کپی شد
مراحل نهضت توّابین
نهضت توّابین را به دو دوره پنهانی و آشکار میتوان تقسیم کرد:
- دوره پنهانی
چند ماه پس از فاجعه کربلا و به دنبال کاهش سیطره نظامی عبیداللّه بن زیاد در کوفه، حدود صد تن از شیعیان در خانه سلیمان بن صرد خُزاعی گرد آمدند.
شخصیتهای برجسته این جمع، از جمله سلیمان بن صرد، مُسَیّب بن نَجَبه فَزاری، عبداللّه بن وال تمیمی، سعد بن عبداللّه و رِفاعة بن شَدّاد بَجَلی، همگی از یاران امام علی (علیهالسلام)، بودند.
در این جلسه، سلیمان بن صرد، بهسبب سبقت در اسلام و مصاحبت با امام علی (علیهالسلام)، به رهبری برگزیده شد. سلیمان با استناد به آیه ۵۴ سوره بقره راه توبه را پیروی از توبه قوم موسی بیان کرد و از شیعیان خواست تا خود را برای قیام مسلحانه آماده کنند.
خالد بن سعد بن نُفیل استناد به این آیه را (که اندیشه خودکشی جمعی را القا میکرد) تصحیح کرد.
سلیمان، عبداللّه بن وال را مأمور کرد تا هدایای شیعیان را برای تهیه سازوبرگ نظامی بهکار گیرد.[1] تلاشهای مخفیانه برای گسترش دعوت آغاز شد. سلیمان با نامه، شیعیان مدائن و بصره را از تصمیمات خود آگاه کرد و رهبران شیعیان این دو شهر به وی پاسخ مثبت دادند.[2]
- دوره آشکار
مرگ یزید بن معاویه در سال ۶۴ هجری و نزاع بر سر جانشینی وی در شام، مخالفان امویان را در عراق و حجاز به قیام برانگیخت. کمی بعد عبداللّه بن زبیر در مکه مدعی خلافت شد. عبیداللّه بن زیاد، کارگزار امویان در عراق، به شام گریخت و عمّال عبداللّه بن زبیر بهسهولت بصره و کوفه را به چنگ آوردند.در این تحولات سیاسی، توّابین مجال یافتند تا دعوت خود را گستردهتر کنند.
برخی از آنان، با توجه به اوضاع متزلزل و آشفته سیاسی، میخواستند دارالاماره کوفه را تصرف کنند و مانعِ حاکمیت زبیریان در این شهر شوند، اما سلیمان معتقد بود که، بهسبب پایگاه و نفوذ اشراف کوفه که در قتل امام حسین (علیهالسلام) شرکت داشتند، هنوز زمان مناسب برای قیام فرا نرسیده و شیعیان باید به تلاشهای خود برای گسترش دعوت بیافزایند.
مبلّغ مشهور دعوت در مصر، عبیداللّه بن عبداللّه مُرّی، از جمله کسانی بود که تلاش بسیار میکرد. بهزودی شمار کسانی که اعلام آمادگی کردند به شانزده هزار تن رسید و امید میرفت که در موعد مقرر قیام کنند،[3] اما حوادث بعدی و حضور مختار ثقفی و زبیریان در کوفه، پیامدهای ناخوشایندی برای توّابین داشت.
مختار (که در اندیشه خونخواهی امام حسین (علیهالسلام) بود) پیش از مرگ یزید به عبداللّه بن زبیر پیوست، ولی بهسرعت از او جدا شد و در نیمه رمضان سال ۶۴ هجری به کوفه رفت. وی سعی میکرد تا شیعیان کوفه را بهسوی خود جلب کند.
او خود را نماینده امام و مهدی امت، محمد بن حنفیه فرزند علی بن ابی طالب (علیهالسلام)، خواند و از سوی دیگر شایستگی سلیمان را برای رهبری قیام مخدوش کرد و وی را به ناآگاهی در امور نظامی و سیاسی متهم نمود.[4]
تبلیغات مختار در میان شیعیان کوفه دو دستگی پدید آورد و نزدیک به دو هزار تن از توّابین جدا شدند و به او پیوستند، و بدینترتیب در شیوه مبارزه با قاتلان امام حسین (علیهالسلام) در میان توّابین تردید راه یافت.[5]
[1]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۵۴-۵۵۵؛ ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، چاپ: امامی، ابوالقاسم، ج ۲، ص ۹۶.
[2]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۵۵-۵۵۸؛ ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۶۱ و ۱۶۲.
[3]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۵۹-۵۶۰ و ۵۸۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۶۲ و ۱۶۳؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن محمد، الفتوح، ج ۶، ص ۵۱-۵۳؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، چاپ: احمدابوملحم و دیگران، ج ۴، ص ۲۵۰-۲۵۱ و 254.
[4]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۸۰؛ الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۶۳؛ البدایه والنهایه، چاپ: احمدابوملحم و دیگران، ج ۴، جزء ۸، ص ۲۵۱ـ۲۵۳.
[5].تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۸۰ و ۵۸۴؛ البدایة والنهایة، چاپ احمدابوملحم و دیگران، ج ۴، جزء ۸، ص ۲۵۱.