کپی شد
مذاهب منقرض شده اهل سنت
در دورۀ دوم فقه اهل سنت که از اوایل قرن دوم آغاز و تا اوایل قرن چهارم ادامه یافت، مذاهب فقهى فراوانی پدید آمد. گروهی از این مذاهب، به مذاهب منقرضشدۀ فقهى یا مذاهب بائده مشهور شدند. مقصود از مذاهب منقرضشدۀ فقهى، مذاهبى است که دوام چندانى نيافت و پس از مدتى- کم يا زياد- از بين رفت. عمدۀ این مذاهب عبارتند از:
1. مذهب حسن بصرى: حسن بن ابى الحسن يسار معروف به حسن بصرى (م 110) از تابعانِ شناخته شده بود. دربارۀ وى گفتهاند که: «از محضر يکصد و پنجاه صحابى استفاده کرده است. فتاواى او را برخى از علما در هفت جلد جمعآورى کردهاند».[1]
2. مذهب ابن ابى ليلى: محمّد بن عبد الرحمن بن ابى ليلى (م 148) از اصحاب رأى و نظر به شمار مىرفت؛ وى قاضى و مفتى معروف کوفه بود. دربارۀ او گفته شده: «از يکصد و بيست تن از صحابه استفاده کرده است».[2]
3. مذهب اوزاعى: عبد الرحمن اوزاعى (م 157) صاحب مذهب خاصى بود که در شام گسترش يافت، ولى در قرن چهارم هجرى پيروان آن منقرض شدند. همچنين به مدت دويست سال اين مذهب در ميان مردم اندلس غلبه داشت، و سرانجام مذهب مالک در آنجا غالب شد.[3]
4. مذهب سفيان ثورى: أبو عبد اللّٰه سفيان بن سعيد ثورى (م 161) اهل کوفه بود. وى به جهت خوف از حکومت وقت، مخفيانه زندگى مىکرد. جمعى از مردم يمن، اصفهان و موصل از او فتاوايى گرفتند. مذهب وى نيز در مدت کوتاهى منقرض گرديد.[4]
5. مذهب ليث بن سعد: ليث بن سعد فهمى (م 175) از فقهاى مصر بود که شافعى دربارۀ او گفته است: «او از مالک فقيهتر بود». مذهب او نيز به علت عدم تدوين و کمى طرفدارانش پايدار نماند.[5]
6. مذهب ظاهرى: بنيانگذار اين مذهب، ابو سليمان داوود بن على بن خلف ظاهرى (م 270) است. وى نخست مقلّد مذهب شافعى بود، تا آنکه رياست علمى بغداد به وى رسيد؛ پس از آن براى خويش مذهب و شيوهاى را برگزيد، که اساس آن عمل به ظاهر کتاب و سنّت بود، البتّه به شرط آن که از خود کتاب و سنّت و يا اجماع، دليلى بر اين که خلاف ظاهر مراد است اقامه نشود. او اگر نصّى نمىيافت، به اجماع عمل مىکرد، و از قياس پرهيز داشت و معتقد بود عمومات کتاب و سنّت براى پاسخ به هر پرسشى کافى است. مذهب وى تا نيمه قرن دوم ادامه داشت، سپس از بين رفت. مردم بغداد، شهرهاى فارس و اندکى از مردم آفريقا و اندلس بر مذهب او بودند.
ابن خلدون (م 808) مىنويسد: اين مذهب اکنون از بين رفته است. هر چند بعدها ابن حزم اندلسى نيز مذهب ظاهرى را پذيرفت، امّا وی با مؤسّس اين مذهب مخالفت هايى نيز داشت.[6]
7. مذهب طبرى: بنيانگذار اين مذهب، مفسّر و مورّخ معروف أبو جعفر محمّد بن جرير طبرى (م 310) است. او فقه را از داوود فرا گرفت و همچنين فقه اهل عراق و مالک و شافعى را نيز آموخت. او معتقد بود که احمد بن حنبل، فقيه نيست؛ بلکه صرفاً يک محدّث است. طبرى نيز در فقه، مذهب خاصّى داشت که در بغداد گسترش يافت؛ او و پيروانش در فقه تأليفاتى داشتند که به دست ما نرسيده است. مذهب او نيز بعد از نيمۀ قرن پنجم رو به افول نهاد و منقرض شد و فقط آراى او در کتابها باقى ماند.[7]
[1]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 137، به نقل از اعلام الموقعين، ج 1، ص 20؛ همچنين ر.ک: طبقات ابن سعد، ج 7، ص 156؛ وفيات الاعيان، ج 2، ص 69؛ تهذيب التّهذيب، ج 2، ص 263.
[2]. همان، به نقل از اعلام الموقعين، ج 1، ص 21؛ همچنين ر.ک: تهذيب التّهذيب، ج 9، ص 301؛ الطبقات الكبرى، ج 6، ص 358، طبقات الفقهاء شيرازى، ص 84.
[3]. همان، به نقل از موسوعه جمال عبد الناصر، ج 1، ص 34؛ الاعلام زركلى، ج 3، ص 320؛ طبقات الفقهاء شيرازى، ص 76.
[4]. همان، به نقل از موسوعه جمال عبد الناصر، همان؛ تاريخ بغداد، ج 9، ص 160- 151؛ طبقات الكبرى، همان، ص 371؛ وفيات الاعيان ابن خلكان، ج 2، ص 386؛ تهذيب التّهذيب، ج 4، ص 111.
[5]. همان، ص 137و138، به نقل از تاريخ الفقه الاسلامى، ص 174؛ طبقات ابن سعد، ج 7، ص 517؛ وفيات الاعيان، ج 4، ص 127.
[6]. همان، ص 138، به نقل از ر. ك: موسوعه جمال عبد الناصر، همان؛ طبقات الفقهاء شيرازى، ص 92؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 15؛ تاريخ بغداد، ج 6، ص 375- 369.
[7] . همان، به نقل از موسوعه جمال عبد الناصر، همان؛ وفيات الاعيان، ج 1، ص 456؛ تاريخ بغداد، ج 2، ص 162.