کپی شد
ماهيت و گستره مرگ به هنگام قيامت
از نظر قرآن كريم، مرگ هر چيزى هنگامى است كه “اجل” آن شىء فرا برسد، و همه موجودات – چه انسان و چه غير انسان داراى چنين اجلى هستند.[1] همه موجودات در سير و حركت خود به نقطهاى خواهند رسيد كه در آن نقطه خاتمه يافته و در آن ساكن گشته و استقرار مىيابند. اين نقطه استقرار و ثبات بنابر گفته قرآن، نزد خداوند است. (أجل مسمى عنده)[2] و آن چه نزد خداوند است باقى مىباشد. (و ما عندالله باقٍ)[3]؛ از اين رو، وقتى موجودات به پيشگاه خداوند رسيدند و در نزد او حاضر گشتند داراى حياتى ابدى و جاويدان مىگردند. همه موجودات – چه انسان و چه غير انسان – صيرورت و شدنِ آنان به سوى خداوند است و عاقبت به سوى او برگشته و در پيشگاه او حاضر و محشور مىگردند. اين بازگشت همگانى به سوى خداوند همان “مرگ” است كه عبارت است از: خارج شدن از زندگى و حياتى كه در آن، حركت و كون و فساد و تغيير و زمان و ضيق و تاريكى و كثرت و پراكندگى و … وجود دارد، و ورود به زندگى و حيات عنداللّهى كه در آن، حيات و بقاى محض و جاودانگى و وسعت و نور و وحدت و …، به دور از نقصهاى ياد شده، متجلّى است، پس مىتوان چنين نتيجه گرفت كه همه موجودات را، از انسان گرفته تا آسمانها و زمين و هر آن چه در آن ها است، اين چنين “مردنى” خواهد بود، گرچه با الفاظ مختلفى بيان شده است؛ مثل اين كه از مردن انسان، كه خروج روح از بدن است، با لفظ “موت” و از مرگ غير انسان با تعابير ديگرى ذكر شده است.
چنين اجل و مرگى كه همه موجودات با آن مواجه شده و تمام عالم را فرا مىگيرد، به هنگام قيامت كبرى تحقق پيدا خواهد كرد و گستره آن همه پديدهها و ما سوى الله را در برمىگيرد. و در حقيقت به هنگام قيامت، اجل همگان فرا خواهد رسيد و همه خلايق پا به قيامت، كه عرصه حضور نزد خداوند است، خواهند گذاشت.
به ديگر سخن، در آستانه رستاخيز و قيامت كبرى هم بساط دنيا و برزخ و آسمانها و زمين برچيده مىشود و هم اهل دنيا و برزخيان و اهل آسمانها (ملايكه و…) فانى مىگردند و در پى آن، قيامت برپا گشته و همه نزد خداوند محشور مىشوند و به حياتى ابدى و بقاى محض بار مىيابند. بيان و شناخت ويژگىها و خصوصيات چنين حالتى (زندگى در قيامت و حيات عنداللّهى)، از آن رو كه قيامت عرصه و تجلى گاه آن است، با بررسى و مطالعه احوال و اوصاف و مشخصهها و نامهايى كه در قرآن و روايات براى قيامت برشمرده شده است، ممكن خواهد بود، ولى بحث و نوشتهاى مستقل از آنچه در اين جا پى گرفتيم را خواهان است.
در قرآن كريم از منشأ چنين رخدادى به “نفخ صور”[4] تعبير شده است و دميدنى كه در صور انجام مىگيرد هم منشأ ميراندن و هم منشأ زندهگردانيدن و برانگيختن و حشر و برپايى قيامت است. نيز از اين حادثه به “صيحه”[5]، “زجره”[6](صيحه)، “صاخه”[7] (صيحه شديد) و “نقر فى الناقور”[8] (دميدن در چيزى كه صدا از آن خارج مىشود) تعبير گشته است. از مجموع اين الفاظ كه بيانگر يك واقعيتاند، به دست مىآيد كه “صور” و “دو نفخهاش” حكايت همان “شيپورى” است كه در لشكر، براى كارزار به كار مىبردهاند. بار اوّل در صور دميده مىشود كه ساكت شويد و براى حركت آماده گرديد و سپس براى بار دوم در آن دميده مىشود كه برخيزيد و… .[9]
در شرح و توضيح اين پديده عظيم، آيات قرآن كريم و روايات چند دستهاند:
1. آياتى كه بيانگر آنند كه با نواخته شدن شيپور مرگ و خاموشى، بساط آسمانها و زمين برچيده مىشود. مانند: “به ياد آر كه در صور يك بار بدمند و زمين و كوهها را بگيرند و يك مرتبه همه را خرد و متلاشى سازند آن گاه روز موعود، آن واقعه بزرگ (قيامت) واقع گردد.”[10] و “روزى كه آسمان را مانند طومار درهم پيچيم.”[11] و: “(در روز قيامت) آسمانها پيچيده به دست سلطنت او هستند.”[12] و نيز آيات ديگر[13] كه همه آنها خبر از حوادثى مىدهند كه در آستانه برپايى قيامت، به سبب نفخ صور و مانند آن، سراسر كائنات را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
با مطالعه و تعمق در اين آيات مىتوان كيفيت و چگونگى مرگ آسمانها و زمين – كه عبارت است از: پيچيده شدن بساط آنها و تبديل و دگرگونى آنها به چيزى متناسب با عرصه قيامت – را دريافت.
2. دستهاى از آيات، دال بر آن است كه هر كس در آسمانها و زمين هستند، با نواخته شدن شيپور مرگ، فانى مىگردند. “يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السموات و من فى الأرض…”[14] و “نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الأرض…”[15]. “نزع” به معناى ترس و هول شديد است و “صعق”؛ يعنى بىهوشى و مدهوشى. در حقيقت اين دو واژه، حالتِ مرگى را بيان مىكنند كه شرح آن در آغاز اين نوشته گذشت؛ يعنى مرگى همراه با ترس و بىهوشىاى مرگ وار، هركس را كه در آسمان و زمين به سر مىبرد، فرا مىگيرد.
از آن رو كه اولاً برزخ تتمه و دنباله دنيا است كه از آن به عالم قبر[16] و از بهشت آن به “جنة الدنيا”،[17] تعبير شده است. و ثانياً همه اهل دنيا ناچار به پيمودن برزخ خواهند بود،[18] خواه طولانى و خواه كوتاه، مراد از “من فى الأرض” زمينيان مىباشند كه وارد برزخ شدهاند، نه آنان كه قبل از برزخ بر روى زمين به زندگى خود ادامه مىدهند. مقصود از “من فى السموات” ارواح سعدا و ملائكه[19] مىباشند. موجوداتى كه از قيد صورتهاى مثالى و قالبهاى برزخى رهيده و در عالمى فوق عالم برزخ (در آسمانها) به سر مىبرند.
مرگ اين دو گروه (زمينيان و اهل آسمانها)، به سبب نفخ صور، به اين معنا است كه آنان نه تنها از نشئه دنيا و بدن خاكى رهيدهاند، بلكه صورتهاى مثالى و قالبهاى برزخى را رها كرده و از آسمانها نيز صعود نموده، به ساحت خداوندى بار يافته و در ذات احدى او فانى گشتهاند.
3. دسته ديگر از آيات، روشنگر نفخه حيات[20] و بقاى همه كسانى است كه در اثر نفخه نخست درگذشتهاند. از ذكر اين آيات جهت اختصار و طولانى نشدن اين نوشتار، خوددارى مىكنيم.
روايات نيز بيانگر سه دسته آيات ذكر شده اند كه به ذكر فشرده مضامين برخى از آنها بسنده مىكنيم:
فرشتهاى به نام “اسرافيل” به اذن خداوند در شيپور مرگ مىدمد و در پى آن، همه كسانى كه در آسمانها و زمين به سر مىبرند، حتى حاملان عرش (حضرت جبرئيل و ميكائيل)، مىميرند و خود اسرافيل بعد از آن به امر خداوند در مىگذرد[21] و همه اشيا باطل مىشوند[22] و بعد از فناى دنيا نه زمانى وجود دارد و نه مكانى. اجلها و زمانها معدوم گشته و سالها و لحظهها ناپديد مىگردد[23] و هيچ چيزى جز خداوند واحد قهار باقى نمىماند.
بار ديگر در شيپور نواخته شده و همه اهل آسمانها و زمين زنده خواهند شد[24] و همه اشيا به وجودشان باز خواهند گشت، همان طور كه مدبرشان آنها را خلق كرده بود.[25]
از مجموع اين آيات و روايات به دست مىآيد كه آسمانها و زمين و برزخ و نيز تمام كسانى كه در آنها به سر مىبرند، حتى ملائكه مقرب پروردگار از حوادث هولانگيز و ترس آور دو نفخه؛ يعنى مرگ فراگير و حضور و حشر و برانگيخته شدن همگانى، در امان نيستند و اين پديده و حادثه دامنگير همه آنها خواهد گشت.
[1]. روم، 8.
[2]. انعام، 2.
[3]. نحل، 96.
[4]. نمل، 87؛ زمر، 68؛ حاقه، 15 – 13؛ و… .
[5]. يس، 53.
[6]. نازعات، 13 و 14.
[7]. عبس، 33 و 34.
[8]. مدثر، 10 -8.
[9]. ر.ك: حيات پس از مرگ، ص 49 و 50.
[10]. حاقه، 15 – 13.
[11]. انبياء، 104.
[12]. زمر، 67.
[13]. نازعات، 6 و 7؛ زمل، 14؛ حج، 1 و 2؛ تكوير، 3 و 4 و 6؛ قارعه، 5؛ قيامة، 9 – 7؛ تكوير، 1؛ انفطار،2؛ و… .
[14]. نمل، 87.
[15]. زمر، 68.
[16]. نورالثقلين، ج 3، ص 254.
[17]. لئالى الأخبار، ج 4، ص 252.
[18]. مؤمنون، 100.
[19]. ر.ك: حيات پس از مرگ، ص 51.
[20]. زمر، 68؛ يس، 51 و 53؛ كهف، 99؛ طه، 102؛ نبأ، 18؛ ق،20 و 42؛ و… .
[21]. كافى، ج 3، ص 256.
[22]. احتجاج، ج 2، شماره 223، ص 245.
[23]. نهج البلاغه، خ 186، بند 29.
[24]. كافى، ج 3، ص 256.
[25]. احتجاج، ج 2، شماره 223، ص 245.