کپی شد
مخالفت برخی صحابه با صلح حدیبیه
پیش از صلح حدیبیه تمامى سیاستها بر اساس جنگ با مشرکان پیش رفته و شاید مسلمانها فکر نمىکردند که مىتوان با مشرکان صلح هم کرد. به همین دلیل، پس از پذیرفته شدن صلح، شمارى از اصحاب درباره موضع پیامبر (صلى الله علیه و آله) اظهار تردید کردند.
گفتنی است برخی از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، صلحنامه را انکار میکردند و معترض بودند و صلح را برای خود خواری و ذلت میدانستند، بیشترین اعتراض از سوی عمر بن خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) صورت گرفت.[1]
واقدى مىگوید: هنوز موافقتنامه نوشته نشده بود که عمر بن خطاب رو به پیامبر (صلى الله علیه و آله) کرد و گفت: اى رسول خدا! مگر ما مسلمان نیستیم؟ حضرت فرمود: آرى؛ عمر گفت: پس چرا در دین خود اظهار خوارى و حقارت کنیم؟ حضرت فرمود: من بنده خداوند و فرستاده او هستم و هرگز با فرمان او مخالفت نمىکنم و او نیز مرا تباه نخواهد کرد.
واقدى مىافزاید: پس از آن عمر -که هنوز تردیدش برطرف نشده بود- نزد ابوبکر رفت و مانند همین مطالب میان آنان رد و بدل شد و ابوبکر همان پاسخ را داد. با این حال عمر سخت ناراحت بود، ولی او سخنان ابوبکر را پذیرفت!
ابن عباس مىگوید: بعدها عمر در دوره خلافتش به من گفت: در آن روز خیال و شک و تردیدى برایم حاصل شد که از آغاز مسلمانى خود تا آن روز گرفتارش نشدهبودم، و اگر در آن روز کسانى را مىیافتم که به آن واسطه دست از مسلمانى برمىداشتند من هم دست برمىداشتم![2]
مخالفت با توافقنامه تنها اختصاص به عمر نداشت. گرچه، تا آنجا که منابع یاد کردهاند، او تنها کسى بوده که صداى اعتراضش را بلند کرد و اینچنین به تردید افتاد. زمانىکه صلحنامه نوشته شد، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) به مردم دستور داد تا شتران خود را قربانى کنند و سرهاى خود را بتراشند، اما کسى از جاى خود برنخاست. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) مجدداً فرمان خود را تکرار کرد، اما کسى او را اجابت نکرد. بار سوم نیز که مردم فرمانش را پیروى نکردند. بعد از مدتی، عدهای از اصحاب، سرها را تراشیدند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای آنان از خداوند، طلب رحمت کرد.[3] حضرت با ناراحتی و نگرانی، آنان را ترک فرمود[4] و نگران و ناراحت بر ام سلمه وارد شد. ام سلمه به حضرت عرض کرد: شما خود شترانتان را قربانى کنید، مردم نیز به دنبال شما چنین خواهند کرد! رسول خدا (صلى الله علیه و آله) چنین کرد.[5] این اقدام نشان مىدهد که ناراضیان فراوان بودهاند، اما رسول خدا (صلى الله علیه و آله) به سخن آنان وقعى نگذاشته و با استناد به نبوّت خویش و آنکه خداوند او را تباه نخواهد کرد، پیمان صلح را منعقد کردهاست.[6]
در تبیین رفتار مسلمانان با پیامبر (صلی الله علیه و آله) باید گفت اعتراض آنان به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) ناشی از عدم درک صحیح آنها از نبوت و برداشتی سطحی از حقیقت پیمان صلح بود.
در طول مسیر به مدینه، کسانیکه منکر صلح شده و نافرمانی حضرت را کردهبودند، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و با عذرخواهی اظهار ندامت کردند.
در مسیر بازگشت بود که سوره ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا﴾[7] نازل شد. جبرئیل فرود آمد و فرمود: “خداوند بر تو شادباش میگوید”. مسلمانان نیز به پیامبر (صلی الله علیه و آله) تبریک گفتند.[8]
[1]. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶-۳۱۷؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۶۰۶.
[2]. المغازى، ج ۲، ص ۶۰۷- ۶۰۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج ۶، ص ۷۷؛ صنعانی، عبد الرزاق، المصنف، ج ۵، ص ۳۳۹؛ صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۷۸- ۷۶، درباره اصل اعتراض عمر نک: البخارى، کتاب الشروط، ج ۲، ص ۱۲۲؛ ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۱؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۱۷.
[3]. الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۷.
[4]. تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳.
[5]. بخارى، کتاب الشروط، ج ۲، ص ۲، ۱۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۳۲۶؛ المغازى، ج ۲، ص ۶۱۳، الدرالمنثور، ج ۶، ص ۷۷؛ صنعانی، عبد الرزاق، المصنف، ج ۵، ص ۳۴۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۶، ۹۲،( رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بهام سلمه فرمود: الا تَرَینَ الى الناس بالامر فلا یفعلونه و هم یسمعون کلامى و ینظرون فى وجهى) با وجود چنین سخنى مؤلف سبل الهدى توجیه بىپایهاى براى دفاع از صحابه آورده؛ مثلًا آن که شاید دستور پیغمبر مستحب بوده است! و یا آن که لازم نبوده فوراً امر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را عمل کنند! نکته جالبى که همین مؤلف (ص ۱۲۶) به آن توجه کرده مشورت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) با ام سلمه است. او مىگوید از این نقل به دست مىآید که مشورت با زن فاضله رواست.
[6]. سایت اهل البیت.
[7]. «بیگمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم»، فتح، ۱.
[8]. ا بلاذری، حمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰؛ سایت امامت پدیا.