Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

لعن همۀ بنی امیه در زیارت عاشورا

از اصول محکم قرآنی این است که هیچ کس به جهت گناه شخص دیگر، مورد ملامت یا عذاب دنیوی و اخروی قرار نمی‌گیرد؛[1] مگر این که به نحوی در تحقق گناه، مؤثر و یا به آن راضی باشد یا از آن نهی نکرده‌باشد که در همه این موارد، عقوبت و عذاب به خاطر همین گناهان می‌باشد، نه به خاطر گناه دیگران.

شتر حضرت صالح (علیه السلام) را یک نفر از قوم ثمود پی کرده بود،[2] اما قرآن کریم این گناه را به همه آنان نسبت می دهد[3] و همه آنان را مرتکب جرم و مستحق کیفر می شمارد؛[4] چرا که آنان راضی به این گناه بودند که به تعبیر علی (علیه السلام): خشنودی و خشم مشترک قوم ثمود، آنان را دارای سرنوشت شوم مشترک کرد.[5]

قران کریم یهودیان معاصر نبیّ خاتم (صلی الله علیه و آله) را به خاطر گناهان نسل های گذشته شان، مورد مذمّت‌های فراوانی قرار داده است؛ مانند گوساله پرستی، ستم کاری، تحریف سخنان خدا، تکذیب پیامبران الهی، کشتن آنان و ….[6] علّت این مذمّت ها علی رغم این که یهودیان معاصر مرتکب چنین گناهانی نشدند، این بود که آنان به گذشتگان خود فخر می‌ورزیدند و از آنان راضی بودند.

در میان بنی‌امیّه نیز، عدّه ای عامل تسبیبی، عده ای عامل مباشری، عدّه ای تماشاگر و عدّه‌ای خشنود و فخر فروش، نسبت به غصب امامت ائمه (علیهم السلام) و شهادت این بزرگواران و شیعیان آنان بودند؛ از این رو هر کس از آنان به نوعی به دلیل گناهانی که انجام داده اند، مورد لعن قرار گرفته اند. در مقابل نیز عده ای از آنان اهل خیر و خوبی بوده‌اند.

از نظر قرآن و روایات، ملاک در الحاق به گروه یا قبیله ای، هماهنگی فکری و عملی با آن گروه است؛ چنان که خداوند متعال پسر نوح را از اهل نوح (علیه السلام) نمی داند و دلیل آن را عدم هماهنگی عملی با نوح (علیه السلام) بیان می کند؛[7] بنا براین مبنا، ائمه (علیهم السلام)، نیکان از بنی امیّه را از بنی امیه نمی‌شمردند؛ از باب نمونه «یکی از فرزندان عبد العزیز بن مروان که اسم او سعد بود در حالی که همانند زنان با صدای بلند گریه می‌کرد وارد بر امام محمد باقر(علیه السلام) شد؛ امام فرمود: چه چیز شما را به گریه واداشت؟ سعد گفت: چگونه گریه نکنم در حالی که من از همان درخت ملعون در قرآن می‌باشم؟ امام باقر (علیه السلام) فرمود: «لَسْتَ مِنْهُمْ أَنْتَ أُمَوِی مِنَّا أَهْلَ الْبَیت»؛ تو از ایشان نیستی، تو از ما اهل بیت هستی، آیا نشنیدی سخن خداوند را (در حكايتى كه از ابراهيم (علیه السلام) نموده) فرمود: پس هر کس از من تبعیّت کند از من‌خواهد بود[8]».[9]

بنابراین طبق اصطلاح علم اصول، خروج صالحان بنی­ امیه از تحت واژۀ «بنی ­امیّه» خروج تخصّصی خواهد بود نه تخصیصی؛ یعنی از همان ابتدا بنی ­امیه در این عبارت شامل نیکان بنی ­امیه نیست تا بخواهد با تخصیص خارج شود.

مرحوم میرزا ابوالفضل تهرانی در شرح زیارت عاشورای خود، ضمن تأیید این وجه، دو مؤید برای آن ذکر می‌کند:

1. «بنی» به «امیه» اضافه شده است و اضافه، حقیقت در عهد است؛ یعنی مراد از بنی­امیه آن جماعت معهود از فرزندان امیه هستند که با اهل بیت دشمنی و از آنان نفرت داشتند.

2. در روایتی، امام معصوم (علیه السلام) واژۀ بنی­امیه را به کار می‌برد، و در ادامه آن را به ابوسفیان و معاویه و آل­مروان تطبیق می‌کند.[10]

در نتیجه باید گفت که لعن همۀ بنی امیّه (آن گونه که در زیارت عاشورا آمده است: «لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً»[11])، شامل کسانی از آنان است که از نظر فکری و عملی هماهنگ با بنی امیه هستند و نیکان آنان را شامل نمی‌شود.

لعن معاویه فرزند یزید وعمر بن عبدالعزیز:

برخی از مورخان، پسر یزید (معاویة بن یزید) و چند تن دیگر از بنی امیه نظیر عمر بن عبدالعزیز را به دلیل برخی خدمات، انسان هایی خوب معرفی کرده اند که با لعن آنها مغایر است.

در مورد پسر یزید باید گفت: بی تردید اقدام معاویه پسر یزید در کناره­گیری از خلافت، اقدامی شایسته بوده و به درستی، به غاصبانه بودن آن پی برده بود، اما این اقدام دلیل نمی‌شود که مطمئن باشیم معاویة بن یزید با رعایت تمام شرایط توبه (از جمله جبران ظلم‌های انجام شده) مورد رحمت الاهی واقع شده باشد و مشمول لعن الهی نباشد. غصب خلافت و لو در مدتی کوتاه، گناه بزرگی است که بی­تردید بخشوده شدن آن نیز شرایطی دارد، چنان که در مورد عمر بن عبدالعزیز نیز از امام سجاد (علیه السلام) روایتی وارد شده است که آن حضرت به عبدالله بن عطاء فرمود: “… او (عمر بن عبدالعزیز) می­‌میرد در حالی­‌که اهل زمین بر او بگریند و اهل آسمان وی را لعنت کنند”؛[12] چرا که او بر مسندی نشسته بود که نسبت به آن حقی نداشت هر چند وی نسبت به سایر خلفا، اقدامات شایسته و فراوانی انجام داده بود، البته به طور قطع نیز ادعا نمی‌کنیم که معاویه بن یزید یا عمر بن عبدالعزیز مشمول رحمت الهی قرار نگرفته باشند.[13] در هر صورت تنها خداوند از سرنوشت آنان آگاه است.

حاصل آن که  این نکته قابل انکار نیست که بالاخره برخی از بنی‏امیه و لو گروه اندکی از آنان، جزو شیعیان و نیکان بودند؛ مانند خالد بن سعید بن عاص و ابوالعاص بن ربیع و سعدالخیر و چند تن دیگر، در نتیجه مراد از بنی­ امیه جماعت خاصی از آنان است که اینان در زمرۀ آنان محسوب نمی‌­شوند.[14]

 


[1]. نجم، 38-41؛ انعام، 164؛ اسراء، 15؛ فاطر، 18؛ زمر، 7.

[2]. قمر، 29؛ سید رضی، نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 201، ص 319، هجرت‏، چاپ اول، قم‏، 1414ق‏.

[3]. اعراف، 77 ؛ هود، 65؛ شعراء، 157؛ شمس، 14.

[4]. شمس، 14، آن شتر را ثمودیان پی کردند و پروردگارشان به سزای گناهشان نابودشان کرد و سرزمینشان را هموار ساخت ( با خاک یکسان کرد).

[5]. نهج البلاغه، خ 201، ص 319، «ای مردم؛ فقط خوشنودی و خشم است که انسان را گرد می آورد، شتر ثمودیان را فقط یک مرد پی کرد؛ خدای متعال عذاب را بر عموم آنان فرود آورد، چرا که عموم آنان از کار او خوشنود بودند. خدای سبحان فرمود: پس آن را پی کردند و پشیمان شدند».

[6]. بقره، 51 و 92؛ نساء، 153؛ بقره،51 و 92؛ بقره، 75، 87 و 91 ؛ آل عمران، 21، 112، 181 و 183 ؛ نساء، 155.

[7]. هود،46، «قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ».

[8]. ابراهیم، 36،

[9]. شبستری، نصر الله، اللؤلؤ النضید فی شرح زیارِة مولانا ابی عبد الله الشهید، ص 133، فروغ دانش، تهران.

[10]. تهراني، ميرزا ابوالفضل، شفاء الصدور في شرح زيارت العاشور، ج 1، ص 255 – 263، مرتضوی، چاپ اول، 1376ش.

[11]. قمی، شیخ عباس، مفاتيح‏الجنان، الاهی قمشه ای، زیارت عاشورا، ص892-897، مؤمنین، چاپ چهارم، قم، 1381ش.

[12]. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص170، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ دوم، قم، 1404 ق.

[13]. از این رو برخی از بزرگان مثل میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء، گفته اند، معلوم نیست که لعنت و نفرین بر عمر بن عبدالعزیز جایز باشد، یا سیدرضی در دیوانش در مرثیۀ عمر بن عبد العزیز قطعه­ای آورده است که در آن از وی با تکریم و احترام نام برده است.

12. برای آگاهی بیشتر نک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین(ع)، ص 279-291، چلچراغ، چاپ اول، قم، 1388ش؛ نمایه «انتساب یکی از نوادگان حضرت زهراء (س) به بنی اميّه» شمارۀ 2796 (سایت اسلام کوئست: 3372).