کپی شد
مسائل علم فلسفه
پرداختن به مسائل همه مکاتب فلسفی، مجال وسیع تری را می طلبد؛ لذا در این نوشتار فقط به مسائل فلسفه اسلامی به طور اشاره و فهرست وار پرداخته می شود.
مسائل فلسفى بر محور موضوع فلسفه؛ یعنی «موجود بما هو موجود» (به طور اختصار: موجود)، دور مىزند؛ به عبارت ديگر همه بحث هاى فلسفى در اطراف «هستى» است. این مسائل چند گونه است:
- مسائلى که مربوط به هستى و دو نقطه مقابل آن؛ يعنى: «ماهيت» و «نيستى» است.
البته در جهان عينى، جز هستى چيزى نيست. هستى در ماوراء ذهن، نقطه مقابل ندارد، ولى اين ذهنِ مفهوم ساز بشر، دو معنا و دو مفهوم ديگر در مقابل هستى ساخته است: يکى نيستى، ديگر ماهيت (البته ماهيت ها). يک سلسله مسائل فلسفه، خصوصاً در حکمت متعاليه، مسائل مربوط به وجود و ماهيت است (مانند بداهت مفهوم وجود، اشتراک معنوی وجود، ارتباط وجود و ماهيت، اصالت وجود و اعتباريت ماهيت، تشکیک وجود، اعتبارات ماهيت، اقسام ماهیت و احکام آنها، تمییز و تشخص ماهيات) و يک سلسله مسائل ديگر مسائل مربوط به هستى و نيستى است (مانند احکام سلبی وجود، عدم تکرار در وجود، عدم تمایز و عدم علیت در عدم، امتناع اعاده معدوم).[1]
- دسته ديگر، مسائل مربوط به اقسام هستى است. هستى به نوبه خود اقسامى دارد که به منزله انواع آن به شمار مىروند و به عبارت ديگر: هستى داراى تقسيماتى است؛ از قبيل تقسيم به خارجى و ذهنى، مستقل و رابط، واجب و ممکن، حادث و قديم، ثابت و متغير، واحد و کثير، قوّه و فعل و جوهر و عرض. البته مقصود، تقسيمات اوليه هستى است؛ يعنى تقسيماتى که بر هستى وارد مىشوند، از آن جهت که هستى است؛ بر این اساس، انقسام به سفيد و سياه، بزرگ و کوچک، مساوى و نا مساوى، طاق و جفت، بلند و کوتاه و امثال اينها از انقسامات موجود بما هو موجود نيست، بلکه از انقسامات موجود بما هو جسم يا موجود بما هو متکمّم (کمّيت پذير) است؛ يعنى جسميت از آن جهت که جسميت و يا کمّيت از آن جهت که کمّيت است، اين انقسامات را مىپذيرد، اما انقسام به واحد و کثير، يا واجب و ممکن و…، انقسام موجود بما هو موجود است.[2]
- دسته ديگر، مسائلى است که مربوط به قوانين کلى حاکم بر هستى؛ از قبيل علّيت، سنخيت علت و معلول، ضرورت حاکم بر نظام علت و معلول، تقدم و تأخر و معيّت در مراتب هستى است.[3]
- در مباحث علم شناسی فلسفه يا هستی شناسی علم، به احکام و عوارض علم و عالم و معلوم؛ مانند: تجرد علم، اقسام و مراتب علم، جوهر يا عرض بودن علم، اتحاد علم و عالم و معلوم و اقسام عالم و معلوم، سخن به ميان می آيد.[4]
- برخى ديگر، مسائل مربوط به اثبات طبقات هستى يا عوالم هستى است؛ يعنى هستى، طبقات و عوالم خاص دارد. حکماى اسلامى به چهار عالم کلى يا به چهار نشئه معتقدند:
- عالم طبيعت يا ناسوت: عالم ناسوت؛ يعنى عالم ماده و حرکت و زمان و مکان، و به عبارت ديگر عالم طبيعت و محسوسات يا عالم دنيا.
- عالم مثال يا ملکوت: عالم مثال يا ملکوت؛ يعنى عالمى برتر از طبيعت که داراى صور و ابعاد هست، اما فاقد حرکت و زمان و تغيير است.
- عالم عقول يا جبروت: عالم جبروت؛ يعنى عالم عقول يا عالم معنا که از صور و اشباح مبرّا است و فوق عالم ملکوت است.
- عالم الوهيت يا لاهوت: عالم لاهوت؛ يعنى عالم الوهيّت و احديّت.[5]
- مبدأشناسی، بخشی دیگر از مباحث فلسفی است که در آن به راه ها و براهين عقلی اثبات واجب الوجود، توحيد و مراتب ذاتی و صفاتی و افعالی، صفات الهی اعم از صفات ذاتيه و فعليه؛ به ويژه علم، قدرت، حيات، اراده، حکمت، و کلام الهی، هدف آفرينش عالم و تبيين عوالم سه گانه، قضا و قدر الهی، مسئله شرّ و عنايت الهی پرداخته می شود.[6]
- بخش دیگر، در آثار فلسفی اسلامی، علم النفس فلسفی يا نفس شناسی است که به چيستی و مراتب و قوای نفس و احکام آن؛ مانند: تجرد نفس، اختصاص دارد.[7]
- برخى ديگر از مسائل، مربوط به روابط عالم طبيعت با عوالم مافوق خود است؛ به عبارت بهتر، مربوط به سير نزولى هستى از لاهوت تا طبيعت و سير صعودى طبيعت به عوالم بالاتر است، مخصوصاً در مورد انسان، که به نام «معاد» خوانده مىشود و بخش عظيمى را در حکمت متعاليه اشغال کرده است.[8]
[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 5، ص 157.
[2]. همان، ص 158. در فلسفه راجع به ملاک اين انقسامات و تشخيص اين که چه انقسامى از انقسامات موجود بما هو موجود است و چه انقسامى از اين انقسامات نيست، تحقيق دقيق شده است، احياناً به مواردى بر مىخوريم که بعضى از فلاسفه، برخى تقسيمات را از تقسيمات جسم بما هو جسم مىدانستهاند و خارج از حوزه فلسفه اولى فرض مىکردهاند و بعضى ديگر به دلائلى آنها را از تقسيمات موجود بما هو موجود دانسته و داخل در حوزه فلسفه اولى شمردهاند.
[3]. همان.
[4]. خسرو پناه، عبدالحسين، آسيب شناسی فلسفه اسلامی، کتاب نقد، شماره33، ص 91.
[5]. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 5، ص 157 و 158.
[6]. آسيب شناسی فلسفه اسلامی، کتاب نقد، شماره33، ص 92.
[7]. همان، ص 91.
[8]. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 5، ص 159.