searchicon

کپی شد

مالک بن انس و خلفای عباسی

مالک بخشى از عمرش را در دولت اموى و بخشى از آن را در دولت عباسى گذراند.[1]

با توجه به حمایت مالک از قیام نفس زکیه بر علیه منصور عباسی، پس از شکست این قیام، حاکم مدینه مالک را به جهت حمایتش دستگیر کرد[2] و ۷۰ ضربه شلاق بر وی زد،[3] البته برخی مورخان، داستان شلاق خوردن مالک توسط حاکم مدینه را به جهت فتوای او در مسأله صحیح نبودن طلاق فردی که مجبور به طلاق شده دانسته‌اند.[4] در مقابل، برخی دیگر از محققان معتقدند: این حکایت، تحریف شده و شلاق خوردن و تحقیر یک فقیه مشهور به جهت یک مسأله فرعی فقهی را نمی‌توان باور کرد.[5]

با گذشت زمان، منصور خلیفه عباسی ارتباط خود با مالک را بهتر کرد و او در دربار حاکمان عباسی صاحب مقام و منزلت گردید.[6] خصوصا در اواخر عمر خود، در دربار حاکمان عباسی صاحب مقام و منزلت بسیار بود.[7]

در سال 163 قمری، مالک به مكه رفت و حج به‌جاى آورد، وى در منى به ديدار ابو جعفر (منصور دوانیقی) رفت، …ابو جعفر منصور گفت: علم و فقه خود را براى مردم بيان كن؛ زيرا تو آگاه‏ترين مردم هستى، و آگاهى كاملى نسبت به فتاواى فقيهان دارى، علوم خود را جمع‌آورى كن و در اختيار مردم بگذار، فتاواى خود را بنويس و در اين ميان از سختى رخصت و اجازه عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس، و فتاواى نادر و كمياب عبدالله بن مسعود بگذر و ميانه امور و كارها را درياب، نه تندرو و نه كندرو، آن‌چه را كه ائمه و پيشوايان دين كه خداوند از آنان خشنود باشد بيان كرده‏اند، بيان كن، تا بدين واسطه مردم را به سوى تو فراخوانم و آنان را ملزم به پيروى از تو نمایم.

مالک گفت: خداوند، امير المؤمنين را بر قرار دارد، مردم عراق از علم ما خشنود نيستند، و در علم خود از علم ما استفاده نمى‏كنند. ابو جعفر گفت: مجبورشان مى‏كنيم، آنان را با شمشير مجبور خواهيم كرد و با شلاق بر پشتشان خواهيم زد. فرزندم مهدى در سال آينده به مدينه خواهد آمد تا آن دانش‏ها را از تو فرا گيرد.[8]

واقدی می‌گوید: مالک اهل مسجد و جماعت بود و در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌کرد و به عیادت مریض‌ها می‌رفت و به حقوق شرعی مقید بود، اما همه آن‌ها را ترک نمود، وقتی در این رابطه از او سؤال شد. گفت: همه آدم‌ها نمی‌توانند عذرشان را بر زبان بیاورند.[9]

 

[1].پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله مکارم شیرازی.

[2]. ابن قتیبة، عبدالله بن مسلم، المعارف، تحقیق: عکاشة، ثروت، ص ۴۹۹.

[3]. ابن الجوزى، عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر و عطا، مصطفى عبد القادر، ج ‏8، ص 106.

[4]. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج ۶، ص ۳۱۶.

[5]. پاکتچی، احمد، علیخانی، علی‌اکبر، «شافعی» اندیشه سیاسی متفکران مسلمان، ج ۱، ص ۸۸.

[6]. سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، ج ۲، ص ۴۷۴.

[7]. همان، ج ۲، ص ۴۷۵

[8]. دينوري، ابن قتيبة، تاريخ خلفاء (امامت‏ و سياست)، ترجمه: طباطبايى، سيد ناصر، ص 376 – 378.

[9]. مسعودي، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: اسعد داغر، ج ‏3، ص 339 و 340.