کپی شد
مبانی و پیش فرض های علم فلسفه
مقدمه
پیش از پرداختن به طرح و حل مسائل هر علمی، باید مبانی و پیش فرض های آن علم مورد شناسایی قرار گیرند. به عبارت دیگر قبل از پرداختن به طرح و حل مسائل هر علمی، نیاز به یک سلسله شناختهای قبلی وجود دارد؛ مانند: شناخت ماهیت و مفهوم موضوع آن علم و موضوعات مسائل آن علم؛ شناخت وجود موضوع؛ شناخت اصولی که بهوسیله آنها مسائل آن علم ثابت میشود.
این شناختها گاهی بدیهی و بینیاز از تبیین و اکتساب است و در این صورت مشکلی وجود نخواهد داشت، ولی گاهی این شناختها بدیهی نیست و احتیاج به بیان و اثبات دارد؛ مثلاً ممکن است وجود موضوعی؛ مانند روح انسان، مورد تردید واقع گردد و احتمال داده شود که امری موهوم و غیرحقیقی باشد، در این صورت باید وجود حقیقی آن را اثبات کرد. همچنین اصولی که براساس آنها مسائل یک علم، حل و فصل میشود، ممکن است مورد تشکیک قرار گیرد و لازم باشد که قبلاً آنها اثبات گردند وگرنه نتایجی که متفرع بر آنها میشود، دارای ارزش علمی و یقینی نخواهد بود.
اینگونه مطالب را «مبادی علوم» مینامند و آنها را به مبادی تصوری و تصدیقی تقسیم میکنند. «مبادی تصوری» که همان تعاریف و بیان ماهیت اشیاء مورد بحث است، معمولاً در خود علم و به صورت مقدمه مطرح میشود.[1]
«مبادی تصدیقی» عبارت است از تصدیق و اذعان به وجود موضوع، و تصدیق و اذعان به اصولی که برای اثبات و تبیین مسائل علم از آنها استفاده میشود. قسم دوم از مبادی تصدیقی، یعنی اصولی که مبنای اثبات مسائل قرار میگیرند، به دو دسته تقسیم میشوند: اصول متعارفه و اصول موضوعه.
«اصول متعارفه»؛ یعنی یک یا چند اصلى که دلایل و براهین آن علم بر روى آنها بنا شده و خود آن اصول بدیهى و غیر قابل تردید است و هیچ ذهنى خلاف آن را جایز نمىشمارد؛ مانند اصل کل و جزء (کل از جزء بزرگ تر است) و اصل مساوات (دو مقدار مساوى با یک مقدار، مساوى با یکدیگرند) در هندسه.
«اصول موضوعه»؛ عبارت است از یک یا چند اصلى که برخى از دلایل آن علم متکى به آنها است و خود آن اصول، بدیهى و جزمى اذهان نیست و دلیلى هم در حال حاضر بر صحت آنها نیست، ولى بنا را بر صحت آن اصول می گذارند؛[2] به عنوان نمونه: «اصل علیت» در همه علوم تجربی مورد استناد دانشمندان میباشد و اساساً پژوهشهای علمی با پذیرفتن قبلی این اصل انجام میگیرد؛ زیرا محور آنها را کشف روابط علّی و معلولی بین پدیدهها تشکیل میدهد، ولی خود این اصل در هیچ علم تجربی قابل اثبات نیست و به عنوان اصل موضوعی پذیرفته می شود و بحث اصلی دربارهٔ آن در «فلسفه» صورت میپذیرد.
مبادی تصدیقی علوم مختلفاند و غالباً در علوم دیگری مورد بحث قرار میگیرند. کلیترین مبادی علوم، در علم فلسفه، مورد بحث و بررسی واقع میشوند.[3]
مبادی علم فلسفه
اینک این سؤال مطرح میشود که آیا فلسفه مبادی و پیش فرض هایی دارد یا خیر؟ اگر دارد، مبادی آن چیست؟ و در چه علمی باید تبیین شود؟ پاسخ آن است که علم فلسفه نیز دارای پیش فرض ها و مبادی تصوری و تصدیقی است که به آنها اشاره می شود:
- مبادی تصوری فلسفه:
مبادی تصوری فلسفه، عبارتند از شناخت ماهیت و مفهوم موضوع فلسفه و موضوعات مسائل فلسفه. از آن جا که موضوع فلسفه، «موجود» و مفهوم آن بدیهی و بینیاز از تعریف است؛ از این رو فلسفه نیازی به این مبدأ تصوری ندارد، اما موضوعات مسائل آن مانند سایر علوم، در صدر هر مبحثی تعریف میشود.[4]
- مبادی تصدیقی فلسفه:
مبادی تصدیقی فلسفه، عبارتند از:
الف. اثبات وجود موضوع فلسفه:
وجود موضوع فلسفه، احتیاج به اثبات ندارد؛ زیرا اصل هستی، بدیهی است و برای هیچ عاقلی قابل انکار نیست، دستکم هر کسی به وجود خودش آگاه است و همین قدر کافی است که بداند مفهوم «موجود» مصادیقی دارد، آنگاه دربارهٔ آن مصادیق به بحث و تحقیق بپردازد.[5]
ب. اصول متعارفه فلسفه:
اصول متعارف فلسفی، قضایای بدیهی و بینیاز از اثبات و تبیین است. مسائل فلسفه اُولی نیاز به چنین اصولی دارند، ولی این اصول احتیاجی به اثبات ندارند تا در علم دیگری اثبات شوند. بنابراین فلسفه نخستین، احتیاج به هیچ علمی ندارد، خواه علم تعقلی باشد یا تجربی یا نقلی و این یکی از ویژگیهای مهم این علم میباشد. البته باید «علم منطق» و همچنین «شناختشناسی» را استثنا کرد؛ نظر به این که استدلال برای اثبات مسائل فلسفی، براساس اصول منطقی انجام میگیرد و نیز مبتنی بر این اصل است که حقایق فلسفی، قابل شناخت عقلانی میباشند؛ یعنی وجود عقل و توان آن بر حل مسائل فلسفی، مفروغٌعنه است،[6] پس میتوان گفت آن چه مورد نیاز اساسی فلسفه است، همان اصول بدیهی منطق و شناختشناسی است که در واقع نمیتوان آنها را «مسائل» و محتاج به اثبات بهشمار آورد و بیاناتی که دربارهٔ آنها میشود، در حقیقت بیانات تنبیهی و برای یاد آوری است.[7]
مهم ترین اصول متعارفه فلسفه عبارتند از:
- اصل امتناع تناقض:
این اصل از مستحکمترین نقاط اتکاء همه علوم و بالأخص، فلسفه است و به نام «اصلالأصول» و «امالقضایا» نامیده شده است. اصل امتناع تناقض، زیر بناى تمام اصول فکرى بشرى است و در همه علوم و همه مسائل، مورد استعمال دارد و به اصطلاح از اصول متعارفه عامه است.[8] ارسطو در کتاب خود پس از بیان این که بحث در باب اصول بدیهی به فلسفه مربوط میشود، مینویسد: «آن کس که شناختی درباره موجودات بما هی موجودات دارد، باید بتواند استوارترین اصول همه چیزها را تبیین کند. چنین کسی همان فیلسوف است و استوارترینِ همه اصول آن است که: بودن و نبودن یک چیز هر دو در یک زمان و در همان چیز و از همان جهت ممکن نیست».[9] او همچنین در جای دیگری این اصل را با اندکی تغییر، این گونه معرفی میکند: «در چیزهای باشنده (اموری که هستند یا قابلیت هستی را دارند)، اصلی هست که درباره آن نمیتوان خطا کرد… و آن این است که ممکن نیست یک چیز در یک زمان، هم «هست» و هم «نیست» باشد».[10]
- اصل اثبات واقعیت:
فلسفه در مقابل «سفسطه» است. سفسطه، مبتنى بر انکار واقعیت و هستى است و همه چیز و هر آن چه [را] در اندیشه بگذرد، باطل و دروغ و هیچ در هیچ مىداند. «گرگیاس»؛ سوفیست معروف یونانى، برهان اقامه مىکند که محال است چیزى موجود باشد. دیگران نیز به استناد اصل وقوع خطا در ادراکات بر پندار و موهوم بودن جمیع ادراکات استدلال کردهاند. مرز رئالیسم و ایده آلیسم یا فلسفه و سفسطه، همانا اذعان به واقعیت و هستى است؛ یعنى اذعان به این که موجودى هست و واقعیتى در کار است. این حقیقت، به عنوان «اصل اثبات واقعیت» خوانده می شود. این اصل، فطرى هر صاحب شعورى است و احدى یافت نمىشود که بتواند در حاقّ ذهن خویش در این اصل کلى، تردیدی روا دارد. شکاکترین شکاکان و سوفسطایىترین سوفسطاییان، در عمل، به پیروى از فطرت خویش، رئالیست و واقع بین هستند و به قول «پاسکال»، شکاک واقعى یافت نمىشود. فلسفه این اصل بدیهى و قطعى را «اصل متعارف» قرار داده و مسائل اساسى فلسفه که آنها را به نام «مسائل وجود» مىخوانیم و به تبع، سایر مسائل مهم فلسفى، به ترتیب از همین اصل استنباط شده است.[11]
ج. اصول موضوعه فلسفه:
اصول موضوعه فلسفى عبارت است از همان موادى که علوم در اختیار فلسفه قرار مىدهد و البته همواره ضمانت صحت و سقم آن مواد به عهده آن علوم است و فلسفه نمىتواند صحت و سقم مطلق آن حقایق فلسفى را که از مواد علمى تهیه شده تضمین کند؛ بنابراین هر استدلال فلسفى که متکى به مواد علمى باشد، درجه صحت و استوارىاش تابع درجه صحت و اعتبار آن مسئله علمى است. آن قسمت از مسائل فلسفى که مبتنى بر قبول مسائل حسى و تجربى[12] یا حدسى و تخمینى طبیعیات و فلکیات بوده یا هست، با تجدید نظرهایى که در مسائل طبیعى و فلکى شده و مىشود، مورد تجدید نظر قرار گرفته و خواهد گرفت. قسمتى از مسائل فرعى علت و معلول و قسمتى از مباحث قوه و فعل و حرکت و بعضى قسمت هاى فرعى دیگر، خواه و ناخواه متکى به نظریههاى علمى است.
بر خلاف استدلالات فلسفى خالص که بر پایه بدیهیات اولیه و اصول متعارفه قرار گرفته که فلسفه مىتواند صحت مطلق آنها را تضمین کند. مسائل عمدهاى که در فلسفه هست و به منزله ستون فقرات فلسفه به شمار مىرود از نوع مسائل فلسفى خالص است و در حقیقت مسائلى که مربوط به شناختن جهان هستى از جنبه کلى و عمومى است؛ مثل مسائل وجود و عدم و ضرورت و امکان و وحدت و کثرت و علت و معلول و متناهى و نامتناهى و غیره جنبه فلسفى خالص دارد.[13]
[1]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 87 و 88.
[2]. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 6، ص 474.
[3]. آموزش فلسفه، ج 1، ص 88 و 100.
[4]. همان، ص 99.
[5]. ر.ک: همان، ص 99 و 100.
[6]. استاد مطهری دراین باره می گوید: شناخت ذهن و مسائل آن از ارکان فلسفه است، شناخت ذهن از آن جهت که شناخت ذهن است از مبادى فلسفه شناخته مىشود و امروزی ها اغلب این را جزء منطق دانستهاند نه فلسفه، ولى به هرحال یک امر خیلى لازمى است. علماى اسلام در دورههاى بعد مخصوصاً از بوعلى به این طرف هر چه که جلو آمدهاند در اثر همین برخوردها خواه ناخواه اجبار پیدا کردهاند که وارد مسائلى بشوند که آن مسائل در واقع شناخت خود ذهن است نه شناخت مستقیم واقعیت؛ یعنى با شناخت ذهن است که بعد واقعیت را خوب مىشود شناخت. [به همین جهت] یک دسته از مسائل را تحت عنوان این که چه چیز انتزاعى است و چه چیز حقیقى، یا چه چیز اعتبارى است و چه چیز واقعى، مطرح کردهاند که از مسائل خیلى مهم است. ر.ک: مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 8، ص180.
[7]. آموزش فلسفه، ج 1، ص 100.
[8]. ر.ک: مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 6، ص 475 و 476.
[9]. ارسطو، متافيزيک، ترجمه: خراسانى، شرفالدين، ص 96 و 97.
[10]. ر.ک: همان، ص 60.
[11]. ر.ک: همان، ص 476.
[12]. شهید مطهری می گوید: امورى که با تجربه اثبات مىشود؛ مانند امور حسّى، در ردیف مبادى فلسفه است نه در ردیف مسائل فلسفه که تنها درباره امور نظرى و غیر بدیهى بحث مىکند. ر.ک: مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 7، ص 241.
[13]. ر.ک: مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 6، ص 477.