Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مرجعیت شیخ مرتضی انصاری

عصر زندگی شیخ مصادف بود با مرجعیت عامه آیه الله شیخ موسی کاشف الغطاء تا سال 1256 قمری و بعد از مرحوم شیخ موسی زعامت دینی به برادرش آیه الله شیخ حسن کاشف الغطاء تا سال 1262 قمری و بعد از رحلت ایشان مرجعیت عامه به آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد.

صاحب جواهر در روزهای پایانی زندگی‌اش، دستور داد تا مجلسی تشکیل شود و همه عالمان تراز اول نجف در آن شرکت کنند.[1]

در جمع علمای بزرگان شیعه – که برای تعیین تکلیف مرجعیت و زعامت دینی به حضورش رسیده بودند – پرسید: بقیه علمای محترم کجا هستند؟ گفتند: علما حوزه همگی در خدمت شما هستند، نگاهی دیگر همراه با تبسمی نمود و فرمود: آری هستند، اما عالمی در این شهر (نجف ) است که در جمع نیست .

مجددا به عرض رسید که خیر آقا همگی خدمت شما هستند. آن‌گاه فرمود: پس ملا مرتضی کجاست؟ عده‌ای به جست‌وجوی وی پرداختند. پس از مدتی او را در حرم امیر المومنین (علیه السلام) یافتند که مشغول دعا جهت بهبودی و سلامتی صاحب جواهر بود. جریان را به عرض شیخ انصاری رسانده و به حضور صاحب جواهر رسیدند، صاحب جواهر، نفس عمیقی کشید شیخ را بر بالین خود نشاند. دستش را گرفت و بر روی قلب خود گذاشت و گفت: «الآن طَابَ لِیَ الْمَوْتُ» اکنون مرگ بر من گوارا است.» سپس به عالمان مجلس فرمود: «هذا مَرْجِعُکُمْ مِنْ بَعدی، ایشان پس از من مرجع شما خواهد بود.»[2] و آن‌گاه رو به شیخ انصاری نمود و فرمود: «قلل من احتیاطک فان الشریعه سمحه سهله»، ای شیخ تو هم از احتیاط خود کم کن چه دین اسلام سهل و آسان است .[3]

نقل شده حتّی بعد از این که صاحب جواهر شیخ را جانشین خود معرّفی کرد و همه نیز مرجعیت او را پذیرا شدند، خود امتناع ورزید چون شیخ با سعیدالعلمای بابلی مازندرانی در کربلا هم‌درس بود و او را در آن وقت از نظر علمی بر خود ترجیح می‌داد. بدین‌سبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از فتوا دادن خودداری کرد و در نامه‌ای به سعیدالعلماء نوشت: «هنگامی‌که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف‌العلماء بهره می‌بردیم، فهم تو از درس استاد از من بیش‌تر بود، حال سزاوار است به نجف بیایید و این امر مهم (مرجعیت) را به عهده گیرید» سعیدالعلماء در پاسخ نوشت: «آری، ولی شما در این مدت در آن‌جا مشغول تدریس و مباحثه علمی بوده‌اید و من در اینجا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارترید».[4]

پس از رسیدن نامه سعیدالعلماء، شیخ به حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) مشرف شد و از آن حضرت خواست که او را در این امر بزرگ یاری کند و از لغزش و خطا نگاه دارد. یکی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) می‌گوید: «مثل همیشه، ساعتی پیش از طلوع فجر برای روشن کردن چراغ‌های حرم مطهر به آن‌جا رفتم… ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر صدای گریه‌ای بلند و جان‌کاه و ناله‌ای سوزناک به گوشم رسید. بسیار شگفت‌زده شدم که این صدای کیست؟ آهسته پیش آمدم تا از جریان آگاه شوم، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را بر ضریح مقدس گذاشته است و می‌گرید و به زبان دزفولی با سوز و گداز به امام (علیه‌السّلام) می‌گوید: آقای من! مولای من! یا ابالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اکنون بر دوشم آمده‌است، بس مهم و خطیر است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نکردن به وظیفه نگاه‌دار و در طوفان‌های حوادث روزگار همواره راهنمایم باش، وگرنه از زیر بار مسئولیت فرار خواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت».[5]

به این ترتیب شیخ انصاری پس از علی بن جعفر کاشف‌الغطاء و برادرش شیخ حسن کاشف الغطا و هم‌چنین صاحب جواهر ریاست و اداره حوزه علمیه نجف را از سال ۱۲۶۶ تا ۱۲۸۱ به مدت ۱۵ سال به عهده داشت و شیعیان جهان از وی تقلید می‌کردند.[6]

 

[1]. عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹۵.

[2]. مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، ص ۱۳۶؛  موسوی، سید عبدالرضا، دریای فقاهت، ص ۵۹-۵۸.

[3] . عقیقی بخشایشی، صدر، فقهای نامدار شیعه ، ص 341 – 342.

[4]. سیمای فرزانگان، ص ۱۳۶؛  موسوی، سید عبدالرضا، دریای فقاهت، ص ۵۹-۵۸؛ امین، سید محسن، اعیان الشیعة، ج ۱۰، ص ۱۱۷؛ قمی، عباس، الکنی والالقاب، ج ۲، ص ۳۱۴.

[5] . دریای فقاهت، ص ۱۳۷.

[6]. سبط الشیخ، ضیاءالدین، زندگینامه استادالفقهاء شیخ انصاری، ص  ۱۰۹.