searchicon

کپی شد

مؤمن ‌الطّاق

ابو جعفر محمد بن نعمان کوفی معروف به مؤمن ‌الطاق در شهر کوفه دکانی در محله طاق ‌المحامل داشت. چند کتاب تألیف کرده و با مخالفان و خوارج مناظره و احتجاج نموده است.

یک روز نعمان بن ثابت به او گفت: شما شیعیان اعتقاد به رجعت دارید؟ گفت: آری، گفت پس پانصد اشرفی به من قرض بده. و در رجعت که به دنیا برگشتم از من برگیر، مؤمن الطاق گفت: برای من ضامنی بیاور که چون به دنیا بر‌می‌گردی به صورت انسان برگردی تا من پول را بدهم! روز دیگر همین شخص به طعنه گفت: ای مؤمن ‌الطاق امام تو حضرت صادق (علیه السلام) وفات کرد، مؤمن ‌الطاق فرمود: اما امام تو (یعنی شیطان) تا روز قیامت نخواهد مرد.[1]

همچنین نعمان بن ثابت با اصحاب خود در مجلسی نشسته بود که مؤمن الطاق از دور پیدا شد و متوجه مجلس آنها گشت، همین که چشم نعمان به او افتاد از روی تعصب و عناد به اصحاب خود گفت که:

«قد جائکم الشیطان»، یعنی شیطان به سوی شما آمد.

مؤمن ‌الطاق فوراً در پاسخ گفت: «انا ارسلنا الشیاطین علی‌الکافرین تؤزّهم ازّا».[2]

ما شیطان‌ها را به سوی کافران فرستاده‌ایم که به سختی تحریکشان کنند.

در جایی دیگر مؤمن ‌الطاق شنید که مردی در کوفه به نام ضحاک نام خود را امیرالمؤمنین نهاده، به سراغ او رفت و گفت: من در دین خود بصیرتی دارم، شنیده‌ام که تو دارای صفت عدل و انصاف هستی بنابراین دوست داشتم که به اصحاب تو ملحق شوم. ضحاک با اصحاب خود در میان گذاشت و گفت اگر این مرد با ما یار شود کار ما رواج پیدا خواهد کرد. مؤمن ‌الطاق گفت: مرا از اصول دین خود آگاه کن تا با تو مناظره کنم هر کدام پیروز شدیم به دین و کیش یک‌دیگر در آئیم، البته بهتر است که یک نفر را جهت روشن شدن حق معین کنی تا بین ما حکم قرار گیرد.

ضحاک به یکی از اصحاب خود اشاره کرد و گفت: این مرد در میان من و تو حکم باشد که عالم و فاضل است.

مؤمن‌ الطاق گفت: این مرد را در دینی که آمده‌ام با تو مناظره کنم حکم قرار دهی؟ ضحاک گفت: آری. در این‌جا مؤمن‌ الطاق روی به اصحاب و یاران ضحاک کرد و گفت: اینک رهبر شما در دین خدا حکم قرار داد. اصحاب ضحاک به جان ضحاک افتادند آن‌قدر چوب و شمشیر به او زدند که هلاک شد.

چند کتاب به نام‌های الامامه، المعرفه، الرّدعلی المعتزله در فهرست کتب از تألیفات مؤمن ‌الطاق ثبت شده و بعضی لقب او را از این جهت طاق و یگانه گفتند زیرا که طاق و فرزانه در زهد و تقوی و مناظرات و مباحثات بود.

 


[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 47، ص 405، «لکن امامک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم».

[2]. مریم، 83 ؛ بحار الانوار، ج 47، ص 405.