کپی شد
مفاد صلحنامه حدیبیه
پس از چند بار رفت و آمد نمایندگان قریش، “سهیل بن عمرو” با دستورهای خاصی که قریش به او دادهبود مأمور شد که گفتوگو را با تنظیم قرارداد خاصی پایان دهد. وقتی چشم پیامبر (صلى الله علیه و آله) به او افتاد، فرمود: “سهیل بن عمرو آمده است تا میان ما و قریش قرارداد صلحی ببندد. سهیل بن عمرو به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: “ای ابوالقاسم! مکه حرم و محل عزت ما است و جهان عرب میداند که تو با ما جنگیدهای. اگر تو با همین حالت که نشانه قدرت توست به مکه وارد شوی، ضعف و بیچارگی ما را در تمام جهان عرب آشکار میسازی و فردا تمام قبایل عرب به فکر تصرف سرزمین ما میافتند؛ من تو را به خویشاوندی خود با ما، سوگند میدهم (که به مکه حمله نکنی) و احترامی را که مکه دارد و زادگاه تو است، به تو یادآور میشوم”. وقتی سخن سهیل بن عمرو به اینجا رسید، پیامبر (صلى الله علیه و آله) کلام او را قطع کرد و فرمود: “منظورتان چیست؟” او گفت: “نظر سران قریش این است که امسال از این نقطه به مدینه بازگردید و مراسم عمره را در سال آینده بهجا آورید. مسلمانان میتوانند سال آینده مانند تمام طوایف عرب در مراسم حج شرکت کنند، به این شرط که بیش از سه روز در مکه نمانند و سلاحی جز سلاح مسافر همراه نداشتهباشند”.
گفتوگوی دو طرف، با تمام سختگیریهای سهیل بن عمرو به پایان رسید و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظیم شده و دو طرف آن را امضا کنند.[1]
برای این کار، پیامبر (صلی الله علیه و آله)، علی (علیه السلام) را خواست و دستور داد که در آغاز پیمان صلح: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بنویسد و علی (علیه السلام) نیز نوشت. سهیل بن عمرو گفت: “من با این جمله آشنایی ندارم و “رحمان” و “رحیم” را نمیشناسم؛ بنویس باسمک اللهم؛ یعنی به نام تو ای خداوند”. پیامبر (صلی الله علیه و آله) پذیرفت که پیماننامه به ترتیبی که سهیل بن عمرو میگوید، نوشته شود و علی (علیه السلام) نیز آن را نوشت. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) دستور داد که چنین بنویسد: “این پیمانی است که محمد، پیامبر خدا با سهیل بن عمرو، نماینده قریش بست”. سهیل بن عمرو گفت: “ما رسالت و نبوت تو را قبول نداریم و اگر رسالت تو را قبول داشتیم، هرگز با تو نمیجنگیدیم. باید نام خود و پدرت را بنویسی و این لقب را از متن پیمان برداری و بنویسی محمد بن عبدالله”. امام علی (علیه السلام) فرمود: “به خدا قسم، او رسول خداست حتی اگر تو قبول نداشته باشی”. سهیل بن عمرو گفت: “عنوان رسول الله را پاک کن تا قرارداد امضا شود”. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: “وای بر تو ای سهیل بن عمرو! دست از دشمنی با پیامبر بردار”. پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواسته سهیل بن عمرو را پذیرفت و به علی (علیه السلام) دستور داد که لفظ “رسول الله” (صلی الله علیه و آله) را پاک کند. در این لحظه علی (علیه السلام) با کمال ادب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: “من نمیتوانم عنوان رسالت و نبوت تو را از پهلوی نام مبارکت پاک کنم”. پیامبر (صلی الله علیه و آله) از علی (علیه السلام) خواست که انگشت ایشان را روی آن بگذارد تا خود آن را پاک کند و علی (علیه السلام) انگشت آن حضرت را روی آن لفظ گذاشت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) لقب “رسول الله” را پاک کرد.[2]
در آن لحظه که امیر مؤمنان (علیه السلام) از پاک کردن لفظ “رسول الله” خودداری کرد، پیامبر رو به علی (علیه السلام) کرد و فرمود: “ای علی! فرزندان این گروه تو را به چنین کاری فرا میخوانند و تو در کمال مظلومیت به چنین کاری تن میدهی”. این مطلب در خاطره علی (علیه السلام) باقی بود تا اینکه جنگ صفین پیش آمد و پیروان سادهلوح امیرمؤمنان (علیه السلام)، به سبب رفتارهای فریبنده سربازان شام ـ که به فرماندهی معاویه و عمرو عاص با علی (علیه السلام) جنگیدند ـ قرار گرفته و علی (علیه السلام) را وادار کردند که به صلح تن بدهد. پس برای نوشتن قرارداد صلح انجمنی تشکیل داده شد. نماینده امام “عبیدالله بن ابی رافع” مأموریت یافت صلحنامه را چنین بنویسد: هَذَا مَا تَقَاضَى عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ؛ در این لحظه “عمروعاص”، نماینده رسمی معاویه و سربازان شام رو به دبیر علی (علیه السلام) کرد و گفت: “نام علی و پدر او را بنویس، زیرا اگر ما او را امیرمؤمنان میدانستیم، هرگز با او نمیجنگیدیم. بحث در این باره طولانی شد و امیرمؤمنان (علیه السلام) حاضر نبود به دست دوستان سادهلوح خود بهانه بدهد. پاسی از روز با کشمکش دو طرف گذشت تا اینکه علی (علیه السلام) به اصرار یکی از افسران خود، اجازه داد لفظ امیرمؤمنان از قرارداد پاک شود، و سپس فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ سُنَّةٌ بِسُنَّةٍ»؛ این کار، همان کاری است که با پیامبر (صلی الله علیه و آله) شد و داستان حدیبیه و پیشگویی آن حضرت را برای مردم بازگو کرد.[3]
هنگامیکه نوشتن پیماننامه به پایان رسید، “خزاعیان” با مسلمانان همپیمان شدند و “کنانیان” نیز پیمان قریش را پذیرفتند.[4] بعد از نوشتن صلحنامه، یکی از نومسلمانان مکه، به نام “ابوجندل بن سهیل بن عمرو” در حالی که غل و زنجیر در پایش بود، نزد آن آمد و از پیامبر (صلی الله علیه و آله) کمک خواست؛ اما طبق قرارداد، او باید به ولیاش “سهیل بن عمرو” باز گردانده میشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) این کار را انجام داد و به ابوجندل فرمود: “صلح میان ما تمام شد. صبر و شکیبایی بورز تا خدا برای تو گشایشی کند”.[5]
در نهایت آنچه که بر آن توافق شد عبارت از این چند اصل بود:
ده سال میان طرفین صلح برقرار گردد.[6] تا مردم در امنیت و آرامش زندگی کنند.[7] و هیچگونه سرقت پنهانى و یا خیانت صورت نگیرد.
محمد (صلى الله علیه و آله) و اصحابش آن سال بدون زیارت خانه خدا به مدینه بازگردند و سال بعد برای بهجا آوردن عمره وارد مکه شوند، مشروط بر اینکه جز سلاح مسافر، سلاحی به همراه نداشته باشند و بیش از سه روز در مکه اقامت نکنند،[8] قریش نیز در این مدت شهر را ترک خواهند کرد.[9]
مسلمانان متعهد شدند افرادی را که از مکه به مدینه میگریزند، به مکه بازگردانند، اما طرف مقابل چنین تعهدی نسبت به فراریان مدینه نداشت. (البته در این صلحنامه طبق آیه ۱۰ سوره ممتحنه، بازگرداندن زنان مؤمنی که از مکه به مدینه میگریختند، ممنوع شدهبود.)[10]
سایر قبایل در همپیمان شدن با قریش یا مسلمانان آزاد و مختار باشند.[11]
در نقلى دیگر آمده که ضمن معاهده، بدین نکته تصریح شدهبود که هر کدام از اصحاب محمد که براى حج یا عمره به مکه مىآیند، امنیت خواهند داشت، چنانکه هر فرد قریشى که براى رفتن به شام یا مصر، از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان خواهد بود.[12]
کسی به دستبرداشتن از آیین خود مجبور نشود و مسلمانان بتوانند در مکه آشکارا و آزادانه به پرستش خدا بپردازند و هیچیک از مسلمانان مورد آزار و اذیت و نکوهش قرار نگیرند.[13]
دست به سرقت نزنند و به یکدیگر خیانت نورزند، بلکه دو طرف اموال یکدیگر را محترم بشمارند.[14]
قریش حق ندارد کسی را با نیروی انسانی و اسلحه، بر ضد پیامبر و یارانش یاری دهد.[15]
چون عهدنامه نوشته شد، سهیل بن عمرو گفت: باید پیش من باشد. و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: نه، پیش من باقى مىماند. و نسخه دیگرى نوشتند و نسخه دوم در دست سهیل بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله)، نسخه اول را گرفتند، در این هنگام قبیله خزاعه بهپا خاستند و گفتند: ما به آیین و پیمان محمد (صلی الله علیه و آله) مىپیوندیم، و ما با خویشاوندان خود هم عقیدهایم. قبیله بنىبکر هم گفتند: ما، هم عقیده قریش هستیم و در این مورد از طرف افراد دیگر قبیله هم، نمایندگى داریم.[16]
بر این اساس پیامبر (صلی الله علیه و آله) چون به فواید این صلح آگاه بود، انعطاف زیادی نشان داد نمونهای از انعطاف پیامبر، قبول درخواست سهیل بن عمرو بود مبنی بر حذف «بسم الله الرحمن الرحیم» از ابتدای صلح نامه و نوشتن «بِاسْمک الّلهمَّ» به جای آن، و نیز حذف عنوان رسول الله بعد از نام آن حضرت و نوشتن «محمدبن عبدالله» به جای آن بود.[17] برخی صحابه از جمله عمر بن خطاب به این شیوه پیامبر انتقاد کرد[18] و این صلحنامه را باعث حقارت مسلمانان میدانست.[19]
بند مربوط به استرداد یکطرفه فراریان به زودی و به درخواست قریش لغو شد. این بند اولین بندی بود که در همان ساعات اولیه انعقاد صلح به اجرا در آمده بود.
هرچند پیش از این و طبق آیه ۱۰ سوره ممتحنه، بازگرداندن زنان مؤمنی که از مکه به مدینه میگریختند، ممنوع شده بود.[20]
[1]. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، تحقیق: سهیل زکار، ج۱، ص۳۱۶؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق: مارسدن جونز ، ج۲، ص۶۰۴؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۲، ص۶۲۹.
[2]. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۱۹؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۴۲؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ المغازى، ج ۲، ص ۶۱۰؛ بعدها در جنگ صفین، امیرمؤمنان على (علیه السلام) به استناد همین واقعه، اعتراض پیروان خویش را دایر بر چرایى حذف کلمه «امیرالمؤمنین» از پیمان صلح یکساله با معاویه، پاسخ دادند. نک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۱۱۸؛ صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد في سيرة خير العباد، ج ۵، ص ۱۲۳.
[3]. مفید، محمد بن محمد، ارشاد، ترجمه: ساعدى خراسانى، محمدباقر، ج۱، ص۱۱۹؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۱۹.
[4]. السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵.
[5]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق: ادوارد زاخاو، ج۲، ص۷۵؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ المغازی، ج۲، ص۶۰۸؛ میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۴۸-۱۵۴؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۳-۶۴؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱، ص۱۶۴-۱۶۶؛ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱، ص ۲۱۶؛ سایت امامت پدیا.
[6]. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۴.
[7]. تاریخ طبری، ج۲، ص۵۴۲.
[8]. حلبی، علی بن ابراهیم، سیره حلبی، ج۳، ص۲۱.
[9]. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۴؛ نک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۰؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج ۲، ص ۹۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الورى، ص ۵۱، احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۲۷۵.
[10]. السیره النبویة، ج۲، ص۷۹۰ـ۷۹۱.
[11]. المغازی، ج۲، ص۶۱۱ـ۶۱۲؛ السیره النبویة، ج۲، ص۷۸۴؛ الکامل في التاریخ، ج۲، ص۲۰۴؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۴.
[12]. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۱.
[13]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۲۰، ص۳۵۲.
[14]. مجمع البیان، ج۹، ص۱۱۷.
[15]. بحار الأنوار، ج۲۰، ص۳۵۲.
[16]. المغازى/ترجمه، متن، ص ۴۶۶؛ اهل البیت.
[17]. رک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۴؛ اعلام الوری، ج۱، ص۳۷۱ـ ۳۷۲؛ السیره الحلبیه، ج۳، ص۲۰.
[18]. رک: السیرة النبویة، ج۲، ص۷۸۳؛ رک: المغازی، ج۲، ص۶۰۹-۶۱۱؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۱.
[19]. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلایل النبوه، ج۴، ص ۱۰۶؛ ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۳۷۱.
[20]. السیرة النبویة، ج۳، ص۷۹۰۷۹۱؛ ویکی فقه.