Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

معنای ارتداد صحابه و اثبات آن

بحث مان را با این موضوع پی می گیریم که در برخی روایات آمده که اصحاب پیامبر (ص) بعد از وفات او مرتد شدند و برگشتند (بحار الأنوار، ج 22، ص 352، ح 80) و پس از تحلیل و بررسی این گونه روایات، دیدگاه مان را پیرامون این مسئله بیان می کنیم.

پدید آمدن انحراف، از نوع بدعت و ارتداد، در میان بخش هایی از اصحاب رسول گرامی اسلام (ص)، پس از درگذشت آن حضرت، اولاً؛ از منظر منابع دست اول امت اسلامی، امری مسلم و تردید ناپذیر است و اختصاص به منابع شیعه ندارد.

ثانیا؛ ارتداد مطرح شده در این گونه روایات، به معنای ارتداد اصطلاحی نیست که موحب کفر اصطلاحی آنان گردد، بلکه به معنای بازگشت به گذشته و ارزش های جاهلی و روی گرداندن از راه و روش پیامبر (ص) است. پس ارتداد در این جا به این معنا نیست که آنان شیعه بوده اند و پس از پیامبر، سنی شده اند یا این که در عصر پیامبر (ص) سنی بوده اند و بعداً شیعه شده اند.

برای اثبات این موضوع لاجرم باید مروری به احادیث حوض کوثر داشته باشیم.

اعتقاد به حوض کوثر از مسلّمات اعتقادی پیروان مذاهب مختلف، و جزء عقاید مشترک امت اسلامی به شمار می آید. روایات متواتر[1] بر جای مانده از نبی اکرم (ص) که در کتب دست اول فریقین به ثبت رسیده، بیانگر آن است که صحابۀ پیامبر (ص) در روز قیامت به حوض کوثر هجوم می برند تا بر پیامبر وارد شده و خود را از آب کوثر سیرآب سازند، اما تنها شمار اندکی از آنان پذیرفته شده و بخش اعظم آنان، از حوض کوثر رانده شده و فرشتگان عذاب، آنان را به طرف جهنم می برند. آنان با مشاهده این وضعیت، پیامبر (ص) را به یاری می طلبند، و پیامبر رحمت با هدف حمایت از آنان، علت این امر را جویا می شود؛ از جانب خداوند به آن حضرت خطاب می شود: آنان پس از درگذشت تو، بدعت گذارده، و این اقدام آنان، به ارتدادشان منتهی شده است. این پیام الاهی موجب می شود تا پیامبر (ص) نیز آنان را نفرین نموده و از خود دور سازد.

نمونه هایی از احادیث مورد نظر چنین است:

1. سهل بن سعد از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمود: “من پیش از شما بر حوض وارد می شوم … پس از آن، گروهی از کسانی  که من آنان را می شناسم، و آنان مرا می شناسند، بر من وارد می شوند، سپس میان من و آنان فاصله می افتد. (و از ورود آنان به حوض جلوگیری می شود) من می گویم: آنان از من هستند. خطاب می شود: تو نمی دانی آنان پس از تو چه بدعت هایی پدید آوردند. به دنبال آن من می گویم: دورباد، دورباد کسی که اوضاع را پس از من دگرگون کرد”.[2]

2. “ابوهریره” از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمود: “در روز قیامت جمعی از اصحابم بر من وارد می شوند، اما از حوض طرد می شوند. من می گویم: پروردگارا ! اصحابم؟ خطاب می شود: تو نمی دانی پس از تو چه بدعت هایی پدید آوردند. آنان از راه حق و هدایت[3] رجوع کرده و به افکار گذشتۀ خود بازگشتند”.[4]

3. باز هم ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: من بر سر حوض ایستاده ام، در این هنگام گروهی حاضر می شوند که آنان را می شناسم. (مردی از مأموران خداوند که مراقب آنها است)، از میان من و آنان خارج می شود و به آنها می گوید: بیایید (برویم) من می پرسم: به کجا؟ پاسخ می دهد: به خدا سوگند به سوی آتش. من می پرسم: گناه شان چیست؟ پاسخ می دهد: آنان پس از تو به افکار و عقاید گذشتۀ خود بازگشتند. سپس گروه دیگری را می آوردند که آنان را می شناسم. مردی (از مأموران الاهی که مراقب آنها است) از میان من و آنان خارج می شود و به آنها می گوید: بیایید برویم، می پرسم: به کجا؟ پاسخ می دهد: به سوی آتش. می پرسم: گناه شان چیست؟ پاسخ می دهد: آنان پس از تو به افکار گذشتۀ خویش بازگشتند. من گمان نمی کنم کسی از آنان نجات یابد مگر به تعداد شتران اندکی که از گله جدا شده و به دلیل نداشتن چوپان، گم و ضایع می شوند[5] (کنایه از این است که نجات یافتگان از نظر تعداد، بسیار اندک اند).

4. امّ سلمه از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد می شوم. پس، از من بپرهیزید! هیچ یک از شما نمی آید، مگر آن که از نزد من رانده می شود، چنان که شتر بی گانه از آبشخور رانده می شود. من می پرسم: علت این امر چیست؟ خطاب می شود: تو نمی دانی ایشان پس از تو چه بدعت هایی پدید آوردند. پس من می گویم: دور باد!.[6]

5. ابوسعید خدری از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: ای مردم من در روز قیامت، پیش از شما بر حوض وارد می شوم؛ گروهی از اصحابم را به من نشان داده و به سوی جهنّم می برند. مردی از آنان صدا می زند ای محمد من فلان فرزند فلان هستم و دیگری می گوید: ای محمد من فلان فرزند فلان هستم. من در جواب می گویم: اما نسب تان را به خوبی می شناسم، ولی شما پس از من بدعت گذاشتید، و به افکار و عقاید گذشتۀ خود بازگشتید. [7]

6. عمر بن خطاب نیز از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمود: من می کوشم مانع ورود شما به آتش شوم، اما شما بر من غلبه نموده و بی پروا به طرف آتش هجوم می برید، همانند هجوم بردن پروانه ها و ملخ ها، و نزدیک است که رهای تان کنم (تا وارد آتش شوید) من پیش از شما بر حوض وارد می شوم، و شما با هم، و پراکنده بر من وارد می شوید. من شما را با نام و چهره تان می شناسم، چنان که صاحب شتران، شتر غریبه را از شتران خود تشخیص می دهد. پس شما را گرفته و به سوی جهنم می برند، و من دربارۀ شما خدا را سوگند می دهم: پروردگارا گروه من؟ پروردگارا امّت من؟ خطاب می شود: تو نمی دانی آنان پس از تو چه بدعت هایی پدید آوردند. آنان پیوسته در حرکتی واپسگرایانه به افکار گذشتۀ خویش بازگشتند. [8]

در برخی از منابع شیعۀ امامیه از طریق شماری از امامان اهل بیت (ع) این گونه روایات مطرح گشته است. از جمله در بحار الانوار به نقل از ابوبصیر آمده است: “ابوبصیر می گوید: به امام صادق (ع) گفتم: آیا مردم (پس از پیامبر (ص)) جز سه نفر، ابوذر، سلمان و مقداد، مرتد شدند؟ امام صادق (ع) فرمود: پس أبو ساسان و ابو عمره انصاری کجا بودند؟”[9]

چنان که می بینید امام صادق (ع) نظر ابوبصیر را که تصور می کرده جز سه نفر، ما بقی مردم مرتد شده اند، ردّ کرده اند و از افراد دیگری نیز نام برده اند که در مسیر هدایت قرار داشته اند.

در مورد حدیث فوق باید توجه داشت که:

اولاً: حدیث در منابع معتبر روایی شیعه نیامده است.

ثانیاً: کلمه «ناس» در حدیث یاد شده به معنای صحابه است، نه همۀ مردم مسلمانی که پس از پیامبر (ص) در قرون مختلف وجود داشته اند. دلیل این مدعا آن است که کسانی که در حدیث از آنان یاد شده و در مسیر هدایت قرار داشته اند، همگی از اصحاب پیامبرند. پس باید افرادی که از پیمودن مسیر هدایت بازمانده اند نیز از اصحاب پیامبر باشند.

ثالثاً: از ظاهر روایت فوق و روایت های دیگری که شمار افراد هدایت شده در آنها بیش از روایت فوق ذکر شده، به وضوح استفاده می شود که ائمه (ع) در این روایات، در صدد ذکر عدد معینی نبوده اند، بلکه فقط می خواسته اند این مطلب را بیان کنند که شمار کسانی که پس از پیامبر (ص) به ارزش های اسلامی پای بند مانده اند کم بوده ، و اکثریت مردم از ارزش های اسلامی روی گردانده و به ارزش های جاهلی بازگشته اند. و چنان که اشاره شد، معنای ارتداد در حدیث فوق، بازگشت به ارزش های جاهلی است نه ارتداد اصطلاحی.

نتیجه این که:

در جمع بندی روایات فوق می توان گفت: اولاً؛ کلمۀ «احداث» که در روایات فوق استعمال شده به معنای «بدعت» است؛ و بدعت، به معنای افکار و عقاید نوظهوری است که ریشه در کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) نداشته باشد.[10] و بدعت جزء گناهانی است که به تصریح احادیث صحیح پیامبر (ص) اعمال گذشته فرد بدعت گذار را نابود ساخته و او را از مسیر ارزش های اسلام خارج می کند.[11]

ثانیاً؛ به تصریح روایات فوق، گروه هایی از صحابه پس از پیامبر (ص) بدعت گذاری کرده اند. «انک لاتدری ما أحدثوا بعدک».[12] و گناه بدعت گذاری آنان نیز به حدی بزرگ بوده که موجب محرومیت آنان از حوض کوثر، و دوری آنان از خدا و پیامبر (ص) شده است.

ثالثاً؛ احادیث فوق، بر اهل “ردّه”، یعنی تازه مسلمانانی که در آخرین روزهای عمر پیامبر (ص)، یا اندکی پس از آن حضرت، در نقاط دوردست کشور اسلامی از اسلام خارج شدند، قابل تطبیق نیست؛ زیرا طبق صحیح ترین تعریفی که برای «صحابی» صورت گرفته، اهل ردّه جزء صحابه محسوب نمی شوند.

این حجر عسقلانی می نویسد:

صحیح ترین تعریفی که بدان دست یافته ام، این است که:

«صحابی، کسی است که پیامبر (ص) را ملاقات کند در حالی که به آن حضرت ایمان داشته باشد، و با اعتقاد به اسلام، چشم از جهان فرو بندد».[13] و اهل ردّه فاقد این ویژگی اند، چون آنان در حالی از جهان چشم فرو بسته اند که هیچ اعتقادی به اسلام نداشته اند. بنابراین، تعریف «صحابی»، آنان را شامل نمی شود؛ در حالی که در احادیث رسول خدا (ص) سخن از صحابه است.

تعریف «عرفی» صحابه نیز اهل رده را شامل نمی شود. چون دانشمندان اهل سنت گفته اند: از دیدگاه عرف، کسانی جزء صحابه محسوب می شوند که مدت زمان زیادی، همراه پیامبر بوده، و محضر آن حضرت را درک کرده باشند.[14] و «سعید بن مسیّب» مدت این همراهی را یک تا دو سال دانسته است.[15] و اهل ردّه هیچ گاه این مقدار، محضر پیامبر را درک نکرده و با آن حضرت حشر و نشر نداشته اند. ابن اثیر هم تصریح کرده است که اهل ردّه جزء صحابه رسول خدا (ص) نبوده اند.[16]

نیز در روایات حوض آمده است: «… رجال منکم… مردانی از شما »[17] و «اعرفهم و یعرفوننی… من آنان را می شناسم و آنان مرا می شناسند»[18] و «… رجال من أصحابی…»[19] و «نام تان را می دانم و چهره شما را می شناسم و … ». [20]

تعابیر فوق به هیچ روی اهل ردّه را شامل نمی شود؛ زیرا آنان، نه از رجال و بزرگان صحابه بودند، و نه پیامبر نام و چهره آنان را می شناخت، و نه نام و نسب آنان را می دانست. به خصوص که شماری از بزرگان اصحاب پیامبر (ص) اعتراف کرده اند که پس از درگذشت رسول خدا (ص) بدعت گذاری کرده اند[21]. این اعتراف ها به درستی نشان می دهد که بدعت و ارتداد ذکر شده در احادیث حوض، ارتداد شماری از افراد تازه مسلمان، مانند اهل ردّه نبوده است.

رابعاً؛ نکته دیگری که نظر فوق را تأیید می کند سخن صحابی پیامبر (ص) “زید بن ارقم” است. وی یکی از کسانی است که احادیث حوض را از پیامبر (ص) نقل کرده است. هنگامی که او حدیث پیامبر را برای مردم نقل کرد، مردم از او پرسیدند: شما در آن روز که پیامبر (ص) این حدیث را برایتان بیان فرمود چند نفر بودید؟

وی پاسخ داد: حدود 800 یا 900 نفر.[22]

خامساً؛ افزون بر مباحث گذشته، اگر ماجرای مرتد شدن گروه هایی از مردم تازه مسلمان پس از رسول خدا (ص) صحت داشته باشد، (که چون حاضر نشدند به حکومت خلیفه اول زکات بپردازند، از طرف حکومت به کفر و ارتداد متهم شدند)؛ در این صورت، افراد تازه مسلمان را که از اسلام دست کشیده و به کفر بازگشته اند، به هیچ عنوان نمی توان مصداق احادیث حوض دانست، چرا که در احادیث حوض که نمونه های آن در آغاز بحث گذشت، سخن از «بدعت» است، و اهل ردّه مرتکب هیچ بدعتی نشده اند، بلکه از اسلام بازگشته و دچار ارتداد شده اند. و میان بدعت و ارتداد، تفاوت فاحشی وجود دارد. بدعت به معنای وارد کردن چیزی در دین است که جزء دین نیست.[23] و اهل ردّه چیزی وارد دین نکردند. بلکه آنان از راه و روش پیامبر دست کشیده و به افکار و عقاید گذشته خویش بازگشتند، و نام این اقدام شان، ارتداد است، نه بدعت.

در ارتداد، شخص، به کلی دین را رها کرده و به افکار و عقاید گذشته خویش باز می گردد. در حالی که در بدعت، شخص، دین را رها نمی کند، بلکه دین را نگه می دارد، اما از سر هوی و هوس، چیزهایی را که جزء دین نیست، جزء دین قرار می دهد. و ارتدادی هم که در احادیث حوض به آن اشاره شده، ارتدادی است که از بدعت نشأت گرفته است؛ یعنی آنان ابتدا اقدام به بدعت گذاری کرده اند، و این بدعت، به ارتداد آنان منتهی شده است. و منظور از این ارتداد هم بازگشت به ارزش های جاهلی است نه ارتداد اصطلاحی و ارتداد در این روایات با حفظ اسلام هم محقق می شود و صاحب آن کافر اصطلاحی به شمار نمی آید.

سادساً؛ در احادیث حوض سخن از «تغییر» و «تبدیل» به میان آمده است. «سحقاً سحقاً لمن غیر بعدی».[24]

«سحقاً سحقاً لمن بدل بعدی».[25] جملات فوق به صراحت نشان می دهد که گروه هایی از صحابه پس از درگذشت پیامبر (ص)، حقایق مهمّی از اسلام را دگرگون کرده اند، و این اقدام آنان، موجبات خشم خدا و رسول خدا (ص) را برانگیخته، و پیامبر (ص) با به کار بردن کلمه «سحقاً» آنان را نفرین نموده و از خود رانده است.

شماری از دانشمندان اهل سنت کلمات «سحقاً» و «غیّر» و «بدّل» را به معنای تغییر در دین و خروج از ارزش های اسلام دانسته اند. «قسطلانی» از شارحان صحیح بخاری می نویسد: «کلمات یاد شده نشان می دهد که افراد مورد نظر احادیث حوض، دین خود را تغییر داده اند؛ زیرا اگر آنان گناهی غیر از دگرگون ساختن ارزش های دین  داشتند، پیامبر (ص) کلمه «سحقاً» را در باره آنان به کار نمی برد، بلکه به حلّ مشکلات آنان اهتمام می ورزید، و آنها را شفاعت می نمود».[26]

سابعاً؛ در احادیث حوض آمده است: آنان در حرکتی قهقرایی به گذشته خود بازگشتند[27]. و آمده است: به خدا سوگند آنان پیوسته از حق روی گردانده و به گذشته خود بازگشتند.[28]

جملات فوق نیز ظهور در خروج از ارزش های اسلامی دارد؛ زیرا گذشته صحابه، عصر جاهلیت است، و بازگشت به چنین دورانی، خروج از ارزش های اسلامی و بازگشت به ارزش های جاهلی است.

ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث پیامبر (ص) می نویسد: «قوله: مابرحوا یرجعون علی أعقابهم» ای یرتدون.[29] آنان پیوسته به گذشته خود باز می گردند، یعنی مرتد می شوند.

ثامناً؛ چنان که پیشتر گذشت، در یکی از احادیث حوض در سخن پیامبر (ص) آمده است: «گمان نمی کنم کسی از آنان نجات یابد، مگر به تعداد شتران اندکی که از یک گله شتر گم می شوند. »[30]

این حدیث، صراحت دارد در این که از صحابه ای که در حوض کوثر بر پیامبر (ص) وارد می شوند، تنها شمار اندکی، اهل رستگاری و نجات اند.[31] چنان که دیدیم، مسئله ارتداد بخش هایی از صحابه رسول خدا (ص) پس از درگذشت آن حضرت، چیزی نیست که فقط در منابع تشیع آمده باشد؛ بلکه در معتبرترین منابع اهل سنت نیز به صورت گسترده ای انعکاس یافته است.

نیز، چنان که گذشت، مسئله ارتداد صحابه به این معنا نیست که آنان شیعه بوده اند و پس از پیامبر، سنی شده اند. یا این که در عصر پیامبر (ص) سنی بوده اند و بعداً شیعه شده اند؛ بلکه ارتدادشان به معنای روی گرداندن از راه و روش پیامبر (ص) و بازگشت به افکار و عقاید جاهلی است. هرچند از نظر تاریخ و روایات اسلامی، این امر ثابت است که نخستین اسمی که در اسلام و در عصر پیامبر (ص) پدید آمده نام «شیعه» است. و نخستین کسی که واژه شیعه را بر پیروان علی (ع) اطلاق نموده و آنان را با عنوان «شیعه علی (ع)» یاد کرده، شخص رسول اکرم (ص) است.[32] و نخستین کسانی که به نام شیعه علی (ع) نامیده شدند، شماری از صحابه پیامبرند.

ابوحاتم رازی می نویسد: «نخستین اسمی که در اسلام در عصر رسول خدا (ص) پدید آمد، نام «شیعه» بود. این نام، لقب چهار نفر از صحابه، یعنی ابوذر و سلمان و عمار و مقداد بود».[33]


[1] نووی، شرح صحیح مسلم، ج 15-16، ص 5 و 59؛ عمدة القاری، ج 23، ص 135؛ کرمانی، شرح صحیح بخاری، ج 23، ص 63؛ ابن عبدالبر، التمهید، ج 2، ص  291.

[2] «انی فرطکم علی الحوض،… لیردن علی أقوام أعرفهم و یعرفوننی، ثم یحال بینی و بینهم. فأقول: انهم منی، فیقال: انک لاتدری ما أحدتوا بعدک، فأقول: سحقاً سحقاً لمن غیّر بعدی» صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 6212؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9؛ بغوی، مصابیح السنة، ج 3، ص 537.

[3] شرح احادیث بخاری از مصطفی دیب البغا، ذیل صحیح بخاری، ج 5، ص 2407.

[4] «یرد علی یوم القیامة رهط من أصحابی، فیجلون عن الحوض، فأقول: یا رب اصحابی؟ فیقول: انک لاعلم لک بما أحدثوا بعدک، انهم ارتدوا علی ادبارهم القهقری» صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 6213.

[5] «بینا أنا قائم إذا زمرة، حتی إذا عرفتهم خرج رجل من بینی و بینهم، فقال: هلم، فقلت: أین؟ قال: الی النار والله، قلت: و ماشأنهم؟ قال: إنهم ارتدوا بعدک علی أدبارهم القهقری. ثم إذا زمرة، حتی إذا عرفتهم خرج رجل من بینی و بینهم، فقال: هلم، قلت: أین؟ قال: إلی النار والله. قلت: ماشأنهم؟ قال: أنهم ارتدوا بعدک علی أدبارهم القهقری، فلا أراه یخلص منهم الا مثل همل النعم». صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 2115؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 135؛ منذری، الترغیب و الترهیب، ج 4، ص 422؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج 5، ص 274؛ ابن حجر، فتح الباری، ج 11، ص 475؛ عینی، عمدة القاری، ج 23، ص 142؛ قسطلانی، ارشاد الساری، ج 9، ص 342.

[6] «انی لکم فرط علی الحوض، فایای! لایأتین أحدکم فیذب عنی کما یذب البعیر الضال، فاقول: فیهم هذا؟ فیقال: انک لاتدری ما أحدثوا بعدک، فأقول: سحقاً». صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9، ح 2295.

[7] «… ایها الناس أنا فرطکم علی الحوض یوم القیامة ولیرفعن الی قوم ممن صحبنی و لیمرن بهم ذات السیار فینادی الرجل یامحمد أنا فلان بن فلان و یقول آخر یا محمد أنا فلان بن فلان، فأقول: اما النسب فقد عرفته و لکنکم أحدثتم بعدی و ارتددتم علی اعقابکم القهقری». مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 79؛ ابن عبدالبر، التهمید، ج 2، ص 299.

[8] «انی فنمسک بحجزکم هلم عن النار و تغلبوننی تقاحمون فیه تقاحم الفراش و الجنادب، و اوشک أن أرسل حجزکم و أفرط لکم علی الحوض و تردون علی معا و أشتاتاً، فأعرفکم بأسمائکم و سیماکم، کما یعرف الرجل، الغریبة فی ابلة، فیؤخذ بکم ذات الشمال، و أناشد فیکم رب العالمین، أی رب رهطی، أی رب امتی، فیقال انک لاتدری ما أحدثوا بعدک، انهم کانوا یمشون القهقری»، ابن عبدالبر، التمهید، ج 2، ص 301.

[9]قلت لأبی عبدالله (ع): ارتد الناس الاّ ثلاثة: ابوذر و سلمان و المقداد؟ قال ابوعبدالله: فأین أبو ساسان و ابوعمرة الأنصاري. مجلسی، بحار الانوار، ج 23، ص 352.

[10] ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج 1، ص 351.

[11] سنن ابن ماجه، مقدمه باب 7 ح 49.

[12] صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9.

[13] ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 4.

[14] راغب، معجم الفاظ قرآن، ص 382؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج 1، ص 26.

[15] اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج 1، ص 25؛ فتح الباری، ج 7، ص 4.

[16] النهایة فی غریب الحدیث، ج 2، ص 214.

[17] صحیح بخاری، رقاق، باب 53؛ صحیح مسلم، فضائل، باب 9.

[18] همان.

[19] همان.

[20] «… فاعرفکم باسمائکم و سیماکم…» ابن عبدالبر، التمهید، ج 2، ص 301.

[21] نک: ابن قتیبه، المعارف، ص 134؛ صحیح بخاری، کتاب مغازی، باب 33.

[22] حاکم نیشابوری، مستدرک، ج 1، ص 76 و 77؛ ذهبی، تلخیص المستدرک، ج 1، ص 76 و 77؛ بغوی، مصابیح السنة، ج 3، ص 551؛ طبرانی، معجم کبیر، ج 5، ص 175 و 176.

[23] راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 198.

[24] صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53؛ و کتاب فتن، باب 1؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9.

[25] همان.

[26] ارشاد الساری، ج 9، ص 340؛ نووی، شرح صحیح مسلم، ج 15، ص 60.

[27] صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53.

[28] «… هل شعرت ماعملوا بعدک؟ والله مابرحوا یرجعون علی أعقابهم». صحیح بخاری، رقاق، باب 53؛ و فتن، باب 1؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9.

[29] فتح الباری، ج 11، ص 476؛ النهایة فی غریب الحدیث، ج 4، ص 129.

[30] «… فلا اراه یخلص منهم الا مثل همل النعم».صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 2115.

[31] ارشاد الساری، ج 9، ص 342؛ عمدة القاری، ج 23، ص 142.

[32] سیوطی، درالمنثور، ج 8، ص 589، دارالفکر؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 56؛ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج 4، ص 329؛ تاریخ بغداد، ج 12، ص 289.

[33] محمدکردعلی، خطط الشام، ج 6، ص 245.