Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

مخالفان اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

به طور طبیعی همه انبیاء دارای مخالفانی بوده و هستند که هر کدام از آنها در این مخالفت، انگیزه های متفاوتی را داشته و دارند. اما شاید بتوان ایشان را به دو دسته کلی تقسیم كرد:

  1. آنانكه مخالفتشان با كلام حق، بر اساس جهل و نا آگاهی بود.
  2. دسته دوم كسانی كه مخالفتشان ناشی از هوای نفس و دنیا طلبی بود. البته برنامه انبیاء این گونه بوده که با همه مخالفان خود با عدالت و انصاف و منطق و استدلال برخورد می كردند. همان گونه كه قرآن كریم به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) دستور می دهد: «با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن!».[1]

در مورد حضرت اسماعیل (علیه السلام) نیز چنین است؛ یعنی مخالفان ایشان نیز از همین دو دسته هستند. اما نکته قابل ذکر در این مورد این است که: بیشتر مخالفان آن حضرت، از صاحبان قوم یهود بوده و هستند. در اینجا برای این اثبات این ادعا به یک جریان تاریخی اشاره می شود: «روزی در جلسه «عمربن عبدالعزیز»؛ خلیفه اموی، سخن از داستان ذبیح به میان آمد. «محمدبن كعب قوظی» با استناد به برخی آیات قرآن استدلال كرد كه ذبیح اسماعیل بوده است. اما چون استدلال وی را نپذیرفتند، خلیفه سراغ یكی از علمای یهود كه اسلام آورده بود و در شام سكونت داشت، فرستاد تا نظر او را در این باره جویا شود. محمدبن كعب می گوید: من نزد عمربن عبد العزیز بودم كه از آن یهودی اسلام آورده پرسید: كدامیک از دو فرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام)؛ (اسماعیل و اسحاق)، مورد فرمان ذبح قرار گرفتند؟ آن مرد پاسخ داد: ای امیر مؤمنان! اسماعیل. به خدا سوگند یهودیان ـ خود نیز ـ این را می دانند؛ ولی از آنجا كه بر عرب حسادت ورزیده و می ورزند و چون نمی خواسته و نمی خواهند پدر ایشان (اسماعیل پدر اعراب) به عنوان ذبیح شناخته شود، این این واقعیت را انكار كرده و می کنند و اسحاق را ذبیح دانسته و می دانند؛ چرا كه اسحاق نیای آنان است».[2]

این مخالفت در دو مبحث از مباحث گذشته کاملا قابل مشاهده و تشخیص است؛ یکی در بحث نبوت آن حضرت و دیگری ذبیح بودن ایشان، که در جای خود مورد بررسی قرار گرفت.

[1]. نحل، 125.

[2]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 270؛ ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 160.