Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مفهوم شناسی مسجد

واژه مسجد در لغت به معناى سجده­گاه و پيشانى است. «ابن منظور» در لسان العرب در باره مسجد مى‏نويسد: «مسجَد و مسجِد جايى است که در آن سجده مى‏کنند و مفرد مساجد است». زجاج مى‏گويد: «هر جايگاهى که در آن عبادت کنند، مسجد است». ابن اعرابى مى‏گويد: «مسجَد به فتح جيم، محراب و نمازگاه خانه‏ها است و مسجِد به کسر جيم، نمازگاه جماعات است و جمع آن مساجد (مسجدها) است».[1]

مسجد در اصطلاح به عبادت­گاه مسلمانان اطلاق مى‏شود. از آن جهت که عظيم‏ترين عبادتى که در آن برگزار مى‏شود، نماز و شاخص‏ترين جزء نماز نیز سجده است از این رو به آن مکان، مسجد مى‏گويند.[2]

با اين­که لفظ مسجد و اشتقاقات آن به طور مکرر در قرآن آمده، بعضى از لغت شناسان و مفسران اين واژه را يک واژه سريانى مى دانند که به زبان عربى داخل شده است از جمله سيوطى کلمه «سجّدا» را از کلمات دخيله و از اصل سريانى مى داند.[3] مستشرق انگليسى استانلى لينپول مسجد را بر گرفته از واژه meschita ايتاليايى و يا mesqita اسپانيايى مى داند.[4]

شاید ورود اين واژه از سريانى به عربى بعيد نباشد؛ چون زبان­هاى عربى و عبرى و سريانى و نبطى تقريبا ريشه واحدى دارند. ولى گفته لينپول بعيد به نظر مى رسد، چون اگر تشابهى وجود دارد يا صرفاً تصادفى است و يا عکس سخن آنها، از عربى به اين زبان­ها وارد شده است؛ به این دلیل که کلمه مسجد، حتى در زمان جاهليت و پيش از اسلام در ميان عرب­ها رايج بوده است. نمونه آن مسجدالحرام است که در ميان آنها متداول بود که در قرآن آمده و واژه هاى قرآن مطابق با اصطلاحات عصر جاهلى است.

بنا به ديدگاه برخى، مسجد معرب «مزکت» است که از زبان آرامى وارد زبان عربى شده است و به جاى سجده و محلى که مسلمانان در آن نماز مى‏گزارند، اطلاق مى‏شود.
Mutagenesen av kjent https://norgerx.com/viagra-jelly-norge.html allergisk rhinitt er relatert til generell kunnskap og blodnivåer, samt mulig forebygging av kjente anfall.
[5]

در جای دیگری وارد شده است که، اين واژه در بعضى از لهجه هاى قبايل عربى به صورت «مسيد» آمده است و قلب حرف جيم به ياء در ميان عرب­هاى جزيرة العرب شايع است. همچنين در اندلس و بلاد مغرب به مسجد «مزد» يا «مسيد» گفته مى شود.[6]  اضافه مى شود که مسجد در لهجه آذری «مچد» تلفظ مى شود.

در کتب لغت سجده را به معناى خضوع و فروتنى مخصوص معنا کرده اند که نوع شايع آن گذاشتن پيشانى بر زمين است، همچنين به معناى ادامه نظر هم آمده است. فيروز آبادى ضمن معنا کردن مسجد به خضوع و ادامه نظر و انحناء، گفته است که، «مسجد» به معناى پيشانى و هفت عضو سجده است و نيز گفته است که سَجَدَ يَسجُدُ از باب نَصَرَ يَنصُرُ است و اسم مکان آن بايد با فتحه جیم (عین الفعل) بيايد، ولى در چند مورد به اين قاعده عمل نشده، از جمله؛ در کلمه مسجد که با کسره جيم آمده است و از آن­جا که سجده به معناى فروتنى است، از لحاظ لغت به رکوع هم مى توان سجده گفت، همانگونه که در آيه شريفه، «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً»؛ «و از در (معبد بيت المقدس) با خضوع و خشوع وارد شوید»،[7] اين واژه به معناى رکوع کنندگان مى باشد.[8]

ابن منظور نيز معناى مشابهى براى سجده ذکر کرده و گفته: سجده؛ يعنى گذاشتن پيشانى بر زمين، بالاترين خضوع است و هر نوع خضوعى را مى توان سجده گفت و در آيه شريفه، «آيا آنها به مخلوقات خدا توجه نکرده‏اند که چگونه سايه‏هايشان از راست و چپ در کنارشان در حرکتند و با فروتنى براى خدا سجده مى‏کنند».[9] سجّدا به معناى خضّع مى باشد.[10] اضافه مى شود که در تمام آياتى که به زمين و آسمان و موجودات بی­جان نسبت سجده داده شده، منظور همان خضوع و تسليم در برابر اراده حق تعالى است.

راغب اصفهانى سجده را به انحناء و تذلل معنا مى کند و مى گويد: سجده عام است و شامل انسان و حيوان و جماد مى شود. سپس درباره واژه مسجد مى­گويد: مسجد محل نماز است و گفته شده که همه زمين مسجد است چون در روايتى آمده که زمين، مسجد و پاک کننده قرار داده شده و گفته شده که منظور از مساجد، مواضع سجود است که عبارت است از: پيشانى و دماغ و دو دست و دو زانو و دو پا.[11]

لازم به ذکر است که سخن راغب اصفهانى اشاره دارد به روايتى از پيامبر اسلام که فرمود: «زمين براى من محل سجده و پاک کننده قرار گرفت»[12] و اين مطلب درست است؛ چون همه جاى زمين مى تواند محل سجده باشد، ولى مسجد اصطلاحى آن جايگاه ويژه اى است که آماده براى نماز و عبادت شده و احکام خاص خود را دارد.


[1]. واسطى، زبيدى، حنفى، محب الدين، سيد محمد مرتضى حسينى‌، تاج العروس من جواهر القاموس‌، محقق و مصحح: شیری، على، ج 5، ص 7‌.

[2]. حسينى دشتى، سيد مصطفى، معارف و معاريف، ج 9، ص 351.

[3]. سيوطى، جلال الدین، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 432.

[4]. الولی، طه، المساجد فى الاسلام، ص 138.

[5]. معين، محمد، فرهنگ فارسى، ج 3، ص 1406.

[6]. الولی، طه، المساجد فى الاسلام، ص 136.

[7]. بقره، 58.

[8]. فيروز آبادى، القاموس المحيط، ج 1، ص 579.

[9]. نحل، 48.

[10]. ابن منظور، لسان العرب ج 3، ص 204.

[11]. راغب، اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن ص 397.

[12]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 3، ص 349، محقق، مصحح و ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام.