کپی شد
مخالفان حکومت عثمانی
حکومت عثمانی همانطوری که موافقانی داشت در مقابل از میان افراد، شخصیتها، گروهها و حکومتها مخالفان سختی داشته که به برخی از آنها اشاره میشود.
امپریالیزم انگلیس از دیرباز تصمیم داشت به منظور هموارسازی مقاصد شوم خود، اتحاد جهان اسلام بر محوریت خلافت عثمانی را از بین ببرد و با تجزیه کشورهای اسلامی، تسلط بر آنها را برای خود آسان سازد. اوج انحطاط عثمانیان، فرصت مناسبی بود تا با حذف خلافت، مصطفی کمال آتاتورک را به عنوان مُصلح بر سر کار آورد تا او نیز در پروژه اصلاحات انگلیسی خویش، عمیقا دست به دینزدایی زند.[1] آتاتورک و همفکرانش در واقع، منکر تشکیل حکومت اسلامی و مخالف اسلام هستند. افرادی؛ همچون علی عبدالرزاق به عنوان اندیشمند متجدد اسلامی که در نفی مشروعیت خلافت و برچیدن آن، به نوعی عملکرد آتاتورک را تقویت مینمودند، در واقع الغای خلافت را دستمایهای جهت حمله به اندیشه سیاسی اسلام قرار دادند. او در این زمینه، نه فقط به آرا و عقاید علمای سنتگرا، بلکه حتی با تجددخواهانی؛ همچون رشیدرضا، که علیرغم بعضی اختلاف نظرها، با احساسات جزمی او شریک بود، در میافتاد.
او در اثر معروفش به نام «الإسلام و اصول الحکمة» (اسلام و اصول حکومت) استفادهای از پیشینههای فقهی و تاریخی نظریات سیاسی سنتی به عمل آورده بود. بحث اصلی او این بود که خلافت، نه مبنایی در کتاب (قرآن)، نه در سنت (حدیث) و نه در اجماع دارد. وی آیات و احادیثش را که در آنها به خلافت و اطاعت از اولوالامر اشاره شده است، از دید خود توجیه میکند (که از نظر ما مخدوش است) و اجماع را تنها در موارد چهارگانه خلافت اولیه اسلام میپذیرد و منکر اجماع دوران بعدی است.[2]
در واقع مسأله اصلی کتاب آتاتورک این است که آیا اسلام، به عنوان نظامی از معتقدات دینی، به طور کلی برقراری حکومت را واجب شمرده است یا نه؟ او با تمسک به آیاتی، حکومت را برای اجرای دستورات الهی از نظر خداوند ضروری میداند، ولی حکومت را از اصول اساسی و ضروری اسلام نمیداند. او میگوید: درست است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در طی دوره پیامبریش، بعضی کارهای سیاسی؛ نظیر رهبری غزوات، نصب قضات، و گردآوری صدقات و جزیه و تقسیم غنایم جنگ انجام میداد، ولی هیچیک از این کارها ارتباط مستقیمی به رسالت و دعوت به اسلام نداشت. حتی جهاد از وظایف پیامبری نیست؛ چه، طبق برداشت عبدالرزاق از قرآن، خداوند به مسلمانان دستور داده است که دین خود را فقط از طریق ملایمت و حکمت و موعظه حسنه تبلیغ کنند. هرگاه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ناگزیر از دست زدن به جنگ شده، نه برای پراکندن دعوت دینش بوده، بلکه «به خاطر ملک» و در جهت استوار داشتن قدرت و حیثیت اسلامی بوده است. و هیچ حکومتی نیست که تکیه بر شمشیر نداشته باشد و به ضرب زور و غلبه حفظ نشده باشد.[3]
[2]. عبدالرزاق، علی، الإسلام و اصول الحکمة، ص ۷۴ – ۷۹؛ عنایت، حمید، اندیشههای سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه: خرمشاهی، بهاءالدین، ص ۱۱۸.
[3]. الإسلام و اصول الحکمة، ص ۱۱۸؛ اندیشههای سیاسی در اسلام معاصر، ص ۱۱۹؛ سایت ویکی فقه.