کپی شد
مفهومشناسی فقه
فقه در لغت:
در مراجعه ابتدايى به کلمات و تعبيرات بسیاری از اهل لغت، به نظر مىرسد که «فقه» به معناى مطلق فهم باشد،[1] ولى با تأمل و نگاهى مجدّد خصوصاً به عبارات لغويانى که در مقام تعيين تفاوتهاى ظريف بين واژگان متشابه برآمدهاند، به اين نتيجه مىرسيم که «فقه» در لغت، مطلق فهم نيست بلکه موشکافى و ريزبينى و فهم دقيق را «فقه» میگويند. أبو هلال عسکرى (م 395) در الفروق اللغویة مىنويسد: «فقه آن است که انسان با دقّت و تأمّل، پى به مقتضاى کلام ببرد؛ لذا به کسى که مخاطب شما واقع شده مىگويید: «تفقّهْ ما أقوله»؛[2] يعنى در آن چه مىگويم تأمّل کن تا بر آن واقف شوى»[3] و اگر بخواهيم دقيقتر سخن بگوييم بايد به جاى «فهم دقيق» از واژۀ «ادراک دقيق» استفاده کنيم؛ زيرا مادّۀ «فهم» خود، نوعى دقّت و تأمّل را در بر دارد.[4]
فقه در فرهنگ قرآنى:
فقه در فرهنگ قرآنى نیز به همان معناى لغوى، يعنى بصيرت و ريزبينى و ادراک دقيق استعمال شده است، هر چند بعضى[5] چنين پنداشتهاند که فقه در بعضى از آيات قرآنى؛ مانند «قٰالُوا يٰا شُعَيْبُ مٰا نَفْقَهُ کثِيراً مِمّٰا تَقُولُ؛[6] گفتند: اى شعيب! ما بسيارى از آن چه را مىگويى، نمىفهميم!»، به معناى مطلق آگاهى است، حال آن که در اين گونه موارد نيز به معناى فهم دقيق است؛ زيرا چنين نبود که آنان از حرفهاى شعيب (علیه السلام)، چيزى سر در نياورند بلکه با آن که ظاهر سخنان آن حضرت دربارۀ مبدأ و معاد و مسائل اخلاقى و غير آن را مىفهميدند، ولی به جهت سيطرۀ شهوات و خواستههاى نفسانى؛ چون به حاقّ و روح بيانات او پى نمىبردند و نمىتوانستند آن را باور کنند، مىگفتند: «ما بسیاری از آن چه را تو مىگويى نمىفهميم و دقيقاً از آن سر در نمىآوريم».
همچنین در آيۀ 122 سورۀ توبه («فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ؛ چرا از هر گروهى از آنان، طايفهاى کوچ نمىکند (و طايفهاى در مدينه بماند)، تا در دين (و معارف و احکام اسلام) آگاهى يابند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنها را بيم دهند؟»)، نیز به معنای فهم عمیق از دین و بصیرت در آن آمده است.[7]
فقه در اصطلاح فقها و اصوليون:
از آن چه گذشت به دست مىآيد که استعمال واژۀ «فقه» در بعضی از آيات قرآن در مصداق بصيرت در مسائل دين (لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ)، سبب شد تا در روايات، اين واژه مترادف با بصيرت و ادراک دقيق در امور دينى به حساب آيد؛ يعنى در لسان روايات و متشرّعان نيز همان معناى لغوى اراده شود. تنها تغيير حاصل آمده، اين بود که صرفاً بر مسائل دينى تطبيق گردد؛ اين محدوديّت تطبيقى تا عصر تفکيک علوم دينى، که همان عصر امام صادق (ع) است، از يکديگر ادامه داشت. در اين عصر دانشهايى؛ نظير دانش توحيد يا کلام، دانش اخلاق (معرفة النّفس)، دانش تفسير و … از بدنۀ فقه جدا شده بود. فقه، تنها در احکام فرعى به کار مىرفت و درست از همين تاريخ اصطلاح جديدى از حيث محدودۀ تطبيق (نه در اصل معنا که ادراک دقيق باشد) در نزد فقها و متشرّعه به وجود آمد.
در اين عصر بود که در کلمات کسانى؛ چون شافعى، فقه به «علم به احکام شرعيّۀ عمليّهاى که از طريق ادلّۀ تفصيليّه به دست مىآيد»[8] تعريف شد و تقريباً عين همين تعبير در کلمات فقها و اصوليون فريقين به چشم مىخورد.[9] تنها تفاوت در تعبير به «فرعيّه» است که در کلمات فقهاى شيعه؛ مانند شيخ طوسى و صاحب معالم به جاى «عمليّه» نشسته است.
روشن است که با قيد «فرعيّه»، اصول دين و اصول فقه خارج مىشود، در حالى که با قيد «عمليّه»، مسائل مرتبط به اعمال قلب که در علم اخلاق از آن بحث مىشود؛ نظير حرمت ريا، حسد، کبر و … نيز خارج مىگردد.[10] چنان که با قيد «ادلّۀ تفصيليّه»، آشنايى مقلّد به احکام فرعى جدا مىشود و در نتيجه علم مقلّد به فتاواى مرجع تقليدش «فقه اصطلاحى» به حساب نمىآيد و کلمۀ فقه اصطلاحى تنها شامل «آگاهىهاى اجتهادى» مىشود؛ چنان که «فقيه اصطلاحى» نيز تنها بر مجتهد اطلاق مىگردد و شامل مقلّد نمىشود.
به هر حال، در اصطلاح اصوليون و فقها، فقه، مجموعهاى از قوانين، دستورات و امر و نهىهايى است که فقيه، از منابع و ادلّۀ تفصيلى آن استنباط مىکند و موضع عملى بندگان را در برابر خالق رقم مىزند و به او مىآموزد که چه عکس العملى در مقابل مولاى حقيقىاش داشته باشد.
به بيان ديگر: اگر غرض از خلقت انسان، عبوديت است: «وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّٰا لِيَعْبُدُونِ؛[11] من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينکه عبادتم کنند (و از اين راه تکامل يابند و به من نزديک شوند)»، فقه، طريق عبوديت و بندگى را تعيين مىکند و راه عملى آن را به بنده مىآموزد و بر همين اساس به آن «شريعت» و «منهاج» -به معناى راه- نيز گفته مىشود.[12]
[1]. اين معنا از تعبيراتى؛ نظير این گفتهها استفاده مىشود: «الفقه، الفهم. قال اعرابى لعيسى بن عمر: شهدتُ عليك بالفقه …»، ر.ک: صحاح اللغه، مادۀ «فقه»؛ «الفقه، بالكسر، العلم بالشيء و الفهم له و الفطنة له»، ر.ک: قاموس اللغه، مادۀ «فقه»؛ «الفقه، فهم الشيء»، ر.ک: مصباح المنير، مادۀ «فقه».
[2]. الفروق اللغويه، الفرق بين العلم و الفقه، ص 412.
[3]. بر همين اساس است که بعضى از محقّقان لغوى معاصر تصريح مىکنند که ريشۀ اصلى در اين مادّه، به معنای فهم با دقت و تأمّل است؛ «إنّ الأصل الواحد في المادّة هو فهم على دقّةٍ و تأمّل»، ر.ک: التحقيق فى کلمات القرآن الکريم، مادّۀ «فقه».
[4]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 33، مدرسه امام على بن ابى طالب عليه السلام، چاپ اول، قم، 1427ق؛ التحقيق فى کلمات القرآن الکريم، مادّۀ «فهم».
[5]. اين نقض از جانب زركشى در المنثور فى القواعد، ج 1، ص 2، صورت گرفته است.
[6]. هود، 91.
[7]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 33 و 34.
[8]. همان، ص 37، به نقل از شرح جمع الجامع للمحلى، ج 1، ص 32.
[9]. همان، به نقل از عدة الاصول، ج 1، ص 21؛ معالم الدين، ص 33؛ الاصول العامة للفقه المقارن، ص 15.
[10]. همان، به نقل از الموسوعة الفقهيّة الکويتيّة، ج 1، ص 13.
[11]. ذاریات، 56.
[12]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 38.