بن سعد بن نُفيل گفت: «به خدا سوگند! اگر من بدانم تنها به كشتن خود، مى‌توانم از گناهم نجات يابم و پروردگارم را خشنود سازم، حتماً چنين كارى خواهم كرد و تمام اموالم ـ به جز اسلحه خود را كه مى‌خواهم با آن بجنگم ـ براى نبرد با فاسقان، در اختيار مسلمانان قرار مى‌دهم». به دنبال این سخنان مقدمات این حرکت تاریخی پایه‌ریزی و حتمی گردید. [4]

 

شناخت قیام توابین

بدون شک پشیمانی کوفیان از یاری نکردن امام حسین (علیه‌السّلام) و در نتیجه شهادت آن حضرت همراه با یاران‌ اندکش با آن وضعیت فجیع در بیابان کربلا از علل اصلی قیام توّابین می‌باشد.

الف) در این خصوص ابن اثیر می‌نویسد: «پس از آن‌که کوفیان امام حسین (علیه‌السّلام) را دعوت کردند و از یاری و اجابت او خودداری کردند، پشیمان شدند. آن‌ها گفتند: این ننگ هرگز زائل نمی‌شود، مگر این‌که با خون خود شسته و قاتلین کشته شوند».[5]

ب) سیدجعفر شهیدی نیز می‌نویسد: «خواندن حسین (علیه‌السّلام) با چنان شور و اصراری و پذیرفتن نایب وی با چنان گرمی و هیجان و رها کردن وی در چنگ دشمن با چنان ناجوانمردی و نامردی و از همه مهم‌تر زبونی عراق در مقابل شام، خاطر احساساتی مردم این سرزمین را آسوده نمی‌گذاشت. مردم کوفه همین که شنیدند یزید مُرده و می‌توانند نفسی بکشند از نو دست به‌کار شدند».[6]

پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) و عدم شرکت کوفیان در لشکر امام حسین(علیه السلام)، بزرگان کوفی جمع شده و خود را مقصر اصلی در شهادت امام حسین(علیه السلام) دانستند و مستحق ملامت؛ بنابراین بر مبارزه با قاتلان ایشان هم قسم شدند.[7]

زمان رخداد قیام توّابین

«قیام توابین» به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی در روز اول[8]  یا پنجم[9] ربیع الثانی سال ۶۵ هجری در محلی به نام «عین الورده» صورت گرفت این قیام هرچند گام مهمی در پیشبرد مذهب تشیع بود و قوام این مذهب را به‌مرحله‌ی ثبوت رساند، اما در ظاهر به‌ شکست قیام‌کنندگان منجر شد.[10]

در مورد این‌که چرا این قیام حدود چهار سال پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و در سال 65 انجام شد و بلافاصله پس از حادثه عاشورا صورت نگرفت، محمد سهیل طقوش می‌نویسد: «اهالی کوفه در طول حکومت عبیدالله بن زیاد ناچار شدند به آرامش تمایل پیدا کنند و علت آن این بود که فضای سیاسی، هرگونه اقدامی را در برابر نظام اجازه نمی‌داد …، اما هنگامی‌که یزید مرد و عبیدالله بن زیاد به شام فرار کرد …، یاران امام حسین (علیه‌السّلام) با هدف خون‌خواهی او به یکدیگر پیوستند».[11]

 

شخصیت‌های مطرح در قیام توابین

مردم کوفه بعد از احساس سرشکستگی در عدم یاری امام حسین (علیه السلام)، نزد پنج تن از سران شیعه گرد آمدند. این پنج تن عبارت بودند از: سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه فزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدی، عبدالله بن وال تیمی و رفاعة بن شداد بجلی…، همه در خانه سلیمان بن صرد گرد آمدند و عزم جزم کردند که انتقام خون حسین را از قاتلان او بگیرند.[12]

فرماندهى سپاه شام را كه به سى هزار تن مى رسيد عبيدالله بن زياد بر عهده داشت. اين نبرد سه روز به طول انجاميد و توّابين در اين چند روز با انگيزه فراوان و پايمردى زياد، با لشكر شام مى جنگيدند و گروهى زيادى از آنان را به قتل رساندند.

فرماندهى لشكر توّابين به عهده سليمان بن صرد بود و پس از شهادت وى، مسيّب بن نجبه و پس از كشته شدن او، عبدالله بن سعد بن نُفيل و پس از او، رفاعة بن شدّاد فرماندهى لشكر توّابين را بر عهده داشتند.

در اين نبرد سران انقلاب ـ به جز رفاعة بن شدّاد ـ همگى به شهادت رسيدند و رفاعه به همراه تعدادى از يارانش به كوفه بازگشتند و به هواداران مختار پيوستند كه بعدها همراه مختار در انتقام از قاتلان امام حسين(عليه السلام) و يارانش مشاركت جستند.[13]

 

تعداد توابین

در اوّل ربيع الثانى سال 65 هجرى سليمان بن صرد خُزاعى با يارانش به سوى «نخيله» (محلّ اردوگاه لشكر) حركت كردند، مجموع جمعیت لشگر توابین با احتساب هزار نفری که بعدا به آن‌ها ملحق شدند از پنج هزار نفر تجاوز نمی‌کرد. زمانی‌که سلیمان جمعيّت شيعيان را در نخیله ملاحظه نمود، اندك يافت، با تعجّب گفت: «سبحان الله از ميان شانزده هزار نفرى كه اعلام آمادگى كردند، جز چهار هزار نفر نيامدند!». سليمان سه روز در «نخيله» ماند و گروهى را به سراغ شيعيان فرستاد. از جمله كسانى كه براى طلب يارى و جمع‌آورى لشكر رفتند حكيم بن مُنقذ كِندى و وَليد بن عصير بود. آن دو تن با شعار «يا لَثاراتِ الْحُسَيْنِ»؛ (براى خونخواهى حسين برخيزيد!) مردم را به كمک طلبيدند و اين نخستين بارى بود كه اين شعار سر داده مى‌شد، ولى با آن همه تلاش تنها هزار نفر ديگر به سليمان ملحق شدند.[14]

 

دعوت از شیعیان مدائن و بصره

به دنبال گفت‌وگوهای بزرگان کوفه و آمادگى شيعيانشان جهت مبارزه و قیام علیه بنی امیّه، سليمان بن صرد، نامه‌اى به سعد بن حذيفة بن يمان و برخى ديگر از شيعيان مدائن نوشت و آن‌ها را از عزم خويش آگاه ساخت. آنان نيز به اين دعوت پاسخ مثبت دادند و طىّ نامه‌اى همكارى خويش را براى قيام اعلام كردند.

هم‌چنين سليمان چنين نامه‌اى را به مثنّى بن مخرّبه عبدى در بصره نوشت. و او نيز پاسخ نوشت كه ما شيعيان نيز با تو هماهنگيم و آماده همكارى مى‌باشيم.

اما در اوّل ربيع الثانى سال 65 هجرى سليمان بن صرد خُزاعى که با يارانش به سوى «نخيله» (محلّ اردوگاه لشكر) حركت كردند، وى جمعيّت شيعيان را اندک يافت، با تعجّب گفت: «سبحان الله از ميان شانزده هزار نفرى كه اعلام آمادگى كردند، جز چهار هزار نفر نيامدند!».

سليمان سه روز در «نخيله» منتظر ماند…، ولى با آن همه تلاش تنها هزار نفر ديگر به سليمان ملحق شدند.[15]

 

مراحل نهضت توّابین

نهضت توّابین را به دو دوره پنهانی و آشکار می‌توان تقسیم کرد:

  1. دوره پنهانی

چند ماه پس از فاجعه کربلا و به دنبال کاهش سیطره نظامی عبیداللّه بن زیاد در کوفه، حدود صد تن از شیعیان در خانه سلیمان بن صرد خُزاعی گرد آمدند.

شخصیت‌های برجسته این جمع، از جمله سلیمان بن صرد، مُسَیّب بن نَجَبه فَزاری، عبداللّه بن وال تمیمی، سعد بن عبداللّه و رِفاعة بن شَدّاد بَجَلی، همگی از یاران امام علی (علیه‌السلام)، بودند.

در این جلسه، سلیمان بن صرد، به‌سبب سبقت در اسلام و مصاحبت با امام علی (علیه‌السلام)، به رهبری برگزیده شد. سلیمان با استناد به آیه ۵۴ سوره بقره راه توبه را پیروی از توبه قوم موسی بیان کرد و از شیعیان خواست تا خود را برای قیام مسلحانه آماده کنند.

خالد بن سعد بن نُفیل استناد به این آیه را (که اندیشه خودکشی جمعی را القا می‌کرد) تصحیح کرد.

سلیمان، عبداللّه بن وال را مأمور کرد تا هدایای شیعیان را برای تهیه سازوبرگ نظامی به‌کار گیرد.[16] تلاش‌های مخفیانه برای گسترش دعوت آغاز شد. سلیمان با نامه، شیعیان مدائن و بصره را از تصمیمات خود آگاه کرد و رهبران شیعیان این دو شهر به وی پاسخ مثبت دادند.[17]

  1. دوره آشکار

مرگ یزید بن معاویه در سال ۶۴ هجری و نزاع بر سر جانشینی وی در شام، مخالفان امویان را در عراق و حجاز به قیام برانگیخت. کمی بعد عبداللّه بن زبیر در مکه مدعی خلافت شد. عبیداللّه بن زیاد، کارگزار امویان در عراق، به شام گریخت و عمّال عبداللّه بن زبیر به‌سهولت بصره و کوفه را به چنگ آوردند.در این تحولات سیاسی، توّابین مجال یافتند تا دعوت خود را گسترده‌تر کنند.

برخی از آنان، با توجه به اوضاع متزلزل و آشفته سیاسی، می‌خواستند دارالاماره کوفه را تصرف کنند و مانعِ حاکمیت زبیریان در این شهر شوند، اما سلیمان معتقد بود که، به‌سبب پایگاه و نفوذ اشراف کوفه که در قتل امام حسین (علیه‌السلام) شرکت داشتند، هنوز زمان مناسب برای قیام فرا نرسیده و شیعیان باید به تلاش‌های خود برای گسترش دعوت بیافزایند.

مبلّغ مشهور دعوت در مصر، عبیداللّه بن عبداللّه مُرّی، از جمله کسانی بود که تلاش بسیار می‌کرد. به‌زودی شمار کسانی که اعلام آمادگی کردند به شانزده هزار تن رسید و امید می‌رفت که در موعد مقرر قیام کنند،[18] اما حوادث بعدی و حضور مختار ثقفی و زبیریان در کوفه، پیامدهای ناخوشایندی برای توّابین داشت.

مختار (که در اندیشه خونخواهی امام حسین (علیه‌السلام) بود) پیش از مرگ یزید به عبداللّه بن زبیر پیوست، ولی به‌سرعت از او جدا شد و در نیمه رمضان سال ۶۴ هجری به کوفه رفت. وی سعی می‌کرد تا شیعیان کوفه را به‌سوی خود جلب کند.

او خود را نماینده امام و مهدی امت، محمد بن حنفیه فرزند علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، خواند و از سوی دیگر شایستگی سلیمان را برای رهبری قیام مخدوش کرد و وی را به ناآگاهی در امور نظامی و سیاسی متهم نمود.[19]

تبلیغات مختار در میان شیعیان کوفه دو دستگی پدید آورد و نزدیک به دو هزار تن از توّابین جدا شدند و به او پیوستند، و بدین‌ترتیب در شیوه مبارزه با قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) در میان توّابین تردید راه یافت.[20]

 

عوامل پیدایش توابین

لشکر توابین در ۵ ربیع‌الاول از نخیله راهی دمشق شدند. هنگامی‌که سپاه به کربلا رسید، از اسب‌ها پیاده شدند و با گریه خود را به قبر امام حسین(علیه السلام) رسانده و اجتماع پرشوری را تشکیل دادند.[21] سلیمان در میان آنان گفت: خدایا تو شاهد باش که ما بر دین و راه حسین(علیه السلام) و دشمن قاتلان او هستیم.[22] توابین نیز به دعا پرداختند تا حال که توفیق شهادت در رکاب حسین(علیه السلام) نصیبشان نشده است، خداوند آنان را از شهید شدن پس از او محروم نسازد.[23]

بعد از شهادت امام حسین (علیه‏السلام)، شیعیان کوفه به خاطر بى‏وفایى و پیمان‌شکنى که نسبت به آن‌حضرت از خود نشان داده‌بودند، به شدّت پشیمان بودند. آن‌ها به امام حسین (علیه‏السلام) نامه نوشتند و اصرار کردند تا آن‌ها را از ظلم و جور امویان نجات دهد. اگرچه امام حسین (علیه‏السلام) باید براساس رسالت الهى خویش اقدام به امر به معروف و نهى از منکر مى‏کرد و در مقابل ظالمان موضع مى‏گرفت، حتى اگر کوفیان از او دعوت نمى‏کردند؛ ولى دعوت آنها نیز یکى از علل قیام امام و حرکت او به طرف کوفه بود. با این وجود، آن‌ها بعد از دعوت امام حسین (علیه‏السلام) او را تنها گذاشتند و یارى‏اش نکردند!

کوفیان براى سومین بار، در حادثه کربلا طعم تلخ شکست و زبونى را در مقابل شامى‏ها چشیده بودند. آن‌ها تنها راه جبران گناه عظیم کشته شدن امام و شکست‏هاى تحقیرکننده خویش را، قیام و خون‌خواهى امام حسین (علیه‏السلام) مى‏دانستند و مى‏گفتند: ما مثل بنى‏اسرائیل شده‏ایم که حضرت موسى براى جبران نافرمانى و برگشت از گوساله‌پرستى آن‌ها، دستور داد یکدیگر را بکشند. تنها راه توبه ما نیز قیام و کشتن دشمنان است…«انّکم ظلمتم انفسکم باتّخاذکم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیرلکم عند بارئکم فتاب علیکم…»1 آنان به دلیل پشیمانى از اعمال گذشته خود، در تاریخ اسلام به «توّابین» شهرت یافتند.2

 

تأثیر شهادت امام حسین (علیه السلام) در قیام توابین

آن‌چه از بررسى قيام توابین به‌دست مى آيد، آن است كه شهادت امام حسين(عليه السلام) چنان تأثيرى در ميان آنان گذاشت كه به چيزى جز شست‌وشوى لكّه ننگ بى‌وفايى و عدم نصرت آن‌حضرت فكر نمى‌كردند. آن‌ها نه طالب فتح و پيروزى بودند و نه براى رسيدن به حكومت و غنايم پيكار مى‌كردند. آن‌ها وقتى كه از شهر و ديار خويش خارج شدند، مى‌دانستند كه ديگر باز نخواهند گشت و همه اين‌ها را جناب «سليمان بن صرد خزاعى» به آن‌ها گوشزد كرده‌بود و توّابين نيز در پاسخ سليمان گفتند: «ما براى دنيا و رسيدن به حكومت قيام نمى‌كنيم و هدف ما توبه از گناهان خويش و خون‌خواهى فرزندان دختر رسول خدا است».[24]

آنان در واقع مى‌خواستند با كشتن و كشته شدن، از عذابى كه به روح و جانشان افتاده بود، رهايى يابند و گناهان خويش را شست‌وشو دهند. به همين دليل در همان زمان، مختار نيز براى جمع‌آورى نيرو جهت مبارزه و قيام عليه حكومت ستمگر تلاش مى‌كرد، ولى با اين‌حال حاضر به همكارى با سليمان نبود و مى‌گفت: «سليمان مى‌خواهد با اين قيام، خود و يارانش را به كشتن دهد، او مردى است كه از آيين جنگ آگاهى ندارد».[25]

آنان در آغاز قيام كنار قبر امام حسين(عليه السلام) رفتند و نهضت خويش را از آن‌جا آغاز كردند و نخستين بار توسّط برخى از آنان شعار «يالَثاراتِ الْحُسَيْنِ» سر داده‌شد. همه اين تلاش‌ها و جانبازى‌ها توسّط كسانى صورت مى‌گرفت كه روزى در كوفه از تهديدهاى «ابن زياد» كه با تعداد محدودى وارد كوفه شد، ترسيده بودند و مسلم بن عقيل(رحمه الله) سفير امام حسين(عليه السلام) را تنها گذاشتند و شهر را تسليم دشمن كردند؛ ولى پس از حادثه عاشورا، چنان روحيّه‌اى پيدا كردند كه جان بركف دست به قيام زدند تا كشته شدند.[26]

 

ارزیابی قیام توابین

گرچه نهضت توابین از پیامدهای مهم اجتماعی قیام عاشورا به حساب می‌آید (قیامی که روح مبارزه و ظلم ستیزی و غیرت دینی را در جامعه خفته اسلامی بیدار کرد و آتش اعتراضات ضد اموی را شعله‌ور تر ساخت و زمینه را برای قیام‌های بعدی فراهم آورد)، اما عبرت‌ها و نکات تلخ فراوانی را نیز به همراه داشت که برخی از ابعاد شخصیت سلیمان را برای ما آشکارتر می‌سازد.

با توجه به سخنان سران توابین می‌توان گفت که نهضت توابین یک واکنش روحی و روانی برخاسته از احساسی مقدس بود، اما این نهضت، به علت عدم بصیرت لازم و عدم کارایی نظامی رهبران آن، دستاوردی نداشت.

عدم پذیرش جنگ با قاتلان امام حسین (علیه السلام) در کوفه به دلیل ملاحظات قومی و قبیله‌ای،[27] برخورد احساساتی و تفکر سطحی و عدم برنامه‌ریزی صحیح برای قیام و مهم‌تر از آن، دفاع مخالفان اهل بیت از شیوه و روش قیام سلیمان و ترجیح او بر مختار (دفاع و تشویق آل زبیر نسبت به خروج سلیمان از کوفه و جنگ با شامیان) و هم‌چنین عدم حمایت صریح یا ضمنی امام سجاد (علیه السلام) از این قیام، از مهم‌ترین کاستی‌های این نهضت شیعی است؛ بنابراین نمی‌توان حرکت توابین را حرکتی کاملاً موفق و مورد تأیید ارزیابی کرد.

بی‌تردید اگر سلیمان و نزدیکان او با بینش و بصیرت بالا و برنامه و سازمان بهتر عمل می‌کردند سرنوشت شیعیان به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

به نظر می‌رسد اگر قضاوت مختار بن ابی عبیده ثقفی را درباره سلیمان بن صرد بپذیریم به پاسخ بسیاری از پرسش‌ها و ابهام‌ها درباره سلیمان دست خواهیم یافت.

مختار که در آستانه ی قیام توابین به کوفه آمده‌بود و شاهد شکل‌گیری و آغاز نهضت توابین بود شیعیان را از شرکت در سپاه سلیمان بر حذر داشت و درباره سلیمان این‌گونه اظهار نظر کرد که «لا علم لا بالحروب و السیاسه؛ سلیمان فاقد دانش و بصیرت سیاسی و نظامی است».

مورخان نوشته‌اند تبلیغات مختار علیه سلیمان موجب جدا شدن بخش عظیمی از شیعیان از سپاه سلیمان شد.

دیدگاه مختار بن ابی عبیده درباره سلیمان که در جریان قیام توابین معنا و مفهوم یافت، بیان‌گر این حقیقت تلخ درباره سلیمان و هم ردیفان اوست که خواص کوفه به رغم ایمان و اعتقادشان به امامت و سابقه درخشان برخی ایشان در دفاع از ولایت؛ از بصیرت سیاسی و زمان شناسی در تصمیم و عمل بی‌بهره بودند.[28]

به هر حال، با توجه به اعتراف صریح سران توابین به اشتباه خود در یاری نکردن امام و اظهار پشیمانی از ضعف عملکرد خود در جریان کربلا و دچار شدن به عذاب وجدان شدید در تنها گذاشتن امام که جز با کشته شدنشان از آن رهایی نمی‌یافتند و هم‌چنین سابقه عهدشکنی آن‌ها با امامان قبل، می‌توان به این نتیجه رسید که سلیمان و یارانش که خواص شیعه کوفه به شمار می‌آمدند، در یاری رساندن به امام کوتاهی کردند و امام خویش را تنها گذاشتند.[29]

 

شعار توابین

از ویژگی‌های قیام توابین شعاری بود که رمز قیام آنان شمرده، می‌شد و مردم را با همان شعار « يا لَثاراتِ الْحُسَيْنِ»، به قیام دعوت می‌کردند.

حكيم بن مُنقذ كِندى و وَليد بن عصير براى طلب يارى و جمع آورى لشكر رفتند و آن دو نفر با شعار «يا لَثاراتِ الْحُسَيْنِ»؛ (براى خونخواهى حسين برخيزيد!) مردم را به كمک طلبيدند و اين نخستين بارى بود كه اين شعار سر داده مى‌شد.[30]

 

آغاز قیام و جنگ توابین

توابین پس از حضور در کربلا به سوی شام حرکت کردند. در پایان راه عراق به شام، در کنار رود فرات به قرقیسیا رسیدند.حاکم آن‌جا، زُفَر بن حارث، از مخالفان امویان بود. او آذوقه فراوانی در اختیار توّابین گذاشت و برای اتحاد با آنان پیشنهادهای گوناگون داد؛ اما سلیمان نپذیرفت؛ زیرا زفر بن حارث، پیش از مرگ یزید، از کارگزاران او در قنّسرین (فلسطین) بود و پس از مرگ او در جنگ مَرْج راهِط به طرفداری از عبداللّه بن زبیر با مروانیان جنگیده بود.

اطلاعاتی که زفر از منطقه جنگی عین الورده (رأس العین، از شهرهای جزیره در شمال) در اختیار سلیمان قرار داد، در شیوه پیکار با سپاه عبیداللّه بن زیاد بسیار سودمند واقع شد.[31]

توّابین در عین الورده فرود آمدند. سلیمان پیش از شروع نبرد، آداب اخلاقی جنگ را که از امام علی (علیه‌السلام) آموخته بود، یادآور شد و سپس جانشینان خود را در سپاه معرفی کرد.[32] طلایه‌داران لشکر توّابین به فرماندهی مسیّب بن نجبه بر دشمن تاختند و غنایمی به‌چنگ آوردند.[33]

لشکر امویان در این‌زمان مشکل فرماندهی داشت. مروان بن حکم در شام مرده بود و عبدالملک به‌خلافت رسیده بود. عبیداللّه بن زیاد به‌سرعت بر این مشکل غلبه کرد.[34]

دو سپاه در ۲۵ جمادی الاولی سال ۶۵ هجری چهار روز باقی مانده از ماه جمادی الاولی دو لشکر آماده مصاف شدند.[35] و فرماندهان دو سپاه لشگرشان را به اطاعت از خود فرا خواندند. سلیمان از سپاه اموی خواست تا عبدالملک را خلع کنند و عبیداللّه بن زیاد را به توّابین سپارند و آن‌گاه هر دو سپاه، زبیریان را از عراق بیرون رانند و حکومت را به یکی از اهل‌بیت پیامبر(صلی‌اللّه‌علیه‌وآله)، یعنی امام علی بن حسین (علیه‌السلام)، سپارند.[36]

جنگ سه روز به درازا کشید و توّابین با شمار اندک خود جنگیدند. سلیمان بن صرد از اسب پیاده شده و شروع به جنگ کرد. یزید بن حصین بن نمیر او را تیری زد و کشت و چون سلیمان بن صرد بر زمین افتاد، گفت: سوگند به خدای کعبه رستگار شدم و بیشتر بلکه عموم یارانش کشته شدند و آنان‌که باقی ماندند به کوفه بازگشتند. سر سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه را ادهم بن محرز باهلی پیش مروان بن حکم برد. سلیمان بن صرد هنگامی که کشته شد نود و سه سال داشت.[37]

و عاقبت رفاعة بن شداد با گروهی اندک از توّابین شبانگاه عقب نشستند.[38] توّابین در راه بازگشت با گروهی از شیعیان بصره و مدائن که برای یاری آنان آمده بودند، برخورد کردند و همگی با اندوه فراوان به شهرهای خود بازگشتند.[39]

 

حضور توابین در کربلا

توّابین در شامگاه پنجم ربیع الاول به سوی کربلا حرکت کردند. در میان راه عده‌ای از ایشان جدا شدند، اما بقیه درکربلا بر مزار امام حسین (علیه‌السلام) از گناهان خویش پوزش طلبیدند.[40]

آنان از گناه خويش و تنها گذاشتن امام(عليه السلام) و عدم يارى او توبه كردند و به مدّت يک شبانه روز در كنار قبرش ماندند و پيوسته گريه و زارى مى‌كردند. [41]

 

ناکامی توابین و عوامل آن

از جمله عواملی که در ناکامی نهضت توابین مؤثر بود عبارتند از: مرگ‌طلبی صِرف، شمار اندک ایشان در برابر سپاه اموی و تلاش‌های مزورانه زبیریان و اشراف کوفه.

هم‌چنین جان‌نثاری و شهادت‌خواهی در راه آرمان و عقیده، که هدف توّابین بود، در کوفه طرفداران زیادی نداشت.[42] سیاست‌های دوگانه حاکمان زبیری در کوفه و فریبکاری متحدانشان در میان سران قبایل و اشراف نیز در سست شدن نهضت توّابین مؤثر بود.

توّابین و زبیریان دشمن مشترکی (امویان) داشتند و این امر مانع رویارویی آنان شده بود، ولی آن‌ها در حقیقت همدیگر را دشمن می‌داشتند.[43] زبیریان از عواقب نهضت توّابین در کوفه سخت بیمناک بودند و خواهان نبرد توّابین با امویان در خارج از کوفه بودند.

عبداللّه بن یزید، حاکم زبیری کوفه، پیش از خروج توّابین از کوفه سیاست دوگانه‌ای پیشه کرده‌بود؛ از یک‌سو، از قصاص قاتلان اصلی امام حسین (علیه‌السلام) حمایت می‌کرد و از دیگر سو، تهدید می‌کرد که اگر توّابین در کوفه بر ضد آنان بشورند، با آنان خواهد جنگید.[44]

پس از خروج توّابین از کوفه، عبداللّه بن یزید توّابین را به اتحاد بر ضد دشمن مشترک تشویق می‌کرد، اما سلیمان بن صرد درخواست‌های وی را رد کرد و معتقد بود که همراهی زبیریان با ایشان موجب انحراف نهضت و پذیرفتن خلافت ابن زبیر خواهد شد.[45]

 

موضع امام سجاد (علیه‏السلام) در «قیام توّابین»

نهضت توّابین و قیام مردم کوفه، نتایج نسبتاً خوبى براى مسلمانان حق‌طلب به دنبال داشت و زمینه را براى قیام‏هاى بعدى فراهم نمود و بیم و ترس را در دل امویان انداخت. هدف توّابین نیز مقدّس و عبارت بود از: ریشه‏کن نمودن ظلم و فساد، دفاع از دین و سپردن حکومت به دست صالحان و فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، اما چون قیام توّابین حرکتى بى‏موقع، نسنجیده، خودسرانه و محدود بود، طبعاً امام سجاد (علیه‏السلام) نمى‏توانست موضع صریحى در حمایت از آن‌ها داشته باشد؛ ولو این‌که از لابه‏لاى سخنرانى‏هاى آن‌ها مى‏شود فهمید که توّابین، امام سجاد (علیه‏السلام) را به عنوان رهبر دینى و امام قبول داشتند و مصممّ بودند قبل از پیروزى کامل، از ذکر نام او به عنوان امام و رهبر خویش خوددارى کنند؛ ولى در طول مبارزات، اشارات مبهم و مخصوصى به امامت آن حضرت مى‏نمودند که نمونه آن را در اشعارى که «عبداللّه بن الاحمر» سروده و در آن، از یک منادى که معروف همه است و دعوت کننده به خیر و رستگارى است، نام برده15 که مسلّما آن منادى، امام سجاد (علیه‏السلام است)؛ زیرا محمد بن حنفیه سه سال بعد از قیام توّابین نامش به امامت برده‌شد. ظاهرا توّابین مى‏خواستند حکومت را به اهل‏بیت (علیهم‏السلام) واگذار کنند.[46] شاید بتوان گفت که قیام آنها با اذن غیر مستقیم امام عصر؛ یعنى امام سجاد (علیه‏السلام) بوده است؛ اگرچه هیچ موضع صریحى که دلالت بر تأیید یا ردّ توّابین باشد، اتخاذ ننمود ـ به خاطر موانعى که ذکر شد و به خاطر قبول نداشتن شیوه مبارزه آنها ـ با اصل قیام که نهضتى ضدّ ظلم و براى اجراى عدالت بود، موافق بود.

ائمه معصومین (علیهم السلام) نهضت‏هاى عصر خویش را نه به طور مطلق ردّ کردند و نه پذیرفتند، بلکه آن‌ها را که در چهارچوب اهداف امامت و بر اساس حق محورى حرکت کردند، تأیید و بقیه را ردّ نمودند. قیام توّابین چون در معیار حق مى‏گنجید، تاریخ هیچ‌گونه ردّى را در مورد آن به امام سجاد (علیه‏السلام) نسبت نداده است. دلیلى هم براى مخالفت وجود نداشت، چون این قیام‏ها فوایدى داشت.

میرزا ابوالحسن شعرانى در ترجمه کتاب نفس المهموم، چنین بیان نموده‌است: «امام سجاد (علیه‏السلام) از مردم کناره‏گیرى کرده بود و حال او مانند حال امام زمان در عصر ما است. همان‌طورى که در زمان ما نمى‏شود در اجراى احکام ضرورى دین منتظر ظهور امام زمان (علیه‏السلام) شد؛ مثل رسیدگى به ایتام و محجورین، قصاص، دفاع، حدود چون ترک این‌ها موجب فتنه‏ها و تسلّط اشرار مى‏شود، با این‌که این‌ها از وظایف امام زمان (علیه‏السلام) است؛ توّابین نیز وظیفه مجاهدت و توبه کردن داشتند با کشتن قاتلین سیدالشهداء (علیه‏السلام). اگرچه امام سجاد (علیه‏السلام) در قیام حضور نداشت و مصلحت در اقدام او نبود، ولى نهى نیز نفرمود و توّابین نیز تمسّک به آیه قرآن نمودند و اگر کسى حکم خدا را به وسیله قرآن یا اجماع یا عقل بداند، مثل این است که از لفظ [و زبان [امام شنیده باشد.»سکوت نخبگان و عواقب آن اگر چه توّابین جان و مال خویش را در راه هدفى مقدّس ـ که رضاى خداوند، انتقام خون شهداى کربلا، ریشه کن نمودن کانون فتنه اموى و سپردن امور جامعه به دست اهل‏بیت پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) بودـ نهادند؛ اما آن همه خسارت و کشته، یک هزارم اثر حادثه کربلا را از خود برجاى نگذاشت؛ چون اگر رهبران توّابین و برجستگان قیام که خود از دعوت‌کنندگان حسین بن على (علیهماالسلام) بودند، آن حضرت را یارى مى‏کردند، حادثه کربلا به گونه‏اى دیگر رقم مى‏خورد.

 

کتاب‌نامه مقاله توابین

  1. قرآن کریم
  2. ابن اثیر، علی بن محمد؛ الکامل فی التاریخ؛ ترجمه: حالت، ابوالقاسم/ خلیلی، عباس؛ مؤسسه مطبوعاتی علمی، بی‌جا، بی‌تا.
  3. ابن اعثم کوفی، احمد بن محمد؛ الفتوح؛ بی‌نا، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
  4. ابن خلدون، ابو زید عبدالرحمن؛ العبر تاریخ ابن خلدون؛ ترجمه: آیتی، عبد المحمد؛ مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، بی‌جا، ۱۳۶۳ ش.
  5. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر؛ البدایه والنهایه؛ چاپ: احمدابوملحم و دیگران؛ بی‌نا، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
  6. ابن مسکویه، احمد بن محمد؛ تجارب الامم؛ چاپ: امامی، ابوالقاسم؛ بی‌نا، تهران، ۱۳۶۶ش.
  7. ابو‌مخنف، لوط بن یحیی؛ مقتل الحسین؛ مطبعة العلمیة، قم، بی‌تا.
  8. اخطب خوارزم، موفق بن احمد؛ مقتل الحسین؛ چاپ: سماوی، محمد؛ بی‌نا، نجف، ۱۳۶۷.
  9. امامت پدیا.
  10. بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف؛ چاپ گویتین، اورشلیم ۱۹۳۶؛ چاپ افست ،بغداد، بی‌تا.
  11. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد؛ الغارات و شرح حال اعلام آن؛ ترجمه: عطاردی، عزیز الله؛ انتشارات عطارد، بی‌جا، ۱۳۷۳ش.
  12. داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی (زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)؛ عاشورا ريشه‌‏ها، انگيزه‌ها، رويدادها، پيامدها؛ امام على بن ابى طالب عليه السلام؛ بی‌نا، قم‏، 1388ش‏.
  13. ذاکری، علی اکبر؛ سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین؛ بی‌نا، بی‌جا بی‌تا.
  14. ذهبی، محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام؛ چاپ: تدمری، عمر عبدالسلام؛ حوادث و وفیات؛ ۶۱ـ۸۰ هـ، بی‌نا، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
  15. راسخون.
  16. شهیدی، سیدجعفر؛ تاریخ تحلیلی اسلام؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، بی‌جا بی‌تا.
  17. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری؛ ترجمه: پاینده، ابوالقاسم؛ اساطیر، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۵ش.
  18. طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک؛ مؤسسه الاعلمی، بیروت، ۱۴۰۳ق.
  19. طقوش، محمد سهیل؛ دولت امویان؛ پژوهشکده حوزه و دانشگاه، بی‌نا، قم، بی‌تا.
  20. عرب ابوزیدی، عبدالرضا؛ فصلنامه علمی تخصصی تاریخ در آینه پژوهش؛ شماره 20، سال پنجم، زمستان 1387هـ ش.
  21. عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابة فی تمییز الصحابة؛ بی‌نا، مصر، ۱۳۲۸ ق.
  22. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بی‌نا، بی‌جا بی‌تا.
  23. محمدجعفری، سیدحسین؛ تشیع در مسیر تاریخ؛ ترجمه: آیت اللهی، سید محمدتقی؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی‌جا بی‌تا.
  24. مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب، بی‌نا، بی‌جا بی‌تا.
  25. معروف حسنی، هاشم؛ جنبش‌های شیعی در تاریخ اسلام؛ ترجمه: عارف، محمدصادق؛ بی‌نا، مشهد، ۱۳۷۱ش.
  26. نمازی، علی؛ مستدرک سفینةالبحار؛ مؤسسة النشرالاسلامی التابعة لجماعة المدرسین قم، بی‌تا.
  27. کاتب واقدی، محمد بن سعد؛ طبقات الکبری؛ ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود؛ انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، تهران، ۱۳۷۴ش.
  28. ویکی شیعه.
  29. ویکی فقه.

 

[1]. «و (یاد کنید) آن‌گاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بی‌گمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و یکدیگر را بکشید، این کار نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است. آن‌گاه، خداوند از شما در گذشت که او توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۵۴.

[2]. برای اطلاع بیشتر از قیام توّابین، به بحارالأنوار علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۳۵۸ مراجعه شود؛ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 389؛ امامت پدیا.

 

[3]. بقره، 54.

[4]. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 176.

[5]. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ترجمه: حالت، ابوالقاسم/ خلیلی، عباس، ج ۱۱، ص ۳۱۳ – ۳۱۲.

[6]. شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۲۰۶-۲۰۵؛ ویکی فقه.

[7]. داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی (زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، عاشورا ريشه ‏ها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها، امام على بن ابى طالب عليه السلام، ص 670‏‏.

[8]. نمازی، شیخ علی، مستدرک سفینةالبحار، ج ۴، ص ۶۸.

[9]. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص ۸۱-۸۰.

[10]. محمدجعفری، سیدحسین، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه: آیت اللهی، سید محمدتقی، ص ۲۶۲.

[11]. دولت امویان، ص ۷۹؛ ویکی فقه.

 

[12]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ج ۴، ص ۴۲۶؛ ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه: عطاردی، عزیز الله، ج ۲، ص ۷۷۵؛ ابن خلدون، ابو زید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه: آیتی، عبد المحمد، ج ۲، ص ۴۲-۴۳؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج ۲، ص ۷۶.

[13]. برگرفته از كامل ابن اثير، ج 4، ص 158 – 186 (با تلخيص فراوان)؛ ر ك: ابومخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسين، ص 248 – 310؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 426 – 471؛ داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، امام على بن ابى طالب عليه السلام، ص 670‏‏.

[14]. برگرفته از كامل ابن اثير، ج 4، ص 158 – 186 (با تلخيص فراوان)، ر ك: مقتل الحسين ابومخنف، لوط بن یحیی، ص 248 – 310؛ طبری، محمد بن جریر، تاريخ طبرى، ج 4، ص 426 – 471؛ داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، امام على بن ابى طالب عليه السلام، ص 670‏‏.

[15]. داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، امام على بن ابى طالب عليه السلام، ص 670‏‏.

[16]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۵۴-۵۵۵؛ ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، چاپ: امامی، ابوالقاسم، ج ۲، ص ۹۶.

[17]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۵۵-۵۵۸؛ ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۶۱ و ۱۶۲.

[18]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۵۹-۵۶۰ و ۵۸۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۶۲ و ۱۶۳؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن محمد، الفتوح، ج ۶، ص ۵۱-۵۳؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، چاپ: احمدابوملحم و دیگران، ج ۴، ص ۲۵۰-۲۵۱ و 254.

[19]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۸۰؛ الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۶۳؛ البدایه والنهایه، چاپ: احمدابوملحم و دیگران، ج ۴، جزء ۸، ص ۲۵۱ـ۲۵۳.

[20].تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۸۰  و ۵۸۴؛ البدایة والنهایة، چاپ احمدابوملحم و دیگران، ج ۴، جزء ۸، ص ۲۵۱.

[21]. ابن اثیر علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۷۸.

[22]. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک ج ۴، ص ۴۵۶ و ۴۵۷.

[23]. ابی‌مخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین، ص ۲۹۱؛ ویکی شیعه.

[24]. ابن اثير، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 176.

[25]. همان، ص 163.

[26]. داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی (زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، امام على بن ابى طالب عليه السلام، ص 668‏.

[27]. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 432؛ سایت راسخون.

[28]. ر ک: عرب ابوزیدآبادی، عبدالرضا، «بررسی علت عدم حضور سلیمان بن صرد در کربلا»، فصلنامه تاریخ در آئینه پژوهش شماره20، ص 138 و 139.

[29]. همان.

[30]. داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، امام على بن ابى طالب عليه السلام، ص 670‏‏.

[31]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۹۳-۵۹۶؛ ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۴۵ و ۱۴۹ و ۱۷۹ و ۱۸۰؛ ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، چاپ: امامی، ابوالقاسم، ج ۲، ص ۱۰۶-۱۰۸.

[32]. الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۸۰۱۸۱.

[33]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۱۰.

[34]. ابن اعثم کوفی، احمد بن محمد، الفتوح، ج ۶، ص ۸۱؛ الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۸۲؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۹۴.

[35]. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه: آیتی، عبد المحمد، ج ۲، ص ۴۲-۴۳؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج ۲، ص ۷۶.

[36]. الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۸۲.

[37]. کاتب واقدی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج ۴، ص ۲۶۶-۲۶۵؛ ویکی فقه.

[38]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ: تدمیری، عمر عبدالسلام، ج۱، ص ۴۸۰؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة چاپ: احمدابوملحم و دیگران، ج ۴، جزء ۸، ص ۲۵۷.

[39]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۶۰۰-۶۰۱ و ۶۰۴-۶۰۵؛ الفتوح، ج ۶، ص ۸۶؛ اخطب خوارزم، موفق بن احمد، مقتل الحسین، چاپ: سماوی، محمد، ج ۲، ص ۱۹۹.

[40]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۸۹-۵۹۰؛ ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۷۷ ۱۷۸.

[41]. برگرفته از كامل ابن اثير، ج 4، ص 158 – 186 (با تلخيص فراوان) هم‌چنين ر ك: مقتل الحسين ابومخنف، ص 248 – 310 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 426 – 471؛ داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، امام على بن ابى طالب عليه السلام، ص 670‏‏.

[42]. معروف حسنی، هاشم، جنبش‌های شیعی در تاریخ اسلام، ترجمه: عارف، محمدصادق، ج ۱، ص ۵۴۴ ـ ۵۴۵.

[43]. همان، ج۱، ص ۵۳۶ و ۵۴۵ و۵۳۹-۵۴۰.

[44]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۶۱-۵۶۲.

[45]. همان، ج ۵، ص ۵۹۱-۵۹۲؛ ویکی فقه.

[46]. ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، ج 2، ص 97.