Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

قیام مختار

مختار رهبر قیام

مختار بن ابى عبیده از قبیله ثقیف؛ كنیه‌اش ابواسحاق؛‌ و لقـبش كـیـسـان بود؛ كیسان به معناى زیرک و تیزهوش است.[1] طبق روایتى، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـیـرالمـؤمـنین (علیه السلام) مى‌گوید: «لقب كیّس را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد».[2]

وى ادب و فضایل اخلاقى را از مكتب اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آموخت، و در آغاز جوانى، هـمراه با پدر و عموى خود، براى شركت در جنگ با لشكر ایران به عراق آمد. مختار در كنار امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـراى مدتى كوتاه به بصره رفت و در آن جـا سـاكـن شد.[3]

 

مختار و دعای امام حسین (علیه السلام)

امام حسین (علیه‌السلام)، پس از خطبه‌ای که در راه کربلا ایراد نمودند، می‌‌فرمایند: «پروردگارا، آن جوانمرد ثقیفی را بر آنان مسلط کن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند و از قاتلان ما احدی را معاف نکند. به جای هر قتلی، کشتنی و به جای ضربت، ضربتی؛ و انتقام مرا و خاندان و دوستان و شیعیانم را از اینها بگیرد».[4]

پس از ارسال سر بریده عمر سعد و ابن زیاد نزد امام سجاد (علیه السلام)، ایشان در حق مختار فرمودند: «حمد و ستایش، خدایی را که انتقام ما را از دشمنانم گرفت و خداوند به مختار، پاداش و جزایی خیر عطا فرماید».[5]

پس از ارسال سر بریده ابن زیاد نزد محمد بن حنفیه، ایشان فرمودند: «خداوند به او پاداش خیر دهد و بهترین پاداش را بدهد. همانا او انتقام ما را گرفت و رعایت حق او بر همه فرزندان بنی مطلب واجب گردید».[6]

نزد امام باقر (علیه السلام) سخن از مختار به میان آمد: عده‌ای به وی ناسزا می‌‌گفتند، حضرت فرمودند: «به مختار ناسزا نگوئید، زیرا او بود که قاتلین شهدای ما را کشت و انتقام خون ما را از (دشمنان) گرفت و…».[7]

امام صادق (علیه السلام) هم در مورد او فرمودند: «(پس از حادثه کربلا)، هیچ زنی از زنان آرایش نکرد و خضاب نبست، تا زمانی که مختار، سر بریده ابن زیاد و عمر سعد را برای ما فرستاد».[8]

از مجموع این احادیث به‌دست می‌‌آید که در شخصیت و حُسن عقیده مختار هیچ شک و شبهه‌‌ای نیست و قیام او مورد رضایت خدا و اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است. و از طلب رحمتی که امام سجاد (علیه السلام) در حق او نمودند، روشن می‌‌شود که مسلک او امامی بوده‌است؛ بنابراین ایراد “کیسانی” بودن و دعوت مردم به سوی خویش و امامت محمد بن حنفیه وارد نیست. چون طلب رحمت از سوی ائمه اطهار برای شخصی که اعتقادش بر حق نباشد، جایز نیست.

 

تردید در نمایندگی مختار از اهل بیت (علیهم السلام)

مختار در کوفه اعلام کرد که من نماینده محمد بن حنفیه هستم و خود را امین، وزیر و امیر از طرف وی نامید که به دستور او برای مبارزه با ملحدین و انتقام خون اهل بیت (علیهم السلام) قیام نموده است.[9]

عده‌ای از شیعیان در خانه سعر بن ابی سعر حنفی جمع بودند، عبدالرحمان بن شریح، گفت: مختار ادعا دارد که نماینده محمد بن حنفیه است، خوب است خودمان به مدینه برویم و از صحت ادعای مختار آگاه شویم.[10]

نمایندگان که در رأس آنان عبدالرحمن بن شریح قرار داشت عازم مدینه شده و با محمد بن حنفیه ملاقات کردند و جریان قیام مختار و نمایندگی وی از جانب محمد را جویا شدند، محمد جواب داد: به خدا سوگند دوست دارم خدا به وسیله هرکس از بندگان خود انتقام ما را از دشمنانمان بگیرد.[11]

علامه مجلسی از ابن نما نقل می‌کند که محمد بن حنفیه آنان را به نزد امام سجاد(علیه السلام) برد، تا کسب تکلیف کنند، امام سجاد(علیه السلام) فرمود: عموجان اگر یک بنده‌ای از زنگبار به حمایت ما برخیزد بر مردم واجب است او را یاری نمایند و من تو را در این امر نماینده قرار دادم پس آن‌چه به صلاح است انجام ده.[12]

آنان از مدینه بیرون آمدند و گفتند امام زین العابدین (علیه السلام) و محمد بن حنفیه به ما اذن دادند.[13] و پس از بازگشت ادعای مختار را تصدیق کردند.[14]

شاید بنا بر همین روایت است که بعضی از علمای بزرگ شیعه مثل آیه الله خویی[15] و مامقانی،[16] قیام مختار را با اذن خاص امام زین العابدین(علیه السلام) می‌دانند.

 

اهل بیت (علیهم السلام) و مختار

از مجموع قرائن و روایات به‌دست می‌‌آید که خروج و قیام مختار، مورد رضایت خداوند سبحان و چهارده معصوم (علیهم السلام) بوده‌است. یکی از قرائن این است که زمانی که میثم تمار به همراه مختار در زندان به‌سر می‌‌برد، میثم به او خبر داد که او بر علیه قاتلین کربلا قیام خواهد نمود. بی‌‌شک اگر قیام او مورد رضایت اهل بیت (علیهم السلام) نبود، میثم این امر را به مختار گوشزد می‌‌کرد. از ظاهر برخی دیگر از روایات به‌دست می‌‌آید که قیام او با اذن و اجازه امام سجاد (علیه السلام) بوده‌است.[17]

شاهد دیگر، اجازه‌‌ای است که وی از محمد بن حنفیه گرفته‌است. چرا که با توجه به شخصیت و تقوای محمد بن حنفیه، بعید است که او بدون اذن امام زمانش، اجازه چنین کاری را صادر نماید و احتمالا عدم اذن مستقیم از امام سجاد (علیه السلام) به خاطر رعایت شرایط تقیه بوده‌است؛ چرا که آن‌حضرت در آن زمان به شدت از طرف حکومت تحت نظر بود. در دیدار مختار با محمد بن حنفیه، محمد حنفیه او را به تقوا سفارش می‌‌کند و با رعایت شرایط تقیه، سخنانی می‌‌گوید که مختار از آن، اجازه برای قیام می‌فهمد.[18]

 

امام سجاد(علیه السلام) و قیام مختار

به نظر می‌رسد امام سجاد (علیه‌السّلام) با قیام مختار موافق بوده‌است؛ هر چند به واسطه‌ شرایط سیاسی که در جامعه حاکم بود، آن حضرت به واسطه تقیه بعضاً هدایای مختار را رد کرده، و یا سخنانی بر علیه او گفته است.

«علامه مجلسی» می‌نویسد: هنگامی‌که جمعی از سران کوفه جهت کسب تکلیف برای قیام مختار به خدمت امام سجاد (علیه‌السّلام) می‌رسند، امام با صراحت تأیید و موافقت نموده و اجازه خود را برای قیام بیان می‌کند و آن‌گاه «محمد بن حنفیه» را به عنوان نماینده تام الاختیار خود منسوب می‌کند و به او می‌فرماید: «ای عمو آن‌چه در این زمینه می‌خواهی انجام بده من تو را مسؤول رهبری این قیام نمودم.[19]

«علامه مامقانی» قائل است که حکومت و قیام مختار با اجازه امام سجاد (علیه‌السّلام) بوده‌است.[20]

همچنین «آیت الله خوئی» می‌نویسد: «از ظاهر بعضی از روایات به‌دست می‌آید که قیام مختار با اذن امام سجاد (علیه‌السّلام) بوده‌است».[21]

مختار پس از قیام نافرجام سلیمان بن صرد (رهبر نهضت توّابین)، شیعیان را آماده نبرد ساخت. او می‌دانست؛ اگر بخواهد حرکتش به نتیجه برسد، باید یکی از اعضای خاندان پیامبر آن‌را رهبری کند یا دست‌کم جنبش به نام او آغاز شود؛ چه کسى براى این کار مناسب است؟ امام سجاد (علیه السلام)، و اگر او نپذیرد؟ محمد فرزند على بن ابی‌طالب عموى امام سجاد (علیه السلام).[22]

مختار به هر دو نامه نوشت؛ امام سجاد(علیه السلام) که بی‌وفائی عراقیان و رنگ‌پذیری آنان را دیده بود و می‌دانست به گفته پدر بزرگوارش این مردم «دین را تا آن‌جا می‌خواهند که زندگانی خود را بدان سر و سامان دهند و هنگام آزمایش پای پس می‌نهند.[23] به مختار پاسخ مساعد نداد، اما تنها تا آن‌جا که کار او با کیفر قاتلان پدرش مربوط می‌شد، کردار او را تصویب نمود؛ وقتی مختار سر عبید الله بن زیاد و عمر بن سعد را نزد امام (علیه السلام) فرستاد، امام به سجده رفت و گفت: «سپاس مخصوص آن خدائى است که انتقام ما را از دشمنانمان گرفت. خدا به مختار جزاى خیر عطا فرماید.[24]

یعقوبی می‌نویسد: مختار سر عبیدالله بن زیاد را نزد علی بن الحسین(علیهما السلام) به مدینه فرستاد و به پیک خود گفت: بر در خانه حضرتش بنشین، همین‌که دیدی در خانه گشوده شد و مردم به درون خانه رفتند، بدان‌که هنگام غذا خوردن او است، تو هم به درون خانه برو! پیک چنان کرد، و چون داخل خانه شد، بانگ برداشت: ای خانواده نبوّت و معدن رسالت و محل فرود فرشتگان و منزل وحی! من فرستاده مختار پسر ابو عبیده هستم و این سر پسر زیاد است که برای شما آورده‌ام. با شنیدن این بانگ، فریاد از زنان بنی هاشم برخاست و چون علی بن الحسین (علیهما السلام) سر عبیدالله را دید، گفت: «دوزخ جای او باد!». بعضی گفته‌اند: علی بن الحسین(علیهما السلام) را پس از مرگ پدرش جز آن روز خندان ندیدند.[25]

اما چرا امام سجاد(علیه السلام) بعد از این پیروزی‌ها، خود حکومت را در دست نگرفت؟ در این زمینه باید گفت:
اولاً: با تحلیلی که امام چهارم از وضعیت موجود داشتند، زمینه و شرایط را برای به دست گرفتن خلافت آماده نمی‌دیدند و به همین دلیل به گسترش فرهنگ اسلامی از راه‌های دیگر روی آوردند و با سلاحی چون سلاح دعا توانستند اهداف بلند خود و معارف اهل بیت (علیهم السلام) را به گوش همه برسانند؛ از این‌رو، اگرچه امام سجاد (علیه السلام) هیچ دل‌خوشی از حکومت مرکزی نداشتند، اما بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) سیاستشان این بود که از طرفی خود مستقیماً با حکومت مرکزی درگیر نشوند و از طرفی در مقابل افرادی که علیه آنان قیام کرده‌‌بودند نیز موضع منفی نداشته باشند.

ثانیاً: با وجود جوّ خفقان و اختناق، انتظار ارتباط علنی میان امام سجاد(علیه السلام) و مختار بی‌مورد بود؛ لذا امام (علیه السلام) شخصاً از رهبری قیام سرباز زد. مختار نیز نمی‌توانست امام را به عنوان رهبر قیام معرفی نماید؛ چون امام در حجاز بودند و حجاز در تسلط آل زبیر بود که با امام سجاد(علیه السلام) و دیگر بنی هاشم رابطه خوبی نداشتند.
ثالثاً: گرچه مختار از قاتلان امام حسین (علیه السلام) انتقام گرفته و حکومتی در کوفه تشکیل داده بود، اما با توجه به این‌که با دشمنان زیادی در حال نبرد بود، حکومت او هنوز تثبیت نشده بود، تا آن‌را به امام سجاد(علیه السلام) تحویل دهد.

 

فلسفه قیام مختار

مختار در زمان واقعه کربلا در زندان بود. او پس از آزادی ابتدا با عبدالله بن زبیر که در حجاز به مبارزه با یزید برخاسته بود، همراه شد،[26] ولی در بین راه وی را هم‌عقیده خود ندید و از او فاصله گرفت و برای برپایی قیام راهی کوفه شد.[27]

هدف اصلی مختار خون‌خواهی اهل بیت (علیهم السلام) و انتقام خون شهدای کربلا بود هرچند او مایل بود که اگر فاتح شود، حکومت امویان را نیز ساقط کند و حکومتی انقلابی را تشکیل دهد. مختار در ملاقات با مردم کوفه گفت: «من برای اقامه شعار اهل بیت و زنده کردن مرام آنان و گرفتن انتقام خون شهیدان (کربلا) به سوی شما آمدم».[28]

مختار در سال ۶۴ هجری از مکه وارد کوفه شد و شیعیان و بزرگان این شهر را به خود دعوت کرد و از آنان درخواست نمود که جهت گرفتن انتقام خون شهداى کربلا وى را یارى دهند.[29]

مختار براى هدف بزرگى (خونخواهىِ امام حسين(عليه السلام)) که در سر داشت، آرام و قرار نداشت و همواره صداى گرم ميثم تمّار (از اصحاب سرّ اميرالمؤمنين(عليه السلام)) در گوش‌هاى وى طنين‌انداز بود، كه تو براى خونخواهى امام حسين (عليه السلام) قيام خواهى كرد و قاتلان را به سزاى اعمالشان مى‌رسانى و از اين جهت تكليفى بر دوش خود احساس مى‌كرد كه بايد روزى به اين امر عظيم اقدام كند.[30]

«مختار فرمان داد که قاتلان امام حسین (علیه السلام) را تعقیب کنند و گفت: به خدا قسم آب و خوراک برای ما ناگوار است تا این‌که زمین را از لوث وجود آن جانیان پاک سازم».[31]

 

شعار قیام مختار

مختار برای قیام خود شعارهایی را انتخاب نمود که در جذب افراد بی‌تأثیر نبود.

وی به عبدالله بن شداد فرمان داد با شعار «یا منصور امت» یعنی‌ ای پیروز بمیران قیام را آغاز کند،[32] این شعار پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر[33] و غزوه بنی‌مصطلق[34] بود یکی از شاخصه‌های قیام‌های بعدی شیعی نیز همین شعار بوده‌است. این شعار قبلا در قیام سلیمان بن صرد و بعدها در قیام‌های زید بن علی،[35] محمد نفس زکیه، ابراهیم بن عبدالله[36] نیز مورد استفاده قرار گرفت، هم‌چنین مختار به سفیان بن لیلی و قدامه بن مالک دستور داد که از شعار یا لثارات الحسین یعنی‌ ای خونخواهان حسین استفاده کنند.[37]

وى با انتخاب شعار حركت‌آفرين «يالَثاراتِ الْحُسَيْنِ» خون‌هاى جوانان شيعه را در رگ‌هايشان به جوش آورد. بديهى بود در آن روزگار هيچ شعارى تا اين اندازه نمى‌توانست در ايجاد شور و هيجان انتقام، مؤثّر و كارساز باشد.[38]

 

شروع و پیروزی قیام مختار

مختار مقدّمات قيام را با مشورت ابراهيم اشتر فراهم نمود.[39] با برنامه‌ریزی‌های سران قیام، ابتدا بنا بود در پنج شنبه ۱۴ ربیع‌الاول سال 66 قمری قیام آغاز شود[40] ولی با درگیری زود هنگام ابراهیم با ایاس بن مضارب فرمانده نیروهای نظامی کوفه و کشتن وی قیام در سه شنبه ۱۲ ربیع‌الاول سال ۶۶ قمری شروع شد.[41]

توضیح این‌که تحرّكات مخفيانه مختار از چشم جاسوسان حكومت مخفى نماند و اخبار تداركات قيام او به «عبدالله بن مطيع» (استاندار منصوب «عبدالله بن زبير» در كوفه) رسيد. وى كه كوفه را آبستن حوادث سهمگين مى‌ديد سربازان حكومتى را در تمام راه‌ها گماشت و در شهر حكومت نظامى ‌اعلام كرد.

اقدامات حاكمِ زبيرىِ كوفه، موجب شد تا قيام مختار به جلو افتد؛ زيرا ابراهيم اشتر شب سه شنبه 12 ربيع الاوّل سال 66 هجری پس از نماز مغرب با جمعى از ياران در حالى كه سلاح در برداشتند به سوى منزل مختار رهسپار بود. در بين راه مأموران امنيّتى حكومت، راه را بر وى بستند، ولى ابراهيم دست برد و نيزه يكى از سربازان را گرفت و درست در گلوى رئيس پليس كوفه فرو كرد و وى را نقش بر زمين ساخت.

سربازان حاكم با ديدن اين صحنه وحشت‌زده متوارى شدند و جريان را به استاندار كوفه گزارش دادند.
اين حادثه موجب شد تا مختار تصميم بگيرد قیامش را در همان شب آغاز كند.[42] انقلابیون کوفه حرکت خویش را گسترش داده و با نیروهاى عبدالله بن مطیع، نماینده عبدالله بن زبیر به نبرد برخاستند و با شکست دشمن حکومت کوفه را به دست گرفتند.[43]

این حمله و یورش جوانان شيعه به سربازان حكومتى چنان شجاعانه و فداكارانه بود كه تنها پس از سه روز نبرد بى‌امان شهر به تصرّف مبارزان درآمد و عبدالله بن مطيع به سوى بصره گريخت.

گستره دعوت مختار به بصره نیز رسید و تعداد زیادى از شیعیان این شهر پس از زد و خوردهاى متعدد به کوفه وارد شده و به مختار پیوستند.

یاران مختار که عموما از موالیان و ایرانیان مقیم عراق و شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم‌السلام) بودند، در اندک مدتى بر بخش‌هایى از عراق تسلط پیدا کردند. درگیرهاى سختى در محله‌ها و میدان‌هاى کوفه پیش آمد. گروه‌هایى کشته و گروه هایى تسلیم شدند و مختار وارد قصر شد و فردایش براى مردم سخنرانى کرد، و اشراف کوفه با او بیعت کردند.[44]

مختار پس از آزاد كردن كوفه بر فراز منبر رفت و خطاب به مردم گفت: «تُبايِعُوني عَلى كِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ وَ الطَّلَبِ بِدِماءِ أَهْلِ الْبَيْتِ، وَ جِهادِ الْمـُحِلِّينَ وَ الدَّفْعِ عَنِ الضُّعَفاءِ»؛ با من بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبرش و خونخواهىِ اهل بيت و جهاد با منحرفان و دفاع از ضعفا بيعت كنيد.[45]

 

نقش ابراهیم بن مالک اشتر در موفقیت مختار

مختار برای پیشبرد اهداف قیام به پیشنهاد سران شیعه از ابراهیم بن مالک اشتر جهت همراهی در قیام دعوت به عمل آورد.[46] ابراهیم ابتدا مردد بود، ولی پس از دیدن نامه محمد بن حنفیه مبنی بر حمایت مختار و شهادت عده‌ای از بزرگان شیعه بر صحت نامه با مختار بیعت کرد.[47] وی به عنوان شخصیت دوم قیام نقش مهمی ایفا نمود. وی فرماندهی لشگر کوفه در مقابل لشگریان شام را به عهده داشت که منجر به کشته‌‍شدن ابن زیاد شد. [48]

 

انتقام از قاتلان امام حسین (علیه السلام)

مختار موفق شد تقریباً تمام قاتلان واقعه کربلا را به سزای اعمالشان برساند و به واسطه این کار مایه خشنودی اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) گردید. در جریان حادثه کربلا برخی از افراد سرشناس جنایات فجیعی را مرتکب شدند که مختار موفق شد آن‌ها را دستگیر کرده و به سزای اعمالشان برساند. به برخی از این افراد اشاره می‌شود.

عبیدالله بن زیاد

مختار موفق شد «عبیدالله بن زیاد» را به سزای اعمال ننگینش برساند و این اتفاق در دهم محرم سال ۶۷ هجری رخ داد. «مختار سپاهی را به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر برای زمین‌گیر کردن سپاه اموی که عازم عراق بود گسیل داشت. این فرمانده جنگی در دهم محرم سال ۶۷ هجری بر سپاه اموی پیروز شده و عبیدالله بن زیاد و حصین بن نمیر در جنگ کشته شدند».[49]

شمر بن ذی الجوشن

شمر به دلیل ترس از کشته‌شدن، متواری شده بود، اما مختار در تعقیب او بود. فرمانده سپاه مختار «احمر بن شمیط» از مخفی‌گاه شمر با خبر شد. شمر و همراهانش در درگیری مسلحانه به قتل رسیدند و احمر بن شمیط سر بریده وی را برای مختار به کوفه فرستاد.[50]

در امالی شیخ طوسی، نحوه اعدام شمر چنین بیان شده است: «ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآوردند. او را نزد مختار آوردند، مختار دستور داد گردن او را زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند».[51]

خولی

«مختار به رئیس پلیس خود دستور داد خولی را دستگیر کنند آن‌ها خانه خولی را محاصره کردند، خولی غافل‌گیر شده بود. مختار فرمان داد در مقابل خانه‌اش او را کشتند و سپس جسدش را به آتش کشیدند.»[52]

سنان بن انس

«سنان بن انس به بصره رفت. سپس به قادسیه گریخت. مختار مأمورانی را برای دستگیری وی اعزام کرد و در منطقه‌ای بین عذیب و قادسیه به چنگ مأموران افتاد. سنان را دست بسته نزد مختار آوردند. مختار دستور داد ابتدا انگشتان این خبیث را قلم کردند و سپس دست و پایش را قطع کردند و او را در دیگ روغن زیتون جوشیده انداختند».[53]

و نیز: در ذیل به برخی از مجرمان          و نوع جرم         و نحوه مجازاتشان اشاره می‌شود.

حفص بن عمر بن سعد، همکاری با عمر بن سعد که پدرش بود            جدا کردن سر

بجدل بن سلیم کلبی، بریدن انگشت امام    قطع انگشتان و قطع دست و پا

حکیم بن طفیل، قاتل حضرت عباس (علیه السلام) میخ زدن به دست پا و تیر باران کردن

مرة بن منقذ، قاتل حضرت علی اکبر (علیه السلام) قطع دست و فلجی تا آخر عمر

زید بن رقاد جهنی، تک تیرانداز و جنایات متعدد سنگسار و تیرباران

عمرو بن صبیح، قاتل عبدالله بن مسلم، هلاکت با ضربات نیزه

عبدالله بن اسید جهنی، شرکت فعال در کربلا           گردن زدن

حمل بن مالک محاربی      شرکت فعال در کربلا         گردن زدن

رقاد بن مالک بجلی          غارت اموال امام   گردن زدن در ملاعام

عمرو بن خالد بجلی         غارت اموال امام   گردن زدن در ملاعام

عبدالرحمان بن بجلی       غارت خیمه و لباس امام    گردن زدن در ملاعام

عبدالله بن قیس خولانی    شرکت در جنگ و غارت اموال         گردن زدن در ملاعام

مالک بن نسیر    غارت کلاهخود امام           قطع دو دست و پا

عثمان بن خالد جهنی    قاتل عبدالرحمان بن عقیل      زدن گردن و سوزاندن

زیاد بن مالک       شرکت فعال در جنگ و غارت لباس شخصی امام       گردن زدن در ملأعام

عبدالرحمان بن ابی خشکاره       شرکت فعال در جنگ و غارت لباس شخصی امام         گردن زدن در ملاعام[54]

 

عاملان اسب تازاندن بر بدن امام حسین (علیه السلام)

در جریان قیام مختار افراد زیادی به اسارت مختار درآمدند. مختار دستور داد تمامی ده نفری که در روز عاشورا با اسب خود بر بدن مقدس امام حسین (علیه‌السّلام) و شهدا تاخته بودند (اسحاق بن حویه، رجا بن منقذ عبدی، سالم بن خثیمه، واحظ بن ناعم، صالح بن وهب، هانی بن ثبیت، اسید بن مالک و …[55]) را دستگیر کردند و دست و پایشان را بستند، و به زمین میخ‌کوب کردند و اسب‌ها را نعل تازه زدند، و بر بدن‌های آن جانیان تاختند تا به هلاکت رسیدند. [56]

طبری می‌نویسد: «۲۴۸ نفر از عاملان مهم کربلا در شورش بر علیه مختار دستگیر شدند و آنها را گردن زدند».[57]

آتش انتقام از قاتلان كربلا چنان پرشور و شديد بود كه در فاصله اندكى جانيان كربلا را طعمه خويش ساخت. هريک به تناسبِ عمل زشتى كه مرتكب شده‌بودند با اشدّ مجازات به سزاى اعمال ننگين خود رسيدند. اين آتش نه تنها دامن سران و رهبران جنايت‌پيشه كربلا را گرفت، بلكه به گفته عقاد مصرى: هركسى دستى دراز كرده بود يا كلمه‌اى بر زبان رانده يا كالايى از لشكر امام حسين (عليه السلام) ربوده، يا كارى كرده‌بود كه از آن بوى شركت در فاجعه كربلا شنيده مى‌شد، سزاى عمل خويش يا اعانت بر جرم را دريافت كرد[58] علاّمه مجلسى در بحارالانوار از قول ابن نما مى‌نويسد: شمر در روز عاشورا شتر مخصوص امام حسين (عليه السلام) را به غنيمت گرفت و در كوفه به شكرانه قتل آن حضرت شتر را ذبح كرده و گوشتش را بين دشمنان آن حضرت تقسيم نمود. مختار دستور داد تمام آن خانه‌هايى كه اين گوشت در آن وارد شده ويران كردند و همه افرادى كه با علم و آگاهى از آن گوشت خوردند، اعدام شدند.[59]

مختار در اجراى مجازات چنان جدّى بود كه كار از قتل قاتلان گذشته و به سوختن، ويران كردن خانه‌هاى آن‌ها كه محلّ توطئه و خيانت بود رسيد. ولى همه اين سخت‌گيرى‌ها را چيزى جز عدالت و دادگرى نمى‌توان دانست چرا كه جنايات آن‌ها بيش از اين بود.

چنان‌كه ملاحظه شد جوهره اصلى قيام مختار چيزى جز خون‌خواهىِ امام حسين (عليه السلام) و انتقام از جانيان كربلا نبود و مختار به خوبى از عهده اين هدف برآمد.

 

امان‌نامه عمر بن سعد و قتل وی

عمر بن سعد، عبدالله بن جعده را که از نزدیکان حضرت علی(علیه السلام) بود به نزد مختار فرستاد تا برای وی امان گیرد، مختار بنابر مصالحی به وی امان داد به شرط آن‌که از خانه خویش خارج نشود و هم‌چنین اشتباهی از وی سر نزند. محمد بن حنفیه از آزادی عمر بن سعد اظهار نگرانی کرد. وقتی خبر این نگرانی به مختار رسید، مختار در جمعی که نزدیکان عمربن سعد بودند از کشتن عاملان اصلی جریان کربلا در روزهای آینده خبر داد.[60] عمر بن سعد روزی از خانه خارج شد و به مکان دیگری رفت و سپس به خانه خویش بازگشت. وقتی این خبر (که به منزله نقض پیمان‌نامه‌اش بود) به مختار رسید، مختار از این فرصت استفاده کرد و ابوعمره یعنی همان کیسان، را برای کشتن عمر بن سعد به منزلش فرستاد و ابوعمره پس از کشتن وی، سرش را برای مختار آورد.[61]

در نقلی دیگر، ابوعمره، مخفیانه به سوی خانه عمربن سعد در کوفه رفت و او را غافلگیر کرد و گردن زد و سرش را برای مختار برد.[62] با این حال بنابر آن‌چه دینوری گفته، یکی از یاران مختار، عمر بن سعد را اسیر کرد و نزد مختار برد و سپس کیسان به دستور مختار او را گردن زد.[63]

 

اجابت نفرین امام سجاد(علیه السلام)

منهال بن عمرو می‌گوید: در مدینه خدمت امام سجاد(علیه السلام) رسیدم، امام از حرمله پرسید، گفتم: هنگامی‌که در کوفه بودم زنده بود، امام فرمود: «…اللهم اذقه حرالحدید، اللهم اذقه حرالحدید، اللهم اذقه حرالنار…».[64]

خدایا داغی آهن را بر او بچشان،…خدایا داغی آتش را بر او بچشان. منهال می‌گوید: به کوفه آمدم دیدم حرمله گرفتار شده و نفرین امام مستجاب شد.[65]

حرمله بن کاهل اسدی در واقعه کربلا جنایات زیادی مرتکب شد، از جمله تیری به گلوی علی اصغر (علیه‌السّلام) زد، «مختار تعدادی از افرادش را به جست‌وجوی او گسیل داشت. مأموران حرمله را دستگیر کردند و با خوشحالی فریاد زدند بشارت‌ ای امیر حرمله دستگیر شد. مختار دستور داد ابتدا دو دست او را قطع کردند؛ سپس دو پای او را قطع کردند. و او را در آتش سوزاندند.»[66]

 

نبرد مختار با شامیان

سه دشمن سرسخت، از سه طرف حكومت نوپاى مختار را تهديد مى‌كرد:

  1. 1. حكومت شام به رهبرى بنى مروان، از سوى شمال.
  2. 2. حكومت عبدالله بن زبير، از ناحيه جنوب (مكّه).
  3. 3. ضد انقلاب داخلى، از اشراف و قاتلان امام حسين (عليه السلام) در داخل عراق.

طبيعى بود كه بنى اميّه نمى‌توانستند به قدرت رسيدن شيعيان را در عراق كه قلب دنياى اسلام در آن روز بود، تحمّل كنند. اين بود كه عبدالملک مروان كه تازه به حكومت رسيده بود، عبيدالله بن زياد را مأمور كرد تا قيام مختار را سركوب كند و خود زمام امر كوفه را به‌دست گيرد.

لشكر ابن زياد در حوالى «موصل» اردو زد. مختار، ابراهيم اشتر را با هفت هزار نيرو به منطقه جنگى اعزام كرد،
ولى از آن طرف، سرشناسان كوفه و قاتلان امام حسين (عليه السلام) چون «شَبَث بن ربعى»، «شمر بن ذى الجوشن» و ديگران كه به شدّت از حاكميّت مختار و شيعيان در كوفه به وحشت افتاده بودند، در غيبت ابراهيم اشتر، فرصت را غنيمت شمرده و به بقاياى نيروهاى مختار در كوفه يورش بردند و «دارالاماره» را محاصره كردند. مختار با دفع الوقت، براى ابراهيم اشتر پيام داد تا سريعاً به كوفه برگردد. او نيز به يارى مختار شتافت و با قدرت، توطئه سرشناسان كوفه را سركوب نمود.

پس از آن مختار به عزم مجازات عاملان اصلی شهادت امام حسین(علیه السلام) یعنی بنی امیه به فکر مقابله با حکومت شام افتاد؛ بنابر برخی از گزارش‌ها پس از کشتن قاتلان امام حسین (علیه السلام) بزرگ‌ترین آرزوی مختار تجهیز و فرستادن سپاه ابراهیم به سوی شام بود.[67]

مختار دو روز پس از قلع و قمع قاتلان امام حسین (علیه السلام) در ذی الحجه سال ۶۶ قمری ابراهیم را بدرقه کرده و به سوی شام فرستاد.[68] از آن طرف نیز عبیدالله بن زیاد با لشکر زیادی برای مقابله با ابراهیم عازم شد و دو لشکر در نزدیکی‌های موصل به هم برخورد کردند.

لشکر ابراهیم ۱۲۰۰۰هزار نفر بود که از این تعداد ۸۰۰۰ نفر ایرانی و ۴۰۰۰ عرب زبان بودند،[69] در بعضی از گزارش‌ها تعداد لشکر ابراهیم را از ۲۰۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰نفر تخمین زده‌اند.[70]

رویارویی با ابن زیاد

لشکر ابراهیم با لشکر ۸۰ هزار نفره ابن زیاد[71] در اطراف موصل به هم رسیدند، در این جنگ که با پیروزی ابراهیم همراه بود، افرادی هم‌چون عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی الکلاع، به هلاکت رسیدند.[72] کشته شدن عبیدالله بن زیاد با روز عاشورای سال ۶۷ هجری مصادف بود.[73]

ابراهيم خود با شمشيرش، ابن زياد را دو نيم ساخت و جسدش را سوزاند[74]  و سرش را به كوفه نزد مختار فرستاد. او نيز آن را نزد محمد بن حنفیه[75] و امام سجّاد (عليه السلام) فرستاد كه امام با ديدن آن شاد شد.[76]

سر ابن زیاد در مدینه

هنگامی سر ابن زیاد به محضر امام سجاد (علیه السلام) رسید امام در حال تناول غدا بود، امام سجاد در این باره می‌فرماید: «…ادخلت علی عبیدالله بن زیاد و هو یتغذی و رأس ابی بین یدیه و قلت: اللهم لاتمتنی حتی‌ترینی رأس ابن زیاد…».[77]

هنگامی‌که ما را بر ابن زیاد وارد کردند، او در حال غذا خوردن بود و سر پدرم در مقابلش بود، پس گفتم: خدایا زنده باشم و ببینم روزی که سر ابن زیاد در مقابل من قرار دارد.

خبر هلاكت ابن زياد، موج خوشحالى را به بنى هاشم هديه كرد. در اين زمينه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده‌است: «مَا اكْتَحَلَتْ هاشِمِيَّةٌ، وَ لاَ اخْتَضَبَتْ، وَ لاَ رُئِىَ فِي دارِ هاشِمى ‌دُخانٌ خَمْسَ حِجَج، حَتّى قُتِلَ عُبَيْدُاللهِ بْنُ زِياد»؛ پس از حادثه دلخراش كربلا هيچ زنى از بنى هاشم خود را آرايش نكرد و به مدّت پنج سال در خانه بنى هاشم دودى [جهت پخت غذا] به هوا برنخاست تا آن كه [آن مرد خبيث] ابن زياد به هلاكت رسيد.[78]

مطابق با روایت نقل شده، امام سجاد (علیه السلام) با دیدن سر نحس ابن زیاد، سجده شکر به‌جاى آورد و فرمود: «الحمدلله الذى ادرک لى ثارى من عدوى و جزى الله‌ المختار خیراً…؛ سپاس خداوند را که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر عنایت فرماید».[79]

 

آزاد شدن بنی هاشم از زندان ابن زبیر توسط مختار

عبدالله بن زبیر، محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس و ۱۷ نفر از بنی هاشم از جمله حسن مثنی را در غاری به نام شعب عارم زندانی کرد و تهدید کرد اگر بیعت نکنند آن‌ها را در آتش می‌سوزاند، محمد بن حنفیه پیامی به مختار فرستاد و از وی کمک خواست، مختار نیز سپاهی که تنها سلاحشان چوب بود به مکه فرستاد و آنان بنی‌هاشم را آزاد کردند، این گروه به خشبیه یعنی چوب‌داران معروف شدند.[80] مسلح شدن به چوب از آن جهت بود که احترام مکه را نگه دارند و با شمشیر وارد آن شهر مقدس نشوند.[81]

 

سرانجام قیام مختار

مختار ثقفی با سه جبهه مهم (عبدالله بن زبیر، امویان شام و ضد انقلاب داخلى) از دشمنانش روبرو بود.

سرانجام دشمنان مختار از درون و بیرون، حکومت وى را تحت فشار قرار داده و سپاهیان وى را در چند جبهه درگیر کردند. مصعب بن زبیر که به کوفه هجوم آورده‌بود، با همکارى ضدانقلاب کوفه، سپاهیان مختار را پس از نبردى سنگین وادار به شکست کرد.

مختار در ۱۴ رمضان سال ۶۷ قمرى، هنگامى‌که تنها یک سال و نیم از حکومت وى گذشته بود، به شهادت رسید. پس از کشته شدن وى، حدود هفت هزار نفر (طبق نقلی شش هزار نفر[82]) از یاران وى که در دار الاماره محاصره بودند، همگى دستگیر شده و با قساوت تمام مصعب کشته شدند.[83]

 

جنگ مختار و مصعب

در انتقام قاتلان امام حسین (علیه السلام)، عده‌ای از قاتلان آن‌حضرت (علیه السلام) موفق به فرار شدند، آنان‌که در رأسشان محمد بن اشعث و شبث بن ربعی بودند، به سوی بصره رفته و مصعب بن زبیر را به جنگ با مختار تحریک کردند.

دو گروه ابتدا در منطقه‌ای به نام مذار با هم روبرو شدند، سپاه مختار به فرماندهی احمر بن شمیط و معاونت عبدالله بن کامل و حضور ابوعمره کیسان و سپاه مصعب به فرماندهی مصعب و حضور مهلب بن ابی صفره وارد جنگ شده که در این جنگ سپاه مختار شکست سختی خوردند، ابن شمیط، ابن کامل و ابوعمره و تعداد زیادی از ایرانیان کشته شدند.

سپس جنگی با حضور مختار در بیرون کوفه در گرفت که در آن جنگ نیز نیروهای مختار شکست بزرگی خورده و به سوی کوفه عقب‌نشینی کردند، در این جنگ محمد بن اشعث کشته شد.

نیروهای مصعب به سوی شهر پیش‌روی کرده و پس از درگیری‌هایی در داخل شهر موفق شدند نیروهای مختار را شکست داده و دار الاماره را محاصره کنند، ۶۰۰۰ نفر همراه مختار داخل دارالاماره بودند، مختار به آن‌ها پیشنهاد داد تا به دشمن حمله کرده و شرافتمندانه کشته شوند، ولی آنان نپذیرفتند.[84]

کشته شدن مختار

مختار به همراهی نوزده نفر از قصر بیرون آمده و پس از جنگ نابرابری به قتل رسید، این واقعه ۱۴ رمضان سال ۶۷ قمری اتفاق افتاد.[85]

از جمله همراهان مختار که در این روز کشته شدند، عبدالله و عبدالرحمان فرزندان حجر بن عدی[86] و سائب بن مالک اشعری جد اشعریون قم بود.[87]

اما کسانی که حاضر نشدند به دستور مختار عمل کرده و در درگیری با سپاه مصعب شرافتمندانه کشته شوند، پس از مختار هر ۷۰۰۰ (طبق گزارشی 6000[88]) نفر دستگیر و گردن زده شدند.[89]

روزی معصب از کنار عبدالله بن عمر گذشت، عبدالله به وی گفت: تو همان کسی هستی که در یک روز ۶۰۰۰ نفر از اهل قبله را کشتی. مصعب جواب داد: آنان کافر بودند. عبدالله گفت: اگر به این تعداد فقط از گوسفندان ارث پدرت کشته بودی، این کار اسراف و حرام بود تا چه رسد به مسلمانان.[90]

کشته‌شدن همسر مختار

مصعب پس از کشتن تمام اسرا به سراغ دو همسر مختار، ام ثابت دختر سمره بن جندب و عمره دختر نعمان بن بشیر رفت و از آنان خواست از مختار بدگویی کنند.[91] ام ثابت چنین کرد و آزاد شد؛ اما عمره گفت خدا او را رحمت کند که بنده‌ای از بندگان صالح خدا بود؛ بدین جهت مصعب دستور قتل وی را صادر کرد و شخصی به نام مطر وی را به قتل رساند.

یعقوبی می‌نویسد: مصعب نظر عمره را درباره مختار جویا شد، وی از مختار به نیکی یاد کرده و گفت «إنه کان تقیا، نقیا صواما» او پرهیزکار، پاکیزه و بسیار روزه‌دار بود، مصعب دستور قتل وی را داد. عمره اولین زن در اسلام بود که گردنش را زدند.[92]

 

کتاب‌نامه مقاله قیام مختار

  1. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ؛ دار صادر -‌دار بیروت، بیروت،‌ ۱۹۶۵م.
  2. ابن اعثم، احمد بن علی؛ الفتوح؛ تحقیق: شیری، علی؛ دار الاضواء، بیروت، ۱۴۱۱ق.
  3. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۲ ق.
  4. حرانی، ابن شعبه حسن بن علی؛ تحف العقول عن آل الرسول(ص)؛ دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، قم، 1404ق.
  5. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ تحقیق: بجاوی، علی محمد؛ دار الجیل، بیروت، ۱۴۱۲ق.
  6. ابن کثیر، أبوالفداء؛ البدایه و النهایه؛ دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۸.
  7. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر؛ البدایة و النهایة؛ دار الفکر، بیروت،‌ ۱۴۰۷ق.
  8. رازی، ابن مسکویه ابوعلی؛ تجارب الأمم؛ تحقیق: امامی، ابو القاسم؛ سروش، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۹ش.
  9. عقّاد، عبّاس محمود؛ ابوالشهداء الحسین بن علی؛ ترجمه: معزّى، محمد كاظم؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  10. اربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة؛ ترجمه: رسولی محلاتی، هاشم؛ بی‌نا، چاپ اول، ۱۳۸۱ ق.
  11. اسلام کوئست.
  12. بلاذری، احمدبن یحیی؛ کتاب جمل من انساب الأشراف؛ تحقیق: زکار، سهیل و زرکلی، ریاض؛ دار الفکر، چاپ اول، بیروت،‌ ۱۴۱۷ ق.
  13. بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف؛ مکتبة المثنی، بغداد، بی ‌تا.
  14. جزایری، سید نعمت الله؛ ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار؛ مؤسسة التاریخ العربی، چاپ اول، بیروت، ۱۴۲۷ق.
  15. اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه؛ بینا، بی‌جا، بی‌تا.
  16. خویی، سید ابو القاسم؛ معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه؛ مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، قم، ۱۳۷۲ ق.
  17. خوئی، سید ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث؛ مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۳ق.
  18. خوئی، سید ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث؛ انتشارات مرکز نشر الثقافة، چاپ پنجم، نجف، ۱۴۱۳ ق.
  19. دانشنامه اسلامی.
  20. داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی (زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)؛ عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‌ها، رويدادها و پيامدها؛ امام على بن ابى طالب عليه السلام‏‏، بی‌جا، بی‌تا.
  21. قمی، عباس؛ در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)؛ ترجمه: کمره‌ای، محمدباقر؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  22. دینوری، أبوحنیفه؛ اخبار الطوال؛ منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، قم، ۱۳۷۳ش.
  23. دینوری، احمد بن داود؛ الاخبار الطوال؛ تحقیق: عامر، عبدالمنعم؛ دار احیاء الکتب العربی، قاهره، ۱۹۶۰م.
  24. رضوی اردکانی، ابو فاضل؛ ماهیت قیام مختار بن ابی عبید ثقفی؛ دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، مرکز انتشارات، قم، ۱۳۷۸ش.
  25. زركلى، خیرالدین؛ الاعلام؛ دار العلم للملایین، چاپ اول، بیروت، بی‌تا.
  26. شهیدى، سید جعفر؛ زندگانى على بن الحسین(علیه السلام)؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏، چاپ دهم‏، تهران، 1380 ش.
  27. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الرسل و الملوک؛ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، بی‌تا.
  28. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری؛ دار التراث، چاپ دوم، بیروت، ۱۳۸۷ق.
  29. طقوش، محمدسهیل؛ دولت امویان؛ ترجمه: جودکی، حجت الله؛ پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، ۱۳۸۰، چاپ اوّل.
  30. طوسی، محمد بن الحسن؛ الأمالی؛ دار الثقافة، چاپ اول، قم، ۱۴۱۴ق.
  31. داودی، سعید و رستم نژاد، مهدی (زیر نظر آيت الله العظمى‌ناصر مكارم شيرازى)؛ عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ا، رويدادها، پيامدها؛ امام على بن ابى طالب عليه السلام‏، قم‏، 1388 ش.
  32. عسقلانی، ابن حجر احمد بن علی؛ الإصابة فی تمییز الصحابة؛ تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض؛ دارالکتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، ۱۴۱۵ ق.
  33. فیروز آبادى، محمد بن یعقوب؛ قاموس المحیط؛ داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1991م.
  34. قمی، حسن بن محمد؛ تاریخ قم؛ ترجمه: قمی، حسن بن علی بن حسن عبد الملک؛ تحقیق: تهرانی، سید جلال الدین، نشر توس، تهران، ۱۳۶۱ش.
  35. قهبائی عنایة الله؛ مجمع الرجال؛ تحقیق: علامه اصفهانی؛ مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، قم، ۱۳۶۴ ق.
  36. کشی، محمد بن عمر؛ اختیار معرفة الرجال(رجال کشّی)؛ مؤسسه نشر دانشگاه، چاپ اول، مشهد، 1409 ق.
  37. مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال فی علم الرجال؛ مطبعه المرتضویه، نجف، ۱۳۴۹ق.
  38. مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال؛ مؤسسه آل البیت، قم، ۱۳۸۱.
  39. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، ۱۴۰۳ق.
  40. مجلسی، محمد باقر؛ بـحـارالانـوار؛ مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق.
  41. مقریزی، تقی الدین احمد بن علی؛ إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع؛ تحقیق: نمیسی، محمد عبد الحمید، ‌دار الکتب العلمیة، چاپ اول، بیروت،۱۴۲۰ق.
  42. موسوی مقرم، عبدالرزاق؛ مـقـتـل الحـسـیـن؛  دارالثقافه، چاپ دوم، بی‌جا، 1411.
  43. ویکی پرسش.
  44. ویکی شیعه.
  45. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب؛، تاریخ الیعقوبی؛ دار صادر، چاپ اول، بیروت، بی‌تا.

 

[1]. مجلسی، محمد باقر، بـحـارالانـوار، ج 45، ص  345؛ فیروز آبادى، محمد بن یعقوب، قاموس المحیط، ، ج 1، ص 257.

[2]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال(رجال کشّی)، ص 127؛ بحارالانوار، ج 45، ص 344.

[3]. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مـقـتـل الحـسـیـن، ص 167؛ زركلى، خیرالدین، الاعلام، ج 8، ص 70.

[4]. قهبائی، عنایة الله، مجمع الرجال، تحقیق: علامه اصفهانی، ج ۶، ص ۷۸.

[5]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶.

[6]. همان، ص ۳۴۳؛ خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۲.

[7]. معجم الرجال، ج ۶، ص ۷۸

[8]. اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ص ۵۱۰.

[9]. مقریزی، تقی الدین احمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق: نمیسی، محمد عبد الحمید، ج ۱۲، ص ۲۵۰.

[10]. بلاذری، احمدبن یحیی، أنساب الأشراف، ج ۶، ص ۳۸۴.

[11]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج ۶، ص ۱۳-۱۴.

[12]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۶۵.

[13]. همان؛ جزایری، سید نعمت الله، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج ۱، ص ۲۹۸.

[14]. ‌أنساب الأشراف، ج۶، ص۳۸۴؛ تاریخ الطبری، ج ۶، ص ۱۴.

[15]. خویی، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، ج ۱۸، ص ۱۰۰.

[16]. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج ۳، ص ۱۰۱؛ ویکی شیعه.

[17]. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۹.

[18]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۱۸؛ دانشنامه اسلامی.

[19]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۶۵.

[20]. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج ۱۱، ص ۴۱.

[21]. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۹.‌

[22]. شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین (علیهما السلام)، ص 92.

[23]. حرانی، ابن شعبه حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 245.

[24]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی)، ص 127.

[25]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ‏2، ص 259؛ برگرفته از اسلام کوئست.

[26].  بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق: زکار، سهیل و زرکلی، ریاض، ج ‌۶، ص ۳۷۸-۳۷۷.

[27]. رضوی اردکانی، ابو فاضل، ماهیت قیام مختار بن ابی عبید ثقفی، ص ۲۶۲؛ ویکی شیعه.

[28]. ابن کثیر، أبوالفداء، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۲۷۴.

[29]. برگرفته از: دانشنامه اسلامی.

[30]. طبری، محمد بن جریر، تاريخ طبرى، ج 4، ص 492؛ گردآوري از کتاب: عاشورا ريشه‌‏ها، انگيزه‌ ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى‌ناصر مكارم شيرازى)، امام على بن ابى طالب عليه السلام‏ ‏، ص 676.

[31]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۷۴؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۴۱-۴۴۲؛ ویکی پرسش.

[32]. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، ج ۶، ص ۳۰۹.

[33]. مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۰۶.

[34]. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: بجاوی، علی محمد، ج ۲، ص ۶۵۶.

[35]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج ۷، ص ۱۸۳.

[36]. داودی، سعید/ رستم نژاد، مهدی(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، عاشورا ريشه‌‏ها، انگيزه‌ ها، رويدادها، پيامدها، امام على بن ابى طالب عليه السلام، ص 670‏‏.

[37]. انساب الاشراف، ج ۶، ص ۳۹۰؛ ویکی شیعه.

[38]. گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، ص  676.

[39]. طبرى، محمد بن جریر، تاريخ طبرى، ج 4، ص  496؛ ابن اثير، كامل، ج 4، ص  216.

[40]. ابن مسکویه، ابوعلی، تجارب الأمم، تحقیق: امامی، ابو القاسم، ج ۲، ص ۱۴۷.

[41]. تاریخ الطبری، ج۶، ص۱۹-۲؛ ویکی شیعه.

[42]. تاريخ طبرى، ج 4، ص 498؛ ابن اعثم، احمد بن علی، فتوح، ج 6، ص 103؛ یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 258.

[43]. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص ۲۴۰.

[44]. دانشنامه اسلامی.

[45]. تاريخ طبرى، ج 4، ص 508. در امالى شيخ طوسى آمده است: «بايَعُوهُ عَلى كِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ الطَّلَبِ بِدَمِ الْحُسَيْنِ وَ الدَّفْعِ عَنِ الضُّعَفاء»ِ.

[46]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج ۶، ص ۱۵.

[47]. همان، ص۱۷؛ ویکی شیعه.

[48]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج ۶، ص ۴۲۳؛ طوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، ص ۲۴۰.

[49]. طقوش، محمدسهیل، دولت امویان، ترجمه: جودکی، حجت الله، ص ۸۷.

[50]. دینوری، أبوحنیفه، اخبار الطوال، ص ۳۰۵.

[51]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۸.

[52]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۵۳۱.

[53]. بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۷۵.

[54]. برگرفته و تلخیص شده از: در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، ص ۷۷۶ به بعد؛ برگرفته از دانشنامه اسلامی.

[55]. همان.

[56]. بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۷۴.

[57]. تاریخ طبری ، ج ۴، ص ۵۲۴؛ ویکی پرسش.

[58]. عقّاد، عبّاس محمود، ابوالشهداء، ترجمه: معزّى، محمد كاظم، ص  205 (با اندكى تصرّف).

[59]. بحارالانوار، ج 45، ص 377.

[60]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج ۶، ص ۶۱.

[61]. همان، ص ۶۲؛ ویکی شیعه.

[62]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج ۶، ص ۴۰۶؛ تاریخ الطبری، ج ۶، ص ۶۱.

[63]. دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر، ص ۳۰۱؛ ویکی شیعه.

[64]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، رسولی محلاتی، هاشم، ج ۲، ص ۱۱۲؛ ویکی شیعه.

[65]. برگرفته و تلخیص شده از: در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، ص ۷۷۶ به بعد؛ برگرفته از دانشنامه اسلامی.

[66]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۲.

[67]. بلاذری، احمدبن یجیی، أنساب الأشراف، ج ۶، ص ۴۲۳.

[68]. همان؛ طوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، ص ۲۴۰.

[69]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۳۴.

[70]. دینوری، أبوحنیفه، الأخبارالطوال، ص ۲۹۳.

[71]. أنساب الأشراف، ج ۶، ص ۳۶۳.

[72]. همان، ص۴۲۶.

[73]. بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۸۳.

[74]. أنساب الأشراف، ج ۶، ص ۴۲۶.

[75]. بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶.

[76]. مراجعه شود به : بحارالانوار، ج 34، ص 383 – 386؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 513 – 516 و ص 556 و فتوح ابن اعثم، ج 6، ص 183. در تاريخ يعقوبى چنين آمده‌است: «إِنَّ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(عليه السلام) لَمْ يُرَ ضاحِكاً قَطُّ، مُنْذُ قُتِلَ أَبُوهُ إِلاَّ فِي ذلِكَ الْيَوْمِ»؛ امام سجّاد از روزى كه پدر بزرگوارش به شهادت رسيد، خندان ديده نشد تا آن روز كه سر ابن زياد را نزدش آوردند، یعقوبی، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 259.

[77]. بحار الأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۳۳۶.

[78]. همان، ص 386؛ برگرفته از دانشنامه اسلامی.

[79]. بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۳۸۵؛ دانشنامه اسلامی.

[80]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۲۸۴.

[81]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۲۵۱.

[82]. ابن اعثم، احمد بن علی، الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج ۶، ص ۲۹۰-۲۹۱؛ ویکی شیعه.

[83]. خوئی، سید ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۹؛ دانشنامه اسلامی.

[84]. ابن اعثم، احمد بن علی، الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج ۶، ص ۲۹۰-۲۹۱؛ ویکی شیعه.

[85]. قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمه: قمی، حسن بن علی، تحقیق: تهرانی، سید جلال الدین، ص ۲۹۰.

[86]. عسقلانی، ابن حجر احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل، احمد عبد الموجود و معوض، علی محمد، ج ۲، ص ۳۴.

[87]. تاریخ قم، ص ۲۹۰؛ ویکی شیعه.

[88]. ابن اعثم، احمد بن علی، الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج ۶، ص ۲۹۰-۲۹۱؛ ویکی شیعه.

[89]. ر ک: ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، ج ۶، ص ۶۶.

[90]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ۸، ص ۲۸۹؛ بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج ۶، ص ۴۴۵.

[91]. دینوری، ابو حنیفه، الأخبارالطوال، ص ۳۰۹.

[92]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۶۴.