Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

معاد از نگاه صدر المتألهین و اشراقیون

صدر المتألهین بر اساس نظریه حکمت متعالیه در کتاب های اسفار، مبدأ و معاد و الشواهد الربوبية، اصولى را بر مى شمارد كه همگى يا اكثراً، نتيجۀ فلسفۀ خود او هستند و سپس معاد جسمانى و روحانى را اعلام مى كند، بر اين اساس كه هر چند خصوصيات بدن تغيير مى كند، اما نفس باقى است و تشخص دهندۀ بدن است؛ لذا مجموع بدن و نفس دنيايى، در عالم آخرت محشور مى‏شود.[1]

وجود، خير است و آگاهى به آن، خيرى ديگر. هر چه وجود كامل تر باشد، اين خير بيشتر است؛ لذا وجود قواى عقلى شريف تر و سعادت آن هم بزرگ تر است. لذت حاصل از ادراكات آن هم غير قابل وصف است؛ چون عقل از حيث ادراک و مُدرِك و مُدرَك قوى تر از حس است، اما اين خيرات هنگام وابستگى نفس به بدن به دست نمى آيد، وقتى که اين مانع برطرف شد، تحقق مى‏ یابد.[2]

وقتی نفس به درجه اى رسيد كه وابستگى آن به بدن كم و توجهش به عالم ديگر زياد شد، با مرگ طبيعى از بدن جدا مى شود. اين جدايى به خاطر ناتوانى نفس از نگهدارى بدن نيست، بلكه به دلیل توجه فطرى به عالم ديگر است؛ چون اگر چنين بود ناتوانى نفس در حفظ بدن در ابتداى خلقت آن بيشتر مى بود.[3]

انسانى كه در آفرينش او اين همه دقت شده و به وسيلۀ فرشتۀ مقرب، چهل روز سرشت او خمير گرديده، از نظر عقل بعيد است كه خدا به هلاكتش راضى باشد، بلكه مى طلبد كه از وضعيت پست به وضعى شريف انتقال يابد.[4]

بازگشت نفس به مبدأ، مقتضاى لفظ “معاد” است؛ چون بازگشت يعنى برگشتن به همان جايى كه از آن جا آمده است.[5]

از ديدگاه شيخ اشراق: شوق نفس به مبدأ، بيش از شوق به جسم خود است و هر چه از ماده مجردتر شود، عشق او بيشتر خواهد شد. اگر بدن را مغلوب سازد، هنگام مرگ، بدن به اصل بر مى گردد. و براى نفس هيچ لذتى بزرگ تر از درك كمال نيست. اگر به خاطر سرگرمى به بدن از اين ادراك باز بماند، بعد از جدايى از جسم، همۀ واقعيات را مشاهده و فيوضات خدايى بر او مى بارد.[6]



.[1] آشتيانى، جلال الدين، الاسفار الاربعة، ج 9، ص 97 – 185، چاپ چهارم، دار احياء التراث العربى، بیروت؛ شواهد الربوبية…، ص 66 – 261، چاپ دوم، مركز نشر دانشگاهى؛ المبدأ و المعاد، ص 497 – 510.

.[2] اسفار، ج 9، ص 121 – 123.

.[3] المبدء و المعاد، ص 527.

.[4] همان، ص 526 – 527.

.[5] همان، ص 528.

.[6] سجادى، سيد جعفر، ترجمۀ حكمة الاشراق، ص 368 – 370، انتشارات دانشگاه تهران، 1367.