کپی شد
مفهوم اصطلاحی توریه در قرآن
لفظ «توریه» در قرآن استعمال نشده، ولی معنای اصطلاحی توریه در کلام مفسران قرآن استفاده شده است. بعضی از مفسران قرآن کریم، آیاتی از کتاب الهی را بر توریه حمل کرده اند که به بعضی از آنها اشاره مىشود:
الف. اظهار بیماری حضرت ابراهیم (علیه السلام) در برابر مشرکان
حضرت ابراهیم (علیه السلام) در برابر مشرکان، اظهار بیماری کرد و فرمود: «انی سقیم».[1] درباره این فرمایش حضرت احتمالاتی داده شده که یکی از آنها این است که ایشان در اين سخن توريه كرده باشد؛ زیرا منظور آن حضرت اين نبود كه من الان واقعا بیمارم، بلکه یعنی من به زودى بيمار مىشوم؛ زيرا وقتی در ستارگان نگريست، دانست كه زمان بيمارى تب او كه در زمان معينى به آن عادت داشت، فرا رسيده است.[2] برخى گفتهاند: يعنى من به نظر شما و از نگاه شما به خاطر دعوتم بيمار تلقی مىشوم،[3] یا آن که کسی که مرگ او را همراهی مىکند در واقع بیمار است، هر چند در زمان حال بیمار نباشد،[4] یا آن که با توجه به یکی از روایات، سقیم؛ یعنی من طالب و مایل به دین خود هستم.[5]
ب. استناد شکستن بتها توسط حضرت ابراهیم (علیه السلام) به بت بزرگ
حضرت ابراهیم (علیه السلام) وقتی همه مردم از شهر بیرون رفتند، وارد بتخانه شد و همه بت ها را شکست، مگر بت بزرگ را[6] و تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت و وقتی مردم از او سؤال کردند: «اى ابراهيم، آيا تو با خدايان ما چنين كردى؟»[7] فرمود: «[نه] بلكه آن را اين ]بت[ بزرگشان كرده است، اگر سخن مىگويند از آنها بپرسيد».[8] از آن جا كه ظاهر اين تعبير به نظر مفسران با واقعيت تطبيق نمىداده، و از آن جا كه ابراهيم (علیه السلام) پيامبر است و معصوم و هرگز دروغ نمىگويد، در تفسير اين جمله، مطالب مختلفى گفتهاند[9] كه یکی از آنها این است که حضرت ابراهيم به اصطلاح «توريه» كرده و مرادش از «كَبِيرُهُمْ»، خداوند سبحان بوده است؛ یعنی این فعل، فعل خدا است و من این کار را از پيش خود نكردم، بلکه به امر الهى بوده است.[10]
ج. توریه در نسبت دزدی به برادران حضرت یوسف (علیه السلام)
در بخشی از داستان حضرت یوسف (علیه السلام)، ندا دهندهای خطاب به قافله برادران یوسف (علیه السلام) فرياد زد: اى اهل قافله شما دزد هستيد (انکم لسارقون[11]). این نسبت سرقت به برادران یوسف (علیه السلام) هر چند از سوی ندا دهندهای صورت گرفت، ولی بر فرض اگر با دستور حضرت یوسف (علیه السلام) نیز انجام شده باشد، با واقع مطابق نیست؛ زیرا برادران یوسف (علیه السلام) چنین کاری نکرده بودند؛ بلکه با فرمان حضرت یوسف (علیه السلام) و به تدبیر الهی[12] آن پیمانه مخصوص در بارِ آنها نهاده شده بود تا با کشف آن بتوانند بنیامین را نزد خود نگه دارند.[13] برای توجیه این نسبت دزدی، احتمالاتی مطرح شده که یکی از آنها -با استناد به بعضی از روایات، توریه است، به این معنا که منظور سرقتی بود که برادران حضرت یوسف (علیه السلام) در سال های قبل انجام داده بودند، آنان با حیله و نیرنگ یوسف (علیه السلام) را از پدرش دزدیدند و به چاهی انداختند.[14]
د. نسبت نسیان موسی کلیم (علیه السلام) به خود
در داستان حضرت خضر و موسی (علیهما السلام)، حضرت خضر با جناب موسی عهد کرد که شرط همراهی تو با من این است که از حکمت کارهایم نپرسی تا آن که خود بازگو نمایم. حضرت موسی (علیه السلام) هم پذیرفت، ولی در همان اولین مرحله؛ یعنی سوراخ کردن کشتی توسط حضرت خضر (علیه السلام) به ایشان اعتراض کرد.[15] خضر (علیه السلام) گفت: نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من صبر كنى.[16] حضرت موسی کلیم (علیه السلام) گفت: مرا در برابر فراموشی كه داشتم مؤاخذه مكن و بر من به خاطر اين كار سخت مگير.[17]
بعضی از مفسران، در باب نسبت فراموشی حضرت موسی (علیه السلام) به خود، گفته اند: حضرت موسی فراموش نکرد و دچار نسیان نشد، بلکه توریه کرد، به این صورت که در ظاهر از لفظ نسیان استفاده کرده، ولی در واقع مرادش، ترک وصیت و عهد با خضر (علیه السلام) بوده، در نتیجه معنای آیه این است: مرا به سبب ترک وصیت و عهدم با تو، مؤاخذه مکن.[18]
هـ. توریه موسی کلیم (علیهالسّلام) در نسبت گمراهی به خویش
در بخشی از سرگذشت پرماجرای حضرت موسی (علیه السلام) آمده است: آن حضرت وقتی به عنوان پیامبر الهی وارد دربار فرعون شد، با سؤالات و اعتراضاتی از جانب فرعون مواجه شد: از جمله آن که تو آن كارت را (كه نمىبايست انجام دهى) انجام دادى (و يك نفر از ما را كشتى)، و تو از ناسپاسانى!».[19]
این جمله فرعون اشاره به قضیه ای است که حضرت موسی (علیه السلام) هنگامی که وارد شهر (پایتخت مصر) شد، ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند، يكى از آنها جزء پيروان او بود، و ديگرى از دشمنانش، آن كه از پيروان او بود از وى در برابر دشمنش تقاضاى كمک كرد، موسى (علیه السلام) جلو آمده و مشت محكمى بر سينه دشمنش که از فرعونیان بود زد، به نحوی که بر زمين افتاده و مرد!.[20]
موسى (علیه السلام) در جواب فرعون فرمود: «قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ؛ من آن كار را انجام دادم در حالى كه از گمراهان بودم!».[21]
در اين جا در مورد تعبير «ضالّين» در ميان مفسران گفتگو بسيار شده است؛ که شاید پاسخی که از جهاتی مناسبتر با مقام موسی (علیه السلام) و عصمت و عظمت او باشد، این است که آن حضرت در این جا توریه به کار برده است، یعنی سخنی گفته که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم، و بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید، ولی در باطن مقصود دیگری داشته و آن این که من نمیدانستم که این کار مایه این همه دردسر میشود و گرنه اصل کار حق و مطابق قانون عدالت بود، و یا این که بنا بر فرمایش امام رضا (علیه السلام) در پاسخ مأمون،[22] من آن روز که این حادثه واقع شد راه را گم کرده بودم و به آن جا رسیدم که این حادثه رخ داد.[23]
[1]. صافات، 89.
[2]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 8، ص 702 و 703؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 91 و 92.
[3]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 86.
[4]. زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 49.
[5]. «روي في الاحتجاج، أنه سئل الصادق (علیه السلام)… عن قول إبراهيم فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقٰالَ إِنِّي سَقِيمٌ قال ما كان إبراهيم سقيما و ما كذب إنما عنى سقيما في دينه أي مرتادا». طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق/مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 354 و 355.
[6]. انبیاء، 58.
[7]. همان، 62.
[8]. همان، 63.
[9]. تفسیر نمونه، ج 13، ص 438 و 439.
[10]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 203؛ قرائتی، محسن، تفسير نور، ج 7، ص 470.
[11]. یوسف، 70.
[12]. یوسف، 76.
[13]. همان، 74 و 75.
[14]. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، البرهان في تفسير القرآن، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية مؤسسة البعثة- قم، ج 3، ص 184.
[15]. کهف، 71.
[16]. همان، 72.
[17]. همان، 73.
[18]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 6، ص 747.
[19]. شعراء، 19.
[20]. قصص، 15.
[21]. شعراء، 18 – 20.
[22]. عروسى حويزى، عبد على بن جمعه، تفسير نور الثقلين، محقق: رسولى محلاتی، سيد هاشم، ج 4، ص 48.
[23]. تفسير نمونه، ج 15، ص 203 و 204.