کپی شد
قیام محمد بن عبدالله (نفس زکیه) از دیدگاه امام صادق (علیه السلام)
امام صادق (علیه السلام) در مواقع مختلف اوضاع را با تیزبینی خاص خود و با تحلیل عمیق وضعیت در پیش رو، پیشبینی کرده و خبر از پیروزی بنی عباس و نرسیدن هیچ سهمی از حکومت به علویان نموده بود که همین درک عمیق مانع از پذیرش دعوت سران قیام میشد.
با مطالعه وقایع تاریخی این نکته روشن میشود که گفتههای امام (علیه السلام) از حد پیشبینی فراتر رفته و به پیشگویی تبدیل میشود. امام (علیه السلام) با توجه به علم ماورایی خود، حوادثی را پیشگویی میکند که به ذهن هیچ کس در آن زمان خطور نمی کرد. آنحضرت از همان ابتدا بعد از حضور در ماجرای گردهمآیی اَبواء که متشکل از سران بنی هاشم؛ اعم از سران عباسی و علوی مبارزه بود، با محمد بن عبدالله نفس زکیه بیعت نکرده و در توجیه عدم بیعت خود، خطاب به عبدالله محض فرمود: «حکومت به تو و دو فرزندت نخواهد رسید، بلکه به این (سفاح) و پس از او آن دیگر (منصور) رسیده و سپس در میان فرزندان او دست به دست شده تا جایی که کودکان آن ها به حکومت رسیده و زنانشان مورد مشورت قرار گیرند. سپس فرمودند: بدان که این (منصور) فرزند تو محمد را در احجار الزیت (در نزدیکی مدینه) خواهد کشت و پس از او برادرش (ابراهیم) را می کشد».
این پیشگویی در حالی است که سفاح و منصور هر دو از جوانترین اعضای آن جلسه مشورتی بوده که نه خود و نه دیگران هیچ گونه احتمالی درباره حکومت آن ها روا نمی داشتند و چنان که اشاره شد، آنها در این جلسه به راحتی و در ظاهر، رهبری محمد بن عبدالله را پذیرفته و با او بیعت کرده بودند. بنابراین، امام (علیه السلام)، با داشتن علم الهی و لدنی خود می دانست که با اوضاع پیش آمده چگونه برخورد نماید. لذا در آن جلسه فرمود: «چنین مکنید که هنوز وقت این کار (ظهور مهدی) نیست …».[1]
اما در برخی از روایات چنین برمیآید که امام صادق (علیه السلام) دید مثبتی نسبت بهقیام محمد بر علیه ظلم و بیداد بنی عباس داشتهاند.
به عنوان مثال در روایتى از خلادبن عمیر نقل شده كه میگوید: در محضر امام صادق (علیهالسلام) بودم که آن حضرت از آل حسن (عبدالله محض و پسرانش) یاد نموده، بسیار گریستند طورى كه من و حاضران از شدت گریه او گریستیم. آنگاه آن حضرت فرمود: پدرم از فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) نقل كرد كه گفت: پدرم امام حسین (علیه السلام) فرمود: اى فاطمه چند نفر از فرزندان تو در كنار شط فرات كشته مىشوند كه پیشینیان در فضیلت از آنها سبقت نگرفته و آیندگان به درجه آنها نخواهند رسید. آنگاه خود آن حضرت فرمود: اینک از فرزندان فاطمه (دختر امام حسین)، جز اینها (عبدالله و پسرانش) كه در زندان كشته شدهاند، كسى دیگر نیست كه مصداق سخن مذكور امام حسین (علیهالسلام) باشد.
با نگاهی به این روایت میشود چنین برداشت نمود که امام (علیه السلام) با قیام نفس زكیه به عنوان قیامى ضد ستمگرى (نه به عنوان قیام مهدى آل محمد (صلّیالله علیه و آله)) موافق بوده است. البته آن حضرت به دلایلی که خود میدانستند، این انقلاب را مورد پشتیبانى قرار ندادند، ولى در عین حال اقدامى نیز علیه آن به عمل نیاوردند. ار این روایت شاید بتوان دریافت که آنحضرت با قیام تحت عنوان مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهى از منكر موافق بوده اند.[2]
نکته دیگر اینکه منصور دوانیقی قبل از قیام محمد بن عبدالله برای اینکه بتواند محمد را دستگیر کند، پدر، برادران و گروهی از خاندان بنی حسن را دستگیر و زندانی نمود. امام صادق (علیه السلام) بر اساس روایتی نظارهگر دستگیری و اسارت آنها بودند و این برای آنحضرت بسیار سخت و سنگین بود. حسین بن زید روایت میکند: میان قبر و منبر ایستاده بودم. دیدم بنی الحسن را از خانه مروان بیرون می آوردند تا به ربذه تبعید کنند. پس جعفر بن محمد (علیهما السلام) مرا طلبید و پرسید: چه خبر؟ گفتم: بنی الحسن را دیدم در محملها نشانده بودند. فرمود: بنشین! نشستم، پس غلامی را خواست، آنگاه فراوان پروردگار خود را یاد کرد و به غلام فرمود: هنگامی که آنان را آوردند، مرا مطلع کن. غلام آمد و خبر آوردن آنان را داد، جعفر بن محمد (علیهما السلام) پشت پردهای که از موی سفید بافته بود، ایستاد. عبد الله بن حسن و ابراهیم و همه خانواده شان را آوردند. جعفر (علیه السلام) چون آنان را دید، آنقدر گریه کردکه اشک او به محاسنش رسید. پس رو به من کرد و گفت: ابو عبدالله به خدا از این پس حرمتی باقی نمی ماند. به خدا انصار و پسران انصار به وعدهای که در بیعت عقبه با رسول دادند، وفا ننمودند.
سپس فرمودند: آنان بیعت کردند که از رسول خدا و فرزندان او مانند خود و فرزندانشان دفاع کنند.[3]
[1]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 186.
[2]. ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، ج 2، ص 581.
[3]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 7، ص 540؛ ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 5، ص 524؛ كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 361.