Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

معنویت در اسلام و مسیحیت

معنویت؛ مصدر جعلی و به معنای معنوی بودن است. گاهی گفته می‌شود: اصطلاح معنویت از ریشه معنا دریافت شده که یک مفهومی متافیزیکی در برابر حسی بیرونی است که اشاره به حقیقتی از وجودی ذهنی در برابر حقیقت بیرونی آن دارد. بر اساس این زبان شناسی ساده که از تعابیر اتیمولوژیکی اسلامی به معنویت اخذ شده می توان معنویت را به روح منتسب دانست که در برداشت سنتی نیز از آن به عنوان حقیقت درونی یاد می‌شود. البته باید توجه داشت که این تعریف بر اساس تفاوت اصلی بین معنویت و روحانیت است و ریشه اصلی آن در اصل از این مسئله است که حقیقت چند لایه بوده و دارای دو جنبه بیرونی و درونی است که جنبه دوم (بعد روحانی) دارای مراتب متعددی است تا این که در نهایت به حقیقت واقعی دست می یابد.[1]

به هرحال از آن جا که واژۀ معنویت در زمینه های گوناگونی به کار می رود تعریف آن مشکل است. معنویت در مسیحیت واژه‌ای جا افتاده؛ برای نظریه و تحقق زندگی در روح القدس یا تحقق مرید و شاگردی است. به نظر می رسد امروزه، استفاده از واژۀ معنویت دو مطلب را به ذهن متبادر می‌کند: از یک طرف به روحانیت و تقدس اشاره دارد و از طرف دیگر به معنادهی به ویژه به معنای زندگی.[2]

روشن است چنین معنویتی، حقیقت و واقعیتی مستقل از باور و اعتقاد انسان نسبت به جهان هستی ندارد. از این رو مقایسه معنویت مسیحی و اسلامی در گرو شناخت و مقایسۀ جهان بینی و ایدئولوژی این دو دین است که پیش روی پیروان خویش ترسیم می کنند.

به عبارتی دیگر، ارزش و اعتبار معنویت در هر دین، نسبتی مستقیم با ارزش و اعتبار آن دین دارد. لذا در ابتدا لازم است، علاوه بر مقایسۀ تعالیم این ادیان با یک دیگر به مقایسۀ ارزش و اعتبار کتب مقدس آنها نیز پرداخته شود تا در سایۀ این مقایسه و سنجش، تفاوت ارمغان آنها در حوزه معنویت هم روشنتر گردد.

«معنویت در سنت اسلامی واژه ای برای بیان گوهر و باطن دین اسلام است که می توان تاریخ پیدایش آن را هم زمان با نزول آغازین آیات قرآن کریم بر قلب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دانست.

قرآن کریم از هنگام نزول تا زمان حاضر، منبع و مرجع اصلی معنویت بخشی به عقل و قلب مخاطبینش بوده و از طرفی سند انجیل همانند محتوای آن متزلزل و فاقد اعتبار است.

از سوی دیگر مسیحیت قائل به تثلیث بوده و برای خدای متعال سه اقنوم در نظر گرفته اند و عیسی (علیه‌السلام) را تجلّی و تجسّم خداوند بر روی زمین می دانند. ضدیت این مسئله با عقل به گونه ای است که اعتراف برخی از اندیشمنمدان مسیحی را نیز مبنی بر مخالفت با عقل به دنبال داشته است، به گونه ای که برخی از عالمان مسیحی می گویند: قضیه تجسّد؛ قضیه ای است که با عقل و منطق و حس و ماده و مصطلحات فلسفی تناقض دارد، ولی ما تصدیق می کنیم و ایمان داریم که ممکن است اگر چه معقول نباشد.[3]

و با توجه به اعتقاد به گناه ذاتی و آموزۀ “فداء” که از دیگر اعتقادات مسیحیان است. [4] بدعت ها و انحرافات موجود در آیین مسیحیت که برخی از آنها اشاره شده بر مبنای روایات اهل بیت (علیهم السلام)[5]، تحریفاتی است که توسط شخصی به نام پولس در مسیحیت راستین به وقوع پیوسته است معنویتی که بخواهد از چنین منابعی نشأت بگیرد دارای انحرافات بسیاری می شود. این فرق اساسی بین معنویت در مسیحیت و اسلام است؛ یعنی معنویت به معنای سنتی آن، با توجه به ارزش منابع مسیحیت قابل قبول نیست و احیاناً مخالف عقل است و نمی تواند طالب کمال را به سرمنزل مقصود برساند. مباحثی مانند ترک دنیا، عزلت گزینی و… که تعابیری انسانی از معنویت است، انحرافاتی است که از همین جا نشأت گرفته است.

البته باید توجه داشت که این همه (انحرافات و بدعت‌ها) با رستگاری برخی از پیروان این آیین، مادامی که انتخاب آنها از جهل باشد و در این امر مقصر نباشند (جاهل قاصر باشند)، منافاتی ندارد. این حقیقت که، عده ای از پیروان آیین مسیحت همانند مسلمانان خواهان کمال، حیات روحانی و قرب به خدای متعال هستند را می توان در کردار و گفتار برخی از ایشان مشاهده کرد.

لازم به ذکر است که آن چه امروز در دنیای غرب به نام معنویت تبلیغ می شود حتی از  آموزه های مسیح نیز خالی است و  می توان گفت معنویت امروز غرب حتی از این نوع اتصال ضعیف به وحی نیز محروم است.

آن چه را كه به نام معنويت مدرن در غرب ناميدند، از قرن ۱۹ به اين طرف در صد و پنجاه سال اخير بوده است. از آن جا كه معنويت مسيحى دينى مدت ها ريشه اش در غرب زده شده است، يك معنويت سكولاريستى به جاى آن درست كردند بدون اين كه به ريشه هاى عقلانى و لوازم حقوقى آن توجه كنند؛ يعنى رابطه معنويت از يك طرف با عقلانيت قطع شده و از يك طرف با عدالت و يك معنويت دروغين و ساختگى درست شده است. در واقع به يك صنعت تبديل شده است، صنعت معنويت تكنولوژى. و وظيفۀ آن آرامش دادن و تخدير اعصاب كسانى است كه ديگر توجيهى براى زندگى كردن ندارند و معنايى براى زندگى نمى فهمند و قصد دارند براى زندگى معنا بتراشند.

توجيه معنويت مدرن غرب يك توجيه ماليخوليايى به نفع دنياپرستى است و در واقع حكم دسر بعد از بلعيدن خوك سرمايه دارى را در فرهنگ مدرن غرب دارد. امروزه يك مكتب رايج در غرب كه به اسم معنويت مدرن يا معنويت سكولاريستى از آن تعبير مى شود و مطرح است مكتب روح گرايى يا به اصطلاح معناگرايى “اسپيريچواليسم” يك گرايشى است كه از يك طرف ريشه هاى معرفتى آن را قطع كرده اند از يك طرف ريشه هاى وجودى و آنتولوژيك آن را قطع كرده اند و بعد براى جبران نياز شديد فطرى بشر به معنويت شروع كردن به ساختن معنويت هاى ساختگى و دروغين و در واقع معنويت دنيوى و اختراع معنويت. واقعا به اين صورت است كه در فرهنگ سرمايه دارى سكولار معنويت سفارش مى دهند همان طورى كه پيتزا سفارش مى دهند.

اين اسپريچواليسم يا معنويت گرايى كه در غرب به وجود آمده است برخلاف معنويت توحيدى و انبيايى يك معنويت مونتاژ شده است.
يك تكه از هندوئيسم و بوديسم برمى دارند با يك تكه از مسيحيت مخلوط مى كنند مبانى الحادى قشرى پوزيتيويستى را برمى دارند و روى آن مصالح و آجر «اگزيستانسياليستى» كار مى‌گذارند يك چيزى سر هم بندى و مونتاژ مى كنند به طورى كه به آنها آرامش بدهد بدون اين كه از آنها عمل بخواهد، بدون اين كه قانون و اخلاق و ارزش گذارى داشته باشد و بدون اين كه از آنها عقيده به چيزى را بطلبد. در واقع يك معنويت بدون هزينه و سرويس معنوى دادن. حالا اين معنويت با معنويتى كه از قول پيامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) رسیده مقايسه شود. معنويت ساختگى غرب که در يكى دو قرن اخير مى‌خواست جاى عرفان توحيدى و معنويت انبياء را بگيرد ولى به بن بست رسيد. غربى ها خود معترف هستند كه اين معنويتى را كه ساخته اند يك امر ذهنى فردى است، يك امر سوبجكتيويته است. بدون اين كه هيچ ما به ازاى واقعى عينى داشته باشد. خود بر اين موضوع معترف هستند و در عين حال از اين معنويت آرامش مى خواهند معلوم نيست كه چيزى كه هيچ ما به ازاى عينى و آبجكتيو ندارد. هيچ ريشه واقعى ندارد و قابل توجيه عقلانى هم نيست. ارتباطى هم با عقلانيت و حقوق بشر ندارد. تكليف هيچ چيزى را معلوم نمى كند. نه تكليف حقيقت نه فضيلت و نه عدالت را، چگونه مى خواهد به بشر آرامش بدهد و طبيعى است كه اين آرامش ايجاد نمى شود و امروز با مواد مخدر و LSD و حشيش و ماريجوانا و… مى خواهند به آرامش و معنويت برسند.

به راستى وقتى در يك جهان فكرى از طبيعت معنويت زدايى شد، از جهان معنويت زدايى شد، از ذهن و عقل و جان و حيات بشر و حتى از طبيعت بشر و از همه چيز معنويت زدايى شد و از همه چيز تفسير سكولاريستى شد و تنها فرق انسان و حيوان را فرق در فيزيولوژى دانستند كه اخيراً در موج سوم جريان هاى زيست شناسى و روان شناسى در غرب حتى همين هم منتفى شد؛ يعنى گفتند كه حتى بين آناتومى انسان و حيوان هيچ فرقى نيست وقتى كه گفتيد تفاوتى بين آنها وجود ندارد، وقتى روح و فطرت را انكار كرديد، وقتى معاد و مبدا را انكار كرديد، چگونه و با چه چیزی مى‌خواهيد به بشريت آرامش بدهيد.

حالا اين معنويت دروغى با عرفان و معنويت قرآنى مقايسه شود قرآنى كه از يك طرف در دعوت معنوى مى گويد که سجده كن و نزديك شو و در خلوت ترين ابعاد زندگى فرد دخالت مى كند همين قرآن مى گويد به ثروتمندان جامعه كه حقوق محرومان جامعه را نمى دهند از طرف خداوند وعده عذاب بدهيد. معنويت اسلامى يك معنويت سمبليك و فانتزى نيست، معنويت اسلامى مخصوص آدم هاى بي كار نيست كه بايد بيكار باشند تا بتوانند معنوى باشند معنويت اسلامى يك شغل نيست، مقدس بودن يك حرفه نيست كه عده اى عارف و مقدس حرفه اى باشند و بقيه زندگى حيوانى بكنند و عرفان و معنويتى كه پيامبر و امامان (سلام الله عليهم) آوردند، معنويتى است كه مراتب بالا و پايين دارد، اما در عادى ترين و پايين ترين رده هاى زندگى مردم هم حضور دارد. در معنويت اسلامى ما عارف حرفه اى نداريم. عرفان يك شغل نيست مقدس حرفه اى نداريم كه عده اى زندگى غير عرفانى داشته باشند و بقيه بي كار باشند تا بتوانند عارف باشند. معنويت از ماديات جدا نیست و لذا در فرهنگ اسلامى اين طورى نيست كه بگويند يك بخشى از زندگيتان مادى است و يك بخشى از آن معنوى، بلكه همه ابعاد زندگى از ازدواج و كار و درس خواندن حتى تفريح رفتن و خوابيدن اگر به آن معناى اصلى زندگى كه انبيا آوردند گره بخورد همه مى تواند معنويت باشد. اگر شما كتاب هاى آنها را بخوانيد در مى يابيد كه اين طورى به معنويت نگاه مى كنند معنويت سكولار و معنويت مدرن به درد كسانى مى خورد كه دنيا را چلانده باشند بعد هم يوگا انجام دهند براى اين كه خستگى شان برطرف شود و آن چه را خوردند هضم كنند و دوباره سر سفره سرمايه دارى بنشينند و دوباره ببلعند. اين معنويت در اين عالم اين گونه معنا مى شود و لذا آن ها مى گويند از حق يا باطل نبودن معنويت صحبت نكنيد بگوييد كاركرد معنويت چيست فايده مادى معنويت چيست؟ اما در فرهنگ اسلامى اهداف معنوى با روش هاى غير معنوى قابل تعقيب نيست.[6]


[2]. همان.

[3]. اسلام آئین برگزیده، احمد مسجد جامعی، ص 138.

[4]. آزادیان، مصطفی، آموزه نجات از دیدگاه علامه طباطبائی با دیدگاه رائج مسیحیت، ص 19.

[5]. بحار الانوار، ج 8، ص 311.