searchicon

کپی شد

مبناگروی

نظریه مبنا گرائی[Foundationalism] سابقه‌ای دیرینه در تاریخ معرفت شناسی دارد تا جائی که قدمت آن به افلاطون، ارسطو و آکویناس می‌رسد و در طول این مدت هیچ قولی مثل این نظریه طرفدار نداشته است و تنها این تئوری می‌باشد که به مهم ترین و یا شاید تنهاترین دغدغه معرفت شناسان یعنی «مسأله توجیه» پاسخ می‌دهد که اصلی­ترین مبحث معرفت شناسی می باشد.

این نظریه حدود ده تقریر دارد که رایج ترین و اولین آنها تقریر مبناگرائی سنتی (Classical Foundationalism) می‌باشد. تقریرهای «چی شلم»، «دکارت»، «نسبی گرایانه»،  سایر تقریرهای مهمی هستند که از این تئوری ارائه شده است. تقریر کلاسیک (سنتی) از مکتب مبناگروی، سه اصل را برای خود تعریف کرده است:

اصل اول: همه باورهای انسان به دو دسته تقسیم می‌شوند، «باورهای پایه» که باورهای دیگر را تأیید می‌کنند و «باورهای غیر پایه» که در تأییدشان نیازمند باورهای پایه هستند.

اصل دوم: باور پایه، باوری است که حاکی از «حالات حسی وتجربه بی واسطه» باشد.

اصل سوم: «باورهای حسی» جزو باورهای پایه بوده وخطا ناپذیرند و همه معلومات بشری باید به آنها منتهی شود.

نظر معرفت شناسان اسلامی تقریبا موافق با این تئوری می باشد. ایشان همه باورها و علوم را به بدیهیات ارجاع می دهند. هر چند که در تعیین مصداق آن، برخی اصل استحاله نقیضن و برخی اصل هوهویت و برخی دیگر اصل واقعیت و یا اصل امتناع دور و تسلسل و… را به عنوان مبدأ و خاستگاه اصلی معرفت­های بشری معرفی کرده اند.[1]


[1]. منزه، مهدی، اهم مسائل معرفت شناسی(سایت پژوهشکده باقرالعلوم).