searchicon

کپی شد

مخالفت اشو با فلسفه و منطق (تفکر)

اشو فلسفه و منطق را نفی می‌کرد تا بتواند در جهت حرکت به سوی عرفان ضد تعقل قدم بر دارد .

اشو می‌گوید: قوانین منطقی زنده نیستند. حیات، یک جریان سیال و زنده است. کسانی که قوانین منطق را ارزش می‌نهند و سعی دارند تا زندگی کنند، آن را به گونه‌ای تمام می‌کنند که در دستانشان چیزهای مرده دارند. ولی کسانی که خود را از چهارچوبه منطق دور می‌کنند و به درون زندگی وارد می شوند، قادر به درک راز حیات می‌باشند، به این دلیل است که سوترا[1] می‌گوید: تمام اصول منطق را بشکنید …، شما باید به‌خاطر آورید که فلاسفه کسانی هستند که سعی در یافتن حقیقت زندگی به مدد عقل دارند. آنان تا کنون نتوانسته‌اند هیچ چیز کشف کنند. هزاران کتاب نوشته‌اند، اما کتاب‌هایشان فقط بازی با کلمات است. آنها برای تفسیر کلمات نگاشته شده اند و شبکه ای از کلمات را زیرکانه گسترده اند،  که مشکل می توان راه خروج را از آنها پیدا نمود، اما آنان هیچ چیز نمی دانند. کسانی که حقیقت زندگی را می دانند، حکما و عرفا هستند، اینان کسانی هستند که به‌جای تمرین زبانی ترفند هستی، درون آن غوطه می‌خورند.[2]

اشو با تمام نظام‌های فلسفی مخالف است. بحث برسر این نیست که فلان سیستم فلسفی مناسب و دیگری نادرست است، بلکه از منظر وی هرآنچه رنگ و بوی فلسفی گرفت، غلط است و باید از آن دور شد. به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانی مخالف است. او معتقد است همه نظام‌های فلسفی معرکه اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. تنها نقطه ضعف این نظام‌های فلسفی آن است که همه شان مرده اند. «من صاحب هیچ نظام فلسفی‌ای نیستم. نظام فلسفی نمی تواند زنده بماند. من یک رونده ام. یک جریان مثل رود. من حتی نمی دانم که دیروز چه گفته ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمی‌کنم. من فقط پاسخگوی این لحظه ام. من پاسخگوی حرف های دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس. قطعاً پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی، تنها همین لحظه است که واقعیت دارد».[3]

نقد دیدگاه اشو در مخالفت با فلسفه و منطق:

آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکی منجر به ردّ دیگری است؟ همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه گشایی انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه گشایی انسان معنوی به سوی قرب الهی است. منطق و فلسفه، برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک، از جهان بینی و بینش عالی اقتباس شده است، تفکر، بزرگ‌ترین عطیه الهی است. تعقل، انسان را از دیگران متمایز نمود. اگر تفکر را از انسان بگیرند، نقطه تمایزی با دیگر موجودات (حیوانات) ندارد؛ از این رو برای پیروزی و پایداری چهره حوزه عرفان و غیره می‌بایست فکر کرد تا راه سالم را شناخت. بدون شک هیچ موفقیتی بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است، دست کم کشف نشده است و پیروزی در جهان حاصل نمی شود، مگر در مسیر یک تفکر و تأمل صحیح.

اشو، انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن می‌کند و می‌گوید: گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن. بیشتر احساس کن، کمتر هوشمندی به خرج بده.  بیشتر از شم خود مدد بگیر. فکر کردن فرایندی بسیار فریبنده است. باعث می شود احساس کنی داری کارهای مهمی انجام می دهی، اما فقط در هوا، در بالای ابرها، قصر می‌سازی. افکار، چیزی جز قصرهای معلق در هوا نیست.[4]

باید دانست منطق و فلسفه اگر سالم باشد، بدون شک در امتداد عرفان است. عرفان اگر در طریق درست باشد، از منطق و تعقل بالغ، کمک ها گرفته است. عرفان بدون گذر از منزلگاه برهان به بیراهه می رود. انسان فقیر از تفکر و هوش، چگونه کاری را موفق به پایان می رساند. عرفان پویا به واسطه تفکر انتخاب می‌شود. انسان معنوی که صاحب یک سلوک درست است، مدیون عقل خویش است. عقل است که درست و نادرست را مشخص می کند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: خیر و خوبی تماماً با عقل به دست می آید و کسی که عقل ندارد دین ندارد.[5]در جایی دیگر، امام حسن مجتبی (ع) می‌فرماید: با عقل است که هردو سرا به دست می آید. هرکه از عقل محروم باشد از هردو سرا محروم است [6].

عقل و تفکر، نه تنها در مقابل عرفان و طریقت نیست؛ بلکه در کنار هم و مکمل یک‌دیگر هستند. این مهم در همان ابتدای انتخاب عرفان توسط انسان به کمک عقل و تفکر انجام می‌شود. عرفان به تفکر و منطق وابسته است تا هیچ‌گاه از صراط راست خارج نشود و تفکر و منطق بالغ، به عرفان محتاج است تا متعالی شود و پوسته ظواهر را بشکافد .

چند نکته:

1. ردّ فلسفه و بحث در مورد آن که اشو انجام داده است، خود نوعی فلسفه است.

2. علوم پایه تماماً بر تفکر و فلسفه بنا گذاشته شده که تعطیلی تفکر و فلسفه منجر به تعطیلی همه آنها می شود.

3. سؤالات بنیادین و اساسی انسان‌ها در طول تاریخ توسط فلاسفه و متفکران شکل صحیح گرفته و پاسخ داده شده است.[7]



[1]. مجموعه‌ای از کلمات قصار در یک کتابچه برای پیروان آیین هندو یا بودایی است.

[2]. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ترجمه: شنکایی، لوئیز، ص 404.

[3].  اشو، ریشه ها و بالها، ترجمه: برزگر، مسیحا، ص 175.

[4]. الماس اشو. ص 219.

[5]. حرانى، ابن شعبه، حسن بن على، تحف العقول، ‏‏ محقق: غفارى، على اكبر، ص 54. انما یدرک الخیر کله بالعقل و لادین لمن لاعقل له.

[6]. اربلى،‏ كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 1، ص 571.

[7]. برگرفته از سایت تبیان (بخش اخلاق و عرفان اسلامی، داریوش عشقی).

اشو فلسفه و منطق را نفی می‌کرد تا بتواند در جهت حرکت به سوی عرفان ضد تعقل قدم بر دارد .

اشو می‌گوید: قوانین منطقی زنده نیستند. حیات، یک جریان سیال و زنده است. کسانی که قوانین منطق را ارزش می‌نهند و سعی دارند تا زندگی کنند، آن را به گونه‌ای تمام می‌کنند که در دستانشان چیزهای مرده دارند. ولی کسانی که خود را از چهارچوبه منطق دور می‌کنند و به درون زندگی وارد می شوند، قادر به درک راز حیات می‌باشند، به این دلیل است که سوترا[1] می‌گوید: تمام اصول منطق را بشکنید …، شما باید به‌خاطر آورید که فلاسفه کسانی هستند که سعی در یافتن حقیقت زندگی به مدد عقل دارند. آنان تا کنون نتوانسته‌اند هیچ چیز کشف کنند. هزاران کتاب نوشته‌اند، اما کتاب‌هایشان فقط بازی با کلمات است. آنها برای تفسیر کلمات نگاشته شده اند و شبکه ای از کلمات را زیرکانه گسترده اند،  که مشکل می توان راه خروج را از آنها پیدا نمود، اما آنان هیچ چیز نمی دانند. کسانی که حقیقت زندگی را می دانند، حکما و عرفا هستند، اینان کسانی هستند که به‌جای تمرین زبانی ترفند هستی، درون آن غوطه می‌خورند.[2]

اشو با تمام نظام‌های فلسفی مخالف است. بحث برسر این نیست که فلان سیستم فلسفی مناسب و دیگری نادرست است، بلکه از منظر وی هرآنچه رنگ و بوی فلسفی گرفت، غلط است و باید از آن دور شد. به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانی مخالف است. او معتقد است همه نظام‌های فلسفی معرکه اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. تنها نقطه ضعف این نظام‌های فلسفی آن است که همه شان مرده اند. «من صاحب هیچ نظام فلسفی‌ای نیستم. نظام فلسفی نمی تواند زنده بماند. من یک رونده ام. یک جریان مثل رود. من حتی نمی دانم که دیروز چه گفته ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمی‌کنم. من فقط پاسخگوی این لحظه ام. من پاسخگوی حرف های دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس. قطعاً پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی، تنها همین لحظه است که واقعیت دارد».[3]

نقد دیدگاه اشو در مخالفت با فلسفه و منطق:

آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکی منجر به ردّ دیگری است؟ همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه گشایی انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه گشایی انسان معنوی به سوی قرب الهی است. منطق و فلسفه، برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک، از جهان بینی و بینش عالی اقتباس شده است، تفکر، بزرگ‌ترین عطیه الهی است. تعقل، انسان را از دیگران متمایز نمود. اگر تفکر را از انسان بگیرند، نقطه تمایزی با دیگر موجودات (حیوانات) ندارد؛ از این رو برای پیروزی و پایداری چهره حوزه عرفان و غیره می‌بایست فکر کرد تا راه سالم را شناخت. بدون شک هیچ موفقیتی بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است، دست کم کشف نشده است و پیروزی در جهان حاصل نمی شود، مگر در مسیر یک تفکر و تأمل صحیح.

اشو، انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن می‌کند و می‌گوید: گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن. بیشتر احساس کن، کمتر هوشمندی به خرج بده.  بیشتر از شم خود مدد بگیر. فکر کردن فرایندی بسیار فریبنده است. باعث می شود احساس کنی داری کارهای مهمی انجام می دهی، اما فقط در هوا، در بالای ابرها، قصر می‌سازی. افکار، چیزی جز قصرهای معلق در هوا نیست.[4]

باید دانست منطق و فلسفه اگر سالم باشد، بدون شک در امتداد عرفان است. عرفان اگر در طریق درست باشد، از منطق و تعقل بالغ، کمک ها گرفته است. عرفان بدون گذر از منزلگاه برهان به بیراهه می رود. انسان فقیر از تفکر و هوش، چگونه کاری را موفق به پایان می رساند. عرفان پویا به واسطه تفکر انتخاب می‌شود. انسان معنوی که صاحب یک سلوک درست است، مدیون عقل خویش است. عقل است که درست و نادرست را مشخص می کند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: خیر و خوبی تماماً با عقل به دست می آید و کسی که عقل ندارد دین ندارد.[5]در جایی دیگر، امام حسن مجتبی (ع) می‌فرماید: با عقل است که هردو سرا به دست می آید. هرکه از عقل محروم باشد از هردو سرا محروم است [6].

عقل و تفکر، نه تنها در مقابل عرفان و طریقت نیست؛ بلکه در کنار هم و مکمل یک‌دیگر هستند. این مهم در همان ابتدای انتخاب عرفان توسط انسان به کمک عقل و تفکر انجام می‌شود. عرفان به تفکر و منطق وابسته است تا هیچ‌گاه از صراط راست خارج نشود و تفکر و منطق بالغ، به عرفان محتاج است تا متعالی شود و پوسته ظواهر را بشکافد .

چند نکته:

1. ردّ فلسفه و بحث در مورد آن که اشو انجام داده است، خود نوعی فلسفه است.

2. علوم پایه تماماً بر تفکر و فلسفه بنا گذاشته شده که تعطیلی تفکر و فلسفه منجر به تعطیلی همه آنها می شود.

3. سؤالات بنیادین و اساسی انسان‌ها در طول تاریخ توسط فلاسفه و متفکران شکل صحیح گرفته و پاسخ داده شده است.[7]



[1]. مجموعه‌ای از کلمات قصار در یک کتابچه برای پیروان آیین هندو یا بودایی است.

[2]. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ترجمه: شنکایی، لوئیز، ص 404.

[3].  اشو، ریشه ها و بالها، ترجمه: برزگر، مسیحا، ص 175.

[4]. الماس اشو. ص 219.

[5]. حرانى، ابن شعبه، حسن بن على، تحف العقول، ‏‏ محقق: غفارى، على اكبر، ص 54. انما یدرک الخیر کله بالعقل و لادین لمن لاعقل له.

[6]. اربلى،‏ كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 1، ص 571.

[7]. برگرفته از سایت تبیان (بخش اخلاق و عرفان اسلامی، داریوش عشقی).