Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

معجزه و کرامت

مفهوم شناسی معجزه و کرامات

تعريف اعجاز

دانشمندان اسلامى در تعريف معجزه گفته‏اند:[1]

“معجزه، امر خارق عادتى است كه مقرون به تحدى باشد و از طرفى مطابقت با ادعا داشته باشد” خوارق عادت، رويدادهايى هستند كه بر خلاف عادت امور و اشيا و عملكرد معهود قوانين طبيعى مى‏باشند. اين كه گفته شد: معجزه خارق عادت است، نه بدين معنا است كه معجزه، استثنايى است از قانون عليت. معجزه، نفى علل نيست چون قانون عليت، هم مورد پذيرش برهان است و هم قرآن. قانون عليت[2] و خوارق عادت، هر دو مورد پذيرش قرآن كريم‏اند، ولى معارفى را هم به بشريت عرضه مى‏كند؛ مانند اين كه زمام علل به دست خدا است، اسباب مادى مستقل در تأثير نيستند و سبب واقعى خدا است[3] و از جمله اسبابى كه در مورد معجزات مؤثر است، نفوس انبيا مى‏باشد[4] و مبدئى كه در نفوس انبيا و اوليا و مؤمنين قرار دارد، مافوق تمام اسباب ظاهرى و غالب بر آنها است.[5]

نتيجه اين كه، معجزه و ساير امور خارق العادة همانند امور عادى به اسباب طبيعى محتاج هستند و علاوه، هر دو (معجزه و امور عادى) از اسباب باطنى بهره‏مند هستند، و اسباب باطنى با آن چه كه ما آنان را به عنوان اسباب مى‏شناسيم متفاوت هستند، ولى در امور عادى، اسباب ظاهرى و عادى توأم با اسباب باطنى و حقيقى بوده و آن اسباب باطنى هم توأم با اراده و امر خدا مى‏باشند. البته گاهى اسباب حقيقى با اسباب ظاهرى هماهنگى نمى‏كنند و در نتيجه، سبب ظاهرى از سببيّت افتاده و آن امر عادى موجود نمى‏شود، چون اراده و امر خدا بدان تعلق نگرفته است. برخلاف امور خارق العادة كه مستند به اسباب طبيعى عادى نبوده بلكه به اسباب طبيعى غير عادى تكيه دارند؛ يعنى به اسبابى كه براى عموم مردم قابل لمس نيست. البته اسباب طبيعى غير عادى نيز مقارن به اسباب حقيقى و باطنى و در نهايت مستند به اذن و اراده خدا مى‏باشند.

از شروط ديگر معجزه، مقرون بودن به تحدّى است؛ يعنى پيامبرى كه معجزه به دست او جارى مى‏شود از همگان، به ويژه منكران و ناباوران، مى‏خواهد كه اگر معجزه‏ى او را عمل عادى مى‏دانند و حاكى از صدق دعوت او نمى‏شمارند، نظير آن را بياورند.[6]

به عبارت ديگر، معجزه؛ يعنى “بينه و آيت الاهى” كه براى اثبات يك مأموريت الاهى صورت مى‏گيرد و لذا محدود به شرايط خاص و مقرون به تحدّى مى‏باشد.[7]

از جمله مواردى كه در معجزه شرط است و در تعريف معجزه بيان شده، اين است كه مطابقت با دعوا داشته باشد؛ يعنى اگر كسى ادعاى نبوت مى‏كند و معجزه‏ خودش را، به عنوان مثال، شفا دادن كور مى‏داند، بايد كور شفا پيدا كند تا دليلى بر صدق او باشد.[8]

پس معجزه، خرق عادت است و خرق عادت گرچه شامل سحر و كهانت و استجابت دعا و امثال آن مى‏شود، اما سحر و كهانت تاب مقاومت در برابر معجزه را ندارند و اسبابش، مغلوب مى‏شوند و معجزه، از اين جهت معجزه است كه عوامل طبيعى و غير عادى آن، مغلوب واقع نمى‏گردند و همواره قاهر و غالب‏اند.[9] سحر و جادوگرى نه منشاء الاهى دارد و نه منشاء طبيعى و ما به ازاى واقعى و نفس الامرى، و غالباً بر چشم بندى، از جمله سبقت گرفتن بر سرعت ديد و ايهام و تخيل و تلقين مبتنى است و اگر در بعضى موارد هم منشاء طبيعى داشته باشد، در خدمت اهداف شرّ است و غالباً با جهل و خرافات توأم مى‏باشد؛ يعنى خارق العاده‏ بشرى در هدف هم با معجزه پيامبران، تفاوت دارد. پيامبران معجزات را به منظور هدايت و راهنمايى بشر مى‏آورند نه سرگرمى… .

از طرف ديگر، معجزه قيد و شرط خاصى ندارد بدين معنا كه براى انجام آن نياز به تعلم و تمرين نيست برخلاف آن چه كه مرتاضان انجام مى‏دهند كه از سويى به تعلم و تمرين محتاج هستند و از سوى ديگر نمى‏توانند هر كارى را انجام دهند. و اين به خاطر اين است كه معجزه‏ پيامبران متكى به نيروى لايزال و نامحدود الاهى است ولى خارق العاده‏اى كه از ديگران سرمى‏زند از نيروى محدود انسانى مايه مى‏گيرد و لذا است كه خارق عادت بشرى قابل معارضه است و احدى جرأت ندارد كه تحدى كند.[10]

البته پيامبر قبل از نبوت نیز می تواند کارهای خارق العاده ای انجام دهد که به آن “ارهاص” گفته می شود.[11]

آرى، معجزه فقط بعد از آغاز دعوت پيامبران و همراه با تحدى سرمى‏زند و در غير اينصورت اگر عمل خارق العاده‏اى از پيامبر ملاحظه شود، كرامت شمرده مى‏شود هرچند كه عرفاً همه‏ى كرامات انبيا و ائمه‏ى اطهار (عليهم السلام) معجزه شمرده مى‏شوند.[12]

تعریف کرامت

واژه کرامت: در اصل به معنی بزرگواری و عظمت معنوی است، و در اصطلاح علم کلام، کارهای خارق العاده ای که از پیامبران برای اثبات نبوت صادر می گردد با نام معجزه خوانده می شود، و همین گونه کارها از غیر پیامبران، با نام کرامت ذکر می شود. بنابراین کرامت اصطلاحی در گفتار متکلمین به علم کلام، همان معجزه ای است که درباره امور خارق العاده غیر پیامبران، از اولیاء خداوند و امامان(ع) استعمال می شود. چرا که نشانه عظمت و بزرگواری آنها در پیشگاه خداوند است، بر همین اساس امام صادق(ع) فرمود: «المعجزة علامة اللّه لایعطیهاالّا انبیائه و رسله و حججه لیعرف به صدق الصّادق من کذب الکاذب ؛ معجزه نشانه ای برای خداست که خداوند آن را به کسی جز پیامبران و رسولان و حجّت هایش عطا نمی کند، و هدف از آن این است که به وسیله آن راستگویی راستگو از دروغگویی دروغگو شناخته شود.»[13]

تفاوت بین معجزات انبیا و اعمال مرتاضان و ساحران

علاوه بر تفاوت های ذاتی که در کیفیت اعمال ساحران و معجزات پیامبران وجود دارد (که در جای خود ذکر شده است) یکی از تفاوت های عمده، در هدفی نهفته است که  این معجزات به خاطر آن ابراز شده اند و این هدف والا را هر کسی با مشاهده شخصیت پیامبران در می یافت. بنابر این امور خارق العاده ای که صرفاً جنبه قدرت نمایی داشته و  در ضمن رسالتی والا و الاهی و انسانی ارائه نشده خود نشان گر این است که این امور خارق العاده از منشأیی شیطانی همچون سحر و جادو برخواسته است.

در قرآن کریم در مورد اعمال ساحران می فرماید: «چون [ساحران حیله های خود را] بيفكندند، موسى گفت: آنچه شما آورده‏ايد جادو ا ست و خدا آن را باطل خواهد ساخت، زيرا خدا كار مفسدان را به صلاح نمى‏آورد»[14]؛ یعنی این گونه اعمال ممکن است در یک مقطع کوتاه آثاری را به نمایش بگذارد (در حد بسیاری از جادو ها و شعبده ها که همواره وجود داشته) ولی هرگاه برای اثبات ادعایی ناحق اقامه شود خداوند این گونه اعمال را باطل و رسوا و از اثر ساقط می کند. به خلاف معجزات پیامبران که هیچ گونه امکان ابطال برای آن متصور نیست.

جایگاه معجزه در اثبات حقانیت انبیاء

دلایل عمده ای که در هر دوره ای انسان های حق طلب را ملزم به متابعت از هدایت های انبیا نموده است را باید در فطری بودن و انطباق تعالیم انبیا با نیازهای تکاملی بشر جستجو کرد. می دانیم که تعالیم انبیا در طول تاریخ و در هردوره ای در اوج معرفت و درک بشری بوده و مخالفان انبیا هم همگی افرادی نادان و ظالم  بودند که هیچ علاقه ای به تکامل خود و جامعه انسانی نداشتند مگر تکامل در توحش و جهانخواری.

در چنین شرایطی انسان هایی برگزیده ظهور کرده اند که راهنمای مردم بوده و در برابر ظالمان به پا خواسته و منجی مردم در هرعصری بوده اند. هرچند خود به خود انسان های کامل تر در حد ظرفیت وجودی خود نقش رهبری فکری و معنوی مردم را دارند اما هدایت هایی که توسط انبیای بزرگ صورت گرفته باعث انقلابی بزرگ و جهش در سطح آگاهی بشر شده است.

بسیاری از صفات و توانایی ها و علومی که این افراد برگزیده بشری از آن برخوردار بودند خود به خود برای مردم عادی خارق عادت به شمار می آمد اعم از قدرت بیان، علم زیاد (چه در علوم  ظاهری و چه در علوم باطنی و غیبی)، بی گناهی و عصمت و پاکی، مکاشفات و مشاهدات غیبی، جاذبه شخصیتی و  …. در این بین گاه در شرایطی خاص پیامبران به اذن و دستور خدا دست به معجزاتی بزرگ و چشم گیر زده اند تا حجت را بر مردم تمام کنند و بهانه ای برای انکار باقی نماند یا این که در اثر این معجزات شرّ افراد ظالم و زورگو که مردمان ضعیف تر را به استثمار کشیده بودند دفع کرده و پیروان خود را یاری نمایند؛ مثل بسیاری از معجزات که حضرت موسی (ع) داشته است همچون ظاهر کردن اژدها، شکافتن رود نیل و … . و بسیاری از شفا دهی های حضرت عیسی که از سر مهر و شفقت به مردمان بود در واقع مجرایی برای انتقال رحمت و فیض الاهی برای گرفتاران بوده است.

بنابراین دلیل ایمان مؤمنین به پیامبران در هرعصری بیش از آن که مبتنی بر مشاهده معجزات بیرونی انبیاء باشد، ناشی از محتوای تعالیمی بود که برای آن بپا خواسته بودند و در واقع این معجزات در راستای حجت های آشکار دیگری بود که باعث ایمان مردم می شد همچنان که افراد ظالم و کافر با مشاهده این معجزات صرفاً اظهار عجز نمودند، ولی هیچ ایمانی در آنان ایجاد نشد بلکه بر انکارشان هم افزوده شد همچون فرعون و نمرود و… که شاهد بزرگترین معجزات بوده اند.

بنابراین این تصوری اشتباه است که گمان کنیم علت پیشرفت ادیان و پذیرفته شدن آنها در بین مردمان صالح صرفاً مشاهده اموری خارق عادت بوده است که احتمال دارد از هر جادوگر و ساحری نیز آشکار شود و مردم توان مقابله با آن را نداشته باشند، بنابراین هیچ کس از سر اجبار و ارعاب و بدون درک و معرفتی عمیق به هیچ دینی الاهی مؤمن نشده است مگر منافقین که راهی جز اظهار ایمان نداشتند.

جایگاه معجزه در اسلام

اساساً باید به این بحث پرداخته شود که چرا پیامبران مختلف دست به معجزه زده اند آیا تمامی رسالت پیامبران ملزم نمودن مردم به متابعت از خود با انجام معجزات بوده است یا معجزه امری تبعی بوده که به اقتضاء شرایط آشکار شده است؟

می دانیم که اظهار معجزات بیرونی در مورد پیامبران مختلف به یک میزان و به یک سیاق نبوده از جمله در اسلام بیشترین توجه به حجت های معرفتی شده و کمترین تکیه بر معجزات بیرونی شده است و در قرآن کریم در تمامی یا در اکثر مواردی که از پیامبر درخواست معجزه نموده اند این درخواست را ناشی از میل به هدایت ندانسته و پاسخ مثبتی به آن داده نشده است چرا که پاسخ به درخواست آنان در واقع نزول عذابی بود که بر هر مجادله ای پایان می داد:

«سائلى از عذاب قيامت كه وقوعش حتمى است درخواست نمود آن عذاب را كسى نمی تواند از كافران دفع كند آن عذاب از طرف خداوند صاحب درجات است فرشتگان و روح الامين براى گرفتن فرمان به سوى او بالا مي روند در روزى كه اندازه آن پنجاه هزار سال است پس تو اى رسول ما بردبار باش و صبر نيكو در پيش گير اين كافران روز قيامت را دور مى‏بينند و ما نزديك مى‏بينيم روزى كه آسمان چون فلزى گداخته شود و كوه‏ها مانند پشم زده متلاشى گردند».[15]

بنابراین در قرآن به ایمان حاصل از معرفت و حجت های معرفتی بیشتر بها داده شده تا مقهور کردن مخالفان با استفاده از معجزات (غیر از چند مورد خاص که نیاز به تأمل دارد) . این روند یعنی تبعی بودن معجزات در رسالت انبیاء در همه ادیان الاهی کمابیش بوده، ولی در اسلام به کمال رسیده و می دانیم که معجزه اصلی پیامبر اسلام، قرآن است که کلام خداوند و کتاب معرفت الله است.

اثبات اعجاز

اقسام معجزات: معجزه بر دو قسم است: فعلى و قولى

معجزه‏ى فعلى عبارت است از: تصرف در كاينات بر اساس ولايت تكوينى[16]، به اذن خداوند؛ مثل شق القمر[17] و شق الشجر[18] از طرف پيامبر عظيم الشأن اسلام و شق الارض[19] و شق البحر[20] در داستان قارون و فرعون از ناحيه‏ى حضرت موسى‏عليه السلام و شق الجبل[21] از سوى حضرت صالح و شفادادن اكمه و ابرص و احياى مردگان[22] توسط حضرت عيسى‏عليه السلام و كندن درب قلعه‏ى خيبر به اعجاز علوى[23]

معجزه‏ى قولى عبارت است از: كلمات و بيانات خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه عليه السلام‏كه حاوى معارف عميق و حقى هستند كه موجب حيرت و ابتهاج عقول عالميان گشته‏اند.

در فرق معجزه فعلى و گفتارى بايد گفت كه معجزه‏ى فعلى، هم محدود به زمان ومكان خاصى است و هم براى عوام مى‏باشد، چون آنها با محسوسات سر و كار دارند[24] و اما معجزه‏ قولى، اختصاص به زمان خاصى ندارد ودر تمام عصرها باقى و براى خواص مى‏باشد.

البته از معجزات فعلى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله، تعيين قبله‏ى مدينه مى‏باشد كه هنوز هم پابرجاست و پيامبرصلى الله عليه وآله بدون اينكه از آلات نجومى وقواعد هيوى و… استفاده نمايد، بسوى كعبه ايستاد و فرمود: “محرابى على الميزاب” محراب من روبروى ناودان خانه خداست.[25]

اثبات اعجاز فعلى، نياز به بررسى رواياتى دارد كه آن اعجاز را نقل كرده‏اند، اگر آن روايات از نظر سند مورد پذيرش بودند یا قراینی برای صحت وجود داشتند، آن اعجاز را مى‏پذيريم و الا راهى براى اثبات آن نداريم، گرچه احتمال آن را هم نمى‏توانيم نفى كنيم. بله آن دسته از اعجاز فعلى را كه قرآن از پيامبران نقل كرده است، بدون شك و ترديد مى‏پذيريم و همچنين اعجازهاى فعلى كه هنوز پابرجا مى‏باشند، مورد قبول خواهند بود.

معجزه حضرت یوسف و تعبیر خواب

تعبیر خواب می تواند معجزه باشد، ولی نه در هر زمان و در مورد هر پیامبری، بلکه با تحقق شرایطش که در جای خود ذکر شد.

و نیز منافاتی بین معجزه بودن تعبیر خواب و این که دیگران نیز از مراتب پایین تر آن را بهره مند باشند نیست؛ مثل معجزه بودن فصاحت و بلاغت قرآن که منافات ندارد عده ای مراتب پایین تری از فصاحت بلاغت را بهره مند باشند.[26]

نکته قابل توجه این است که بین معجزه و علوم متداول در بین مردم رابطۀ تنگاتنگی وجود دارد. معجزۀ هر پیامبری باید از پیشرفته ترین دانش های زمان خودش باشد تا به هنگام عاجز ماندن دانشمندان  آن عصر از مقابله با آن یقین حاصل شود که این علم سرچشمه الاهی دارد نه انسانی؛ مثلا تبدیل شدن عصای حضرت موسی (ع) با پیشرفت سحر و شفای مرض های لاعلاج و زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی (ع) با پیشرفت دانش پزشکی و قرآن عربی فصیح بی مانند با به اوج رسیدن فصاحت و بلاغت، رابطه ای جدی دارد؛ از این رو می گوییم که «تعبیر خواب» هم معجزه حضرت یوسف (ع) محسوب می شود.

خواب های متعددی که در سورۀ یوسف به آن اشاره شده از خواب خود یوسف(ع) گرفته تا خواب زندانیان، تا خواب فرعون مصر و اهمیت فراوانی که مردم آن عصر به تعبیر خواب می دادند نشان می دهد که اصولاً در آن عصر تعبیر خواب از علوم پیشرفته زمان محسوب می شد. و شاید به همین دلیل پیامبر آن عصر؛ یعنی یوسف(ع) نیز از چنین علمی در حد عالی برخوردار بود که در واقع یک اعجاز برای او محسوب می شد.[27]

کرامات و مقام حضرت علی (ع)

در حدیثی از کتاب اصول کافی نقل شده است.

ابو بصير مى‏گويد: يك روز كه پيامبر اكرم (ص) نشسته بود ناگاه امير المؤمنين (ع) وارد شد و پيامبر اكرم (ص) به او فرمود: تو به عيسى بن مريم (ع) شبیه هستی، و اگر ترس از اين نبود كه گروه هايى از امّتم در بارۀ تو همان را بگويند كه مسیحیان در بارۀ عيسى ‏گفتند، در باره تو چيزهايى مى‏گفتم كه از ميان مردم عبور نكنى مگر آن كه خاك پايت را براى تبرّك بردارند.! برخی گفتند: پیامبر براى عموزاده‏اش به نمونه‏اى پايين‏تر از عيسى بن مریم (ع) راضى نيست که در این زمان اين آيه نازل شد: ” و چون عيسى بن مريم مثل زده مى‏شود ناگهان قوم تو سر و صدا راه مى‏اندازند و گفتند: آيا معبودان ما بهتر هستند يا او. آنان اين مقايسه را به عنوان مثل براى تو نزدند مگر از روى جدال بى‏منطق و ستيزه‏جويى ، بلكه اينان گروهى ستيزه‏جو هستند. او نبود جز بنده‏اى كه به او نعمت عطا كرديم و وى را براى بنى‏اسرائيل نشانه‏اى بزرگ قرار داديم  و ما اگر بخواهيم برخى از شما را در زمين فرشتگانى قرار مى‏دهيم كه جانشين باشند[28].

راوى مى‏گويد: حارث بن عمرو فهرى به خشم آمد و گفت: خدايا! اگر اين حكم درست است و از نزد تو است كه مقرّر شده بنى هاشم پيشوايى امّت را مانند هراكليوس پس از هراكليوس به ارث برند [يعنى به رسم پادشاهان‏] پس بر سر ما از آسمان سنگ بباران يا عذاب دردناكى بر ما فرود آر. خداوند سخن حارث را به پيامبر (ص) فرو فرستاد و اين آيه هم نازل شد: ” و خداوند بنا ندارد ايشان را با اين كه تو در ميانشان هستى و مادام كه استغفار مى‏كنند عذاب كند”[29]. پيامبر به او فرمود: اى عمرو! يا توبه كن يا از این جا برو. او در پاسخ گفت: اى محمّد! از آن چه دارى براى قريشيان بهره‏اى مقرر كن؛ زيرا بنى هاشم بزرگوارى و كرم عرب و عجم را دارند. پيامبر (ص) فرمود: اين در اختيار من نيست و آن را بايد در اختيار خداوند سبحان دانست. او گفت: اى محمّد! دلم از توبه پيروى نمى‏كند، ولى از كنار تو مى‏روم، و دستور داد شترش را بياورند، او سوار آن شد. و چون به حومه مدينه رسيد تكّه سنگى به سر او خورد و بر فرقش كوفت، و در اين جا به پيامبر (ص) وحى آمد كه: “سائلى از كفار درخواست عذابى كرد كه لا محاله واقع مى‏شد [عذابى كه‏] ويژه كافران است، [و] آن را بازدارنده‏اى نيست. [اين عذاب‏] از سوى خداى صاحب درجات است[30]. پس پيامبر به منافقانى كه در پيرامون او بودند فرمود: در پى دوستتان برويد كه آن چه را خواسته بود به سرش آمد، خداوند مى‏فرمايد: :” آنها  تقاضاى فتح و پيروزى كردند، و هر گردنكش ستيزه‏جو نوميد و نابود شد.”[31].[32]

کرامات ائمه (ع)

ائمه (ع) هیچ وقت قدرت تکوینی و کرامات را از خود نفی نکرده اند؛ بلکه به تواتر از آن حضرات معجزات و کرامات فراوانی نقل شده است به طوری که در کتاب شریف بحار الانوار در ذیل تاریخ هر یک از ائمه (ع) بخشی به عنوان معجزات آن حضرات در نظر گرفته شده و روایاتی که در مورد معجزات و کرامات آن امامان معصوم نقل شده در آن جا آمده است.


[1]. ر ك: علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، حسن زاده آملى، ص 350 – 353؛ تعليقات آيت الله حسن زاده بر كشف المراد، ص 595؛ مكارم شيرازى، رهبران بزرگ و مسئوليت هاى بزرگتر، ص 119 – 153، مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى -شهيد مطهرى – چاپ جامعه مدرسين، 1362، ص 179 – 208؛ طباطبایی، محمد حسین، الميزان، ج1، ص 58 – 90؛ ترجمه فارسى الميزان، ج1، ص 93 – 140؛ انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، ص 8 – 21؛ دكتر ملكشاهى، ترجمه و شرح اشارات ابن سينا، نگارش، ص 466 – 491؛ ملاصدرا، شواهد الربوبية، مرحوم سبزوارى و تعليق و تصحيح و مقدمه سيد جلال آشتيانى، ص 340 – 349، چاپ دوم ، فصل فى اصول المعجزات وخوارق العادات؛ ملاصدرا، مبدء و معاد، ترجمه احمد بن محمد الحسينى اردكانى به كوشش عبدالله نورانى، ص 538 – 549.

[2]. طلاق، 3؛ حجر، 21؛ قمر، 49.

[3]. اعراف، 54؛ بقره، 284؛ حديد، 5؛ نساء، 80؛ آل عمران، 26؛ طه، 50؛ بقره، 255؛ يونس، 3.

[4]. مؤمن، 78.

[5]. صافات، 173؛ مجادله، 21؛ مؤمن، 53.

[6]. ر ك: خرمشاهى، بهاء الدين، جهان غيب و غيب جهان، ص 45 – 83.

[7]. ر ك: مطهرى، مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى، ص 189، چاپ جامعه مدرسين.

[8]. كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 350.

[9]. در داستان سحره فرعون وقتى آنها كار حضرت موسى را ديدند خود فهميدند كه كار حضرت موسى معجزه است چون سحرها بلعيده شدند و لذا به عجز خود اعتراف كردند و…، اعراف، 105 – 125.

[10]. ر ك: مكارم شيرازى، رهبران بزرگ و مسئوليت هاى بزرگتر، ص 119 – 153.

[11]. ر ك: كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 352 (با اندکی تصرف).

[12]. همان، ص 353؛ جهان غيب و غيب جهان، ص 46 و 47.

[13] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 12، ص 77.

[14]. یونس، 81.

[15]. المعارج،1-9.

[16]. انسان در اثر انجام اوامر و دستورات الاهى به خدا نزديك مى‏گردد و در اثر قرب به خدا از مقام ولايت بهره‏مند مى‏گردد و آن گاه مى‏تواند همچون خدا در كاينات تصرف كند.

[17]. از جمله معجزات پيامبر نصف كردن ماه بوده است.

[18]. حضرت امير (ع) در نهج البلاغه، خطبه قاصعه، معجزه شق الشجر پيامبر را توضيح مى‏دهند. در باب معجزات پيامبر به كتاب بحار الانوار طبع كمپانى، چاپ سنگى، ص 105 مراجعه شود.

[19]. قصص، 76 – 81.

[20]. بقره، 50.

[21]. شمس، 11 – 15.

[22]. آل عمران، 49.

[23]. بشارة المصطفى، طبع نجف، ص 235؛ صدوق، امالى، ص 307، مجلس، 77، چاپ سنگى.

[24]. معنای این حرف آن نیست که خواص از آن استفاده نمی کنند، بلکه گاهی؛ مثل سحره در داستان حضرت موسی در رأس استفاده کنندگان قرار دارند.

[25]. مير داماد، قبسات، چاپ سنگى، ص 321؛ كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، تعليقات آيت الله حسن زاده، ص 597 – 598؛ انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، آيت الله حسن زاده آملى، ص 8 – 21.

[26] . نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9 ، ص 362.

[27] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9 ، ص 428 ، با اندکی تغییر ، انتشارات دار الکتب الاسلامیه ، چاپ هفتم ، 1365.

[28]. زخرف، 57 – 60،”وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ* وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ*  إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ*  وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ”.

[29]. انفال، 33، “وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ”.

[30]. معارج،1-3، “سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ* لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ* مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ”.

[31]. ابراهیم، 15،” وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ “.

[32]. كلينى، الكافي، ج 8، ص 57، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هـ ش، (ترجمه روضه كافى، ص 90 و 91)؛ طبرسى‏، إعلام ‏الورى بأعلام الهدى، ص 186، اسلاميه‏.