کپی شد
ماهیت
فهرست
فرق مفهوم با ماهیت
برای تبین بهتر تفاوت بین ماهیت و مفهوم لازم است آن را در ضمن چند نکته بیان نماییم.
1. مفهوم اعم از ماهيت است. مفهوم حقيقي که به آن معقول اولي نيز گفته مي شود، همان ماهيت است، البته ماهيت به حمل شايع؛ يعني مفاهيمي مانند سياهي، سفيدي، سنگ، چوب و نظاير آن، نه ماهيت به حمل اولي که خودش يک مفهوم اعتباري در شمار معقولات ثانوي است.[1] معقولات ثانوي بر خلاف مفاهيم حقيقي، اعتباري و غير ماهوي هستند و اين قابليت را ندارند که هم در ذهن بيايند و هم در خارج موجود شوند، در مورد اين گونه مفاهيم بايد گفت که ميان مفهوم و مصداق، عينيت برقرار نيست، و حملشان بر مصاديقشان بسان حمل ماهيت بر افرادش نيست، که يک تطابق ذاتي ميانشان برقرار باشد، و از طريق مفهوم بتوان به حقيقت مصداق راه يافت .
اين گونه مفاهيم خود بر دو گونه اند: معقول ثانوي فلسفي و معقول ثانوي منطقي. معقول ثانوي فلسفي بر خلاف ماهيت که نسبت به خارجيت و منشائيت براي آثار لا بشرط و لا اقتضاء است، عين واقعيت و ترتب آثار است؛ يعني مفاهيمي اند که حيثيت مصداقشان حيثيت در خارج بودن و منشاء آثار خارجي بودن است؛ مانند وحدت و فعليت و وجوب و … معقول ثانوي منطقي، مفاهيمي اند که از اين جهت با ماهيت تفاوت دارند که حيثيت مصداقشان، بودن در ذهن است و لذا محال است که در خارج تحقق يابند.[2]
2. ماهيت يک مصدر جعلي است که از ماهو گرفته شده است و به معناي اسم مصدري که مرادف فارسي آن «چيستي» است، به کار مي رود .مفاهيم ماهوي مفاهيمي هستند که ذات و ذاتيات مصاديق خود را منعکس مي سازند و بيان مي کنند که اشياء خارجي چه چيزي هستند.
3. ماهيت گاهي به وجود خارجي و گاهي به وجود ذهني موجود مي شود و خارجيت و ذهنيت عين ذات او نيست، اما مفهومي که در مقابل ماهيت است، محال است که در خارج يافت شود. به عبارت ديگر ماهيت قابل تبدل به وجود با حفط اصل ذات مي باشد بر خلاف مفهوم که قابل تبدل به وجود نمي باشد. و لذا به محکي ٌعليه ماهيت، فرد و به محکيٌ عليه مفهوم، مصداق اطلاق مي شود؛ يعني در خارج، مفهوم، مصداق دارد و ماهيت، فرد. و از خصوصيات مفهوم اين است که بر مصاديق خود حمل مي شود، اما نه از قبيل حمل جنس و نوع بر افراد خود و لذا مفهوم براي مصاديق خود از قبيل عرض براي ذات است، ولي ماهيت به عنوان يکي از کليات خمس بر افرادش حمل مي شود و به عبارت ديگر، مفهوم انتزاعي است ولي ماهيت همان ذات شي است.[3]
تشکیک در ماهیت
بحث تشکیک در ماهیت در جائی قابل تصور است که یک ماهیت واحد مانند سیاهی، ظلمت، نور و … دارای درجات شدت و ضعف باشد. همچنین معانی ای مانند انسانیت، علم، حیات و… را هم می توان از این دیدگاه دارای تشکیک دانست.
تشکیک در ماهیت یکی از مباحث اختلافی بین فلاسفه مشاء و اشراق است و فلاسفه مشاء قول به تشکیک در ماهیت را جایز نمی دانند و آنچه به نظر تشکیک در ماهیت می آید را این گونه تفسیر کرده اند که: وقتی گقته می شود؛ مثلاً این سیاهی شدیدتر از سیاهی دیگر است معنایش این است که یکی از آن دو در خصوصیت فردی خود به گونه ای است که کمالی نسبت به دیگری دارد، نه این که آن معنای مشترک از حیث معنا دارای شدت و ضعف باشد.[4]
ولی رواقیون یا همان فلاسفه اشراق تشکیک در ماهیت را جایز می دانند از جمله شیخ اشراق برای اثبات تشکیک در ماهیت چنین استدلال کرده است:
در یک مقدار تام و ناقص، زائد بودن یکی بر دیگری امری عرضی نیست، بلکه تفاوت در مقادیر به نفس مقدار است و آن امر زائد چیزی خارج از “مقدار” نیست بلکه آن زیادتی که در یکی هست با آن مقدار مساوی و مشترک از یک حقیقت است پس اختلاف طولی بین دو خط به عنوان مثال، به دلیل کمال یکی و نقص دیگری است هم چنین است بین سیاهی تام و ناقص، چرا که هر دو در سیاه بودن مشترک هستند و چیزی که باعث افتراق آنها شده است امری خارج از سیاهی نیست پس اختلاف در نفس سیاهی است و این همان معنای تشکیک است.[5]
این استدلال را ملاصدرا در جلد اول از “اسفار اربعه” ضمن مباحث وجود مطرح کرده سپس به اشکالاتی که بر این استدلال وارد شده نیز پرداخته است، ولی در نهایت حق را به رواقیون داده و تشکیک در ماهیت را جایز دانسته است.[6]
وی در کتاب دیگر خود “الشواهد الربوبیة” که بعد از اسفار به نگارش در آمده، چنین آورده است:
تفصیل این بحث را در اسفار آورده ایم و در آن جا جانب قول به اشدیت (تشکیک در ماهیت) را ترجیح داده ایم و در این جا می گوئیم این تفاوت [در شدت و ضعف ماهیات مثل سیاهی تام و ناقص] بازگشتش به تفاوت در انحاء وجودات است؛ چرا که وجود در نفس خود دارای اطوار مختلفی است که معانی و ماهیات هم راجع به همین اطوار هستند.[7]
بنابراین می توان گفت، ملاصدرا تشکیک در ماهیت را پذیرفته، اما بنابر قول به اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت این تشکیک در ماهیت را برخواسته از تشکیک در وجود دانسته است. شاید دلیل این قول هم ناتمام بودن ادلّه کسانی بوده است که تشکیک در ماهیت را جایز ندانسته اند.
تعریف ماهیت و مفهوم با حد
از آن جا که سؤال از ماهیت، سؤال از حقیقت و چیستی شیء است، بنا براین، در مقام سؤال از ماهیت باید پاسخی داده شود که به اصطلاح، تعریف حدی آن شیء باشد، هم چنان که گفته اند: “حد عبارت است از قولی که ماهیت شیء را بیان می کند”.[8] و می دانیم که در علم منطق تعریف شیء با حد عبارت است از: تعریف با فصل قریب (وجه تمایز اصلی شیء)؛ چه حد تام که باید جنس قریب و فصل قریب آن ذکر شود و چه حد ناقص که شامل جنس بعید و فصل قریب یا فصل قریب به تنهایی می باشد.
بنابراین ماهیت از آن جا که اشاره به حدود حقیقی اشیاء دارد و آن را از سایر حدود وجودی مشخص می کند قابل تعریف با حد است، اما مفهوم (غیر از مفاهیم حقیقی که همان ماهیت است) از چنین اتحاد و تطابق ذاتی با شیء یا فرد خارجی برخوردار نیست، بنابراین قابل تعریف با حد هم نخواهد بود. مگر آن که بخواهیم خود مفهوم را باقطع نظر از این که مفهوم برای چه چیزی باشد تعریف کنیم که در این صورت به عنوان کیف نفسانی قابل تعریف خواهد بود.
[1]. شیروانی، علی، شرح مصطلحات فلسفی بداية الحکمة و نهاية الحکمة ، ص 160؛ کرجی، علی، اصطلاحات فلسفی و تفاوت آنها با یک دیگر ، ص 237.
[2]. شیروانی، علی، شرح مصطلحات فلسفی بداية الحکمة و نهاية الحکمة ، ص 157 و 158.
[3]. کرجی، علی، اصطلاحات فلسفی و تفاوت آنها با یک دیگر، ص 220 و 221؛ سجادی، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلی، ص 513 و 567- ( یک جلدی)، شرح مبسوط منظومه ج 1 ، شهید مطهری ص 32 ( چهار جلدی).
[4] . شیرازی، صدر المتالهین، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، ص 134، المرکز الجامعی للنشر.
[5] . شیرازی، صدر المتالهین، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج 1، ص 434، دار احیاء التراث.
[6] . همان ، ص 436.
[7]. شیرازی، صدر المتالهین، الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية، ص 135.
[8]. مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 301، ( چهار جلدی).