Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مراسم بعد از حدیث غدیر

بعد از خطبه غدیر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، وقایعی اتفاق افتاده، که در این بخش به برخی از آن اشاره می‌شود:

  1. بیعت مردان:

پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرمؤمنان (علیهما‌السّلام) هجوم آوردند، و با ایشان به عنوان بیعت دست می‌دادند و به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) و علی (علیه‌السّلام) تبریک می‌گفتند و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) می‌فرمود: «الحمد لله الذی فضلنا علی جمیع العالمین؛ حمد برای خدای است که ما را بر همه جهانیان برتری داد»، و صدای مردم بلند شد که «آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می‌کنیم».[i]

و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) مکرر می‌فرمود: به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید؛ زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است».[ii]

  1. بیعت زنان:

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) دستور دادند تا ظرف آبی آوردند و پرده‌ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد و زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و امیرمؤمنان در سوی دیگر، با آن حضرت بیعت نمایند. هم‌چنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند. بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) نیز از حاضرین در غدیر بودند. هم‌چنین کلیه همسران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) در آن مراسم حضور داشتند.

  1. عمامه‌گذاری:

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) بعد از پایان خطبه، عمامه خود را که «سحاب» نام داشت به عنوان تاج افتخار بر سر امیرمؤمنان قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است».

خود امیرمؤمنان در این باره فرمود: «پیامبر در روز غدیر خم عمامه‌ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنین، مرا به وسیله ملائکه‌ای که چنین عمامه‌ای به سر داشتند، یاری نمود».[iii]

  1. ظهور جبرئیل:

مسأله دیگر این بود که مردی زیبا صورت و خوش‌بو در کنار مردم ایستاده بود و می‌گفت: «به خدا قسم! روزی مانند امروز هرگز ندیدم که تا چه‌اندازه [پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌)] کار پسرعمویش را مؤکد نمود و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش، آن را بر هم نمی‌زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند! »

در این وقت عمر نزد پیامبر آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: «او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود».[iv]

۵. معجزه ولایت:

در آخرین ساعات از روز سوم اقامت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) در غدیر و پایان یافتن مراسم بیعت، «حارث فهری» همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر آمد و گفت: ‌ای محمد! از تو سؤال دارم:

۱. آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟

۲. آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟

۳. آیا این علی بن ابی‌طالب را که گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه…» از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟

حضرت در جواب فرمود: «خداوند به من وحی کرده‌است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خداوند متعال هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی‌کنم». حارث گفت: «خدایا! اگر آن‌چه محمد می‌گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست!»

همین‌که سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد و از بخش پایین بدنش خارج شد، و او را درجا به هلاکت رساند.[v]

  1. توطئه منافقان:

اعتراض حارث آغاز انحراف‌ها و توطئه‌هایی بود که خبر از آینده‌ای تاریک و فتنه‌انگیز می‌داد، که بعد از وقوع رحلت پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) دامن امت اسلامی را فرا گرفت و امامت از خط اصلی خویش خارج شد و به دست غاصبان افتاد. اینک به نمونه‌هایی از توطئه‌های منافقان و منحرفان بعد از حادثه غدیر اشاره می‌شود:

6-1. صحیفه ملعونه:

دو نفر از منافقان در یک تصمیم اساسی با هم پیمانی بستند و آن این بود که «اگر محمد از دنیا رفت یا کشته شد، نگذاریم خلافت و جانشینی او در اهل بیتش مستقر شود». سه نفر دیگر در این تصمیم با آن‌ها هم پیمان شدند، و اولین قرارداد و معاهده را در کنار کعبه بین خود امضاء کردند، و داخل کعبه آن را زیر خاک پنهان نمودند تا سندی برای التزام عملی آنها باشد.

یکی از این سه نفر معاذ بن جبل بود. او گفت: «شما مسأله را از جهت قریش حل کنید و من درباره انصار ترتیب امور را خواهم داد».

از آنجا که «سعد بن عباده» رئیس کل انصار بود و او کسی نبود که با غیر علی (علیه‌السّلام) هم پیمان شود؛ لذا معاذ بن جبل به سراغ بشیر بن سعید، و اسید بن حضیر که هر کدام بر نیمی از انصار یعنی دو طایفه «اوس» و «خزرج» نفوذ و حکومت داشتند، آمد و آن دو را با خود بر سر غصب خلافت هم پیمان نمود.[vi]

6-2. توطئه قتل پیامبر:

نقشه قتل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) بارها به اجرا در آمد، ولی منجر به شکست شد. یک بار در جنگ تبوک و چند بار به وسیله سم و بارها به صورت ترور تدارک دیده شده بود.

در حجة الوداع همان پنج نفر اصحاب صحیفه، با نه نفر دیگر برای بار آخر نقشه دقیق‌تری برای قتل حضرت در راه بازگشت از مکه به مدینه کشیدند و نقشه چنین بود که در محل از پیش تعیین شده‌ای، در قله کوه «ارشی» کمین کنند و همین که شتر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) سربالایی کوه را پیمود و در سرازیری قرار گرفت، سنگ‌های بزرگی را به طرف شتر حضرت رها کنند تا با حرکات ناموزون حضرت را بر زمین افکند و آنان با استفاده از تاریکی شب به حضرت حمله کنند و وی را به قتل برسانند و متواری شوند.

خداوند متعال پیامبرش را از این توطئه آگاه ساخت و وعده حفظ او را داد.- منافقان که چهارده نفر بودند – نقشه خود را عملی ساختند. همین‌که شتر پیامبر به قله کوه رسید و خواست رو به پایین رود، سنگ‌ها را رها کردند، پیامبر با یک اشاره به شتر فرمان توقف داد در حالی که حذیفه و عمار، یکی افسار شتر حضرت را در دست داشت و دیگری از پشت سر شتر را حمایت می‌کرد.

با توقف شتر، سنگ‌ها به سمت پایین کوه رفتند و حضرت سالم ماند. منافقان که از اجرای دقیق نقشه مطمئن بودند، از کمین‌گاه‌ها بیرون آمدند و با شمشیرهای برهنه به حضرت حمله کردند تا کار را تمام کنند، ولی عمار و حذیفه شمشیر کشیدند و با آنان درگیر شدند، و سرانجام آن‌ها را فراری دادند… .

صبح روز بعد که نماز جماعت برپا شد، همین چهارده (معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمان، ابوعبیده، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة….) نفر در صف‌های اول جماعت دیده شدند! ! و حضرت سخنانی فرمود که اشاره ضمنی به آنان داشت.[vii]

 

[i]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۷ و ۱۳۳؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۱، ص ۲۷۱.

[ii]. بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۵۹؛ الغدیر، ج ۱، ص ۲۷۴.

[iii]. الغدیر، ج ۱، ص ۲۹۱؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج ۲، ص ۱۹۹.

[iv]. بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۲۰ و ج ۳۱، ص ۵۹۳؛ عوالم العلوم، ج ۱۵، ص ۸۵ و ج ۲، ص ۱۳۶.

[v].  بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۳۶ و ص ۱۶۲ و ص ۱۶۷؛ عوالم العلوم، ج ۲، ص ۵۶ و ۵۷ و ۱۲۹ و ۱۴۴.

[vi]. بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۹ و ج ۳۷، ص ۱۱۴ و ۱۱۴؛ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ص ۸۱۶ ح ۳۷؛ عوالم العلوم، ج ۲، ص ۱۶۴؛ انصاری، محمدباقر، اسرار غدیر، ص ۵۷.

[vii]. بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۹۹ – ۱۰۰ و ج ۳۷، ص ۱۱۵؛ عوالم العلوم، ج ۲، ص ۳۰۳-۳۰۴؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ص ۴۵۸.