کپی شد
مخالفان نیابت نواب اربعه
در زمان نواب خاص؛ یعنی در زمان غیبت صغری افراد انگشتشماری از شیعیان، با وجود اینکه از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) بودند، ولی به انگیزۀ ریاست طلبی و کسب مقام و موقعیت شخصی بهمخالفت با نواب اربعه پرداختند.
از جمله این مخالفان میتوان افراد ذیل را نام برد:
1. محمد بن نصیر نمیری:
وی از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) و از شیعیان بود، ولی در زمان غیبت صغری با دومین نائب از نواب اربعه بود، به مخالفت پرداخت، ولی محمد بن عثمان جریان را به دیگر شیعیان گفت و همه از او دور شدند و خدا او را رسوا کرد.[1]
2. احمد بن هلال کرخی:
وی نیز از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) بود و در زمانی که همۀ شیعیان به نیابت محمد بن عثمان اقرار میکردند، بهاو گفتند: آیا تو نیابت محمد بن عثمان را میپذیری؟ گفت: من نیابت پدر او؛ یعنی عثمان بن سعید را پذیرفته بودم، ولی نیابت خودش را نمیپذیرم. شیعیان از او دوری کردند و بعدها توقیعی در ردّ او از ناحیه حضرت مهدی (علیه السلام) رسید.[2]
3. الشریعی:
او ابتدا از اصحاب امامان هادی و عسکری (علیهما السلام) بود، اما بعد از مدتی جزء مخالفان شد.[3]
4. ابو طاهر محمد بن علی بن بلال:
وی اموالی را که از امام عسکری (علیه السلام) نزد او بود، آن را به محمد بن عثمان عمری تسلیم نکرد و ادعای وکالت نمود، اما مردم از او دوری جسته و مورد لعن قرار دادند.[4]
5. حسین بن منصور حلاج: او ادعای وکالت کرد، او در بغداد در حالی که ملحد بود و ادعای الوهیت داشت، دستگیر و کشته شد.[5]
6. ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی، معروف به ابن ابی العزاقر:
وی در ابتدا شیعه بود، آنگاه مرتد شد و در حال ارتداد هر دروغ و راستی را بیان میکرد و آن را به حسین بن روح نسبت میداد، وقتی حسین بن روح آن را فهمید او را مورد انکار قرار داد و دستور داد که او را لعن کنند. [6]
روشن است که مدعیان دروغین نیابت، افرادی منحرف و سودجو بودند که چند روزی بهدروغ خود را مرتبط با آن حضرت معرفی میکردند، اما خیلی زود رسوا میشدند؛ زیرا خورشید حقیقت برای همیشه پشت امر باقی نمیماند.
[1]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه للحجة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 398 و 399.
[2]. همان، ص 399؛ ولی ارومیهای، حسن ابن محمد، مهدی موعود، ج 1، ص 536.
[3]. الغيبة للحجة ، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 397 .
[4]. همان، ص 400 و 401.
[5]. همان، ص 401 – 403.
[6]. همان، ص 401 – 412؛ ابن اثير، عز الدين، الكامل، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خلیلی، عباس، ج 20، ص 13 – 17.