Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مدعیان دروغین نیابت

وقتی به تاریخ مدعیان دروغین نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که گرچه بعضی از آنان در آغاز ظاهرالصلاح بوده و به‌ظاهر حرف‌های درستی می‌زدند، اما پس از چندی انحراف و بطلان ادعاهای آنان و اغراض سوءشان برای همگان روشن می‌شد. به‌عنوان نمونه به‌چنذ نفر از آن‌ها اشاره می‌شود:

1. الشریعی: او ابتدا از اصحاب امامان هادی و عسکری (علیهما السلام) بود، اما بعد از مدتی ادعای کذب بر خدا و حجتش کرد[1] و در بین مردم رسوا شد.

2. محمد بن نصیر نمیری: او ادعا کرد که جانشین عثمان بن سعید عمری است، پس ادعا کرد که فرستاده پیامبری است و درباره حضرت هادی (علیه السلام) ادعای ربوبیت کرد. وی ازدواج با محارم را مباح دانست و لواط را جائز شمرد.[2]

3. ابو طاهر محمد بن علی بن بلال: اموالی از امام عسکری (علیه السلام) نزد او بود که آن را به محمد بن عثمان عمری تسلیم نکرد. وی ادعای وکالت نمود، مردم از او دوری جسته و وی را مورد لعن قرار دادند.[3]

4. حسین بن منصور حلاج: او با نامه‌ای به ابی سهل اسماعیل بن علی نوبختی ادعای وکالت کرد، وی به‌قم رفت و رقعه‌ای را پخش کرد که او رسول امام و وکیل او است، قمی‌ها آن را پاره و وی را به سخره گرفتند. او در حالی که ملحد بوده و ادعای الوهیت داشت، در بغداد دستگیر و کشته شد.[4]

5. ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی، معروف به ابن ابی العزاقر: وی در ابتدا شیعه بود، آن‌گاه مرتد شد و در حال ارتداد هر دروغ و راستی را بیان می‌کرد و آن را به حسین بن روح نسبت می‌داد، وقتی حسین بن روح آن را فهمید او را مورد انکار قرار داد و دستور داد که او را لعن کنند.[5]

در کتاب فرحة الغری آمده که او از جمله راویان و اصحاب خاصه بود تا این که بر نائب سوم حسد ورزید و معتقد به مذهب ردیه گردید و از خود اموری را به‌نام دین بروز داد تا این که در لعن وی توقیعی از ناحیه مقدسه وارد شده، سلطان زمان او را ادب کرد و به‌دار زد.[6]


[1]. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 2، ص 48.

[2] همان.

[3] همان.

[4] همان.

[5] همان.

[6] ابن طاوس‏، سيد عبد الكريم، فرحة الغري، محقق / مصحح: جهانبخش، جويا، ترجمه: مجلسى، محمد باقر‏، ص 178.