searchicon

کپی شد

مفهوم سیاست

«سیاست» در لغت به معنای تصدی شئون ملت و تدبیر امور مملكت است. در «لسان العرب» می‏گوید: «سوس» به معنای ریاست است و معنای سیاستشان كرد، این است كه بر آنها ریاست نمود.[1]

در «اساس‏اللغه» می‏گوید: «فرماندار كسی است كه رعیت و امور مربوط به آنها را سیاست كند. و می‏گویند: «فلان شخص امور قبیله‏اش را سیاست نمود، یعنی بر قبیله خود ریاست كرد».[2]

سرانجام «ابوالبقاء» كلمه «سیاست» را این چنین معنا كرده است: «سیاست عبارت است از حفظ مصالح ملت و نشان دادن راه نجات، در حال و آینده، پیامران الاهی كسانی هستند كه بر ظاهر و باطن عموم مردم ریاست دارند، و زمامدران تنها بر ظاهر مردم حكومت می‏نمایند و سیاست مدنی عبارت است از: تدبیر امور مردم به طریق راستی و عدالت.[3]

خلاصه «سیاست» از نظر لغت به معنای تصدی امور ملت و رعایت مصالح و تدبیر شئون آنان است. در فارسی نیز به “خط مشی” یا “خط سیر و راهی که انسان پیش رو گرفته است”، اطلاق می شود.

در اصطلاح عام به روند انجام و تصمیم گیری ها برای هر گونه گروه از قبیل حکومت و کشورها، نهادهای سازمانی، دانشگاهی، دینی و دیگر نهادها، و در اصطلاح خاص به روند و انجام تصمیم گیری ها برای حکومت ها و کشورها گفته می شود.



[1] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج6، مادۀ سوس.

[2] زمخشری، اساس اللغة، همان.

[3] ابوالبقاء، کلیات ابوالبقاء، همان