کپی شد
كعبه نزد ملتها
کعبه در نزد ملتها و اقوام مختلف دارای ارج و منزلت خاصی بوده است که نمونه هایی از آن بیان می شود:
1. اعراب: پیش از ظهور اسلام، خانه خدا نزد اعراب ارج و منزلتی رفیع داشت و برای عرب هیچ معبدی همانند كعبه دارای عظمت و منزلت نبود؛ زیرا آن را خانه خدا و بنای ابراهیم خلیل (ع) می دانستند[1] و از هر سو به زیارت آن می آمدند. حج جزو دین عرب بود كه به صورت ارثی در بین آنها باقی مانده بود،[2] در واقع، چون كعبه برای اعراب دارای ارزش و منزلتی رفیع بوده، بتهای بزرگ خود را در آن قرار می دادند و با تعظیم كعبه، آن بتها را نیز تعظیم می كردند.
2. ایرانیان: كعبه در نزد اقوام مختلف ایرانی دارای ارج و منزلتی خاص بود و اسلاف ایرانیان (فُرس) برای زیارت كعبه و طواف آن، عازم سرزمین حجاز میشدند و برای كعبه هدایایی می فرستادند.
ساسان فرزند بابک اردشیر، حج به جا آورد و آب زمزم را مزمزه كرد. حتی میگویند به خاطر همین، چاه زمزم، به «زمزم» معروف گشته است، همچنین ایشان دو غزال از طلا و شمشیرهایی از جواهر، و طلاجات زیادی برای كعبه فرستاد.
در اشعار عربی قدیم چنین آمده است:
زمزمت الفرس علی زمزم
و ذاك من سالفها الاقدم
از میان ایرانیان برخی از گذشتگان دور بر سر چاه زمزم آب آن را مزمزه کردند.
این بیت، خود گواه بر رواج داشتن زیارت كعبه و نوشیدن از چاه زمزم توسط ایرانیان است.
بعضی از شعرای ایرانی پس از ظهور اسلام، زیارت و طواف كعبه را پیش از اسلام برای خود افتخار می دانستند. همچنین در تاریخ آمده است كه ایرانیان هدایای نفیسی برای كعبه می فرستادند. [3]
3. یمنیها: یمنیها مانند سایر مللی كه با سرزمین حجاز در ارتباط بودند، برای كعبه اهمیت و ارزش خاصی قایل بودند و برای انجام مراسم حج بدان سرزمین مسافرت میكردند.[4] برای تأیید این مطلب می توان به دو نمونه اشاره کرد:
الف. برخی گفتهاند: در سنگ نوشتههایی كه در مسجدالحرام دیده شده است، به نوشتههایی برمیخوریم كه نشانگر این است كه قبایل یمنی در ایام جاهلی حج به جا میآوردند و ارتباط آنان با مكه بسیار وثیق بوده است.[5]
ب. مسئله پوشش كعبه، كه یک سنت دیرینه است، به اسعد ابوكرب كه از اهالی تبع از قبائل یمن می باشد، برمیگردد[6] و این امر خود گواه بر ارج و منزلت كعبه نزد آنان است.
4. رومیان: در نزد رومیان نیز كعبه دارای قداست و منزلتی خاص بوده است. فاكهی در كتاب اخبار مكه به نقل از یكی از اسرای مسلمان، كه در سرزمین روم اسیر بود، چنین می نویسد: مرا نزد پادشاه بردند، او از من پرسید: از كدام شهری؟ پاسخ دادم از شهر مكه هستم. گفت: آیا «هزمه جبرئیل» را می شناسی؟ گفتم آری. پرسید: آیا «بره» را می شناسی؟ پاسخ دادم: آری. گفت: آیا نام دیگری برای آن به یاد داری؟ گفتم: آری، امروز به زمزم مشهور است. این اسیر مسلمان میافزاید، آن گاه پادشاه از بركت زمزم سخن گفت و افزود حال كه چنین می گویی، ما در كتاب هایمان خواندهایم كه اگر کسی به مقدار كف دست از آن آب بر سر بریزد هرگز خوار و ذلیل نمی گردد.[7]
همچنین نقل شده وقتی كه اسكندر بر اهل مكه (خزاعه) غلبه پیدا كرد و آن ها را از مكه بیرون كرد، حج بیت الله به جا آورد.[8]
[1] . وجدى، محمد فرید، دایرة المعارف القرن، الرابع عشر، ج 8، ص 146.
[2] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمد باقر، ج 3، ص 559.
[3] . مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 265.
[4] . فكتور سحاب، ایلاف القریش رحلة الشتاء و الصیف، ص 308.
[5] . همان، ص 177.
[6] . ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد بن خلدون، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر(تاریخ ابن خلدون)، ج 2، ص 61.
[7] . رهبر، محمد تقى، اخبار مكه، ج 2، ص 39، به نقل از مجله میقات حج، ش 31، ص 95.
[8] . دینورى، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ص 33 و 34.