کپی شد
مبانی فکری فرقه شیطان پرستی
از آنجا که شیطانپرستی، زاییده اندیشه غربی است، مبانی آنها نیز برگرفته از اصول و ارزشهای غربی است که در ادامه به آنها اشاره میشود:
1. لیبرالیسم:
مهمترین و اصلیترین مبنای ایدئولوژی غرب مدرن که اینک به جریان غالب و حاکم در اندیشه سیاسی و اجتماعی غرب در آمده، لیبرالیسم است. لیبرالیسم از Liberty؛ به معنای آزادی، گرفته شدهاست.
اصول مکتب لیبرالیسم عبارت است از:
1.1 فردگرایی: لیبرالیسم، فرد را اصیل و از هر ارزش مطلقی رها می داند. از زاویه چنین نگرشی، تکلیف گریزی، حقی برای فرد محسوب می شود. همه ارزش ها خاصیت نسبی دارند و امر مطلقی درمیان نیست. این عقیده شیطان پرستان که به نوعی هوای خود را خدای خویشتن دانسته، باورها و مبانی ادیان را رد می کنند، می تواند بر گرفته از این اندیشه لیبرالیستی باشد.
1.2 آزادی: هسته مرکزی و مفهوم بنیادین لیبرالیسم، آزادی است، اما آزادی، وجوه و شؤون مختلف دارد، آزادی از چه و برای چه؟ در لیبرالیسم، آزادی از قیود اخلاقی و دینی مطرح می گردد؛ چرا که لیبرال ها با انکار مسلمات دینی و ارزشهای اخلاقی، آزادی نفس در زندگی دنیوی و لذت طلبانه را میجویند.
امروزه شیطان پرستان نیز به پیروی از لیبرال ها و در پس شعار آزادی خواهی، فروگذاری از دین و اخلاق و آزادی در لذتهای آنی را جست وجو میکنند.[1] آری، آن آزادی لیبرالی غرب، بهترین اسلحه شیطان در انداختن انسان ها به منجلاب شهوات و زیاده طلبی و تجاوز به حدود و حقوق انسان و انسانیت است.
1.3 عقل گرایی: لیبرال ها معتقدند که آدمی می تواند با عقل ابزاری و جزیی، منافع خود را بشناسد و نیازی به وحی ندارد. از منظر آنها، راهنما و هدایتگر آدمی، عقل است نه وحی. این مبنای منجر به دین ستیزی، امروز در فرقه های شیطان پرست وجود دارد.[2]
2. اومانیسم:
اومانیسم که در فارسی به انسانگرایی، انسان مداری و مانند آن ترجمه شده، نگرش یا فلسفه ای است که با نهادن انسان درکانون هستی، اصالت را به رشد و شکوفایی او میدهد. نگرش اومانیستی بر دو اصل استوار است:
الف) انسان، محور هستی است و لذت های جسمانی، هدف نهایی فعالیتهای بشری به شمار میرود.
ب) خاستگاه شناخت، انسان است و آدمی باید برای رسیدن به سعادت، تنها بر استعدادهای درونی خویش تکیه کند و نیازی به تعالیم بیرونی؛ مانند وحی ندارد.
در این دیدگاه، انسان به جای خداوند متعال درکانون هستی قرار می گیرد و توانایی های انسان برای هدایت یافتن و تسلط بر طبیعت، کافی شمرده می شود. کنار گذاشتن خدا و محوریت دادن به انسان و امیال و لذات او، تنها با بهره جویی از آیینهای ساختگی بشری ممکن خواهد بود و شیطان گرایی، بهترین گزینه برای رسیدن به این مطلوب است.[3]
با دقیق شدن در «حقوق بشرِ» مورد نظرِ شیطان پرست ها، می توان دریافت که انسان مداری جایگزین خدامحوری شده و انسانِ غرق در نیاز و نقص، ناگهان خدا و همه کاره تلقی شدهاست. حقوق بشر از دید آنها عبارت است از:
هیچ خدایی برتر و بالاتر از انسان نیست؛
انسان این حق را دارد که طبق قوانین دلخواه خود زندگی کند؛
آن گونه کار کند که دلخواه او است؛
آن گونه تفریح کند که دلخواه او است؛
آن گونه استراحت کند که دلخواه او است؛
او این حق را دارد که هر آن چه را که دوست دارد، بخورد؛
هر آن چه را که دوست دارد، بیاشامد؛
در روی زمین به هر سو که دوست دارد، حرکت کند؛
هر کجا که دوست دارد، اقامت گزیند؛
درباره هر آن چه که می خواهد، بیندیشد؛
هر آن چه را که می خواهد، بگوید؛
هر آن چه را که می خواهد، بنویسد؛
هر آن چه را که می خواهد، ترسیم کند، بتراشد و بسازد؛
هر آن چه را که می خواهد، بپوشد؛
او این حق را دارد که به هر نحو که مایل است، عشق بورزد؛ «سرشار از عشق شو و عشق را بخواه آن طور که آرزو داری، در هر زمان و هر مکان و با هر کس که تو می خواهی».
در هر زمان و به هر شکل که دلخواه او است، بمیرد؛
انسان این حق را دارد که با کسانی که با این حقوق مخالف هستند، مقابله کند: «برده ها باید خدمتگزاری کنند».[4]
3. سکولاریسم:
سکولاریسم؛ به معنای دخالت ندادن دین در شؤون مختلف زندگی اجتماعی انسان است و از ویژگی های تمدن و فرهنگ غربی محسوب می شود. پیروان این نگرش، تأثیر دین را به جنبه شخصی و خصوصی زندگی انسان محدود میدانند. فاصلهگرفتن از آموزههای دینی، روی آوردن به انحرافات فکری و فرقه ای؛ از جمله شیطان پرستی را آسانتر نمود. نظر به این که توجه به اصول سکولاریسم، این مدعا را ثابت خواهد کرد؛ اشاره ای کوتاه به مبانی آنان میشود.
3.1 علم گرایی تجربی:
سکولار اندیش معتقد است که بر پایه علم تجربی می توان به تدبیر امور جامعه پرداخت. پشتوانه این تفکر، نوعی مادی گرایی است که قلمرو هستی را به مادیات محدود می کند و ماورای عالم ماده را قابل شناخت نمیداند.
3.2 عقلگرایی:
در مکتب سکولاریسم، همه رفتارهای آدمی، برآمده از عقل تعریف میشود، آن هم عقلی که از مبادی دینی بهره نمیگیرد. یکی از مهمترین عوامل شکلگیری عقلگرایی، آموزههای مسیحیت تحریف شده است. شعار عقلگرایی و علمگرایی محض، بدون نیاز به آموزههای وحیانی و آسمانی که به موجب بدرفتاری اصحاب کلیسا سر بر آورد، بر رواج اندیشههای انحرافی غربی بیشتر دامن زد و زمینه پذیرش فرقهها و گروه های انحرافی را برای برآوردن خواستههای نفسانی و پشت کردن به ارزش های دینی فراهم نمود. بی شک، شیطان گرایی و شیطان پرستی تأثیرگذارترین ابزار مقابله با آموزههای دینی بود که بنیانگذاران و حامیان و هواداران آن میتوانستند در سایه آن به خواستههای نفسانی خود دست یابند و رویگردانی تودههای ملت را از آرمان ها و آموزه های دینی سبب شوند.[5]
[1]. نگارش، حمید، کژراهه شیطان پرستی، تهیه کننده: پژوهشکده تحقیقات اسلامی، ص 53 و 54.
[2]. همان، ص 55 و 56.
[3]. ر.ک: همان، ص 56 – 58.
[4]. ر.ک: کریمی، حمید، جهان تاریک، شناخت و نقد فرقه شیطان پرستی، ص 78 و 79.
[5]. ر.ک: کژراهه شیطان پرستی، تهیه کننده: پژوهشکده تحقیقات اسلامی، ص 59 – 61.