searchicon

کپی شد

معنا و ماهیت اخلاق

اخلاق در لغت جمع « خُلُق » و « خُلق » است . این دو به معنای صفتی است که در نفس انسان به صورت « ملکه » در آمده است و ملکه به صفتی اطلاق می شود که در روح و جان انسان چنان نفوذ کرده و راسخ شده است که افعال و آثار و رفتار مناسب با آن صفت، خود به خود و بدون تأمل و درنگ از انسان صادر می شود؛ مثلاً وقتی صفت تواضع و فروتنی در شخصی به حدّ ملکه می رسد، خود به خود و به صورت اتوماتیک در جای مناسب ، تواضع می کند.

خلق ممکن است خلق مثبت باشد که به آن «فضیلت» می گوئیم و ممکن است خلق منفی باشد که به آن «رذیلت» می گوئیم .

بنابراین، اخلاق به معنای جمیع صفات پسندیده (فضائل) و ناپسند (رذائل) است که در انسان به صورت ملکه درآمده است.[1]

باید توجه داشت که خلق و اخلاق، از مقولۀ هیئت و حالت نفسانی است، نه از مقولۀ عمل و رفتار؛ زیرا اخلاق آن حالت و قدرت درونی انسان است که رفتارهای خوب یا بد از آن تولید می شود و رفتارها زائیده اخلاق هستند نه خود اخلاق؛ به همین دلیل اگر کسی ملکه سخاوت را داشته باشد، اما به دلائلی هم چون فقر یا موانع دیگر، قدرت بذل و بخشش نداشته باشد باز هم سخاوتمند تلقی می شود، هم چنان که به افرادی که روح بخشندگی ندارند، اما برای ریاکاری و مانند آن مالی را می بخشند سخی گفته نمی شود.

اساساً به حالت های خوب یا بد اتفاقی که به موجب آنها فعلی از انسان صادر می شود، خلق گفته نمی شود، بلکه به حالتی که در روح نفوذ کرده و از حالت های ثابت انسان شده است، خلق گویند.[2]


[1] . غرویان، محسن، فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام، ص 11 ، مؤسسه فرهنگي یمین، چاپ دوم، 1380 ش.

[2] . نیلی پور، مهدی، بهشت اخلاق ، ج1 ، ص 28 ، انتشارات مؤسسه تحقیقاتي حضرت ولي عصر، چاپ خانه شریعت، قم، 1385.